پاورپوینت کامل ریشه شناسی واژه قرآنی قیوم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ریشه شناسی واژه قرآنی قیوم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ریشه شناسی واژه قرآنی قیوم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ریشه شناسی واژه قرآنی قیوم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

« قیوم » یکی از اسماء جلاله خداوند متعال در قرآن کریم است که به علت قرار گرفتن در آیه مشهور آیه الکرسی و با توجه به کثرت قرائت این آیه، به یکی ازپرکاربردترین نام های خداوند نزد مسلمان تبدیل شده است.

چکیده

« قیوم » یکی از اسماء جلاله خداوند متعال در قرآن کریم است که به علت قرار گرفتن در آیه مشهور آیه الکرسی و با توجه به کثرت قرائت این آیه، به یکی ازپرکاربردترین نام های خداوند نزد مسلمان تبدیل شده است. با این حال بحث های، صورت گرفته درباره معنای واژگانی و تفسیری قیوم، نشان از آن دارد که این نام از همان عهد مفسران نخستین، جای گفت و گو داشته و معانی متعددی برای این واژه بیان شده است.

در این مقاله تلاش شده است تا با معرفی یک الگوی تعریب بر اساس ساخت واژگانی چون ابلیس و قسطاس، پیشنهاد تازه ای درباره کیفیت ساخت واژه قیوم ارائه شود. در این پژوهش از روش ریشه شناسی واژگانی استفاده شده و ساخت واژگان متعددی در زبان های عبری، آرامی، سریانی و لاتین جهت کشف ساخت واژه قیوم ملاحظه شده است.

طرح مسئله

واژه ی قیوم در قرآن کریم تنها سه بار به کار رفته است که در هر سه مورد به عنوان اسمی از اسماء الله و در کنار نام « حی » قرار گرفته است. بی تحرّکی (۱) و انعطاف ناپذیری در کاربرد این واژه، این احتمال را تقویت می کند که واژه قیوم بر اساس فرمول غیر معمولی ساخته شده باشد.

۱. کاربردهای قرآنی واژه قیوم

در ادامه کاربردهای سه گانه این واژه در قرآن کریم در سیاق خود مورد مطالعه قرار گرفته اند.

الف) « اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَی الْقَیومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَه وَ لاَ نَوْمٌ … » ( بقره: ۲۵۵ )

از نظر موضوعی، در آیات ما قبل این آیه درباره قیامت و روز داوری سخن گفته شده و با نفی هر گونه پرداخت مالی و یا دوستی و شفاعت جهت نادیده گرفتن اعمال انسان، تلویحاً بر عادلانه بودن محاکمه خداوند تأکید شده است. از جمله نکات بارز این سیاق آن است که در آن کافران، مصداق ظالم شمرده شده اند: « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِی یوْمٌ لاَ بَیعٌ فِیهِ وَ لاَ خُلَّه وَ لاَ شَفَاعَه وَ الْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ‌ » ( بقره: ۲۵۴ ).

در آیه مورد بحث نیز، نفی دوباره شفاعت نشان از آن دارد که بافت موضوعی تغییر نکرده است. نفی خواب و خستگی و گستردگی کرسی اقتدار خداوند نیز به همین موضوع محوری، یعنی داوری عادلانه خداوند مربوط می باشد. این آیه بر آگاهی غفلت ناپذیر خداوند متعال تصریح دارد و به، صورت اشاره، از احاطه علم او به آنچه در آسمانها و زمین است، سخن می گوید. این گونه از علم، علمی است که دیگران بر آن احاطه ندارند. آیات بعد نیز درباره نبودن اکراه در دین، آشکار بودن راه درست از گمراهی و مخیر بودن مردم در انتخاب راه سخن می گوید که بیانی دیگر از حکمت و عدالت خداوند متعال است.

