پاورپوینت کامل متافلسفه فضایی میان فلسفه و انقلاب ۶۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل متافلسفه فضایی میان فلسفه و انقلاب ۶۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل متافلسفه فضایی میان فلسفه و انقلاب ۶۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل متافلسفه فضایی میان فلسفه و انقلاب ۶۰ اسلاید در PowerPoint :

آنری لوفه‌ور (۱۹۰۱-۱۹۹۱)، فیلسوف فرانسوی، امروز به لطف پژوهشگران و متفکران بریتانیایی و آمریکایی و به ‌خاطر تأثیر زیادی که بر متفکرانی چون دیوید هاروی، فردریک جیسمون و دیگران داشته متفکری کاملا شناخته‌شده است. هرچند هم‌زمان با شورش‌های مه ۶۸، و قبل از آن در نانتر، فیلسوفی شناخته‌شده بود.

نگاهی به یکی از مهم‌ترین آثار فلسفی قرن بیستم اثر آنری لوفه‌ ور

آنری لوفه‌ور (۱۹۰۱-۱۹۹۱)، فیلسوف فرانسوی، امروز به لطف پژوهشگران و متفکران بریتانیایی و آمریکایی و به ‌خاطر تأثیر زیادی که بر متفکرانی چون دیوید هاروی، فردریک جیسمون و دیگران داشته متفکری کاملا شناخته‌شده است. هرچند هم‌زمان با شورش‌های مه ۶۸، و قبل از آن در نانتر، فیلسوفی شناخته‌شده بود. در همان زمان حیات او، با آثار و ایده‌هایش دانشجویانی پرورش یافتند که به متفکران بزرگ فرانسه و رهبران جنبش ۶۸ بدل شدند، از آن جمله ژان بودریار. دامنه آثار لوفه‌ور بسیار گسترده است. او را بیشتر به ‌خاطر متون نظری مهمی چون تولید فضا، نقد زندگی روزمره، حق بر شهر، اندیشه مارکسیستی و شهر و نقش برجسته‌اش در شورش‌های مه ۶۸ می‌شناسند. از میان بیش از شصت جلد کتابی که تا نودسالگی نوشت و منتشر کرد «متافلسفه»* (۱۹۶۵) نقطه ‌عطفی در نظام نظری لوفه‌ور و به این اعتبار مهم‌ترین کتاب او محسوب می‌شود، چون جایگاه ویژه‌ای در تولید آثار مهم و جریان‌ساز او دارد: از جمله انقلاب شهری (۱۹۷۰)، تولید فضا (۱۹۷۴)، دولت (۱۹۷۸) و جلد سوم نقد زندگی روزمره با زیرعنوان «به‌سوی متافلسفه زندگی روزانه» (۱۹۸۱). بعد از این کتاب بود که کارهای آخر لوفه‌ور درباره امر روزمره، فضا، و دولت شکلی فلسفی و رادیکال به خود گرفت. ازاین‌رو، «متافلسفه» پیش‌زمینه نظری اغلب متون نظری مهمی است که جهان انگلیسی‌زبان را جذب خود کرده است. کتاب در ۶۴ سالگی لوفه‌ور نوشته شده: بیش از یک دهه قبل از «تولید فضا» و ۲۶ سال قبل از آخرین کتابش «عناصر ریتم‌کاوی». او در این کتاب، با کمک دلالت‌ها و پیامدهای اندیشه انقلابی مارکس ملاحظاتی در باب تعامل فلسفه با جهان دارد. ازاین‌رو، «متافلسفه» را می‌توان کتابی دانست درباره فلسفه تغییر رادیکال. در این کتاب بود که نطفه دیالکتیک سه‌تایی لوفه‌ور با هگل، نیچه و مارکس بسته شد؛ سه چهره‌ای که آنها را تنها ستارگان آسمان تاریک فلسفه می‌دانست. همچنین لوفه‌ور در این کتاب پای متفکران دیگری را نیز چون فوئرباخ، سارتر، هایدگر و اکسلوس به بحث می‌کشد. اما داستان این کتاب تقریبا به پس از انتشار مجلد دوم «نقد زندگی روزمره»، چاپ «اعلان کمون» در سال انتشار متافلسفه و تلاش و نقش لوفه‌ور در بسط سنت مارکسیسم غربی برمی‌گردد. لوفه‌ور همراه با آنتونیو گرامشی، والتر بنیامین، تئودور آدورنو، گئورگ لوکاچ و ارنست بلوخ نسل اول مارکسیسم غربی به حساب می‌آید. مارکسیسم غربی برای لوفه‌ور در مواجهه و برخوردش با زندگی روزمره فرانسه درگیر جنگ و بعد از آن رقم خورد: نقد زندگی روزمره به منظور کشف و فهم احتمالات و بخت‌های تغییرات اجتماعی واقعی. کار لوفه‌ور در وهله اول، پرداختن به نقد اقتصاد سیاسی مارکس به ‌عنوان زیربنای فهم عناصر انضمامی زندگی مردم بود. او در نقد و تحلیل عناصر نظری، ردپای سرمایه را در تجربیات واقعی مردم دنبال کرد. لوفه‌ور زندگی روزمره را نقطه آغازی برای هر نوع فعالیت انسانی می‌دانست. او این بحث را درون سنتی فلسفی جا انداخت که ابداع خودش بود و با صورت‌های پیش از خود به‌کل فرق داشت: «متافلسفه» که در نظر او با مارکسیسم غربی یکی است. ازاین‌رو، نقد زندگی روزمره محور مفهوم‌پردازی او از مارکسیسم غربی و نقد اقتصاد سیاسی است. از این حیث، نقد او بر زندگی روزمره برای فهم دیدگاهش درباره مارکسیسم غربی در مقام «متافلسفه» اهمیتی معرفت‌شناسانه پیدا می‌کند.

