پاورپوینت کامل اسناد تازه روابط علما و دولت صفوی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسناد تازه روابط علما و دولت صفوی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسناد تازه روابط علما و دولت صفوی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اسناد تازه روابط علما و دولت صفوی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

بحث در باره مناسبات علما و دولت صفوی، همچنان نیازمند کاوش بیشتر در متون خطی و اسناد و مدارکی است که منتشرناشده باقی مانده است. به طور کلی می توان گفت، تحقیقات در این زمینه، از سوی گروه های مختلف گرفتار دشواری هایی بوده که عمده این دشواریها زیر سایه نگره های جدید در تاریخ ایران پس از مشروطه است. برخی در پی سوء استفاده از این مطالب و تحلیلها، و برخی در هراس از انتشار شماری از این دیدگاه ها برای متهم نشدن بوده اند. به نظر می رسد، تاریخ نگاری نباید به این جنبه ها توجه کرده و فارغ از تحلیلهای روزمره، با انتشار درست اسناد، خود را به واقعیت نزدیک کند

بحث در باره مناسبات علما و دولت صفوی، همچنان نیازمند کاوش بیشتر در متون خطی و اسناد و مدارکی است که منتشرناشده باقی مانده است. به طور کلی می توان گفت، تحقیقات در این زمینه، از سوی گروه های مختلف گرفتار دشواری هایی بوده که عمده این دشواریها زیر سایه نگره های جدید در تاریخ ایران پس از مشروطه است. برخی در پی سوء استفاده از این مطالب و تحلیلها، و برخی در هراس از انتشار شماری از این دیدگاه ها برای متهم نشدن بوده اند. به نظر می رسد، تاریخ نگاری نباید به این جنبه ها توجه کرده و فارغ از تحلیلهای روزمره، با انتشار درست اسناد، خود را به واقعیت نزدیک کند.

مقدمه

علما و سلاطین صفوی تقریبا از نخستین روزهای آغاز سلطنت صفوی، همراه با یکدیگر بودند و این همراهی تا به آخر ادامه یافت. شاید این امر که نشان از نوعی همگرایی میان ملت و دولت دارد، یکی از مهم ترین عوام دوام آوردن این دولت، و حتی سبب پیشرفت هایی باشد که در سایه نوعی انتظام و وحدت رویه میان دولت و ملت، از طریق همراهی او دو محور اصلی در ایران عصر صفوی تولید شده است. البته ملت در اینجا، به عنوان علمای دین است، علمایی که به نوعی واسطه میان سلطان و مردم هم بودند. روشن است که وسائط دیگر هم میان سلطان و مردم وجود داشت که امرای شهرها و دبیران و جز اینها بودند، اما هیچ کدام قدرت و نفوذ و مشروعیت علما را که قدرتشان مستقل از سلطان بود، نداشتند. این استقلال به حدی بود که وقتی شاه جدیدی بر تخت می نشست، عالم درجه اول شهر، باید او را تأیید می کرد و این همان چیزی است که در قالب خطبه جلوس نوشته و بیان می شد.

دست کم در مورد چهار سلطان اخیر صفوی، متن هایی توسط عالمان برجسته، در آغاز سلطنت شان به عنوان خطبه جلوس نوشته شده است. این متن که معمولا مشتمل بر صلوات بر امامان، اشاره به لزوم وجود حاکمان و سلاطین برای انتظام امور، ستایش از صفویان و مشروعیت بخشیدن به قدرت آنان و در نهایت دعا و ثنا برای ایشان بوده است، نوعی سندی مشروعیت تلقی می شده است. به عبارت دیگر خطبه جلوس، متن ادبی اما سیاسی و شرعی در توجیه سلطنت و ستایش شخص سلطان صفوی بوده است، متنی که نویسنده آن به عنوان یک عالم، می کوشد با نثری وزین و سنگین، مشروعیت سلطنت پادشاه را بیان کرده و ویژگی های او را بیان کند. طبعاً مقدمه آن ستایش پروردگار یا همان تحمیدیه، همراه صلواتیه بر محمد و آل او که در ضمن تک تک نامه ائمه آورده می‌شود. سپس اشاره به نسب و حسب پادشاه و این که او سید و از نسل رسول خدا (ص) است و بنابرین لیاقت و شایستگی نشستن بر مسند خلافت و سلطنت را دارد. در پایان، قدری نصایح در باره بی اعتباری دنیا و لزوم توجه به آخرت هم آمده است.

از نگاه کلی خطبه جلوس، تأییدیه ای است که به طور معمولا عالم رسمی جامعه، برای پادشاه می خواند. یعنی متنی که در وقت جلوس پادشاه توسط بزرگترین عالم وقت خوانده شده و بدین ترتیب سلطنت او را تأیید می کند. در برخی از اینها، از سلطنت به عنوان هدیه ای که خداوند در عصر غیبت برای انتظام امور مردم قرار داده یاد شده است. توجه داریم که عالمان شیعه، به رغم اعتقاد به امامت معصوم، و مشروعیت اصلی حکومت برای حضرت مهدی (ع)، و همین طور نیابت فقها برای آنان، در یک دوره طولانی از آغاز عصر صفوی تا سالهای پس از مشروطه، سلطنت را به عنوان یک امر عرفی پذیرفتند و در عین حال با تعابیری که خاص تفکر سیاسی ایرانی است، آن را مشروع می دانستند. در توجیه ارتباط این مشروعیت با آنچه در باره نیابت گفته می شد، و اساسا در باره اندیشه های سیاسی علمای عصر صفوی، به تفصیل در کتاب صفویه در عرصه سیاست و فرهنگ سخن گفته ایم. هدف ما در اینجا، ارائه چند متن مهم در باره سلطنت است که می تواند در روشن کردن اندیشه سیاسی شیعه به ما کمک کند.

چنان که گذشت گزارش مربوط به خطبه جلوس را در باره همه شاهان صفوی نداریم اما در باره چهار سلطان اخیر گاه به صورت خبر و گاه متن آن را در اختیار داریم که در اینجا ملاحظه خواهید کرد.