ب) « اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَی الْقَیومُ‌ » ( آل عمران: ۲ )

سوره آل عمران، سومین سوره قرآن، با معرفی « الله » به عنوان « حی قیوّم » که جز او خدایی نیست، آغاز می شود. آیات بعد در خصوص نزول کتاب « به حق » از سوی همان خدا بر پیامبر (ص) و تصدیق این کتاب بر تورات و انجیل سخن می گوید. همچنین کتاب حاضر [ قرآن ]، تورات و انجیل را از جمله کتاب هایی که برای هدایت مردم نازل شده بر می شمارد، به کافران از عذاب خدای « عزیز» و انتقام گیرنده بیم می دهد و از احاطه علم خدا و مخفی نبودن چیزی در آسمان ها و زمین بر او، یاد می کند: « نَزَّلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَینَ یدَیهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاه وَ الْإِنْجِیلَ‌ . مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ ‌» ( آل عمران: ۳-۴ )

ج) « وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً » ( طه: ۱۱۱ )

در این سوره نیز آیات قبل با تأکید بر اینکه امکانی برای شفاعت بی جا در روز قیامت نزد خداوند نیست وعلم خداوند بر هر چیزی احاطه را دیگران ندارند، بر عادلانه بودن داوری روز پسین اشاره دارد: « یوْمَئِذٍ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَه إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِی لَهُ قَوْلاً. یعْلَمُ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یحِیطُونَ بِهِ عِلْماً » ( طه : ۱۰۹ و ۱۱۰ ).

در آیه ۱۱۱ نیز ضمن سخن از « حی قیوم » در مقام داور، از بازنده بودن اهل ظلم سخن به میان می آید و در آیه بعد تصریح می دهد که برای نیکوکاران در این روز هراس و بی عدالتی نخواهد بود: « وَ مَنْ یعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ یخَافُ ظُلْماً وَ لاَ هَضْماً » ( طه : ۱۱۲ ).

در هر سه سیاق، دو محور اساسی در توضیحات داده شده درباره « الله » وجود دارد؛ نخست تأکید بر داوری عادلانه و جایگاه خداوند در مقام داور، و دوم تأکید بر احاطه علم و آگاهی خداوند به نحو اطلاق بر همه چیز، به گونه ای که از سوی مخلوقات چنین احاطه وجود ندارد. در دو سیاق سوره های بقره و آل عمران، در کنار احاطه علم، بر احاطه قدرت نیز تأکید شده است و تنها در سیاق سوره طه است که تنها به تأکید بر احاطه علم بسنده شده است.

افزون بر این سه مورد که نام حی در کنار قیوم قرار گرفته، تنها دو مورد دیگر در قرآن کریم وجود دارد که نام « حی » برای خداوند به کار رفته، بدون آنکه در کنار قیوم قرار گرفته باشد. این دو مورد عبارت است از :

د) « وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَی الَّذِی لاَ یمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً » ( فرقان: ۵۷ ).

آیات قبل این آیه، بر آن تأکید می کند که آنچه جز « الله » به عنوان خدا می پرستند، احاطه بر نفع و ضرری نسبت به پرستندگان ندارند و تلویحاً بر چنین احاطه ای از سوی « الله » به عنوان یگانه معبود تأکید دارد: « وَ یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ ینْفَعُهُمْ وَ لاَ یضُرُّهُمْ وَ کَانَ الْکَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِیراً » ( فرقان: ۵۵ )

آیات بعد نیز بر احاطه آگاهی خداوند تأکید داشته و احاطه اقتدار و آگاهی خداوند متعال را در کنار هم نهاده است: « الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا فِی سِتَّه أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیراً » ( فرقان: ۵۸-۵۹ )

ه) « اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ. هُوَ الْحَی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌ » ( غافر: ۶۴-۶۵ ).

در آیات سوره غافر، تکرار تعبیر « ربُّ العالَمین » در دو آیه ۶۴ و ۶۵، دقیقاً قبل و بعد از کاربرد نام « حی »، اشاره به احاطه اقتدار خداوند به مثابه « رب » بر همه جهانیان دارد که این معنا با مضامین مجاور تقویت می شود. تعابیر « أجَلاً مُسَمًّی » و « یقُولُ لَهُ کُن فَیکُونُ » در آیات بعد نیز اشاره به احاطه آگاهی و مطلق بودن اقتدار خداوند دارد.

