پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

فیلیپا فوت یکی از مهم‌ترین مدافعان و پایه‌گذاران اخلاق فضیلتِ معاصر است. یکی از آثار متأخر او مقاله «پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint» است که در سال ۱۹۷۸ در مجموعه مقالات فیلیپا فوت منتشر شد. فوت در این مقاله نشان می‌دهد که فضایل، به نحوی از انحا، سودمندند، بدین معنا که انسان‌ها بدون فضایل نمی‌توانند به‌خوبی کاری از پیش ببرند.

فیلیپا فوت یکی از مهم‌ترین مدافعان و پایه‌گذاران اخلاق فضیلتِ معاصر است. یکی از آثار متأخر او مقاله «پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint» است که در سال ۱۹۷۸ در مجموعه مقالات فیلیپا فوت منتشر شد. فوت در این مقاله نشان می‌دهد که فضایل، به نحوی از انحا، سودمندند، بدین معنا که انسان‌ها بدون فضایل نمی‌توانند به‌خوبی کاری از پیش ببرند. مثلاً اگر کسی از شجاعت، خویشتن‌داری و حکمت بی‌بهره باشد، نمی‌تواند زندگی خوبی داشته باشد. به تعبیر فوت، جوامعی که از فضایلی همچون عدالت و خیرخواهی بی‌نصیبند، برای زندگی مناسب نیستند، مانند «روسیه تحت رهبری استالین» و «سیسیل تحت حاکمیت مافیا». حال این پرسش مطرح می‌شود که فضایل به چه کسی سود می‌رسانند؟ به فرد صاحب فضیلت یا به افرادی که تحت تأثیر او قرار دارند؟ در مورد برخی از فضایل پاسخ این پرسش روشن است: فضایلی همچون شجاعت و حکمت هم به صاحبان خود سود می‌رسانند و هم به افراد دیگر. در مورد خیرخواهی، به نظر می‌رسد که بیشتر، سایرین از آن سود می‌جویند تا خود فرد خیرخواه. فوت در ادامه مقاله توضیح می‌دهد که آنچه فضیلت است، کمالات ذهن و جسم نیست، بلکه آنچه در صاحب فضیلت خوب است اراده اوست، یعنی قابلیت‌های اخلاقی فرد براساس «قصدهای» او مورد داوری قرار می‌گیرند. در بسیاری از موارد، آنچه مورد داوری قرار می‌گیرد، نه صرفاً قصدهای فرد، که عملکرد اوست. اما در هر حال، به نظر فوت، فضیلت علاوه بر عملکرد به گرایش نیز نیاز دارد.

بخش دوم این مقاله به این نکته مربوط است که فضایل اموری «تأدیب‌کننده»اند. هر یک از فضایل قرار است در برابر وسوسه‌ای مقاومت کنند یا نقصی را در انگیزه اصلاح کنند. مثلاً اینکه شجاعت و خویشتن‌داری فضیلتند، از این روست که ترس و لذت‌جویی بسان وسوسه عمل می‌کنند. اگر سرشت انسان به گونه‌ای دیگر بود (مثلاً اگر ترس و لذت‌جویی راهنماهای خوبی به سلوک مناسب در زندگی بودند)، شاید به قابلیت‌های تأدیب‌کننده (فضایل) نیازی نمی‌بود. فضایل در واقع تأدیب‌کننده‌ها یا اصلاح‌کننده‌های همان رذایلی هستند که آکوئیناس بیان کرده است (سخت‌کوشی در برابر تنبلی، فروتنی در برابر غرور و غیره). طبق این دیدگاه، چیستی پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint به چگونگی سرشت انسان وابسته است.

فوت این پرسش را نیز مطرح می‌کند که آیا دشواری در انجام دادن اعمال فضیلت‌مندانه موجب افزایش ارزش اخلاقی آنها می‌شود؟ از نگاه کانتی، چنین دشواری‌ای موجب فزونی ارزش عمل می‌شود، هرچند از نگاه ارسطویی چنین نیست. پرسش دیگر این است که آیا فضیلت می‌تواند در خدمت شرارت درآید؟ پاسخ آکوئیناس منفی است: فضیلت تنها می‌تواند اعمال خوب را پدید آورد و کسی نمی‌تواند استفاده بدی از آن کند. اما به نظر می‌رسد که گاهی برای مثال شجاعت در خدمت اعمال شرورانه (مانند قتل) قرار می‌گیرد. شاید بتوان گفت که در اعمال شرورانه، هرچند از شجاعت استفاده می‌شود، اما شجاعت در این موارد فضیلت نیست. طبق این دیدگاه، با اینکه شجاعت در غالب موارد فضیلت محسوب می‌شود، اما در مواردی که در خدمت شرور قرار می‌گیرد، فضیلت به شمار نمی‌رود.

