پاورپوینت کامل ولایت معنوی ائمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ولایت معنوی ائمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ولایت معنوی ائمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ولایت معنوی ائمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
ولایت معنوی
ولایت معنوی یا ولایت تکوینی به معنای این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل میگردد و در اثر وصول به مقام قرب، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان میشود. ولایت معنوی یکی از اقسام ولایتی است که شیعیان برای ائمه اطهار (علیهمالسلام) قائل بوده و بالاترین درجه ولایت به شمار میرود.
فهرست مندرجات
۱ – بالاترین مراحل ولایت
۲ – مقصود از ولایت تکوینی
۲.۱ – فرق ولایت تکوینی با غیر تکوینی
۲.۲ – ولایت از نظر شیعه
۲.۳ – عدم منافات وجود وسائط با شریک نداشتن خدا
۳ – اشکال بر ولایت تکوینی و جواب آن
۴ – معنای تقرب به خدا
۵ – حیات ظاهر و حیات معنی
۶ – نبوت و ولایت
۷ – حامل ولایت
۷.۱ – گفتار علامه طباطبائی
۷.۲ – روایت ابوخالد کابلی
۸ – از عبودیت تا ربوبیت
۸.۱ – مراحل و منازل
۸.۱.۱ – مرحله اول
۸.۱.۲ – مرحله دوم
۸.۱.۳ – مرحله سوم
۸.۱.۴ – مرحله چهارم
۸.۱.۵ – مرحله پنجم
۹ – نتیجهگیری
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع
بالاترین مراحل ولایت
ولاء تصرف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است. سایر اقسام ولایت یا مربوط است به رابطه قرابتی با رسول اکرم بعلاوه مقام طهارت و قداست شخصی اهل بیت، یا مربوط است به صلاحیت علمی و یا اجتماعی آنها. آنچه به نام ولایت در غیر ولایت معنوی نامیده میشود از حدود تشریع و قرار داد تجاوز نمیکند گو اینکه ریشه و مبنا و فلسفه این قرارداد صلاحیت علمی یا اجتماعی است، اما ولایت تصرف یا ولایت معنوی، نوعی اقتدار و تسلط فوقالعاده تکوینی است. اول باید ببینیم ولایت تصرف چه معنی و مفهومی دارد و مقصود معتقدین چیست؟
مقصود از ولایت تکوینی
نظریه ولایت تکوینی از یک طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در این موجودی که به نام انسان در روی زمین پدید آمده است و کمالاتی که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است، و از طرف دیگر مربوط است به رابطه این موجود با خدا. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل میگردد و اثر وصول به مقام قرب – البته در مراحل عالی آن – این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز میشود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان میشود. زمین هیچگاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر، از انسان کامل خالی نیست.
فرق ولایت تکوینی با غیر تکوینی
ولایت به این معنی غیر از نبوت و غیر از خلافت و غیر از وصایت و غیر از امامت به معنی مرجعیت در احکام دینی است، غیریتش با نبوت و خلافت و وصایت، واقعی است و با امامت، مفهومی و اعتباری.
مقصود از اینکه غیریتش با نبوت و خلافت و وصایت، واقعی است این نیست که هر که نبی یا وصی یا خلیفه شد «ولی» نیست، بلکه مقصود این است که نبوت و همچنین وصایت و خلافت، حقیقتی است غیر از ولایت، و الا انبیاء عظام، خصوصا خاتم آنها، دارای ولایت کلیه الهیه بودهاند.
و مقصود از اینکه غیریتش با امامت، اعتباری است این است که یک مقام است، به اعتباری امامت و به اعتبار دیگری ولایت نامیده میشود. کلمه امامت در بسیاری از تعبیرات اسلامی در مورد همین ولایت معنوی به کار رفته است. مفهوم امامت مفهوم وسیعی است. امامت یعنی پیشوایی. یک مرجع احکام دینی پیشواست، همچنانکه یک زعیم سیاسی و اجتماعی نیز پیشواست و همچنانکه یک مربی باطنی و راهنمای معنوی از باطن ضمیر نیز پیشواست.