نکته مهم در این دو سیاق آن است که در هیچ یک از این دو سیاق، درباره جایگاه خداوند به مثابه داور عادل، سخنی به میان نیامده است اما به عنوان یک نتیجه گیری از مطالعه پنج سیاق یاد شده، می توان گفت که در موارد کاربرد زوج نام های « حی قیوم »، توضیحات مربوط به احاطه علم و اقتدار به نام « حی »، و توضیحات مربوط به داور عادل به نام « قیوم » باز می گردد.

در مقام تأیید بخش اول، می توان یادآور شد که در سنت عقاید ادیان ابراهیمی، در هر سه دین مسیحیت، یهودیت و اسلام می توان چنین برداشتی را از، صفت حی برای خداوند بازجست که به دو مؤلفه علم و قدرت تحلیل شده است (

Wolfson, 1976,p.121ff

).

۲. برداشت های تفسیری از مفهوم قیوم

مروری از اقوال منقول از مفسران تابعین نشان از آن دارد که معنای « قیوم » از همان، صدر اول، موضوع مناقشات تفسیری بوده است. در میان اقوال منقول از مفسران عصر تابعین، دیدگاه سُدّی بر آن بود که قیوم به معنای قائم دانسته شود ( طبری، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص ۶ )، اما در طیف گسترده ای از اقوال تفسیری، وصف قائم دارای توضیحی مکمل است.

برخی چون مجاهد و این ابی نجیح،« قیوم » را به « القائم علی کل شیء » تفسیرکرده اند ( ابن ابی حاتم، ۱۴۱۹ق، ج۲، صص ۴۸۶ و ۵۸۶؛ طبری، ۱۴۰۵ق، ج۳، صص ۵ و ۱۶۵؛ مقاتل بن سلیمان، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص ۳۰؛ ج۲، ص۳۴۲ ) و برخی چون سعید بن جبیر، قتاده و ربیع بن حبیب آن را به معنای « قائم به تدبیر خلق » اعم از اعمال و روزی و اجل آنان دانسته اند ( ابن ابی حاتم، ۱۴۱۹ق، ج۲، صص ۴۸۶ و ۵۸۶؛ طبری، ۱۴۰۵ق، ج۳، صص ۶ و ۱۶۵؛ طوسی، ۱۳۸۳ق، ج۲، ص ۳۰۷؛ سیوطی، ۱۹۹۳م، ج۲، ص ۱۶ ).

این دیدگاه در میان مفسران دوره های بعد نیز از بیشترین حامیان برخوردار بوده است ( طبری، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص ۶؛ طوسی، ۱۳۸۳ق، ج۲، ص ۳۰۷ ) و نزدیک به این قول از ابن عباس نیز نقل شده است ( قرطبی، ۱۹۷۲م، ج ۳، ص ۲۷۱ ).

اما اینکه ابن ابی حاتم دیدگاهی نزدیک به آن را به حسن بصری نیز نسبت داده ( ابن ابی حاتم، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص ۴۸۷ ) قابل تردید است. ظاهراً عبارت « الذی لا زوال فیه » را حسن نه در تفسیر « قیوم » که در تفسیر واژه « صَمد » ذکر کرده است ( نک: ابن کثیر، ۱۴۰۱ق، ج۴، ص ۵۷۱ ).

در مقابل این گروه که قیوّم بودن را به دوام و زوال ناپذیری باز گردانده اند، نزد محمد بن سائب کلبی، قیوّم اشاره به ازلی بودن دانسته شده و ناظر به آن کسی است که آغازی برای او نیست ( الذی لا بدء له » ( قرطبی، ۱۹۷۲م، ج۳، ص ۲۷۲ ).