در طول سالیان بسیار، اخلاق‌دانانی که در مکتب فلسف تحلیلی کار می‌کنند به طرز شگفتی از موضوع پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint غفلت ورزیده‌اند. دیدگاه تلویحاً پذیرفته‌شده این بود که بررسی این موضوع هیچ بخشی از کارهای اساسی دربار اخلاق را تشکیل نمی‌دهد و از آنجایی که فیلسوفانی همچون هیوم، کانت، میل، جی. ای. مور، دابلیو. دی. راس و ایچ. ای. پریچارد که بخش عمده‌ای از فلسف اخلاق معاصر برگرفته از آنهاست در این دیدگاه هم‌نظر بودند، شاید به هر حال این غفلت شگفت‌آور نبوده باشد. اما ممکن است وضعیت در این اواخر در حال تغییر بوده باشد. در چند ده گذشته، چندین فیلسوف توجه خود را به این موضوع معطوف کرده‌اند: به‌ویژه، جی. ایچ فن وریخت۱ و پیتر گیچ. فن وریخت در کتاب انواع خوبی که در ۱۹۶۳ منتشر شده است، فصلی را که به هیچ وجه سرسری نیست به این موضوع اختصاص داده است و کتاب پیتر گیچ با عنوان فضایل۲ در سال ۱۹۷۷ منتشر شد. در همین اثنا شماری از مقالات جالب دربار این موضوع در مجلات انتشار یافتند.

با وجود این آثار جدید، شاید هنگام ملاحظ پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint، بهترین کار این باشد که به ارسطو و آکوئیناس بازگردیم. خود من افلاطون را کمتر سودمند یافتم، زیرا پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPointِ جزئی با چندان وضوح یا انسجامی در آثار او تمایز نیافته‌اند. به هر تقدیر قطعی است که نظام‌مندترین تبیین در ارسطو و ترکیب فلسف ارسطویی و مسیحی در آکوئیناس قدیس یافت می‌شود. عمدتاً آکوئیناس از ارسطو ـ گاهی به‌عنوان یک قهرمان ـ تبعیت می‌کرد؛ در جایی که ارسطو نظری می‌داد و آکوئیناس قدیس نظر خودش را داده است، مانند طرح آموز فضایل نظری ایمان، امید و خیرخواهی و آموز نظری سعادت، همچنان آکوئیناس هرجا که می‌تواند از چارچوبی ارسطویی استفاده می‌کند: مثلاً در سخن گفتن از سعادت به‌عنوان غایت نهایی انسان. اما در اخلاق آکوئیناس تأکیدات متفاوت و عناصر تازه‌ای وجود دارند: او غالباً با جزئیات بسیار بیشتری نسبت به ارسطو به امور می‌پردازد و می‌توان بسیار چیزها از آکوئیناس آموخت که نمی‌توان از ارسطو دریافت. نظر من این است که سوما تئولوگیا یکی از بهترین منابعی است که ما برای فلسف اخلاق داریم و از این گذشته، نوشته‌های اخلاقی آکوئیناس قدیس هم برای یک ملحد سودمندند و هم برای یک کاتولیک یا هر معتقد مسیحی دیگر.