در این باره که خواندن خطبه جلوس در گذشته نیز سابقه داشته است یا خیر، به نظر می‌رسد در گذشته، اگر نه همیشه، در وقت جلوس پادشاهان خطبه ها و اشعار خوانده می شده و ضمن آن از فضائل و مناقب پادشاه جدید و ذکر خیری از پادشاه قدیم می شده است. برای مثال، جوینی در باره سلطان تکش خوارزمشاه نوشته ست که روز سه شنبه ۱۸ جمادی الاولی سنه ۵۸۵ در مرغزار رادکان طوس بر تخت سلطنت نشست … و شعرا را در تهنیت او اشعار و خطب بسیار است. (تاریخ جهانگشای جوینی، ج ۲، ص ۲۷، و در جای دیگر: و «خطبا و شعرا در تهنیت جلوس او خطب تلفیق نمودند و قصاید غرا گفتند». (روضه الصفاء، ج ۲، بخش ۴، ص ۳۳۰۰).

اساس این تواند که از خطبه خواندن به نام سلطان و امیر باشد، اما در اینجا، مقصود، خطبه ای است که در وقت جلوس پادشاه خوانده می شده و نوعی تأیید عالم درجه اول از خلافت یا سلطنت حاکم بوده است. به مناسبت، بسا شعرا هم در این باره اشعار و متن هایی می نوشتند.

خطبه جلوس برای چهار پادشاه صفوی: شاه صفی، عباس دوم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین

در باره شاه صفی (۱۰۳۸ ـ ۱۰۵۲) آمده است که میرداماد خطبه جلوس را خوانده است. خواجگی اصفهانی در این باره نوشته است: آن روز که حامل نور ساعادت بود به سیادت پناه حقایق و معارف آگاه، جامع المعقول و المنقول، حاوی الفروع و الاصول، کاشف رموز الباطن و الظاهر، صاحب الصلاح و السداد، خاتم المجتهدین امیر محمد باقر داماد سلمه الله تعالی و حفظ وجوده عن الافات الی یوم التناد حاضر ساخته به جهت مثنی ساختن امر جلوس در آن ساعت سعادت مأنوس بعد از شرایط دعا و فاتحه خوانی یکبار دیگر آن زیبنده ی تاج و تخت را در عمارت مذکور بر اورنگ سلطنت و مسند دولت تمکن داده (خلاصه السیر، تهران، ۱۳۶۸، ص ۳۸).

در باره شاه عباس دوم (۱۰۵۲ ـ ۱۰۷۷)، آمده است که «چون خطبای منبر نه پایه افلاک در آن لیله القدر شادمانی خطبه جلوس همایون را به مسامع آسمانیان رسانیده بودند، زمینیان نیز خطبه بلیغه ی تفویض سلطنت ربع مسکون را در آن روز فیروز شنیده گوشوار شادمانی نمودند» (ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، واله اصفهانی، تهران، ۱۳۸۲ش، ص ۳۷۱)

یکی دیگر از نمونه ها مربوط به سلطنت شاه سلیمان (۱۰۷۷ ـ ۱۱۰۵) است. خاتون آبادی در این باره نوشته است: سال هزار و هفتاد و هشتم: جلوس‏ ثانى نواب اشرف اقدس ارفع همایون شاهى ظلّ اللّهى در قوى ایل در روز شوال سنه هزار و هفتاد و هشت و احضار جمیع علماء در مجلس سامى در دولتخانه مبارکه، و آخوندى استادى و استاد العلماء مولانا محمّد باقر السبزوارى خطبه‏ فصیحه بلیغه در مجلس سامى خواندند، و در وقت خطبه همه امراء و اعیان و فضلاء و علماء همه بر سر پا ایستادند، و از جمله فضلاى معمر مسنّ میرزا رفیعا نائینى بود، و بنا بر اینکه خطبه‏ طولى داشت چون خطبه عربى و فارسى هر دو بود طولى بهم رسانید و حضرات از پا ایستادن آزارى کشیده بودند. و بعد از خواندن خطبه در مجلس سامى مقرر شد که نواب آخوندى بجامع جدید شاهى آمده بر بالاى منبر خطبه خواند در حضور تمام مردم شهر از اعالى و اواسط و فقیر محرّر اوراق حاضر بودم و مردم را اضطرابى بود که این جمعیّت براى چیست تا در فاتحه مشخص شد که تغییر نام نامى و اسم سامى نواب اشرف شده؛ صفى بسلیمان تبدیل شد إنشاء اللّه موفق شده در شوکت سلیمان ثانى شود با توفیقات و تاییدات. (وقایع السنین و الأعوام، تهران، ۱۳۵۲ش، ص۵۳۰). این زمان محقق سبزواری موقعیت برجسته ای در میان علما داشت و شیخ الاسلام و امام جمعه بود. جالب است که شاردن هم متن خطبه جلوس محقق سبزواری و میرزا رفیع الدین را آورده است. (سفرنامه شاردن، تهران، ۱۳۷۲ ج ۴، ص ۱۶۴۵ ـ ۱۶۴۶).

در باره شاه سلیمان صفوی، بیفزاییم که در فهرست ملی از نسخه‌ای به عنوان جنگ یاد شده (ش ۲۱۱۶) که عربی است و از جمله مطالب آن بدین شرح معرفی شده است: این جنگ که بزبان عربی است از مطالب زیر تشکیل یافته است: ۱ – من خطبه النبی یوم الغدیر، ۲ – من کتاب من لایحضره الفقیه، ۴ – من کتاب روضه الواعظین ۴ – خطبه ای در فوت شاه سلیمان صفوی و جلوس «ملک العادل الباذل خلد الله ملکه» بوسیله فراهم آورنده این جنگ که همین خطبه تاریخ فراهم آمدن جنگ را مشخص می سازد، ۵ – مطالبی از کتاب منهاج الکرامه، ۶ – خطبه صلوه فطر و وصیت علی امیر المومنین بامام حسین و روایتی از امام حسن از علی علیه السلام جای آن درین مجموعه از ۳۷ تا ۴۸ می باشد. (فهرست نسخه های خطی ملی، ج ۵ ف، ص ۱۳۵)

نصیری، از مورخان نیمه اول قرن دوازدهم هجری، شرحی در باره جلوس شاه سلطان حسین و خطبه خواندن مرحوم مجلسی که ضمن آن تأکید بر اجرای امر به معروف و نهی از منکر داشت، بدست داده که البته در قالب نثری ادیبانه آمده است:

و بعد از گذشتن دو ساعت و نیم از شب شنبه چهاردهم شهر ذى حجه الحرام سنه خمس و مائه و الف (۱۱۰۵) مطابق ایت‏ئیل ترکى، ماه چهارده شبه آسمان‏ولایت و خلافت و شهریارى و بدر منیر فلک جلالت و سلطنت و جهاندارى از افق آئینه‏خانه، طالع و بر ساحت امید مشترى برج فضیلت و اجتهاد و نجم ثاقب سماء تقوى و سداد و رکن رکین حصار دین مبین مصطفوى و قایمه معتمد سریر خلافت و شریعت مرتضوى، مقتداى‏ علماء اعلام و پیشواى فضلاء ذوى الاحترام، علامى فهامى مجتهد الزمانى مولانا محمد باقر مجلسى شیخ الاسلام، تابان و لامع گشته، به عمارت آئینه‏خانه طلبیدند و به شرف نظر سعد مقارنه‏اش مشرف گردانیدند و به گذاشتن تاج وهّاج عالم خراج شاهى، اعلیحضرت ظل اللهى را در میان پادشاهان روى زمین، سربلند و به بستن کمر و تزئین به خنجر، کمربسته اجراى حدود شرع انور و در سلک فرماندهان عرصه ماء و طین، ارجمند نمود و به حمایل کردن شمشیر عدو شکار فرزند ذو الفقار بر کمر جگرگوشه حیدر کرار، به تسخیر جهان عدل و داد و بریدن سر سرکشان ظلم نهاد، کمر همت آن شهریار عالى‏نهمت را بربست، و به مواعظ بلیغه و نصایح صریحه در باب رفع فسوق و مناهى و ترک فجور و ملاهى و منظور داشتن حدود و کوتاه کردن دست ظلم و ستم از گریبان مسلمانان بل کافه امم و منظور داشتن حدود و نوامیس، پشت ملعون مردود ابلیس را در هم شکست و به تلاوت فاتحه در استدعاى خاتمه آن دولت به فاتحه ظهور سلطنت قایم آل محمد (ص) دست امید آن شهریار به حبل المتین اجابت پیوست. و نزدیک به گوشه اریکه پادشاهى نشسته بعد از قدرى صحبت، عقد جواهر سخن را گسسته، از خدمت با سعادت مرخص شده بیرون‏ آمد و با فضلاى کرام و امراء عظام منتظر رسیدن هنگام جلوس و دریافت شرف بیعت و پاى‏بوس گردید و بعد از اندک زمانى عمارت مشهور به تالار طویله را از یمن مقدم سعادت توأم، رشک‏بخش روضه ارم ساخته باز آن مقتداى مکرم را طلبیده در انتظار طلوع وقت مسعود و رسیدن هنگام ساعت محمود، به صحبت [و] گفت و شنود مشغول گشتند. و مقرب الحضره منجم‏باشى و تبعه ستاره‏شمار واقفین رموز اسرار و آثار چرخ پرمدار بى‏مدار، به فکرت نکته‏سنج دقیقه‏نگار در تقویم نوى روزگار و اسطرلاب مخبر از اوضاع فلک دوار، ملاحظه آثار انظار کواکب ثابت و سیار نموده بعد از گذشتن چهار ساعت و نیم از شب مذکور مژده رسیدن هنگام جلوس‏ میمنت فرجام و زدن سکه و خوانده شدن خطبه‏ به نام نامى با احترام را به گوش الهام نیوش آن شهریار با هنگ و هوش رسانیدند و تالار طویله را از روشنى شمع و چراغ، نمونه صبح صادق و مشعر بر رسیدن زمان طلوع خورشید شارق گردانیدند. . (دستور شهریاران، تهران، ۱۳۷۳، ص ۱۸ ـ ۱۹). در ضمن این گزارش نامی هم از حضور آقا جمال خوانساری فرزند آقا حسین (م ۱۰۹۸) به میان آمده است. اما نکته مهم آن است که دستور شهریاران متن کامل خطبه مرحوم مجلسی را آورده است (دستور شهریاران، ۲۱ ـ ۲۴)

به نظر می‌رسد که مرحوم مجلسی خطبه را از روی متنی خوانده است، زیرا این متن در منابع بعدی درج شده و نسخی از آن باقی مانده که اشاره کردیم متن کامل در دستور شهریاران آمده و جز آن دو نسخه دیگر را هم می شناسیم:

الف:‌ خطبه جلوس شاه سلطان حسین صفوی توسط محمد باقر مجلسی در نسخه شماره ۲۷۲۱ کتابخانه مجلس نگهداری می‌شود. تاریخ کتابت آن ۱۲۸۶ ق توسط محمد بن زین العابدین موسوی است. این نسخه در فهرست کتابخانه مجلس ۱/۹ ص ۳۵۲ ـ ۳۵۹ معرفی شده است.

ب:‌ نسخه دیگری از همین خطبه در کتابخانه شماره ۲ مجلس (سنا) (فهرست: ج ۱، ص ۳۵۹) معرفی شده است. در نشریه نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه ج ۷، ص ۶۴۸ از نسخه‌ای از خطبه علامه مجلسی برای جلوس شاه سلطان حسین یاد شده که در مسجد جامع عباسی خوانده شده است. روشن نیست توسط خود وی قرائت شده یا دیگری، اما به هر حال کاربرد آن را در این دوره نشان می دهد. متن این خطبه را در پایان این نوشته خواهیم آورد.

نمونه ای دیگر از خطبه جلوس برای شاه سلطان حسین، خطبه ای است که میرزا علی خان به فارسی نوشته و شیخ آقابزرگ آن را معرفی کرده است. به نوشته وی، اول آن این بوده است: تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر، تعالی الله زهی مالک الملک جهان آفرین…». آقابزرگ ادامه داده است که انشاء کننده این خطبه، میرزا علی خان گلپایگانی متوفای حدود ۱۱۳۰ بوده است. (ذریعه، ج ۷، ص ۲۰۲). از متن این خطبه جلوس تاکنون خبر نیافتیم.

… و اما نمونه دیگر از خطبه جلوس از محمد مسیح فسایی است که زین پس در باره آن شرح خواهیم داد.