برای برخی از مفسران که برداشت های یاد شده اقناع کننده نبوده است، زمینه آن فراهم شده تا از تکیه بر معنای واژگانی قیوم، به سوی تکیه بر برداشت های سیاقی را جویند. به عنوان نمونه، اسماعیل ضریر (۲) در کتاب عیون التفسیر ظاهراً با الهام گرفتن از عبارت « لا تَأخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوم » در ادامه آیه الکرسی، قیوم را به معنای کسی که نمی خوابد، دانسته است ( قرطبی، ۱۹۷۲م، ج۳، ص ۲۷۲ )، تفسیری که به هیچ روی خاستگاه لغوی ندارد.

شیخ طوسی نیز به قول گروهی از مفسران اشاره کرده است که قیوم را به معنای عالم به امور دانسته اند ( طوسی، ۱۳۸۳ق، ج۲، ص ۳۰۷ )، تفسیری که با تکیه بر سیاق آیات برداشت شده که از احاطه خداوند بر همه چیز سخن داشته، ارتباط نزدیک دارد.

در پایان مرور بر اقوال مفسران متقدم، جای دارد به تفسیری اشاره شود که از حسن بصری نقل شده است و تنها تفسیری است که به معنای « داور عادلم توجه داشته است؛ معنایی که در تحلیل ارائه شده در بخش پیشین، می توان ادعا کرد قابل دفاع ترین معنای برداشت شده از سیاق آیات قرآن است.

حسن بصری در بیان معنای قیوم چنین گفته است: « انه القائم علی کل نفس بما کسبت حتی یجازیها بعملها من حیث هو عالم لا یخفی علیه شیء منه »؛ آن عبارت است از قیام کننده بر هر نفسی از بابت آنچه کسب کرده است، تا او را به سزای عملش برساند، از آن روی که او عالم است و چیزی از اعمال بر او مخفی نمی ماند ( طوسی، ۱۳۸۳ق، ج۲، ص ۳۰۷؛ قرطبی، ۱۹۷۲م، ج۳، ص ۲۷۱ ).

برخی مفسران دیگر نیز چون ابن ابی زمنین، صورت کوتاه شده این تفسیر را با تعبیر « الحسن: انه القائم علی کل نفس بکسبها یحفظ علیها عملها حتی یجازیها به » از او نقل کرده اند ( ابن ابی زمنین، ۱۴۳۳ق، ج۱، ص ۲۵۰ ).

بدون آنکه کسی از حسن نقل کرده باشد، از ظاهر عبارت به نظر می رسد که وی از صدر آیه زیر برای تفسیر قیوّم بهره برده است: « أَ فَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَ یعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُینَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَ مَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ » ( رعد:۳۳ )؛ آیا کسی که بالای سر همه ایستاده، ( و حافظ و نگهبان و مراقب همه است ) و اعمال همه را می بیند ( همچون کسی است که هیچ یک از این صفات و مراقب همه است ) و اعمال همه را می بیند ( همچون کسی است که هیچ یک از این صفات را ندارد )؟ آنان برای خدا همتایانی قرار داده اند، بگو: « آنها را نام ببرید! آیا چیزی را به او خبر می دهید که از وجود آن در روی زمین بی خبر است، یا سخنان ظاهری می گویید ؟» ( نه، شریکی برای خدا وجود ندارد ) بلکه در نظر کافران، دروغهایشان زینت داده شده ( و بر اثر ناپاکی درون، چنین می پندارند که واقعیتی دارد ) و آنها از راه ( خدا ) بازداشته شده اند و هر کس را خدا گمراه کند، راهنمایی برای او وجود نخواهد داشت.

برخی از مفسران بعدی همچون مقاتل بن سلیمان و ابولیث سمرقندی تفسیر حسن را به، صورتی کوتاه تر و منطبق تر با آیه سوره رعد با تعبیر « القیوم، القائم علی کل نفسٍ بما کسبت » ضبط کرده و بدون نسبت دادن آن به حسن بصری، به عنوان نظر راجح خود اعلام کرده اند ( مقاتل بن سلیمان، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص ۱۵۶؛ ابولیث، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص ۱۹۳ ).