اما هنگام بازگشت به ارسطو و آکوئیناس برای کمک گرفتن در ساختن نظریه‌ای دربار فضایل، مشکل کوچکی وجود دارد که باید بر آن فائق آمد، یعنی فقدان تطابق میان اصطلاحات آنها و اصطلاحات خود ما، چراکه وقتی ما دربار فضایل سخن می‌گوییم، موضوع خود را هر آن چیزی که ارسطو آرته یا آکوئیناس ویرتوس می‌نامید نمی‌دانیم و در نتیجه موضوع خود را هر چیزی که در ترجمه‌های [نوشته‌های] این نویسندگان به فضیلت ترجمه شده است قلمداد نمی‌کنیم. از نظر ما «فضایل» همان فضایل اخلاقی‌اند، درحالی‌که آرته و ویرتوس به هنر و حتی کمالات عقل نظری که قلمرو آن نظریه است، نه عمل، نیز ارجاع می‌دهد. و آنچه امور را سردرگم‌کننده‌تر می‌کند این است که می‌بینیم برخی از استعدادها در ترجمه‌های متون یونانی و لاتین فضیلت اخلاقی نامیده می‌شوند، هرچند دست فضایلی که ارسطو آرتای اتیکای [فضایل اخلاقی] و آکوئیناس ویرتوتس مورالس می‌نامد دقیقاً با دست فضایل اخلاقی ما تطابق ندارد. از نظر ما چهار فضیلت اخلاقی اصلی وجود دارد: شجاعت، عفت، حکمت و عدالت. اما ارسطو و آکوئیناس تنها سه مورد از این فضایل را فضایل اخلاقی می‌نامند؛ آنها حکمت عملی (فرونسیس ارسطو و پرودنتیای آکوئیناس) را در دست فضایل فکری قرار می‌دهند، هرچند به پیوندهای نزدیک میان حکمت عملی و آنچه فضایل اخلاقی می‌نامند اشاره می‌کنند، و گاهی حتی آرته و ویرتوس را به همان صورتی به کار می‌برند که ما «فضیلت» را به کار می‌بریم.

من به ارسطو و آکوئیناس بازخواهم گشت و در واقع مکرراً در این مقاله به آنها اشاره خواهم کرد. اما می‌خواهم با بیان نکاتی، مسلماً متشتت، دربار مفهوم فضیلت اخلاقی آن‌گونه که ما این ایده را می‌فهمیم، آغاز کنم.

اول از هر چیز، واضح به نظر می‌رسد که فضایل، به طور عمومی، سودمندند. انسان‌ها بدون فضایل به خوبی کار از پیش نمی‌برند. اگر کسی فاقد شجاعت باشد و واجد میزانی از عفت و حکمت نباشد، به خوبی کار از پیش نمی‌برد و جوامعی که در آنها عدالت و خیرخواهی‌ای در کار نیست جاهای نکبت‌باری برای زندگی خواهند بود، همان‌طور که روسیه در دور وحشت‌افکنی استالینیستی یا سیسیل در دور مافیا چنین بودند. اما در این صورت، باید بپرسیم که این سود عاید چه کسی می‌شود؛ کسی که فضیلت را دارد یا کسانی که با شخص فضیلت‌مند سروکار دارند؟ در مورد فضایل، پاسخ روشن به نظر می‌رسد. شجاعت، عفت و حکمت هم برای شخصی که این استعدادها را دارد سودمندند و هم برای افراد دیگر، و نقص‌های اخلاقی همچون غرور، تکبر، دنیاپرستی و طمع هم به دارندگان خود آسیب می‌زنند و هم به دیگران، هرچند شاید عمدتاً به دارندگان خود آسیب برسانند. اما فضایل خیرخواهی و عدالت چطور؟ اینها مستقیماً به رفاه دیگران و دِینی که به آنها وجود دارد مربوطند، و از آنجا که هر یک از آنها ممکن است مستلزم قربانی کردن منافع از سوی فرد فضیلت‌مند باشند، ممکن است هر دوی آنها برای دارند خود زیان‌بار و برای دیگران سودمند باشند. البته اینکه آیا واقعاً چنین است یا نه از زمان افلاطون یا پیش‌تر از آن موضوع مجادله بوده است. این دیدگاهی معقول است که در کل بهتر است هر کسی خیرخواه و عادل باشد، اما این سخن بدین معنا نیست که ممکن نیست شرایطی پیش آید که شخص مجبور باشد در آنها هر چیزی را برای خیرخواهی یا عدالت قربانی کند.