زندگینامه فسائی

محمد مسیح فسایی از عالمان شاعر پیشه و از نثر نویسان دوره اخیر صفوی است که شاگردی و دامادی آقا حسین خوانساری را داشته و بدون شک علائق او همانند استادش به شعر و حکمت و عرفان و ادب بوده است. در باره تاریخ درگذشت وی در سال ۱۱۱۵ یا ۱۱۲۷ محل اختلاف نظر است و در این باره منابع شرح حال وی اشارات گذاریی کرده اند. برخی داماد آقا حسین را ملامسیحای کاشانی دانسته اند (طبقات اعلام الشعه، ج ۹، ص ۷۲۵)

در میان متقدمات، طولانی ترین و نزدیک ترین شرح حال به وی، مطالبی است که حزین لاهیجی در باره وی آورده و ما را از منابع دیگر به مقدار زیادی بی نیاز می سازد. وی می نویسد: «المولى الاولى الاجل الاعظم‏ الاکمل مسیح الانام اعلى اللّه مقامه‏:‌ اسم شریفش محمّدمسیح بن اسماعیل فسائى است که از کرام شیراز و در نزاهت و لطافت‏ هوا ممتاز است. و تخلّص حضرت علّامى در اشعار عربى مسیح و در فارسى معنى است. علّامه روزگار و نادره زمان بود. او در جمیع علوم سرآمد علماى اعلام و احذق اذکیاى افاضل عالى‏مقام بود. … آن فصیح عهد و مسیح مهد اجلّ و اعظم تلامذه آقاحسین خوانسارى علیه الرحمه است… مدتها در دار السلطنت اصفهان انجمن آراى اولى الالباب و شمع جمع احباب بود تا آنکه به تکلیف شغل جلیل شیخ الاسلامى مملکت فارس را به خدمتش مرجوع داشته رحل اقامت در دار الافاضل شیراز انداخت. در آن اوان، فقیر [یعنی حزین] از اصفهان به شیراز آمده توفیق استفاده از آن علّامه عالى‏قدر و نحریر منشرح الصدر یافته، قریب به چهار سال بسیارى از فنون مثل منطق و هیئت و حساب و طبیعیّات و الهیات در خدمت علّامى طى نموده، از فرط اشفاقى که به این خاکسار داشت اکثر جلیس محفل صحبت و مورد خطاب بود و در غیبت این احقر به حضّار مکرّر مى‏فرمود که بى‏حضور او مرا سخن گفتن بى‏حلاوت است. شکر ایادى آن ولى النّعم حقیقى به زبان کلیل و لسان قلم ادا نتوان نمود. با آنکه به سبب کبر سن آثار شکستگى و هرم از پیکر انورش آشکار بود، قوّت حواس بر وجه کمال و اصلا فتور و کلالى به آن روح مجسّم راه نداشت. … بسى رسائل نفیسه و حواشى شریفه از مآثر ذهن وقّاد و طبع نقّادش بر صفحه روزگار به یادگار و خطب غرّا و منشآت بدیعش کحل الجواهر بصائر فصحاى‏ بلاغت شعار است. اشعار عربى آن مسیح آیت، کساد افکن کالاى بازارچه بدیع و حریرى و رونق‏شکن بحترى و معرّى و در انشاء شعر فارسى‏ شکرشکنان را صلاى احسان و نوال داده و از نواى کلک طوطى مثال به سوامع قدسى سروشان در گنجینه معنى گشاده… در مراحل عشر تسعین جهان بى‏بقا را وداع و داغ حرمان بر دل خرد پژوهان اصفیا گذاشت؛ و در وفات علّامى فقیر را مرثیه‏اى است که به ذکر بعضى ابیات‏ آن؛ که درین هنگام خاطر فاتر به آن سماجت مى‏نماید با آنکه محل انتقاد است؛ صفحه را مى‏آراید و آن این است… (تذکره‌ المعاصرین، تهران، ۱۳۷۵، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۳). در اینجا حزین اشعار خود را در رثای استادش می آورد. حزین در ادامه اشاره به نگارش خطبه جلوس شاه سلیمان و شاه سلطان حسین از طرف وی دارد: «و از جمله خطب بلیغه علّامى، دو خطبه‏اى است که در جلوس شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوى انشا فرموده و خطب نکاح و غیر ذلک از منشآت عربى، مراسلاتى است که از جانب سلاطین و وزرا به شرفاى مکّه و والى یمن نوشته و آنچه خود به رئیس العلما آقاحسین مرحوم و به والد مبرور این خاکسار و به‏ ملّا على رضاى تجلى و به جالینوس الزّمان میرزا اشرف حکیم و به وزیر اعظم میرزا مهدى و به محمّد بیگ وزیر و غیرهم نگاشته قانون کتابت و بلاغت به یادگار گذاشته (تذکره المعاصرین، ص: ۱۰۷). جالب است بدانیم که نامه هایی از آقا حسین به شرفای مکه در دست است که بسا همین شاگرد برای استاد نگاشته شاید هم علاوه بر آنها، خود نیز نامه هایی داشته که بعید نمی نماید. حزین در ادامه افزوده است: و از نفایس منشآت فارسى دیباچه‏اى است که بر ترجمه کتاب «مصائب النواصب» و بر رساله شریفه خود که در باب قصر و اتمام است قلمى فرموده و دیگر مکاتیب در مجموعه مدوّنه مندرج است و اشعار عربى‏ و فارسى ایشان با معمیّات یکهزار و کسرى زیاده خواهد بود.

سپس نمونه ای از اشعار فارسی و عربی او را آورده که از آن جمله ابیاتی است که در رثای استادش آقا حسین خوانساری (که به گفته برخی منابع متأخر داماد او هم بوده، و برخی در این باره تردید شده) سروده است:

و در وفات آقاحسین فرموده:

اصبَحَ القَلبُ فى لَظىٍ وَ التِهابٍ

هُوَ فى نطقَیهِ مِن تِسکابٍ

کَیفَ لا وَ الدُّهُورُ کَرَّت عَلَینا

بِالمُصیباتِ عندَ عَهدِ التَّصابى

حَسبَ الدَّهرُ أمنَ عَیشٍ رَغیدٍ

قَد دَفَنّاهُ فى نَضارِ الشَّبابِ‏

ما نَعمنا مَدَى الحیاه بِعَینٍ

‏ ما یُکافیه حَتفُ ذاکَ الجَنابِ‏

فَمُصابُ الحُسَینِ ضُوعِفَ

إرفَعوُا نَعشَهُ عَلَى الأخشابِ

کانَ فى الشَّمسِ اذکى تناضُئاً

وَ تَوارى بَعدَ العطا بِالحِجابِ

فَسَقَى اللّهُ تُربَهً اذ سَقانا

منَ عُلوُمِ الهُدى بِعَذب العُبابِ‏

عَلَمُ العِلمِ غابَ عَنّا فَقُلنا

ُفِنَ العِلمُ کَالهُدى فِی التُّرابِ

(تذکره المعاصرین، ص: ۱۰۹)

نویسنده نجوم السماء عبارت توصیفی دیگریاز حزین در باره محمد مسیح فسایی آورده که نیاز به تکرار نیست (نجوم السماء فی تراجم العلماء، تهران، ۱۳۸۷ ص ۲۱۷)