تعبیر اخیر کوششی بود برای آنکه برداشت حسن بصری را از جهت گیری متمایز خود بگُسلد و آن را به برداشت اکثریت تابعین نزدیک تر سازد. در نگاهی به عبارت اصلی منقول از حسن، مؤلفه « احاطه علم الهی » که با تکیه بر سیاق آیاتی چون آیه الکرسی در تعریف قیوم داخل شده، در واقع حاشیه معنایی بوده و محور اصلی معنا همان شخصیتی است که داوری می کند و انسان ها را به سزای اعمال نیک و بدشان می رساند.

۳. ریشه شناسی و کیفیت اشتقاق واژه قیوم

نخستین مشکلی که مفسران و لغویان در تجزیه صرفی واژه قیوّم با آن مواجه بودند، تعیین وزن آن بود. برخی از عالمان صرف و نحو مانند ابن کیسان و ابن انباری به این نتیجه رسیده بودند که قیوم بر خلاف آنچه در بادی امر به نظر می رسد، نمی تواند بر وزن فَعَول باشد، زیرا که ماده « ق و م » اجوف واوی است و انتظار می رود در آن وزن به صورت « قَوُوم » در آید ( نحاس، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص ۲۶۰؛ قرطبی، ۱۹۷۲م، ج۳، ص ۲۷۲ )، این در حالی است که ابن کیسان یادآور می شود در کلام عرب اساساً وزن فَعَول از اجوف واوی ساخته نمی شود ( نحاس، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص ۲۶۰ ).

هم ابن کیسان و هم ابن انباری پیشنهاد کردند که وزن این واژه « فَیعُول » دانسته شود ( نحاس، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۶۰؛ ابن بابویه، ۱۳۸۷ق، ص ۲۱۰ ). ابن انباری توضیح می دهد که به سبب اجتماع واو و یاء در « قیوم » و اینکه حرف عِلّه نخست ساکن است، پس از قلب واو به یاء آن ها در هم ادغام می شوند و واژه به صورت قیوّم در می آید ( قرطبی، ۱۹۷۲م، ج۳، ص ۲۷۲؛ ابوالبقاء عکبری، بی تا، ص ۱۰۶ ).

وزن فیعول، وزنی است که بیشتر برای توضیح اسماء خاص، اعم از اعلام شخصی مانند قیسور و ایوب، اعلام جغرافیایی مانند بیروت و حیطوب، نام های ستارگان مانند عیوق و … از آن استفاده شده است، در حالی که عموماً رابطه این واژه ها با ریشه سه حرفی فرضی معلوم نیست و بسیاری از این واژه ها اصلاً اشتقاق عربی ندارند. البته برخی واژه های قاموسی هم بر این وزن یافت می شوند مانند؛ خیشوم، قیصوم، تیهور، کیول و … که کیفیت اشتقاق آن ها در هاله ای از ابهام قرار دارد. با وجود آن که برخی از متأخران مدعی شده اند که فیعول یکی از اوزان صیغه مبالغه در عربی است ( نک: فخر رازی، بی تا، ج۷، ص ۸؛ مناوی، ۱۳۵۶ق، ج۲، صص ۶۱۷-۶۲۱ )، اما در منابع کهن یا چنین وزنی ثبت نشده و یا به دیده تردید نگریسته شده است.

در کتاب العین منتسب به خلیل بن احمد، در توضیح دو واژه « قیعون » و « قیصوم » این احتمال مطرح شده است که این دو، از ماده های « قَعَنَ » و « قَصَمَ » بر وزن فیعول ساخته شده باشند، اما مؤلف اظهار می دارد که این گونه موارد کیفیت اشتقاقشان معلوم نیست و اصول آن ها از میان رفته است « نحو هَذهِ الاشیاءَ اِشتَقَت مِن الاسماءَ و أمیت أُصولُها » ( خلیل بن احمد، ۱۹۸۱م، ج۱، ص ۱۶۹ ).

ابوحیان غرناطی نیز که یکی از زبانشناسان تیزبین در سده های میانی است، به هنگام سخن گفتن از این وزن بدون آن که مسئولیتی بپذیرد و خود تأییدی بر این وزن نهد، تنها چنین آورده است که می گویند فیعول از اوزان صیغه مبالغه است ( ابوحیان، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص ۲۸۷ )، به گونه ای که آشکارا از تردید او حکایت دارد.