همچنین این مسئله تنها مسئله دربار رابطه میان فضیلت و خیر انسانی نیست، چرا که یک پرسش بسیار دشوار به رابطه میان عدالت و خیر عمومی مربوط است. عدالت، به معنای موسعی که در بحث‌های مربوط به فضایل اساسی و در این مقاله فهمیده می‌شود، به چیزی مربوط است که کسی نسبت به آن حقی دارد ـ چیزی که او از جهت عدم مزاحمت و خدمت‌رسانی ایجابی نسبت به آن دینی دارد ـ و حقوق ممکن است سد راه پیگیری خیر عمومی قرار گیرند. یا دست‌کم، برای کسانی که آموزه‌های فایده‌گرایانه را رد می‌کنند، چنین به نظر می‌رسد. در اینجا نمی‌توان به این اختلاف فیصله داد، اما من عدالت را فضیلتی مستقل از خیرخواهی و به‌عنوان محدودیتی ممکن برای دامن این فضیلت در نظر می‌گیرم.

پس اجازه دهید که با پشت سر گذاشتن مسائل حل‌ناشده، بگوییم که فضایل به طور عمومی خصوصیات سودمندی هستند و در واقع خصوصیاتی هستند که یک انسان باید به خاطر خودش و به خاطر هم‌نوعانش داشته باشد. اما این سخن ما را چندان به سوی تعریفی از فضیلت نخواهد برد، زیرا بسیاری از دیگر کیفیات انسان وجود دارند که ممکن است به همین اندازه سودمند باشند؛ برای نمونه خصوصیات بدنی از قبیل سلامت و توان جسمانی و نیروهای ذهنی از قبیل نیروی حافظه و تمرکز. باید بپرسیم که فارق فضایل از این قبیل امور چیست؟

از باب تقریب اولیه به سوی پاسخ [این پرسش] می‌توانیم بگوییم که هرچند سلامت و توان کمالات بدنند و حافظه و تمرکز کمالات ذهنند، آنچه در فرد فضیلت‌مند خوب است اراده است. اما این پیشنهاد تنها در صورتی ارزشمند است که توضیحی به دنبال آن بیاید. مقصود ما از این سخن که فضیلت به اراده تعلق دارد چه می‌تواند باشد؟

در وهل نخست، مشاهده می‌کنیم که استعدادهای اخلاقی یک فرد، در ابتدا براساس قصدهای او مورد قضاوت قرار می‌گیرند. اگر او کاری را بدون قصد [یا غیرعامدانه] انجام دهد، معمولاً آن کار به ارزیابی ما از فضیلت مربوط نخواهد بود. اما مسلماً باید این تز را مقید کرد، زیرا ممکن است ناکامی در اجرا، و نه قصد، نشان‌دهند فقدان فضیلت باشد. برای نمونه در صورتی چنین خواهد بود که کسی زیانی به دیگری برساند بی‌آنکه متوجه باشد که چنین می‌کند، اما خود بی‌توجهی او درخور سرزنش است. گاهی در چنین مواردی، عمل یا ترک [بی‌عملی] قبلی‌ای وجود دارد که می‌توانیم به آن به‌عنوان منشأ بی‌توجهی اشاره کنیم. خیرخواهی مستلزم آن است که در پی بردن به اینکه چگونه کمک کنیم در جایی که محتمل است به چنین کاری فراخوانده شویم دقت به خرج دهیم و در نتیجه خلاف خیرخواهی است که از پی بردن به کمک اولی ابتدایی ناکام بمانیم. اما در دست جالبی از موارد که در آنها به نظر می‌رسد که باز هم اجرا و نه قصد است که در قضاوت در مورد فضیلت یک فرد لحاظ می‌شود، امکان عطف توجه به قصدهای قبلی وجود ندارد. زیرا گاهی یک فرد موفق می‌شود درحالی‌که فرد دیگر ناکام می‌ماند، نه به این دلیل که تفاوت خاصی در رفتار گذشت آنها وجود دارد بلکه به این دلیل که دل او جای دیگری است؛ و استعداد قلبی بخشی از فضیلت است.

