پاورپوینت کامل رویکرد جزیرهای به علوم ۵۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رویکرد جزیرهای به علوم ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رویکرد جزیرهای به علوم ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رویکرد جزیرهای به علوم ۵۲ اسلاید در PowerPoint :
تمایلات تجزیهطلبانه و اعلام خودمختاری تنها منحصر به جغرافیای سیاسی و دولتها نیست؛ این تمایلات در حیطههای علمی کمتر از امور سیاسی نیست.
تاملی بر سیاستگذاری در حوزه علم؛
۱
تمایلات تجزیهطلبانه و اعلام خودمختاری تنها منحصر به جغرافیای سیاسی و دولتها نیست؛ این تمایلات در حیطههای علمی کمتر از امور سیاسی نیست. هم ما در مطبوعات و رسانهها اظهارنظرهایی شبیه این خوانده یا شنیدهایم که مثلاً بخش علوم انسانی در وزارت علوم باید از بخش علوم طبیعی و مهندسی جدا شود، زیرا این دو ساحت قواعد متفاوتی دارند؛ یا علم و دین دو عرص جدا هستند که هر کدام زبان و معیارهای خود را دارند و علیالاصول ربطی به هم ندارند. فیزیک و فلسفه دو ساحت مختلف هستند که قواعد خاص خود را دارند و بنابراین نباید در حوزههای یکدیگر دخالت کنند. برای تفکیک و جدایی علوم انسانی و اجتماعی از علوم طبیعی و کاربردی هم اینگونه استدلالها را زیاد میشنویم یا میخوانیم. احتمالاً تصور میشود که اگر علوم انسانی را از شر علوم طبیعی و کاربردی مصون نگهداریم فضای بهتری برای رشد علوم انسانی ایجاد میشود. صحبت امروز من طرح این پرسش است که این شیوه از استدلال تا چه اندازه درست است یا چه تبعاتی دارد. فی الجمله تصور میکنم که زیربنای فلسفیِ این نحو نگرش که اتفاقاً در ظاهر تکثرگرایانه و دموکراتیک هم بهنظر میرسد، یا به قصد حمایت از علوم انسانی بیان میشود، در نهایت زمینههای گفت و گو و نقد را از بین میبرد و در نهایتْ هم به پیشرفت علوم کمکی نمیکند.
۲
اگر نگوییم دلیل اصلی، لااقل یکی از دلایل اصلیِ در پیشگرفتن چنین رویکردی در تاریخ اندیشه و تفکرْ تقابل دو نوع علمورزی است: یکی رویکرد علمگرا و پوزیتیویستی و دیگری رویکردِ به اصطلاح انسانی به علم. سخن از بحران علم و فلسفه و فرهنگ در غرب و ریشهیابی این بحران در نگرش اصالت حسی و طبیعتگرایانه به علمْ منجر به واکنش و پیدایش جریانی شد که هدفش به تعبیری انسانیکردن علم بود؛ در فکر اعاد حیثیت از علوم انسانی و قراردادن آن در جایگاه رفیع گذشت، تا کلّ دانش بشری بهصورتی وحدتیافته و در ظل سای این علوم انسانی و روحی و معنوی قرار گیرد – همان پروژهای که گاهی تحت عنوان پروژ وحدتبخشی از آن یاد میشود.
اتفاقاً به یک معنا پوزیتیوستها هم پروژ وحدتبخشی را دنبال میکردند. تفاوت اصلیِ آنها با جریان رقیب در این بود که آنها مقام سروری را برای علوم طبیعی میخواستند، نه علوم انسانی؛ یعنی میخواستند علوم تجربی و مشاهدات تجربی مبنا و اساس و سرچشم کلّ معرفت قرار گیرد؛ در این میانْ منطق هم ابزار مناسبی برای انتقال اعتبار از گزارههای مشاهدتی به سایر گزارههای علمی بود. این ایده خصوصاً در مانیفست و در عناوین انتشارات و کنفرانسهای حلق وین منعکس شده بود: کنگرههای بینالمللیِ وحدت علم، دانشنام بینالمللیِ علم وحدتیافته و تکنگاریهایی تحت عنوان «مبانیِ وحدت علم». اما مسئل استقراء هیوم نشان داد که مسئله به این سادگی هم نیست! یعنی رابط شواهد تجربی با قوانین علمی بهصورت منطقی و ضروری نیست. این معضل برخی را به این سمت سوق داد که برای معرفت علمی منطق و قواعد دیگری، کاملاً متفاوت با قواعد و منطق استنتاج قیاسی، در نظر بگیرند و آن را منطق استقرایی بنامند.