در منابع جدید هم شرح حالهایی برای وی با اطلاعات تازه ای آمده است که از آن جمله ریحانه الادب است که در باره وی می نویسد: ملا مسیحا- ملا محمد مسیح‏ بن ملا اسمعیل فسوى، معروف به ملا مسیحا، از مشاهیر فلاسفه و حکما و از تلامذه آقا حسین خوانسارى و داماد وى بوده و از تألیفات او است: ۱- اثبات الواجب تعالى ۲- تحفه سلیمانیه که ترجمه فارسى ارشاد شیخ مفید بوده و بنام شاه سلیمان صفوى‏اش تألیف داده است. ملا مسیحا مدتى در شیراز شیخ الاسلام بود، در اواخر عمر خود در حدود نود سالگى بفسا مراجعت کرد و در حدود سال هزار و صد و سى‏ام هجرت در آنجا وفات یافت و یا خود بنوشته بعضى، وفات او پیش از وفات آقا جمال خوانسارى (متوفى ۱۱۲۱ یا ۱۱۲۵) بوده که سید نور الدین جزائرى مکتوبى در تعزیت صاحب‏ ترجمه بآقا جمال نوشته بوده است. (متفرقات ذریعه) (ریحانه الادب، محمد علی مدرس، تهران، ۱۳۶۹، ج‏۵، ص ۳۸۶). طبعا آقا جمال برادر زن وی به شمار می آمده است. این در صورتی است که همین شخص داماد خوانساری باشد نه ملامسیحای کاشانی چنان که آقابزرگ چند بار یادآور شده است (بنگرید: طبقات، ج ۹ (قرن دوازده)، ص ۷۲۵)

چند نکته دیگر در باره فسایی

در یادداشتی که از وی در نسخه‌ای آمده (نسخه که خطبه جلوس را از آن نقل خواهیم کرد) به ارتباط خود با میرزا محمد طاهر کاتب مجلس سلطان و وزیر بعدی اشاره کرده و از مشکلاتی که در بازگشت از سفر حج در شیراز داشته سخن گفته است. بدنبال نوشته است که حکم مدرسی وی را برای شیراز داده که او قصد رفتن نداشته و نگران بوده، اما اجبارا عازم شده است. طبعا این اطلاع را هم باید بر آنچه از زندگی او می‌دانیم بیفزاییم.

بیفزاییم که جنگی به شماره ۲۵۵۴ در دانشگاه هست که در شیراز فراهم آمده و در صفحه ۹۷ آن رساله ای از محمد بن اسماعیل الشهیر به مسیحا هست که مجموعه ای منتخب از منثورات عربی، منثورات فارسی، منتخب اشعار عربی، منتخب اشعار فارسی و باب پنجم ان «معدودی از معمیات» است که آن را (یعنی مجموعه این رساله را) موسوم گردانید به حلیه الاداب و حلیه الکتاب». این متن تا صفحه ۱۱۳ ادامه یافته است. در آنجا متنی ادبی در باره حج آمده که مربوط به بازگشت سفر یکی از رجال سیاسی با نام حسین علیخان در سال ۱۰۹۱ هجری است.

گفتنی است که برخی میان آخوند مسیحا کاشانی شاگرد آقا حسین خوانساری و داماد وی با محمد مسیح بن اسماعیل فسایی معروف به ملامسیحا از شاگردان آقا حسین خوانساری فرق می نهند (ذریعه: ج ۵، ص ۳۱۰). همو از کمال الدین فرزند محمد حسین فسایی یاد کرده و گفته است که نصرآبادی شرح حال او را آورده است (ذریعه: ج ۹، قسم سوم، ص ۹۲۰). نیز بنگرید مدخل فسایی را در طبقات اعلام الشیعه، ج ۹ (قرن دوازدهم)، ص ۷۲۴).

غدیریه او شامل اشعار بلندی است که از زمان سرایش مورد توجه بوده و در الغدیر هم گزارش کامل آن آمده است. آقای سید مرتضی موسوی گرمارودی هم ترجمه‌ای از آن بدست داده و در ضمن در مقدمه، شرح حال و منابع شرح حال او را آورده است (مجله سفینه، پاییز ۱۳۸۶، شماره ۱۶، صص ۷۲ ـ ۹۰ مقاله ترجمه و شرح قصیده غدیریه مولی مسیحا فسوی)

هدف از این توضیح ارائه متن خطبه جلوس نوشته شده توسط فسایی است که ذیلا به آن خواهیم پرداخت.

خطبه جلوس شاه سلطان حسین از فسائی در جُنگ دانشکده ادبیات

چنان که در شرح حال فسایی توسط حزین لاهیجی اشارت رفت، نگاشته وی به عنوان خطبه جلوس شاه سلیمان و شاه سلطان حسین شناخته شده بوده است. به جز نسخه‌ای که معرفی خواهیم کرد، نسخه دیگری از خطبه وی برای جلوس شاه سلطان حسین را نیز می شناسیم و آن سفینه ای که در کتابخانه وزیری یزد به ش ۷۸۱ نگهداری شده و در نشریه نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران (دفتر چهارم ص ۳۸۶) معرفی شده است.

اما آنچه در اینجا ارائه خواهیم کرد، متن خطبه جلوس نگاشته فسایی بر اساس نسخه شماره ۷۴ کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است که فعلا در کتابخانه مرکزی نگه داری می‌شود.

این جُنگ شامل ۵۱ رساله است که در فهرست نسخه های خطی کتابخانه دانشکده ادبیات صص ۱۵۴ ـ ۱۵۸ معرفی شده و اشاره به این خطبه مورد نظر ما در شماره ۴۳ رسائل آن آمده است. در آن فهرست پس از آوردن نام خطبه جلوس، گفته نشده است که این متن از محمد مسیح فسایی است اما در ادامه همان مطلب، چند متن دیگر معرفی شده و در باره آخری آنها «نامه به میرزا محمد طاهر به انشاء محمد مسیحا پسر حاج اسماعیل (برگ های ۱۹۳ – ر ۱۹۸ ر)» آمده که علی القاعده می تواند اشاره به این باشد که این چند متن از همین محمد مسیح است.

جنگ مزبور یکی از جنگهای بسیار خوب با انتخاب های ویژه از متن های ادبی ـ انشائی مهم از قرون نخستین اسلامی و دوره های بعد است. مع الاسف کاتب آن مشخص نیست، اما این احتمال وجود دارد که توسط همین محمد مسیح فسایی که خود به نگارش های متن های ادبی علاقه مند بوده، فراهم آمده باشد. خط مجموعه هم همین نکته را تأیید می کند به طوری که می توان اطمینان داشت که تمام آن به خط همین محمد مسیح فسایی است، هر چند در میانه، خط متفاوت هم دیده می‌شود. مگر آن که همه این متن از دوره ای دیگر و کاتبی دیگر باشد که این چند متن فسایی را هم داخل آن آورده است. مع الاسف روی کتاب نشان دیگری از کاتب نیامده و در پایان رسائل ادبی منتخب هم تا آنجا که بنده نگاه کردم، چیزی در باره تاریخ و کاتب یافت نشد.

