پاورپوینت کامل یونسی نشسته بر لب دریای عشق ۳۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یونسی نشسته بر لب دریای عشق ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یونسی نشسته بر لب دریای عشق ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یونسی نشسته بر لب دریای عشق ۳۷ اسلاید در PowerPoint :
پیشکشی به دکتر مظفر بختیار
پاییز بود گمانم که در دفتری که در نشر نقره داشتیم، با دکتر محمدعلی صوتی سخن از دکتر بختیار رفت و کاری که میخواهد کرد بر میرزا غلامرضا. و این باب آشنایی شد با مردی خدنگ. سالهای شصت بود. و من گوشه گرفته به نشر نقره. بختیار را که دیدم، فارغ از این همه، دامن از دست داده کار خویش. همسن بودیم بهتقریب. اما پختگی در او به پیرانگی میزد و شازدگی ایلی به تلفظ رسای کلمات و زبانورزی، چیزی میان سعدی و متنبی. در دورانی که لُمپنیزم سکه رایج بود و تفاخر منهج، بیپیرایه مردی چنین شریف، بوی شرافت بود و فخامت ایران.
پیشکشی به دکتر مظفر بختیار
پاییز بود گمانم که در دفتری که در نشر نقره داشتیم، با دکتر محمدعلی صوتی سخن از دکتر بختیار رفت و کاری که میخواهد کرد بر میرزا غلامرضا. و این باب آشنایی شد با مردی خدنگ. سالهای شصت بود. و من گوشه گرفته به نشر نقره. بختیار را که دیدم، فارغ از این همه، دامن از دست داده کار خویش. همسن بودیم بهتقریب. اما پختگی در او به پیرانگی میزد و شازدگی ایلی به تلفظ رسای کلمات و زبانورزی، چیزی میان سعدی و متنبی. در دورانی که لُمپنیزم سکه رایج بود و تفاخر منهج، بیپیرایه مردی چنین شریف، بوی شرافت بود و فخامت ایران.
باب تفاهممان، سخن میرزاغلامرضا بود، که من او را پیشرو آبستراکسیون میدانستم، نه یک خوشنویس فقط. و دکتر بختیار، با نجابت ادب، احتیاط میکرد که چنین پیش رود، اما متفاهم بود؛ که بختیار فقط محقق و صاحبنظر کار میرزا نبود، که میرزا را از درون تاریخ خاندان خویش میشناخت، که خود میبرد به نوادگی خاندان معیرالممالک، و از نوه صاحب ارث خاندان معیر، مجموعهای مانده بود از میرزاغلامرضا، که بختیار میخواست تا این مجموعه را به تحقیق و انتشار رساند. و این آغاز بود. گمانم سال ۶۴. و راهی دراز در پیش. اگر اصالت تحقیق را در او میشناختم، وسواس تحقیق را نه. اما که فقط وسواس نبود؛ و نه تحقیق که پژوهش به معنای
recerche
بود. پروای بهنهایترسیدن. جامعیتِیافتنِ ارزشها. ارزش در اصالت هر سند. نه برای سندیت فقط؛ که اصالت، خود حامل معنا بود. چیزی اصیل، اصل معنا را بازمیآورد. اصالت کاغذ، قلم، کشیدگی قلم، تیزی قلم، مرکب. و اینکه چگونه مجموعه این اصالتها –بُر خورده با کپیهای استادانه اصیل نمای تقلبشده، و اگر نه کپی که دستخورده، یا دورگیریشده، که بیشتر دستبهدست میگشت و حتی در موزهها به اصالت مُهرخورده- حتی انتخاب کاغذ، نحو آهار کاغذ، یا آزمون و بیپروایی گزینش کاغذ زمخت کاهی. – کاغذ پرزدار آبینفتی- چه معنایی در تجربهگری، در حریفشدن بر