ولایت از نظر شیعه
از نظر شیعه که مساله ولایت مطرح است از سه جنبه مطرح است و در هر سه جنبه چنانکه گفته شد کلمه امامت به کار رفته است:
اول از جنبه سیاسی، که احق و الیق برای جانشینی پیغمبر برای زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمین چه کسی بوده است و چه کسی میبایست بعد از پیغمبر زعیم مسلمین باشد، و اینکه پیغمبر از طرف خداوند علی (علیهالسلام) را برای این پست و مقام اجتماعی تعیین کرده بود. این جهت است که در حال حاضر جنبه تاریخی و اعتقادی دارد نه جنبه عملی.
دوم آنکه در بیان احکام دین بعد از پیغمبر به چه کسانی باید رجوع کرد و آن کسان علم خود را از چه طریق کسب کردهاند؟ و آیا آنها در بیان احکام معصوماند یا نه؟ و چنانکه میدانیم شیعه معتقد به امامت ائمه معصومین است. این جهت، هم جنبه اعتقادی دارد و هم عملی.
سوم از جنبه معنوی و باطنی. از نظر شیعه در هر زمان یک انسان کامل که نفوذ غیبی دارد بر جهان و انسان، و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب است و دارای نوعی تسلط تکوینی بر جهان و انسان است، همواره وجود دارد و به این اعتبار نام او حجت است. بعید نیست – همچنانکه گفتهاند – آیه کریمه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»
[۱] احزاب/سوره۳۳، آیه۶.
ناظر به این معنی از ولایت نیز بوده باشد.
عدم منافات وجود وسائط با شریک نداشتن خدا
مقصود از ولایت تصرف یا ولایت تکوینی این نیست که بعضی جهال پنداشتهاند که انسانی از انسانها سمت سرپرستی و قیمومت نسبت به جهان پیدا کند بهطوری که او گرداننده زمین و آسمان و خالق و رازق و محیی و ممیت من جانب الله باشد.
اگر چه خداوند، جهان را بر نظام اسباب و مسببات قرار داده و موجوداتی که قرآن آنها را ملائکه مینامد «مدبرات امر»
[۲] نازعات/سوره۷۹، آیه۵.
و «مقسمات امر»
[۳] ذاریات/سوره۵۱، آیه۴.
به اذن الله میباشند و این جهت هیچگونه منافاتی با شریک نداشتن خداوند در ملک و خالقیت ندارد، و همچنین با اینکه «به هیچ وجه هیچ موجودی «ولی» به معنای یار و یاور خدا و حتی آلت و ابزار خدا به شمار نمیرود» منافات ندارد «و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا»
[۴] اسراء/سوره۱۷، آیه۱۱۱.
نسبت مخلوق به خالق جز مخلوقیت و مربوبیت مطلقه و لا شیئیت نیست.
قرآن در عین اینکه خداوند را در حد اعلای غنا و بینیازی معرفی میکند و در عین اینکه مثلا میگوید: «الله یتوفی الانفس حین موتها»
[۵] زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.
باز میگوید: «قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم»
[۶] سجده/سوره۳۲، آیه۱۱.
«الذین تتوفیهم الملائکه ظالمی انفسهم»
[۷] نحل/سوره۱۶، آیه۲۸.
قرآن در عین اینکه میفرماید: «خداوند بر همه چیز حفیظ است»
[۸] هود/سوره۱۱، آیه۵۷.
میفرماید: «و یرسل علیکم حفظه حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا»
[۹] انعام/سوره۶، آیه۶۱.
در این آیه کریمه رسولانی را، هم به عنوان نگهبان و هم قبضکننده ارواح معرفی میکند.
پس، از نظر توحیدی، وجود وسائط و نسبت دادن تدبیر امور به غیر خداوند ولی به اذن خداوند و به اراده خداوند بهطوری که مدبران، مجریان اوامر و اراده پروردگارند، مانعی ندارد.
در عین حال، اولا ادب اسلامی اقتضا میکند که ما خلق و رزق و احیا و اماته و امثال اینها را به غیر خدا نسبت ندهیم زیرا قرآن میکوشد که ما از اسباب و وسائط عبور کنیم و به منبع اصلی دست یابیم و توجهمان به کارگزار کل جهان باشد که وسائط نیز آفریده او و مجری امر او و مظهر حکمت او میباشند، ثانیا نظام عالم از نظر وسائط نظام خاصی است که خداوند آفریده است و هرگز بشر در اثر سیر تکاملی خود جانشین هیچیک از وسائط فیض نمیگردد بلکه خود فیض را از همان وسائط میگیرد، یعنی فرشته به او وحی میکند و فرشته مامور حفظ او و مامور قبض روح او میگردد، در عین اینکه ممکن است مقام قرب و سعه وجودی آن انسان از آن فرشتهای که مامور اوست احیانا بالاتر و بیشتر باشد.