به این ترتیب درست به نظر می‌رسد که نوعی از ناکامی اخلاقی را به برخی از افراد دلسردکننده و تضعیف‌کننده نسبت دهیم که بدون دروغ می‌گویند که قصد کمک کردن دارند و از سوی دیگر در کسی که در انجام دادن کار خوب حاضر و آماده و با درایت است حد اعلای فضیلت را ببینیم. جان هرسی در رمان خود، سنگریزه‌ای تنها، چنین فردی را توصیف می‌کند که دربار نجات در رودخانه‌ای پرشتاب سخن می‌گوید:

پاسخ سریع و فوق‌العاد ردیاب ارشد بود که ابتدا تحسین مرا جلب کرد؛ دلواپسی ثانوی جداگانه‌اش هنگامی که فریاد دردی را شنید و گویی در وسط هوا تنها راه نجات آن بدن مجروح را یافت. اما چیزی بیش از این در مورد آن وجود داشت. کار او، که ممکن نبود در ذهن او سبک و سنگین شده باشد، نشان‌دهند عشقی ژرف و غریزی به زندگی و عطوفت و خوش‌بینی‌ای بود که باعث شد من احساس بسیار خوبی داشته باشم…

آنچه این [توصیف] نشان می‌دهد این است که می‌توان در مورد فضیلت یک فرد به اعتبار نهانی‌ترین امیال و قصدهای او قضاوت کرد؛ و این نکته با اید ما مبنی بر اینکه فضیلتی همچون سخاوتمندی به همان اندازه در گرایش‌های فرد نهفته است که در اعمال او، تناسب دارد. تصور می‌شود که لذت بردن از بخت خوب دیگران نشان روحیه‌ای سخاوتمندانه است و واکنش‌های کوچک لذت و عدم لذت غالباً مطمئن‌ترین نشانه‌های استعداد اخلاقی یک فردند.

هیچ یک از اینها نشان نمی‌دهند که متعلق دانستنِ فضایل به اراده نادرست است؛ آنچه نشان می‌دهند این است که باید در اینجا «اراده» را به موسع‌ترین معنایش فهمید که آنچه خواسته می‌شود و آنچه جست‌وجو می‌شود را دربرمی‌گیرد.

اما مجموع متفاوتی از ملاحظات ما را مجبور خواهند کرد که هرگونه بیان ساده‌ای را دربار رابطه میان فضیلت و اراده کنار بگذاریم و این ملاحظات به فضیلت حکمت مربوطند. گفتیم که ارسطو حکمت عملی را در زمر فضایل فکری برشمرد و هرچند حکمت [مورد کاربرد] ما با فرونسیس یا پرودنتیا کاملاً یکی نیست، همچنین ممکن است به نظر برسد که به عقل تعلق دارد و نه اراده. آیا حکمت از سنخ معرفت نیست و معرفت چگونه می‌تواند از سنخ قصد یا میل باشد؟ پاسخ این است که حکمت از سنخ معرفت نیست و در نتیجه دلیل خوبی وجود دارد که حکمت را فضیلتی فکری بدانیم. اما از سوی دیگر، حکمت پیوندهای ویژه‌ای با اراده دارد و در بیش از یک نقطه با آن تلاقی می‌کند.

برای اینکه این تصویر نسبتاً پیچیده را در کانون توجه قرار دهیم، باید اندکی درنگ کنیم و بپرسیم خود ما از حکمت چه می‌فهمیم: شخص حکیم چه می‌داند و چه می‌کند. آن‌طور که من می‌فهمم، حکمت دو بخش دارد. در درج نخست، فرد حکیم به ابزارهای برخی غایات خوب معرفت دارد و ثانیاً می‌داند که غایات جزئی چه اندازه ارزشمندند. فهم حکمت از جهت بخش نخست آن نسبتاً آسان است. به نظر می‌رسد که غایاتی وجود دارند که به طور کلی به زندگی انسانی تعلق دارند و نه به مهارت‌های خاصی همچون پزشکی یا قایق‌سازی؛ غایاتی که به اموری همچون دوستی، ازدواج، تربیت کودکان یا انتخاب شیوه‌های زندگی مربوطند و به نظر می‌رسد که معرفت به چگونه خوب عمل کردن در این موضوعات به برخی از افراد و نه برخی دیگر تعلق دارد. ما کسانی را که دارای این معرفتند حکیم [یا خردمند] می‌نامیم، درحالی‌که آن‌هایی که این معرفت را ندارند فاقد حکمت قلمداد می‌شوند. پس همان‌طور که هر دوی ارسطو و آکوئیناس تأکید کردند، حکمت باید در تقابل با زیرکی قرار گیرد، زیرا زیرکی تواناییِ برداشتن گام‌های مناسب به سوی هر غایتی است، درحالی‌که حکمت تنها به غایات خوب و به زندگی انسانی به طور کلی مربوط است، نه به غایات فنون [یا صناعات] جزئی.