زمختی. رسیدن به بیپروایی خوردگیها، و بینفسشدن مرکب، و ترکیب مرکبِ جوهری گرم با سردی کاغذ، و سرانجام رسیدن به جوهر مجرد ترکیبات، فراسوی کتابت و خوشنویسی، فراسوی کلام. و رسیدن به پلاستی سیته جریانِ سیالِ قلم در تعین بیخدشه و اِستانده حروف در سطح و دور، چه راز معنامندی را از تاریخ فرهنگ بازگشایی میکرد. کشف هر قطعه، لذتی بود حتی در نیمهشب. عکس میرزاغلامرضا با قطعه خود، -چاپ اصلی- بود، اما قطعه گم بود. که لابد میرزا این قطعه را چه مفتخر بوده که چنین در کنار گرفته. عزیزتر از فرزندی لابد و نبود این قطعه. و نیمهشبی. که پیدایش کردم. به صدایی که پیدا کردم را لازم نبود که بگوید. صدا خود، پیدا کردم بود. نه آن شب، که بعد پرسیدم کجاست قطعه؟ گفت پیش خودم. و چه لذتی در گفتن. کلید آریایش را، هنوز تمیز مانده از دهه پنجاه، داده بود و قطعه را گرفته بود. و این نه منباب تصاحب قطعه بود، که در غیر این نمیتوانست دسترسی داشت بر آن قطعه نازنین تاریخیشده، ارجاعی نمیتوانست کرد به قطعه درون عکس. دیگر آسوده پیاده میآمد و پیاده میرفت، نه شهر را که همه جهان را. این جمعآوری مورچهوار، نوعی مداقه نقادانه بود در روند پژوهش. این بحثها بر سر هر قطعه میرزا، مباحث تطبیقی، عکاسی از آثار، نور، رنگ، – اصالت رنگ مرکب و کاغذ، و دانگ قلم و تیزی-لیتوگرافیهای آزمایشی – حرفهای مکرر، -آنوقتها، لیتوگرافی پیچاز، اسمی داشت. محمدخانی، که خدایش بیامرزاد –کار سه سال رفتنها و آمدنها بود. و هر بار چیزی یافتن و بهکشفرسیدن.
و اما همه این نبود. که او میدید مصائب نشر نقره را، و میدانست بجایی و بیجاییهای تحقیرآمیز و رنگ طنزگرفته را، که دیگر مشارک مصائب نشر نقره بود، و میدانست درگیریهای عریضوطویل چهرهها و راهروهای کافکایی ادارات مطبوعات و کتاب را –که جعبههای شیرینی و کفش هم جوفِ این مراجعات بود و چه صف طویلی- و هم کم کمک نگرانی و حدس دیدن دندانِ گروههایی را که در خشونت مغرور قدرت، جز خود را برنمیتابیدند. اما که این همه اگر مصائب بود و میدانستم که خواهد آمد آنچه نمیبایست؛ به رفق و مدارای دوجانبه، دلداری بود و ترغیب بود به تداوم، صبر بر کار و صبر بر تحقیق، که در آن سالها، میرزاغلامرضا، بر قبال کلهر و عمادالکتاب و سلف گرانسنگ آنها، میرعماد، چندان به چیزی نبود، اما خبر این جستار، آب در لانه مورچگان ریخته بود و برانگیخته بود جوامع را و قطعهبازان را. اما من با رُویه دیگری ریزبافت، از دورهای مواجه میشدم که اگر از آن دوره، در جوانی کار شگرف محمودخان ملکالشعرا را میشناختم و حیرتی داشتم، اما نه همین بود. که ماجرای خاندان معیرالممالک، فقط یک خاندان نبود، نوعی تاریخ فرهنگ –نه قاجار، که ایرانِ دوره تحول- و بازنگری بود، گردهمآمدن و مجلات هنری آن زمان اروپا را سهنفری –معیرالممالک، محمودخان، میرزاغلامرضا- ورقزدن، در اتاقهای روبهباغِ باغفردوس، یک نمونه رویکرد و واگشایی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 