توضیح فسایی در باره چند نوشته ادبی خود

از برگ ۱۹۳ تا ۱۹۷ نسخه فوق الذکر، چند متن به شرح زیر آمده و در پایان آن که نامه فسایی به میرزا محمد طاهر است، نوشته شده: و حرّرتُ الاحرف بیدی الجانیه فی التاریخ السابق و انا الواثق بربه الجلیل محمد المدعو بمسیحا ابن الحاج اسمعیل عفی عنهما.

این اشاره می تواند به هر چند متنی باشد که قریب به هم است و شواهد دیگر هم مؤید آن است که کاتب آنها خود اوست. البته در اینجا، اشاره به کسی می کند که صاحب این متن است اما نامش را یاد نکرده و گفته است که او اجازه یافته که چند صفحه ای را به قول خودش ضایع کند!

بسا سالها پیش از نوشتن این متن، نسخه مزبور و متن های انتخابی از ادبای عرب، متعلق به استاد و پدرزنش آقا حسین خوانساری بوده و بعدها این متن ها هم نوشته و به آنها ضمیمه شده است. (توجه داریم که خوانساری متوفای ۱۰۹۸ و برخی از این متن ها مربوط به سال ۱۱۰۶ ق است)

به هر روی ابتدا مقدمه های چند سطری در آغاز هر کدام از این چهار متن را آورده و در نهایت خطبه جلوس شاه سلطان حسین را که هدف از نگارش این مقدمات برای آن بوده، به طور کامل خواهیم آورد.

بسم الله الرحمن الرحیم، من لطف الله الاحد الصمد باعث بسید المرسلین إلی الأحمر و الأسود صلوات الله علیه و آله معادن الشرف و السؤدد، صلوه لایحصیها عدد، و لاینقضی لها أمد، أن أشار الیّ من هم أعزّ علیّ من کریمتی و أشفق بی من عیشرتی، النّحریر الذی هو فی إقلیم الفضل أمیر و لسلطان العقل وزیر مشیر، مالکی و مالک هذا الکتاب، المنوّه باسمه الشریف فی فاتحه الخطاب، إذا ضیع بعض صفحاته ببعض ما سمحت به قریحتی العلیله، و فِطنتی الکلیله من الخطب، و کان إجابته ممّا قد علیّ وجب، فبادرتُ الی امتثاله، متکلاً علی حسن افضاله فی إصلاح عثراتی و السیر علی هفواتی، فإن الاصلاح من سیرته و هو مولی العبد و ضامن جریرته، فأقول حامدا مصلیا:

الف: مما کتبته لخطبه جلوس السلطان الاعظم و الخاقان الافخم ظل الله فی العالم السلطان حسین پادشاه خلد الله سدته معفرا للجباه.

ب: مما کتبته لدیباجه مجموعه جمعتها من فنون شتی من المسائل الحکمیه و الاشعار و الانشاءات

ج: و ما کتبته عارضا علی سَنَدی و استادی النحریر المرحوم المغفور آقا حسین ـ روّی الله ثراه ـ و کان ذلک بعد ان عرانی فی اوبتی من سفر الحج الی فارس بعض النوائب و المصایب و اشتکیت الیه من البعاد من عناد اهل الفساد و استدعانی الی دار السطنه اصفهان و امرت من الحضره السلطانیه انار الله برهانه بتدریس شیراز و شرفت بخلعه ملبوسه منه، و کنت أخاف من الاویه الوقوع فی الحوبه [= الحزن] فالتمست من الاستاد ان یعفینی من هذا الامر و یرخصی السلطان فی اقامه اصفهان، فغلب التقدیر تدبیری و حتموا الی فارس تنفیری، فرجعت الی شیراز بقلب غیر راض، و اض الی الفساء مسیری فساء مصیری، و أرجو من الله النجاه من هذه الوهده [حفره و گودال]، و الانتباه من هذه الرقده فی آخر دهری او یکون بالغریّین او الطّف او البقیع قبری.

د: و مما کتبته الی الهمام الکبیر ذی المکارم و المفاخر میرزا محمد طاهر، و هو یومئذ کاتب المجلس السلطان الاعظم، و لم یحتَظ بعد بوزارته العظمی، و کان قد کتب الیّ من محروسه قزوین کتابا صدّره بقریض یمدحنی فیه، و بالغ فی نثر الکتاب فی الجمع بین اسماء الخمر و مناسباتها و ملایماتها، فنسّجت الجواب علی منواله و أجبته بمشاکله کل مقاله و هو هذا:

متن خطبه جلوس نوشته شده توسط فسائی

پیش از این در باره خطبه جلوس توضیحاتی دادیم و البته افزودیم که سابقه نشان می دهد که این متنها توسط بزرگترین عالم نوشته می شده است. متن شیخ صفی توسط میرداماد، متن شاه سلیمان توسط محقق سبزواری و میرزا رفیعا نائینی و متن شاه سلطان حسین توسط علامه مجلسی نوشته شده است. اما مولف ما که ادیب و نثر نویس و شاعر عربی و فارسی بوده، خواسته است هنرنمایی کند و در این زمینه متنی را تنظیم کند. در اینجا در دو قسمت اشعار عربی خود و یک جا هم در حاشیه صفحه پایانی اشعاری به فارسی آورده است. همه اشعار باید از خود او باشد چنان که در دو مورد عربی تصریح کرده و شعر فارسی اخیر هم ماده تاریخی دارد که دقیقا مربوط به همین متن است و بنابرین باید از خو داو باشد.