مطلب دیگر اینکه ما حدود ولایت تصرف و یا ولایت تکوینی یک انسان کامل و یا نسبتا کامل را نمیتوانیم دقیقا تعیین کنیم، یعنی مجموع قرائن قرآنی و قرائن علمی که نزد ما هست اجمالا وصول انسان را به مرتبهای که ارادهاش بر جهان حاکم باشد ثابت میکند، اما در چه حدودی؟ آیا هیچ حدی ندارد و یا محدود به حدی است؟ مطلبی است که از عهده ما خارج است.
مطلب سوم که لازم است گفته شود این است که ولایت تصرف، شان بندهای است که از هواس نفسانی بکلی پاک شده است. این قدرت قدرتی نیست که به اصطلاح دلبخواه و تابع هوس و میل خود سر یک انسان باشد. اساسا انسانی که هنوز محکوم هوسها و میلهای خودسر است از چنین کرامتهایی محروم است. انسانی که تا آن حد پاک باشد، ارادهاش از مبادئ و مقدماتی که اراده ما را منبعث میکند هرگز منبعث نمیشود، انبعاث ارادهاش با تحریکی درونی و اشارهای غیبی است. و اما اینکه این تحریک و اشاره به چه نحو است و چگونه است، ما نمیدانیم و لهذا چنین کسان «گاهی بر طارم اعلی نشینند» و «گهی تا پشت پای خود نبینند»
اما اینکه در آیات کریمه قرآن آمده است: «قل لا املک لنفسی نفعا و لا ضرا؛
[۱۰] اعراف/سوره۷، آیه۱۸۸.
من مالک هیچ سود و زیانی برای خود نیستم.» بدیهی است که میخواهد بگوید مالک اصلی همه سود و زیانها خداست و توانایی من بر سود و زیانم نیز از خداست نه از خودم، و الا چگونه ممکن است که انسانهای دیگر در حدودی مالک سود و زیان خود باشند و اما پیغمبر حتی از انسانهای دیگر هم کمتر باشد؟! این نکات سهگانه لازم بود که در مقدمه بحث «ولایت تکوینی» یادآوری شود، و چون کمتر درباره این موضوع بحث میشود.
اشکال بر ولایت تکوینی و جواب آن
قبول ولایت تکوینی دشوار است و باور کردنش خالی از صعوبت نیست. مخصوصا طبقه روشنفکر ما چندان از طرح چنین مسائلی خرسند نیستند، احیانا دشواری مطلب و مورد انکار بودن آن را به این صورت طرح میکنند: «فعلا با اینهمه مسائل ضروری و فوری برای مسلمین طرح اینگونه مسائل که پیغمبر و امام، ولایت تکوینی دارند یا ندارند، چه ضرورتی دارد؟» برخی دیگر انکار و اشکال خود را بهصورت دیگر که رنگ مذهبی دارد طرح میکنند و آن اینکه: این غلو است و مقام فوق بشری و نیمه خدایی برای بشر قائل شدن است، کار خدا را به غیر خدا نسبت دادن است، پس شرک است و با اصل اولی و اساسی اسلام که توحید است، منافی است.
حقیقت این است که ما از پیش خود نه میتوانیم مطلبی را قبول کنیم و نه میتوانیم رد کنیم. شرک یا توحیدی بودن یک نظریه به میل و اراده ما نیست که هرچه را خواستیم شرک بنامیم و هرچه را خواستیم نام توحید روی آن بگذاریم. معیارهای بسیار دقیق قرآنی و برهانی دارد. معارف اسلامی در مسائل مربوط به شرک و توحید از اوج و عظمتی برخوردار است ما فوق تصور افراد عادی. مساله فوریتر و ضروریتر بودن بعضی مسائل نسبت به بعضی دیگر نیز سخنی است اساسی، ولی معیار ضروری بودن تنها این نیست که یک مسالهای در یک زمان بیشتر طرح شود و افراد بیشتر احساس احتیاج کنند. اشتباه است اگر خیال کنیم همواره احساس احتیاجها بر طبق احتیاجهاست.