در همین جا باید به این نکته توجه داشت که وزن فَعَال به عنوان رایج ترین وزن برای صیغه مبالغه در زبان عربی، برای ماده « ق و م » کاربرد داشته و صیغه مبالغه « قوّام » حتی در قرآن نیز به کار رفته است ( نساء: ۳۴ و ۱۳۵؛ مائده: ۸ ). لذا با وجود واژه قوّام، ساخت یک صیغه مبالغه دیگر بر وزن فیعول دور از ذهن می نماید و دأب و عادت عرب نیز چنین نبوده است.

۴. قرائت های مختلف واژه قیوّم

در اینجا لازم است توجه شود که در برخی قرائات نامشهور، واژه قیوّم به صورت « قیام » نیز قرائت شده است. این قرائت در میان صحابه از عمر بن خطاب و ابن مسعود نقل شده است ( برای عمر، نک: ابوعبید، بی تا، ص ۲۹۶؛ بخاری، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص ۱۸۷۲؛ ابن ابی داوود، ۱۳۵۵ق، ص ۵۲-۵۱؛ طبری، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص ۱۶۳؛ برای ابن مسعود، نک: ابن ابی داوود، ۱۳۵۵ق، ص ۵۹؛ طبری، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص ۱۶۳؛ طبرانی، ۱۴۰۴ق، ج۹، ص ۱۴۰ ).

در پی این افراد، قرائت قَیام از برخی تابعین و قراء کوفه از اصحاب ابن مسعود چون ابراهیم نخعی و اعمش نیز نقل شده است ( ابن ابی داوود، ۱۳۵۵ق، ص ۹۱؛ ابن خالویه، ۱۹۳۴ق، ص ۱۹؛ قرطبی، ۱۹۷۲م، ج۳، ص ۲۷۲ ). در کنار قرائت قَیام ( طبری، ۱۴۰۵، ج۳، ص ۱۶۴ ) قرائت آن به صورت « قَیم » هم از علقمه بن قیس، تابعی کوفی نقل شده است ( طبری، ۱۴۰۵، ج۳، ص ۱۶۴؛ ابن خالویه، ۱۹۳۴م، ص ۱۹ ).

گفتنی است در منابع شیعه، طبرسی قرائت « قَیام » را از امام صادق (ع) و زید بن علی (ع) نیز نقل کرده است ( طبرسی، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص ۲۳۳ ). در بیان ساخت صرفی قیام نیز این واژه نه بر وزن فعّال، که بر وزن فیعال دانسته شده است (بخاری، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص ۱۸۷۲؛ طبری، ۱۴۰۵، ج۲۹، ص ۱۰۰ ).

به هر تقدیر، هرگز قاری قرآنی این واژه را « قَوّام » نخوانده و در متفاوت بودن آن با قِوام، خدشه ای نبوده است. در بحث از لغت نیز، شاید در راستای همین سه قرائت قیوم، برخی چون ابن عبدالبر باور داشته اند که قیام و قیوم و قَیم به معنایی واحد بوده است ( ابن عبدالبر، ۱۳۸۷ق، ج۱۲، ص ۱۹۰؛ فخررازی، بی تا، ج۷، ص۸ ). هر چند اصل این مدعا خالی از اشکال نیست، اما اینان نیز قوام را به عنوان واژه ای مترادف قیوم نیاورده اند، حال آن که اگر قیوم، صیغه مبالغه از ماده « ق و م » دانسته شود، هم معنا بودن آن با قوام، قابل قبول تر از ترادف با واژه قَیم بر وزن فیعل است که در صرف عربی به عنوان یکی از اوزان صفت مشبهه شناخته می شود ( رضی الدین استرآبادی، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص ۱۴۹ ).