به‌علاوه، باید بیفزاییم که تنها آن بخش از معرفت که در دسترس هر انسان بزرگسال متعارفی قرار دارد به حکمت تعلق می‌گیرد: معرفتی که تنها کسی می‌تواند آن را به دست آورد که زیرک است یا به ممارست ویژه‌ای دسترسی دارد بخشی از حکمت محسوب نمی‌شود حتی اگر بتواند در خدمت همان غایاتی قرار گیرد که حکمت در خدمت آنها قرار دارد. بنابراین این پیشنهاد کاملاً نادرست است که حکمت نمی‌تواند فضیلتی اخلاقی باشد زیرا فضیلت باید در دسترس کسی قرار داشته باشد که واقعاً خواهان آن است و برخی از افراد آن‌قدر احمقند که حتی در مورد بنیادی‌ترین موضوعات زندگی انسانی کاملاً بی‌توجهند. برخی افراد حکیمند بی‌آنکه به هیچ وجه زیرک یا مطلع باشند: آنها تصمیمات خوبی می‌گیرند و همان‌طور که می‌گوییم، می‌دانند که «اوضاع از چه قرار است» [یا «چی به چی است»].

خلاصه اینکه حکمت، در آنچه بخش نخست آن نامیدیم، به طرق زیر با اراده پیوند دارد. اولاً حکمت غایات خوب را پیش‌فرض می‌گیرد: فردی که حکیم است صرفاً نمی‌داند چگونه کارهای خوبی همچون خوب مراقبت کردن از فرزندانش یا قدرت دادن به کسی که دچار مشکل است را انجام دهد، بلکه همچنین باید بخواهد که این کارها را انجام دهد. و در این صورت حکمت، مادام که متشکل از معرفتی است که هر کسی می‌تواند آن را در روند زندگی متعارف خود به دست آورد، در دسترس هر کسی که واقعاً خواهان آن است قرار دارد. به تعبیر آکوئیناس، حکمت «به قدرتی تحت جهت‌دهی اراده» تعلق دارد.۳

توصیف بخش دوم حکمت، که به ارزش‌ها مربوط است، بسیار دشوارتر است، زیرا ما در اینجا با ایده‌هایی مواجه می‌شویم که به طرز عجیبی فرّارند، مانند این تفکر که برخی جست‌وجوها ارزشمندتر از بقیه‌اند و برخی از موضوعات در زندگی انسانی پیش‌پاافتاده و برخی مهمند. از آنجا که این سخن کاملاً معنا می‌دهد که بیشتر انسان‌ها بسیاری از عمر خود را در جست‌وجوی مشتاقان آنچه پیش‌پاافتاده و بی‌اهمیت است هدر می‌دهند، توضیح امر مهم و امر پیش‌پاافتاده برحسب میزان توجهی که میانگین افراد به اشخاص مختلف مبذول می‌دارند ممکن نیست. اما من هرگز تبیینی حقیقی از این موضوع ندیدم یا نتوانستم در مورد چنین تبیینی تعمق کنم و معتقدم که تبیین کامل حکمت و برخی دیگر از پاورپوینت کامل فضایل و رذایل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint پس از پر شدن این خلأ به دست می‌آید. آنچه می‌توانیم دریابیم، این است که یکی از چیزهایی که فرد حکیم می‌داند و فرد احمق نمی‌داند این است که چیزهایی همچون موقعیت اجتماعی و ثروت و نظر خوب دربار جهان، بسیار گرانمایه‌اند و به بهای سلامت یا دوستی یا پیوندهای خانوادگی به دست می‌آیند. پس می‌توانیم بگوییم که فرد فاقد حکمت «ارزش‌های کاذبی دارد» و رذایلی، همچون غرور و دنیاپرستی و طمع، به نحو خاصی مخالف حکمتند. همواره عنصری از قضاوت نادرست دربار این رذایل وجود دارد، زیرا مثلاً کسی که مغرور است تحسین را بیش از آنچه هست مهم می‌داند، درحالی که فرد دنیاپرست زندگی خوب را زندگی همراه با ثروت و قدرت می‌داند. با اقتباس از تمایز ارسطو میان فرد ضعیف‌الاراده (آرکاتس) که لذت را دنبال می‌کند هرچند، به یک معنا، می‌داند۴ که نباید چنین کند و فرد هرزه‌ای (آکولاستُس) که زندگی همراه با لذت را زندگی خوب می‌داند،می‌توانیم بگوییم که ناکامی‌های اخلاقی‌ای مانند اینها هرگز صرفاً «آکراتیک» [از سر ضعف اراده] نیستند. درست است که یک فرد می‌تواند از خود به دلیل دنیاپرستی یا غرور یا پول‌دوستی‌اش انتقاد کند، اما در این صورت آنچه مورد انتقاد او قرار می‌گیرد، ارزش‌های خود اوست.

