پاورپوینت کامل شب شورانگیز یاران سیدالشهدا(ع) ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شب شورانگیز یاران سیدالشهدا(ع) ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شب شورانگیز یاران سیدالشهدا(ع) ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شب شورانگیز یاران سیدالشهدا(ع) ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

غروب تاسوعا فرا رسید. یاران سیدالشهدا(ع)، نماز مغرب و عشا را به مولایشان اقتدا کردند. مدتی بعد، تاریکی همه جا را فرا گرفت. امام(ع) یاران را به خیمه‌اش فرا خواند. طولی نکشید که خیمه از جمع اصحاب سیدالشهدا(ع) پُر شد. هیچ کس سخن نمی‌گفت، اما رخسارشان نشان می‌داد که در قلبشان چه غوغایی برپاست. امام‌حسین(ع) وارد مجلس شد. همه برخاستند. امام(ع) همه را به نشستن دعوت کرد و بالای مجلس، جایی که همه بتوانند او را ببینند، نشست. احوالپرسی و تعارفات معمول که تمام شد، سکوتی سنگین فضای خیمه را فرا گرفت. همه منتظر بودند تا مقتدایشان سخن بگوید

غروب تاسوعا فرا رسید. یاران سیدالشهدا(ع)، نماز مغرب و عشا را به مولایشان اقتدا کردند. مدتی بعد، تاریکی همه جا را فرا گرفت. امام(ع) یاران را به خیمه‌اش فرا خواند. طولی نکشید که خیمه از جمع اصحاب سیدالشهدا(ع) پُر شد. هیچ کس سخن نمی‌گفت، اما رخسارشان نشان می‌داد که در قلبشان چه غوغایی برپاست. امام‌حسین(ع) وارد مجلس شد. همه برخاستند. امام(ع) همه را به نشستن دعوت کرد و بالای مجلس، جایی که همه بتوانند او را ببینند، نشست. احوالپرسی و تعارفات معمول که تمام شد، سکوتی سنگین فضای خیمه را فرا گرفت. همه منتظر بودند تا مقتدایشان سخن بگوید

.

خداوند زندگی بعد از شما را زشت گرداند

امام‌حسین(ع) نگاهی به اصحابش انداخت و فرمود: خدای را ستایش می‌کنم؛ خدایی که برتر و بلند مرتبه است؛ همو که در سختی و راحتی، سپاسگزار نعمت‌های بی‌شمار اویم … بدانید که من، یارانی برتر و بهتر از یاران خویش و اهل‌بیتی نیکوکارتر و باتقواتر از اهل‌بیت خود، نمی‌شناسم. خداوند به شما جزای خیر دهد. آگاه باشید که به گمان من، فردا نبردی سخت با دشمنانمان خواهیم داشت. یاران من! شما آزادید که بروید

.

از جانب من عهدی بر گردن شما نیست. تاریکی شب را مرکبی کنید برای خروج از این دشت پر بلا. هر یک از شما، دست فردی از اهل‌بیت مرا بگیرد و با خود به آبادی‌ها و شهرهای دیگر ببرد. بروید که این قوم، جز در پی من نیستند و اگر بر من دست یابند، دیگران را رها خواهند کرد. سکوتی بُهت‌آلود فضای خیمه را فرا گرفت. هیچ‌کس گمان نمی‌کرد که امام(ع) چنین سخن بگوید و از آنها چنین موضوعی را درخواست کند

.

عباس بن علی(ع) از جا برخاست و گفت: چرا باید چنین کاری انجام دهیم؟ برای آن‌که چند صباحی پس از شما زنده بمانیم؟ خدا آن روز را نیاورد که زندگی بعد از مولایمان، ارزشی ندارد. آن‌گاه ادامه داد: اگر شما را تنها بگذاریم و برویم، در پیشگاه خداوند چه عذر و بهانه‌ای خواهیم داشت؟ آیندگان درباره ما چه قضاوتی خواهند کرد؟ آیا بگوییم که بزرگ خاندان، آقا، امام، مقتدا و فرزند پیامبرمان را تنها گذاشتیم و در یاری او، تیری پرتاب نکردیم، نیزه‌ای به دست نگرفتیم و در رکابش شمشیر نزدیم؟ نه! به خدا سوگند هرگز از شما جدا نمی‌شویم و با جان خود از وجودتان محافظت خواهیم کرد، تا آنکه پیش رویت، جان به جان آفرین تسلیم کنیم. آری مولای من! ما به هر آنجا که شما می‌روید، رهسپاریم. خداوند زندگی بعد از شما را زشت گرداند. همهمه‌ای در میان جمع بلند شد. همه از سخنان شورانگیز پسر برومند امیرالمؤمنین(ع) به وجد آمده‌بودند و او را تحسین می‌کردند

.

در انتظار عزت و کرامت جاودانه

در آن میان، مسلم بن عوسجه برخاست و برای سخن گفتن اجازه گرفت. امام حسین(ع) به او اجازه داد. پسر عوسجه، با صدایی که از شدت هیجان می‌لرزید، گفت: اماما! چگونه تنهایت بگذاریم و از تو جدا شویم، حال آن‌که دشمن تو را محاصره کرده‌است؟ نه! خدا هرگز برای من آن روز را نیاورد که سبط پیغمبرم را تنها بگذارم و جان خود را نجات بدهم

.

قسم به آن‌که دانه راشکافت و انسان را هستی بخشید، در راه حمایت از تو، چنان جانبازی کنم که نیزه‌ام در سینه دشمنانت خُرد شود. یا اباعبدا…! تا زمانی که شمشیر در دست دارم، دشمنانت را می‌زنم و وقتی سلاحم را از دست دادم، با سنگ و ریگ بیابان به جنگ دشمنان تو خواهم رفت تا در راه تو کشته شوم و شربت شهادت را بنوشم. این را گفت و اشکش سرازیر شد. تکبیر حاضران در حمایت از سخنان مسلم بن عوسجه بلند شد. سعید بن عبدا… حنفی برخاست و پس از تأیید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.