با وجود تمام اختلاف نظرهایی که درباره قرائت، تجزیه صرفی، معنای لغوی و تفسیر قیوم گفته شد، قریب به اتفاق علمای اسلامی این واژه را عربی اصیل شمرده اند، یا بهتر است گفته شود اساساً تردیدی در عربی نبودن آن به خود راه نداده اند. به عنوان شخصیتی استثنایی در این باره، باید به عالم واسطی و مُقری عراق، ابوالعزّ محمد بن حسین قلانسی ( د ۵۲۱ق ) اشاره کرد که در معنای قیوم، همان سخن اسماعیل ضریر ( د ۴۳۰ق ) را بازگو کرده است، یعنی کسی که نمی خوابد، اما وی به این نکته توجه داشته که لغت عربی از چنین معنایی حمایت نمی کند و تصریح داشته است که این واژه وام گرفته شده از زبان سریانی است ( سیوطی، بی تا، ص ۱۳۴؛ ۱۴۰۱ق، ص ۹ ).

گویا از زمان ابوالعزّ توجه برخی عالمان به دخیل بودن این واژه در عربی جلب شده بود. چند دهه ی بعد، امام فخر رازی ( د ۶۰۶ ق ) به برخی عالمان اشاره دارد که باور داشتند این واژه در اصل عبری است، هر چند خود با آن مخالفت کرده است ( فخر رازی، بی تا، ج۷، ص۸ ). بر همین اساس، جلال الدین سیوطی – از نویسندگان سده های بعد – نیز در شمار واژه هایی که احتمال می رود از زبان سریانی وام گرفته شده باشند، واژه قیوم را نیز به نقل از ابوالعز قلانسی جای داده است ( نک: سیوطی، ۱۴۰۱ق، ص۹ ).

۵. نگاه مستشرقان به واژه قیوم

در جریان مطالعات مستشرقان، به احتمال ارتباط میان واژه قیوم با زبان های دیگر توجه مجدد شده است. نخستین بار هیرشفلد در سال ۱۸۸۶م کوشید تا این واژه را با واژه عبری « » ( قَیام ) مرتبط شمارد که در متون کهن عبری به کار رفته است (

Jeffery, 1938,p.245

).

جفری که خود به مضامین آثار سیوطی درباره سریانی بودن اصل واژه آگاه بود، بدون آن که تأکیدی بر وام واژه بودن آن داشته باشد، یادآور شده است که واژه سریانی آن نیز می تواند به همان اندازه به واژه قیوم مربوط باشد (

Jeffery, 1938,p.245

).

در ادامه این احتمال، باید به لغت شناس عالم مسیحی معاصر، نخله الیسوعی توجه کرد که با قاطعیت تمام، واژه قیوم را در فصل مربوط به لغات گرفته شده از آرامی جای داده و صورت سریانی آن را با تلفظ «

Qayomo

» ضبط کرده است.

وی در معنای عربی واژه این تعبیر را به کار برده است: « القائم بذاته فلا بدء له و هو الله تعالی » ( نخله، ۱۹۸۶م، ص ۲۰۲)، توضیحی که بیشتر کلامی و چکیده ای از اقوال مفسران تابعین است تا بیانی لغت شناسانه. اما نخله در مقام توضیح درباره معنای این واژه در اصل مدعای آرامی – سریانی بودن، آن را با تک واژه « الدائم » معادل دانسته است.

گفتنی است این واژه به معنای دائم و مستمر در دیگر فرهنگ های سریانی نیز یافت می شود (

Costaz, 2002,p.313

) و این معنا با ریشه آرامی – سریانی به صورت ( قَ وَ مَ ) به معنای « دامَ، بَقِی » نیز سازگاری کامل دارد (

Brun,1895,p.477; Jastrow,1903,v.II,p.1356;Costaz, 2002,p.312

).

اما باید توجه داشت که این واژه سریانی، یک واژه روزمره بدون بار الهیاتی است که کاربرد آن در خصوص ذات باری تعالی در زبان سریانی شناخته نیست و برابر انگاری واژه قیوم عربی با این واژه، تنها نظر شخصی نخله الیسوعی است، بدون آن که قرینه خاصی برای صحّت آن ارائه شد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.