اینکه قرآن در عرض مسائل و معارف خود چهاندازه بر مطلبی تکیه دارد، خود یک معیار است که در هر زمان باید مورد استفاده قرار گیرد. مساله ولایت تکوینی یکی از مسائل مربوط به انسان و استعدادهای انسانی است. قرآن به انسان و استعدادهای انسانی و جنبه غیر عادی خلقت او اهمیت فراوان میدهد.
در اینجا کافی است که اشارهای اجمالی به این مطلب بنماییم و پایههای این فکر را با توجه به معانی و مفاهیم قرآنی روشن کنیم تا عدهای خیال نکنند که به اصطلاح این یک سخن «قلندری» است.
در اینگونه مسائل که احیانا بر فهم ما گران میآید اگر ما خود را تخطئه بکنیم به حقیقت نزدیکتر است تا اینکه انکار نماییم.
شک ندارد که مساله ولایت به معنی چهارم از مسائل عرفانی است، ولی این دلیل نمیشود که چون یک مساله عرفانی است پس باید مردود قلمداد شود. این مساله یک مساله عرفانی است که از دید تشیع یک مساله اسلامی نیز هست. تشیع یک مذهب است و عرفان یک مسلک. این مذهب و آن مسلک (قطع نظر از خرافاتی که به آن بستهاند) در این نقطه با یکدیگر تلاقی کردهاند و اگر الزاما بنا هست که گفته شود یکی از ایندو از دیگری گرفته است به حکم قرائن مسلم تاریخی قطعا این عرفان است که از تشیع اقتباس کرده است نه بالعکس. به هر حال، ما پایهها و ریشههای این اندیشه را بهطور اختصار بیان میکنیم:
مهمترین مسالهای که در این زمینه باید مطرح شود، مساله «قرب» و «تقرب الی الله» است. میدانیم که در اسلام، بلکه در هر آیین آسمانی، روح دستورها که باید اجرا شود قصد قربت است و نتیجه نهایی که از اعمال باید گرفته شود، تقرب به ذات احدیت است.
معنای تقرب به خدا
انس ما با مفاهیم اعتباری و اجتماعی که در زندگی اجتماعی به کار میبریم غالبا سبب خطا و اشتباه ما میشود، سبب میشود که الفاظی که در معارف اسلامی آمده است از معنای حقیقی خود منسلخ شوند و مفهومی اعتباری و قراردادی پیدا کنند.
ما آنجا که کلمه «قرب» و نزدیکی را در خارج از مفاهیم اجتماعی به کار میبریم همان مفهوم حقیقی را اراده میکنیم، مثلا میگوییم در نزدیکی این کوه چشمهای است، یا خود را به نزدیک این کوه رساندم. در اینجا مراد ما قرب واقعی است، یعنی واقعا دوری و نزدیکی فاصله خود را تا کوه در نظر میگیریم و از کلمه قرب منظورمان این است که آن فاصله – که یک امر واقعی است نه قراردادی – کمتر شده است. اما وقتی که میگوییم فلان شخص نزد فلان مقام اجتماعی قرب پیدا کرده است و یا میگوییم فلان شخص با فلان خدمت خود به فلان مقام نزد او تقرب حاصل کرد، در اینجا منظورمان چیست؟ آیا مقصود این است که فاصله میان آنها کمتر شد؟ مثلا سابقا در پانصد متری او قرار داشت و اکنون در صد متری اوست؟ البته نه. اگر چنین است پس پیشخدمت در اطاق هر کسی از هر کس دیگر نزد او مقربتر است.
مقصودمان این است که خدمتگزار در اثر خدمتش در روحیه مخدوم خود تاثیر کرد و او را از خود راضی نمود و حال اینکه قبلا راضی نبود، یا او را از خود راضیتر کرد و در نتیجه از این پس مخدوم بیش از گذشته به او عنایت خواهد داشت. پس استعمال قرب در اینجا یک استعمال مجازی است نه حقیقی، واقعا وجود خارجی این شخص در نزدیکی وجود خارجی آن شخص قرار نگرفته است، بلکه از آن رابطه خاص روحی که از طرف مخدوم نسبت به خادم برقرار شده و آثاری که بر این رابطه روحی مترتب است، مجازا و تشبیها قرب تعبیر شده است.