هر چند پروژه وحدتبخشی کاملاً رها نشد، اما برخی دیگر، با این که در دغدغ فقدانِ محتوایِ انسانی مشترک بودند، به هر دلیل، به این نتیجه رسیدند که این هدف دست نیافتنی است، و لذا راه دیگری برای خلاصی از این بهاصطلاح بحران در پیش گرفتند. این تلاش در قالب حکم به جدایی حوزهها و حیطههای معرفتی بود. علوم انسانی و فلسفه و علوم طبیعی و تکنولوژی هر یک قواعد و صورتهای زندگی متفاوتی دارند و از هم جدا هستند؛ به این ترتیب اید ارای یک تبیین واحد از دانش یا معرفت بهطور کلّی کنار گذاشته میشد؛ حوزه ها و سبکها و صورتهای دیگری از زندگی هست – مثل تاریخ و دین و سیاست و حقوق و …. – که قواعد و استانداردهای خودش را دارد که بهصورت مبنایی پذیرفته شدهاند؛ هیچ توجیهی هم مستقل از بهکارگیری آنها وجود ندارد؛ اینها استانداردهای یک جور فعالیت هستند و به استانداردهای دیگر هم قابل تحویل نیستند. به همین دلیل هم هست که وظیف فیلسوف روشن کردن و ایضاح و استخراج همین استانداردهاست، نه قضاوت و دفاع از آنها.
۳
وقتی وظیف فلسفه تنها روشن کردن و ایضاح و استخراج استانداردهای فعالیت در حوزههای معرفتی مجزا از هم باشد، دیگر بحث نقادانه بین حوزههای مختلف معنا ندارد؛ وقتی اصول و قواعد و استانداردهای عقلانیت متفاوت باشد، گفت و گوی نقادانه معنایی پیدا نمیکند. «خطا» اگر معنایی داشته باشد، فقط بهمعنای بهکارگیری نادرست قواعد یا استفاده از قواعد حاکم بر فعالیت در یک حوزه در حوز دیگر است؛ «خطا» تنها زمانی رخ میدهد که عبارات زبان خارج از محدودههایی که تعریف شده است بهکار گرفته شود – مثلاً در نقد یک شیو زیست دیگر، یا بازی زبان دیگر. در واقع نقد فلسفی تنها منحصر به ارزیابی معیارها و استانداردهای بهکارگیری میشود، نه محتوا. بنابراین فلسف پوزیتیویستی در ردیههایش بر متافیزیک اشتباه میکند، ولی نه به این دلیل که محتوایِ ادعایش نادرست و غلط است؛ به این دلیل که مرتکب خلط مقوله شده، یعنی تصور کرده است که اشکال مختلف معرفت باید از یک مجموعه قواعد، که در اینجا علم است، پیروی کنند.
اما نتیج این شیو فکری تثبیت قواعدی است که علوم بهشکل جزیرهای و منفک از هم قرار گیرند؛ نتیجهاش محافظهکاری و تشکیل مراکز قدرت دانشگاهی است که هر کدام بر جزیرهای از مجمعالجزایر علوم حکومت میکنند و در یک کلام نتیجه قدرت نخبگان و متخصصان است. شیوههای زیستی که خود را درست میدانند، نباید به قضاوت از هم بپردازند؛ نباید سعی کنند احیاناً جهان مشترکی با حوزههای دیگر پیدا کنند، زیرا هر شیو زیستْ جزیره و جهان خودش را میسازد و شک دربار اصول و قواعد معنا ندارد.
این تلقی از عقلانیت، بهرغم ظاهر تکثرگرایانهاش، مولد تعصب است، چون، بهجای ایجاد فضایی برای تصمیم و انتخاب آزادانه، موجهسازی تحت شرایط و قواعد و وضعیتهایی را برای افراد الزام میکند که ارجحیت آنها برای فرد جز این نیست که قبلاً توسط مراجع انتخاب و تثبیت شدهاند – یکجا مرجع علم است و جای دیگر عرفعام.
فلسفههایی که از این اندیشه بیرون میآید تصویری از دانشمند عرضه میکنند که فاقد هر نوع استقلال اخلاقی و سیاسی است؛ او را صرفاً بهعنوان عاملی منفعل در جامعهای سلسلهمراتبی از متخصصان و خبرگان بهتصویر میکشند، و به این ترتیب بستر مناسبی برای رشد فنسالاری و نخبهسالاری بهوجود میآورند. فعالیت علمی تشرفِ جزمی به سنتِ از قبل موجود و مورد اجماع جامع علمی است و این شیوه از طریق آموزش علمی و کتب درسی تثبیت میشود و در نهایت در آن تنها گروه اندکی که عقل کل هستند برای دیگران تصمیم میگیرند و بقیه حق سخن گفتن ندارند، زیرا فاقد تخصصند.این اندیشه تا آنجا پیش میرود که برای پیاده کردن سیاستهای علمی امثال استالین و صدام را بهعنوان نمونه و الگو معرفی میکند.
۴
رویکرد جزیرهای به مسائل علمی و معرفتی که موجب نابودی نگرش وحدتیافته به علم میشود و آن را به حوزههای جدا از هم تقسیم میکند، اغلب متّکی به موجهگرایی در معرفتشناسی است؛ این اندیشه متکی به این پیشفرض است که عقلانیت نیازمند مبنایی برای موجهسازی است. روشهای مختلفی برای موجهسازی پیشنهاد شده است. اغلب میگویند که تنها و فقط دعاوی و مواضعی را قبول میکنیم که با مرجعیت عقلی موجه شده باشند. حالا این مرجعیت از کجا می آید؟ یک عده مثل دکارت و لایبنیتس میگویند قوای عاقله و عد دیگر مثل ماخ و کارنپ و هیوم میگویند تجربه. اما چون
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 