مما کتبتُه لخطبه جلوس السلطان الاعظم و الخاقان الافخم ظل الله فی العالم السلطان حسین پادشاه خلد الله سدّته معفّراً للجباه:

بسم الله الرحمن الرحیم

یا من الیه ملوکُ الدَّهر تبتهل

من فضله یرتجی التّیجان و الکلل

یا من لِسُدّته الاعناق خاضعه

یسعی لها کلّ من یحفی و یَنتعل

یا من إلیه عنان الملک منعطف

من بحر سلطانه تستنشف الدّوَل

تتابعت منک آلاء فأشکرُها

یا من أدامَ هئات لیس تنفصل

شکراً تَرامی بأصداف لها دررٌ

من ضوءها کادَ شیب البحر یشتعل

[در حاشیه آمده: الاشعار من منظوماتی]

الحمد لله مالک الملک و الملکوت، و ربّ العزّه و الجبروت، خالق الامم، باریء النسم، مفیض النعم، مدیم الکَرَم، باعث الرمم، الذی ابتدع خلق صفیّه أبی البشر، من طین بید قدرته قد اختمر، فصوّره بحسن تقویمه فی أحسن الصُّوَر، و زیّن هام خلافته برعاث الکرامه، و توجّه بعمامه ‌الامامه، فما برَحَ مودّعاً للامانه، و مُثقَّلا کاهل تحمّله بأعباء الصیانه، و ما زال ذلک الدرّ الثمین، و النور المبین، منتقلا من أمین إلی أمین، و مُتعاکساً من جبین إلی جبین،

إلی أن انفلق صدَف البطحاء عن تلک الدرّه، و أصبحت فی جباه فخار بنی هاشم تلک العزّه، فانتخب منهم محمدا سیّد الکونین و الثقلین و الفریقین، من عرب و من عجم، رسولاً مبعوثاً إلی العالمین، علی حین فتره من الرسل و غبره من السبل، فندب صنادید العرب علی شدّه ‌شکیمتهم و انفه شیمتهم، إلی الایمان، و نهاهم عمّا عکفوا علیه من عباده الاوثان، و أذلّ رقابهم بتبیر التکلیف، و ألجم عصاتهم بشکائم التعنیف، غیر متّوقٍ من قواضب سُیُوفهم و لا وَکلٍ فی أرغام أنوقهم بل بادر بتنفیر عشیرته إلی زحوفهم، و کرّ بمأته علی اُلوفهم، إلی أن بدّد سدَدَهم، و قلّل عددهم، و سکن لدَدَهم، فقوم أوَدهم، و أصدَرَهم عن مَشارِع الرّدی، و أورَدَهم مناهل الهُدی، و جمعهم علی ما أمَر الله به من العَدْل و التُّقی، فجزاه الله عن اُمّته خیر الجزاء، ‌و صلّی علیه هو و ملائکته المقرّبون و أنبیاءه المرسلون، و لمثل هذا فلیعمَل العامِلون.

و الصلوه علی الأشجع المکین و الانزع المتین، و العالم المبین، أمیر المؤمنین، و یعسوب المسلمین، و قائد الغرّ المحجّلین، الامام المعصوم، و باب مدینه‌ العلوم، الکاشف للکروب، الکرّار فی الحروب، سیّد الثّقلین، و امام الخافقین، أبی الحسنین علیّ بن ابی طالب،

و عَلی سیّدی شباب أهل الجنان، و خلفَتَی الملک الرّحمن، الامامَین الهمامَین، و البدرَین التمامَین، النورَین النّیرَین، و النّجمین الظّاهرَین، ابی محمد الحسن و أبی عبدالله الحسین،

و علی أبی الائمه، و سراج الامّه، خلیفه الله علی البریّه، الامام المظلوم، الممتحن بالرزیّه، البکّاء ‌السجاد، زین العباد، الحبر المطهّر مِن کلّ شین، الامام بالحقّ علیّ بن الحسین، و علی الامام الکامل و العالم العامل، و السحاب الهاطل، الامام المصوم، محمّد بن علی باقر العلوم، و علی الامام الهمام، و البدر التمام، حجه‌ الله علی الخلائق، کلمه الناطق جعفر بن محمد الصادق، و علی الامام الحلیم، الصابر الکظیم، الحبر الولی، لمنصوص بالنص الجلیّ، الامام العالم، موسی بن جعفر الکاظم، و علی الامام المظلوم، و الکئیب المهموم، و الغریب المسموم، الممتحن بالکربه، المرموس [= المدفون] بأرض الغربه، شمس الشّموس، و مُکمّل النفوس، المدفون بأرض طوس، حجه الله علی أهل الغبراء، و بقیته ممن مضی، الامام بالحق علیّ بن موسی الرّضا، و علی المعصوم الجواد، و دلیل الرشاد، حجّه‌الله علی العباد، الواقف علی سرّ الملکوت، الممتحن بصغار الحوت، الامام الطّاهر الرّضی، محمد بن علی التّقی، و علی الامامین المعصومین و العالمین المعلومین، بدرَیّ الدّجی، طودَیّ النهی، عَلمَی الهُدی، المدفونَین بسرّ من رأی، النقی علیّ، و الحسن الزکی العسکری المجتبی، و علی الصادع بالحقّ، و المعلن بالصدق المطلق، کلمه الله فی أرضه، و حجّته الباقیه الی یوم عَرضه، صاحب العصر و الزمان، و وراث جوامع البرهان، الحاکم ببواطن الفرقان، علیه و علیهم صَلَوات الرّحمن، صلوه تدوم بدوام الاحقاب، و لایُحصیها إلا ربّ الارباب،إِنَ‏ اللَّهَ‏ وَ مَلائِکَتَهُ‏ یُصَلُّونَ‏ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً، عباد الله!

اوصیکم بتقوی الله، فإنه خیر زاد، و الاخره‌ هی المعاد، واظِبوا فی دنیاکم هذه علی وظائفِ العباده، و اجتنبوا عن ادّخار الزیاده، فإنها دار خُدعه و منزل قلعه، و لاتذهبون منها إلا بمبرّکم، فخذوا من ممرّکم لمقرَکم [نهج: کلام ۲۰۳]،

و اعلموا رحمکم الله أنّه سبحانه ناط نظام الوجود، و صلاح الامّه بتعاقب الرّسل و الائمه، و ما زال أمره من باکوره الزّمن جاریاً علی ذلک السّنن إلی اقتضت حِکَمه البالغه غیبه الحجه و تلاطم اللجه و فشوّ الافتتان بغیبه صاحب الزمان، علیه صَلَوات الله الملک الرّحمن، فتدارَکَ جلّ شأنه أمر الاُمّه فی حفظ النّوامیس بتعاقُب الرئیس، من الملوک و السلاطین، و تتابعُ الولاه‌من القیاصِره ‌و الخواقین، فتفطنوا هداکم الله أنّ أرفعهم درجهً و أکرمهم لدیه منزلهً أمسّهم برسول الله صلی الله علیه و آله قرابه و رحماً، و أشبهُهم به عدلاً و کرماً و أتبعهم له فی ارفاد العِباد برّاً و نعماً، و هُمُ الدّوحه العلیّه العلویّه، و الشجره‌ المبارکه الموسویّه، السّلسله الصفیّه الصفویّه، فإنهم من أهل بیت الرّسول و بَنیه، و أهل کلّ بیت أدری بما فیه، و لکم قد قلّب مجاری القَدَر دفاتر الغیَر و راوَدَ من عین إلی أثر، فما رضی به بدیلاً و لا وجد فی محکم مشیّه الله لهم عدیلاً، و أیم الله أنهم لتوقیع الخلافه کالعنوان، و لأعین الملوک انسان، علی أن الدهر ذو غَیَر، و الزمان یذهب علی العَبَر، فهو بتقلیب الدّوَل لاهلها نَصوح، و بإدالته للمقبل یُرقق عَن صَبوح، و ما هم باهله إلا کالمنجنون و لیس رجاء الخلود فیه إلاّ من جنون.