متافلسفه چیست؟

۱- اصطلاح «

Metaphilosophy

» قبل از لوفه‌ور به معنی «فلسفه فلسفه» یا تلاش فلسفی برای بررسی روش‌ها، ماهیت و اهداف فلسفه استفاده می‌شد که بیشتر در فلسفه تحلیلی به کار می‌آمد و در فارسی به «فرافلسفه» ترجمه شده است. طبق این سنت، رهیافت فرافلسفی بررسی مسائل و ماهیت فلسفه از منظری بالاتر است که خود فلسفی‌ است. در این قاموس، «

Metaphilosophy

» و فلسفه از هم جدا نبودند و روش‌های بررسی‌شان یکسان بود؛ اما در لوفه‌ور، موقعیت «

Metaphilosophy

» کاملا از فلسفه جدا است. در حقیقت، او با این کار «متافلسفه» خاص خود را ابداع می‌کند. لوفه‌ور متافلسفه را نوعی فلسفه‌ورزی فراسوی فلسفه‌ محض و تحقق آن می‌داند. به عبارت دیگر، فرمی از بازی آزادانه با مفاهیم و اندیشه‌هایی ورای فلسفه‌ دانشگاهی به ‌منظور برخورد با واقعیت. در آغاز، مشی فلسفی و سیاسی لوفه‌ور می‌تواند در فهم «متافلسفه» کارساز باشد: او با پرهیز از گرفتاری در دام شیوه‌های مرسوم ارائه و برچسب‌های خاص که می‌تواند اندیشه‌اش را محدود و چه‌بسا نابود کند، کمتر در پی تولید چیزی نظام‌مند است – شکلی از آنارشی که در تمام وجوه نظریه او آشکار است. اخذ این موضع برای لوفه‌ور گرفتاری‌هایی هم داشت: بسیاری معتقد بودند تعریف مطمئنی از «متافلسفه» در آثار او ارائه نمی‌شود و تکلیف خود او هم با این مفهوم روشن نبود. بااین‌حال، لوفه‌ور نه‌تنها مطمئن بود که چه می‌گوید بلکه خود را یک متافیلسوف (

metaphilosopher

) می‌نامید: «من خود را متافیلسوف می‌دانم، به‌عبارت دیگر من نظامی جامع بنا نمی‌کنم. هدف من این است که از فلسفه آن اندیشه‌هایی را برگیرم که قادرند آگاهی نقاد را از خواب بیدار کنند، اندیشه‌هایی که مقصدشان نوعی آگاهی رفیع‌تر و درعین‌حال عمیق‌تر درباره جهانی است که در آن به سر می‌بریم». (گفت‌وگوی لوفه‌ور و لشک کولاکفسکی، تکامل یا انقلاب، ۱۹۷۴)

۲- مارکس در رساله دکترای خود می‌نویسد: «وقتی فلسفه خود را همچون اراده در برابر جهان نمود شکل می‌دهد آنگاه نظام فلسفی به تمامیتی انتزاعی فروکاهیده می‌شود؛ یعنی جنبه‌ای از جهان شده است که در تقابل با جنبه دیگر است. رابطه‌اش با جهان، رابطه‌ای بازتابی است. فلسفه متأثر از اشتیاق تحقق خود، با دیگری [=جهان] در تنش قرار می‌گیرد. […] حاصل اینکه با فلسفی‌شدن جهان، فلسفه نیز این‌جهانی می‌شود، و تحقق آن همانا نابودی آن است. آنچه موضوع مبارزه فلسفه در بیرون است، نابسندگی درونی خود آن است؛ اما فلسفه در همین مبارزه دقیقا به همان نقایصی دچار می‌شود که با آنها به‌عنوان نقایص طرف مقابل می‌جنگد. و این نقایص را تنها وقتی می‌تواند از میان بر دارد که خود گرفتار آنها شود. آنچه در تخالف با آن است و آنچه با آن مبارزه می‌کند، پیوسته خودش است با این تفاوت که عوامل معکوس شده‌اند». (مارکس: ۷۳) در نظر مارکس، فلسفه در جریان واقعیت یا تحقق‌یابی دو راه بیشتر ندارد: یا بر آن غلبه می‌شود یا خود را به سطحی بالاتر می‌رساند. این بند از رساله دکتری مارکس، به مقصود لوفه‌ور از «متافلسفه» بسیار نزدیک است. او در کتاب حاضر می‌کوشد رابطه تفکر فلسفی و تحقق (