قرب به ذات حق چطور؟ آیا قرب حقیقی است یا قرب مجازی؟ آیا واقعا بندگان با اطاعت و عبادت و سلوک و اخلاص به سوی خدا بالا میروند و به او نزدیک میشوند؟ فاصلهشان کم میشود تا آنجا که فاصله از بین میرود و به تعبیر قرآن «لقاء رب» حاصل میگردد، و یا اینکه همه این تعبیرات، تعبیرات مجازی است؟ به خدا نزدیک شدن یعنی چه؟! خدا دور و نزدیکی ندارد. نزدیکی به خدا عینا مانند نزدیکی به یک صاحب مقام اجتماعی است، یعنی خدا از بنده خود خشنودی حاصل میکند و در نتیجه، لطف و عنایتش عوض میشود و بیشتر میگردد.
البته اینجا سؤال دیگری پیش میآید و آن اینکه خشنودی خداوند یعنی چه؟ خداوند محل حوادث نیست که از کسی خشنود نباشد و بعد خشنود شود و یا خشنود باشد و بعد ناخشنود شود. ناچار جواب میدهند که تعبیر «خشنودی» و «ناخشنودی» نیز یک تعبیر مجازی است، مقصود آثار رحمت و عنایت حق است که در صورت طاعت و بندگی میرسد و نه چیز دیگر.
آن رحمتها و عنایتها چیست؟ در اینجا منطقها فرق میکند: برخی رحمتها و عنایتها را اعم از معنوی و مادی میدانند – رحمت معنوی یعنی معرفت و لذت حاصل از آن، و رحمت مادی یعنی باغ و بهشت و حور و قصور – اما بعضی دیگر حتی از اعتراف به رحمت معنوی نیز امتناع دارند و همه عنایات و مقامات انسانها را در نزد خداوند محدود میکنند به باغ و بهشتهای جسمانی و حور و قصور و سیب و گلابی.
نتیجه سخن دسته اخیر این است که معنای تقرب بیشتر اولیاء خدا به ذات احدیت این است که بیش از افراد دیگر حور و قصور و سیب و گلابی و باغ و بوستان در اختیار دارند.
نتیجه سخن منکران قرب حق این است که در اثر طاعت و عبادت، نه نسبت خداوند به بنده فرق میکند – همچنانکه طرفداران قرب حقیقی نیز به این مساله اعتراف دارند – و نه نسبت بنده با خدا فرق میکند. از نظر نزدیکی و دوری حقیقی، اولین شخص جهان بشریت یعنی رسول اکرم با شقیترین آنها از قبیل فرعون و ابوجهل مساویاند حقیقت این است که این اشتباه از یک نوع طرز تفکر مادی درباره خدا و انسان – و بالاخص درباره انسان – پیدا شده است. کسی که انسان و روح انسان را صرفا تودهای از آب و گل میداند و نمیخواهد به اصل «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی»
[۱۱] حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.
اعتراف کند و حتی این تعبیر را نیز حمل به یک معنای مجازی میکند، چارهای ندارد جز انکار قرب واقعی حق.
ولی چه لزومی دارد که ما انسان را اینچنین حقیر و خاکی فرض نماییم تا مجبور شویم همه چیز را تاویل و توجیه کنیم؟ خداوند کمال مطلق و نامحدود است، و از طرفی حقیقت وجود مساوی با کمال است و هر کمال واقعی به حقیقت وجود که حقیقتی اصیل است باز میگردد از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، رحمت، خیریت و غیره.
موجودات در اصل آفرینش به هر نسبت که از وجودی کاملتر – یعنی از وجودی قویتر و شدیدتر – بهرهمند هستند، به ذات الهی که وجود محض و کمال صرف است نزدیکترند. طبعا فرشتگان از جمادات و نباتات به خداوند نزدیکترند و به همین جهت بعضی از فرشتگان از بعضی دیگر مقربترند، بعضی حاکم و مطاع بعضی دیگر میباشند، و البته این تفاوت مراتب قرب و بعد مربوط به اصل خلقت و به اصطلاح مربوط به قوس نزول است.
موجودات، بخصوص انسان، به حکم «انا لله و انا الیه راجعون»
[۱۲] بقره/سوره۲، آیه۱۵۶.