بنابراین حکمت در این بخش دوم خود تاحدی برحسب درک و حتی قضاوت توصیف می‌شود، اما از آنجا که به علایق یک فرد مربوط است اراد او را نیز توصیف می‌کند.

پس این ایده که فضایل به اراده تعلق دارند و این امر به تمایز آنها از چیزهایی همچون توان بدنی یا قدرت فکری کمک می‌کند از ملاحظ فضیلت حکمت جان سالم به در می‌برد، هرچند به شکلی نسبتاً پیچیده و کمی رقیق‌شده. و اگر به تمایز مهم دیگری که باید مطرح شود توجه کنیم این ایده را باز هم سودمند خواهیم یافت؛ یعنی تمایز میان فضایل و دیگر کمالات عملی همچون فنون و مهارت‌ها.

گاهی ارسطو، مثلاً از سوی فن و ریخت، متهم شده است که در فهم اینکه فضایل چه اندازه با فنون یا مهارت‌ها متفاوتند ناکام مانده است،۵اما در واقع در میان بسیار چیزهایی که ارسطو و آکوئیناس در مورد این تفاوت می‌گویند، نکته‌ای را که به ‌نظر تا قلب این موضوع پیش می‌رود می‌یابیم. آنها درخصوص فنون و مهارت‌ها می‌گویند که خطای ارادی بر خطای غیرارادی ترجیح دارد، هرچند درخصوص فضایل (آنچه ما فضایل می‌نامیم) ماجرا برعکس است.۶ واقعاً تفسیر بخش پایانی این تز نسبتاً دشوار است، زیرا روشن نیست که مقصود از اید رذالت غیرارادی چیست. اما می‌توانیم این بخش را کنار بگذاریم و همچنان هم آنچه را برای تمایز فنون یا مهارت‌ها از فضایل نیاز داریم در اختیار داشته باشیم. برای مثال اگر در مورد کسی که عمداً خطایی در هجا مرتکب می‌شود (شاید هنگام نوشتن روی تخته سیاه به منظور توضیح این نکت خاص) فکر کنیم، درمی‌یابیم که این امر به هیچ وجه مهارت او را به‌عنوان یک هجی‌کننده رد نمی‌کند: «من عمداً این کار را کردم.» این نوع از اتهام را ابطال می‌کند. و آنچه می‌توانیم بگوییم، بی‌آنکه با هیچ مشکلی روبه‌رو شویم، این است که ابطال مشابهی در مورد اتهامی مربوط به فقدان فضیلت وجود ندارد. اگر کسی به طور ناعادلانه یا غیرخواهانه یا به شیوه‌ای بزدلانه یا ناعفیفانه عمل کند، «من عامدانه چنین کردم» طبق هیچ تفسیری نمی‌تواند به تبرئ او بینجامد. پس می‌توانیم بگوییم که یک فضیلت، همانند یک مهارت یا فن، صرف توانایی نیست بلکه باید واقعاً اراده را درگیر خود کند.

اکنون به تز دیگری دربار فضایل خواهم پرداخت، می‌توانم این تز را به این صورت بیان کنم که فضایل تأدیب‌کننده۷ هستند و هر کدام در نقطه‌ای قرار دارند که در آن وسوسه‌ای وجود دارد که باید در برابرش مقاومت کرد یا کمبود انگیزه‌ای هست که باید درست شود. به تعبیر ارسطو، فضایل دربار چیزی هستند که برای انسان‌ها دشوارند و من می‌خواهم ببینم که این سخن به چه معنایی درست است و سپس مسئله‌ای را در فلسف اخلاق کانت در پرتو آنچه گفته شده است ملاحظه کنم.