realization

) آن را بشناسد. او این فرآیند را «متافلسفه» می‌نامد. دغدغه اصلی لوفه‌ور دست‌یازیدن به تأملی نقادانه در باب فلسفه است: او می‌خواهد ببیند چگونه می‌توان از فلسفه فراتر رفت یا بر آن فائق آمد. (

Elden

, ۲۰۰۸)

این عبارت به همان اندازه که در حکم «

überwinden

» نیچه‌ای است، به ‌معنای غلبه‌کردن یا چیره‌شدن، به همان اندازه نیز به معنای «

Aufheben

» هگلی و مارکسی است؛ به معنای غلبه‌یافتن و پایان‌نهادن بر چیزی و هم‌زمان حفظ‌کردن و نگه‌داشتن آن. قرابت مفهوم دو عبارت هگلی و نیچه‌ای در «متافلسفه» اینجا آشکار می‌شود که لوفه‌ور به جای هر دوی این واژه‌ها، غالبا از واژه فرانسوی «

dépassement

» استفاده می‌کند، اگرچه متافلسفه به چیزی بیشتر از اصطلاحات هگلی، مارکسی و نیچه‌ای می‌اندیشد. (

Elden

. ۲۰۰۸: ۸۴)

بنابراین غلبه بر فلسفه، ازمیان‌برداشتن آن و رساندنش به سطح واقعیت، اسکلت نظری «متافلسفه» را تشکیل می‌دهد. (

Lefebvre

, ۲۰۱۶) در تکمیل بحث مارکس، از زبان خود لوفه‌ور «متافلسفه» این‌گونه تعریف می‌شود: «اولا به گفته مارکس، انقلاب – آن‌طور که مارکس بدان فکر می‌کند، تصورش می‌کند، و طرحش را می‌ریزد – نه قسمی فلسفه بلکه تحقق فلسفه است. فلسفه، در طول تاریخش، تصور خاصی از انسان خلق می‌کند، و انقلاب به این تصور تحقق می‌بخشد، اما درعین‌حال آن را اصلاح می‌کند و تغییر می‌دهد. متافلسفه ناظر به این معناست که فلسفه در مسیری پیش می‌رود که به تصور یا طرحی از وجود انسان منتهی می‌شود که انقلاب بدان تحقق می‌بخشد». (گفت‌وگوی لوفه‌ور و کولاکفسکی؛ ۱۹۷۴)

با فلسفی‌شدن جهان فلسفه نیز این‌جهانی می‌شود

لوفه‌ور در «متافلسفه» مصرانه تأکید دارد که نمی‌خواهد از مارکس یک فیلسوف بسازد، اما معتقد است اندیشه مارکس فلسفه دارد. به موازات این، تأکید دارد «مارکس یک جامعه‌شناس نیست، بلکه نوعی جامعه‌شناسی در مارکس وجود دارد». از این‌رو، بخش مهمی از کتاب معطوف به تبیین ربط مارکس با فلسفه است. (

Lefebvre

, ۲۰۱۶) چنان‌که در مجلد اول «نقد زندگی روزمره» جایگاه فلسفه مارکس را برجسته می‌کند و تصویر غالب و یک‌بعدی از مارکس را نادرست می‌داند: «اینکه علم اقتصاد و کنش سیاسی فلسفه نظری را از دور خارج کرده و جایش را گرفته بود به این استنتاج غلط دامن زد که مارکس هر تصوری از جهان فلسفه را کنار گذاشته است». (

Lefebvre

,۱۹۹۱: ۱۷۷) درحالی‌که مارکس را بیشتر با تز یازدهم می‌شناسند، لوفه‌ور که به شنا در جهت خلاف آب شهره بود رساله دکترای مارکس را جدی می‌گیرد و بر این عبارت تأکید می‌کند: «با فلسفی‌شدن جهان فلسفه نیز این‌جهانی می‌شود، و تحقق آن همانا نابودی آن است». (مارکس: ۷۳) لوفه‌ور این عبارت را بسیار مهم می‌دانست چون نشان می‌داد در روند تحقق فلسفه، در فرآیند واقعی‌شدن‌ و این‌جهانی‌شدن‌اش، می‌توان به فراسوی فلسفه رفت و بر آن غلبه کرد. اما چگونه و چرا؟ پاسخ به این پرسش محتوای نظری کتاب «متافلسفه» است. در کنار هگل و مارکس، نیچه از دیگر چهره‌های مهم کتاب حاضر است. لوفه‌ور در اولین مواجهه مکتوب خود با نی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.