به سوی خداوند بازگشت میکنند. انسان به حکم مرتبه وجودی خود، این بازگشت را باید به صورت طاعت و عمل اختیاری و انجام وظیفه و به صورت انتخاب و اختیار انجام دهد. انسان با پیمودن طریق طاعت پروردگار واقعا مراتب و درجات قرب پروردگار را طی میکند، یعنی از مرحله حیوانی تا مرحله فوق ملک را میپیماید. این صعود و تعالی یک امر تشریفاتی و اداری نیست، قراردادی و اعتباری نیست، از قبیل بالا رفتن از عضویت ساده یک اداره تا مقام وزارت، و یا از عضویت ساده یک حزب تا رهبری آن حزب نیست، بلکه بالا رفتن بر نردبان وجود است، شدت و قوت و کمال یافتن وجود است که مساوی است با زیادت و استکمال در علم و قدرت و حیات و اراده و مشیت و ازدیاد دایره نفوذ و تصرف. تقرب به خداوند یعنی واقعا مراتب و مراحل هستی را طی کردن و به کانون لا یتناهی هستی نزدیک شدن.
بنابراین محال است که انسان در اثر طاعت و بندگی و پیمودن صراط عبودیت به مقام فرشته نرسد و یا بالاتر از فرشته نرود و لااقل در حد فرشته از کمالات هستی بهرهمند نباشد. قرآن برای تثبیت مقام انسانی میگوید: «ما فرشتگان را فرمان دادیم که در پیشگاه آدم سجده کنند و همه فرشتگان بلا استثناء سجده کردند جز ابلیس که حاضر نشد.»
[۱۳] بقره/سوره۲، آیه۳۴.
حقا باید گفت منکر مقام انسان هر که هست ابلیس است.
حیات ظاهر و حیات معنی
انسان در باطن حیات ظاهری حیوانی خود یک حیات معنوی دارد. حیات معنوی انسان که استعدادش در همه افراد هست از نظر رشد و کمال از اعمالش و اهدافش سرچشمه میگیرد. کمال و سعادت انسان و همچنین سقوط و شقاوت او وابسته به حیات معنوی اوست که وابسته است به اعمال و نیات و اهداف او و به اینکه با مرکب اعمال خود به سوی چه هدف و مقصدی پیش میرود.
توجه ما به دستورهای اسلامی تنها از جنبههای مربوط به زندگی فردی یا اجتماعی دنیوی است. شک نیست که دستورهای اسلامی مملو است از فلسفههای زندگی در همه شؤون. اسلام هرگز مسائل زندگی را تحقیر نمیکند و بی اهمیت نمیشمارد. از نظر اسلام، معنویت جدا از زندگی در این جهان وجود ندارد. همانطور که اگر روح از بدن جدا شود، دیگر متعلق به این جهان نیست و سرنوشتش را جهان دیگر باید معین کند، معنویت جدا از زندگی نیز متعلق به این جهان نیست و سخن از معنویت منهای زندگی در این جهان بیهوده است.
اما نباید تصور کرد که فلسفههای دستورهای اسلامی، در مسائل زندگی خلاصه میشود، خیر، در عین حال به کار بستن این دستورات وسیلهای است برای طی طریق عبودیت و پیمودن صراط قرب و استکمال وجود. انسان یک سیر کمالی باطنی دارد که از حدود جسم و ماده و زندگی فردی و اجتماعی بیرون است و از یک سلسله مقامات معنوی سرچشمه میگیرد. انسان با عبودیت و اخلاص خود عملا در آن سیر میکند، احیانا در همین دنیا و اگر نه، در جهان دیگر که حجاب برطرف شد همه مقاماتی را که طی کرده – که همان مقامات و مراتب قرب و در نتیجه ولایت است – مشاهده مینماید.
[۱۴] نشریه سالانه مکتب تشیع، شماره ۲، ص۱۷۲ – ۱۸۰.
نبوت و ولایت
علامه طباطبائی (مد ظله العالی) میفرمایند: «احکام و نوامیس دینی که یک دسته از آنها همان مقررات اجتماعی میباشند، در ظاهر یک سلسله افکار اجتماعی میباشند، ارتباط آنها با سعادت و شقاوت اخروی، و به عبارت ساده دینی با نعمتهای بهشتی و نقمتهای دوزخی، منوط به واقعیتهایی است که به واسطه عمل به آن نوامیس و مقررات یا ترک آنها در انسان به وجود آمده و در پس پرده حس ذخیره شده و پس از انتقال وی به نشئه آخرت و پاره شدن پرده غفلت و حجاب انیت برای انسان ظاهر و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 