اجازه دهید نخست دربار شجاعت و عفت فکر کنیم. ارسطو و آکوئیناس این فضایل را از جهت زیر در مقابل عدالت قرار می‌دادند. عدالت با افعال سروکار دارد و شجاعت و عفت با هیجانات [یا عواطف].۸ به نظر می‌رسد که مقصود آنها از این سخن ابتدا این بوده است که فرد دارای شجاعت به نحو نامعتدلی نمی‌ترسد و فرد عفیف امیال نامعتدلی به لذت دارد و اعتدال مشابهی در مورد هیجانِ دخیل در اید عدالت وجود ندارد. می‌توان با این تبیین خاص از شجاعت و عفت مخالفت کرد، به این دلیل که شجاعت یک فرد با عمل او سنجیده می‌شود و نه با چیزی چنان مهارناپذیر چون ترس. و به طور مشابه فرد عفیفی که باید گهگاهی از لذت‌ها خودداری کند لازم نیست کمتر از فرد غیرعفیف به آنها میل داشته باشد. حتی اگر این سخن درست باشد (و بعداً چیزی دربار آن گفته خواهد شد)، آشکارا درست است که شجاعت و عفت به سرچشمه‌های خاصی از عمل مربوطند که عدالت به آنها مربوط نیست. تقریباً هر میلی می‌تواند فرد را به عمل ناعادلانه سوق دهد، حتی میل به کمک کردن به یک دوست یا نجات دادن جان [کسی]، درحالی‌که یک عمل بزدلانه باید با ترس یا میل به امنیت و عمل غیرعفیفانه باید با میل به لذت برانگیخته شود، شاید حتی میل به قلمرو خاصی از لذت‌ها همچون خوردن یا نوشیدن یا آمیزش. و حال اگر به اید فضایل به‌عنوان امور تأدیب‌کننده بازگردیم، می‌توان گفت که اساساً تنها به این دلیل که ترس و میل به لذت غالباً به‌عنوان وسوسه عمل می‌کنند، شجاعت و اعتدال به‌عنوان فضیلت وجود دارند. در شرایط حاضر، ما غالباً می‌خواهیم بگریزیم نه تنها در جایی که کارِ درستی است، بلکه همچنین در جایی که باید ثابت‌قدم باشیم؛ و ما خواهان لذتیم نه تنها در جایی که باید در پی لذت باشیم، بلکه همچنین در جایی که نباید چنین کنیم. اگر سرشت انسان متفاوت بود، نیازی به استعدادی تأدیب‌کننده در هیچ یک از این دو مورد وجود نمی‌داشت، زیرا در آن صورت ترس و لذت راهنماهای خوبی به رفتار در سرتاسر زندگی می‌بودند. به این ترتیب آکوئیناس دربار هیجانات می‌گوید:

ممکن است آنها ما را به چیزی برخلاف عقل ترغیب کنند و در نتیجه به مهاری نیاز داریم که آن را عفت می‌نامیم. یا ممکن است موجب شوند که به‌ واسط ترس از خطرات یا سختی‌ها، از شیو عملی که عقل معین می‌کند شانه خالی کنیم. در این صورت شخص باید ثابت‌قدم باشد و از آنچه درست است نگریزد و بر چنین چیزی نام شجاعت را می‌نهند.۹

همانند شجاعت و عفت در مورد بسیاری دیگر از فضایل نیز چنین است: برای نمونه فضیلت سخت‌کوشی وجود دارد تنها به این دلیل که تنبلی یک وسوسه است؛ و فضیلت فروتنی وجود دارد تنها به این دلیل که افراد مایلند خود را بیش از اندازه خوب بدانند. امید یک فضیلت است زیرا نومیدی نیز یک وسوسه است؛ شاید چنین بوده است که هیچ‌کس فریاد نمی‌زند که همه‌چیز از دست رفته است، به‌جز هنگامی که واقعاً می‌بیند که چنین است و در این صورت فضیلت امید وجود نخواهد داشت.

موضوع در مورد فضایلی همچون عدالت و خیرخواهی کمی متفاوت است، زیرا این فضایل با میل یا گرایش خاصی که باید مهار شود متناظر نیستند بلکه با کمبود انگیزه متناظرند؛ و این همان چیزی است که باید درست

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.