اعلموا ثبّتکم الله أنّ تلک الشّجره‌ المبارکه‌ العلیّه الصفیّه الصّفویه التی بِظلّها تستظلّون، و علی ساحتها تستقلون، و من میرتها اقتیاتکم و من ثمرتها عیشُکم و حیاتکم، قد استبدلت فی هذه الایام باذن الملک القدیر العلاّم، غصناً بغصنٍ أنمی، و فرعاّ بفرعٍِ أزکی، و ثمره‌ بثمره‌ أحلی، فاصبرُوا لله علی عظیم ابتلائه إیّاکم بمن مَضی منهم و سلف، و اشْکروا له علی جزیل آلائه علیکم ممن بقی، و هو الخَلَف، فإنه سبحانه قد شدّد أزرکم، و تدارک أمرکم، و أقرّ عیون الملک و المله، و قوّی ظهور الدین و الدوله، و أصلح نظام تلک الامّه، و کشفَ عنکم الغُمّه، بتشرّف‌ اسره تلک الخلافه الابدیّه، و تزیّن اَرائک تلک السلطنه السرمدیّه، بسعادَه‌ جُلوس مَن هوَ فخر المساند و الارائک، و مؤیّد بالنصره‌ و الدعاء من الله و الملائک، أعنی مقنّن قوانین العَدْل و الانصاف، و مُطهّرُ أودیه ‌الشریعه عن دنَس أهل الخلاف، مالکُ مفاتیح البلاد شرقاّ و غرباً، خاذلُ صنادید الجبابره فرَقاً و حربا، الذی سوّی بین صدفی الدین و الدّوَل، من سدّ الخلل، و إزاحه العلل، فما أمکن لیأجوج من أهل الفتن من محکم سدّ أوامره خروج، و ما تیسر لمأجوج من نوازع الملک و الریاسه فی باب من أبواب نواهیه ولوج، ما أمسّ رحم مراحم دولته بالرأفه المصطفویه و ما أنسَبَ انماط سیاسته بالرّیاسه الکسرویّه‌، فکواهل مجده منتطقه بنطاق فخار النسبَین، و عواتق سلطنته مرتدیه ببرود عزّ الحسبَین، و أحادیث تهذیب خصاله باسناد آباءه العظام یعنعن عن الحسن، و یسند إلی الحسین، یا له من شارقٍ لامعٍ تربّع علی السماء التاسعه، و بدرٍ طالعٍٍ ترَفع بدرجته عن الرّابعه، و التوت إلی تقبیل أعتباه و تشمّم تراب أبوابه أعنّه الأکاسره و التّبابعه، فظلّت وجوههم له خاضعه، و أعناقهم له خاشعه،‌ تمیّز قهرمان سلطنته عن ساسَه الدّوَل، بما تمیّزت به السیوف الحیدریّه عن المرایا الاسکندریه، و تقشّعت غیاهب الشّرک و سَحائب الظلم بصَقاله صوارِمه عن عیون بصائر البریّه، ما ألصق خلافته بالنبوّه، و ألحق سیاسته بالمروّه،

شعر (هذه الابیات من منظوماتی)

ملک توسَّدَ عینُ سؤدده

قمم الذّری و مفارق الفلک

فاضت حیاض نداه عن بَشَر

فتسهّمت للجنّ و الملک

جاز السّماک فروعُ دولتِه

و اصوله اشتبکت علی السَّمَک

فمتی استضاء بنور وَجْنَته

لَیل تَجرّدَ عن کَسا الحلک

و لو استلام بظلّ رایته

صرْعی الوُغی لنَجَوا من الهلک

و اذا امْتَطی صعباً یذلّ و لو

صیغت شکائمه من العَلَک

أضحی مطاف ذُراه مُستلما

للوافدین بجمع معترک

وَرث الخلافه من أبی حَسَن

و الفاطمیّ أحق بالفدک

أعنی زبده فرائد بحر الانساب من أصداف بنی هاشم و ابی تراب، حامی حوزه الایمان، ماحی آثار الکفر و الظلم و العصیان، دریّ سماء الخلافه و الشوکه و السلطان، السلطان بن السلطان بن السلطان، الخاقان بن الخاقان بن الخاقان، اباالمظفر اباالمنصور السلطان حسین بن السلطان سلیمان الصفوی الموسوی بهارخان، لازال قوائم سریر الملک بإحکام قواعِدِ عدلِه و انصافه متمکّنه، و أغشیه قلوب خِصامه لِوَقع حدید حسامه متضمنه، و رؤس منابر الاسلام بإعلاء خُطَب دولته مترفّعه، و جِباه شُهْب الدّراهم و کُمْت الدنانیر بغرّه سِکّته السامِیَه مترقعه، فی خفض العیش و سعه الدَّعَه و دوام البهجه و السّرور، ما تعاقب الأعوام و الشهور، و تتالی الأزمنه و الدُّهور، ثم بُشری لمَعشر الامامیّه بخلود ملکه إلی قیام القائم، فإن تاریخه إلی ذلک یهدی، و هو ثبّت الاله دوله السلطان الی قیام المهدی بحق النبی و آله المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین.

در حاشیه:

شاه پیغمبر نسب دارای اسکندر شکوه

مظهر الطاف یزدان معدن احسان و جود

حامی شرع پیمبر ظلّ حق سلطان حسین

آن که بر خاک رهش افتند انجم در سجود

از ازل طغرا کش حکم سلیمانیش مهر

باد در زیر نگینش تا ابد ملک وجود

سال تاریخ جلوسش خواستم از پیر عقل

گفت تاریخ جلوسش: ظل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.