پاورپوینت کامل براعت استهلال صنعت ادبی فراموش شده ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
6 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل براعت استهلال صنعت ادبی فراموش شده ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل براعت استهلال صنعت ادبی فراموش شده ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل براعت استهلال صنعت ادبی فراموش شده ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

مَطلعِ کلام مقدّمه کتابِ آفرینش و مَقطعِ حروفِ خاتم دیوان دانش و بینش، تمجید و تحمیدِ ناظمیست که ابیاتِ افلاک را به نظمی بدیع پیدا و از توالی حرکاتِ آن، مثنوی ذوبَحرَین لیل و نهار را به تلمیحی ظریف هویدا نمود

مَطلعِ کلام مقدّمه کتابِ آفرینش و مَقطعِ حروفِ خاتم دیوان دانش و بینش، تمجید و تحمیدِ ناظمیست که ابیاتِ افلاک را به نظمی بدیع پیدا و از توالی حرکاتِ آن، مثنوی ذوبَحرَین لیل و نهار را به تلمیحی ظریف هویدا نمود و از پی اِبقاء انواعِ اجناس که چون بیتِ لفّ و نشر، گاه در وی جمعیت و گاه پراکندگی ست، از ترکیبِ شهور و رباعیاتِ فصول، سنین دُهور را قابل ترجـیع و تقطـیع نمود و از انقلاب خَریف و ارتداد ربـیع، قَماری و بَلابِل را به تسجـیع و تحریر آورد و از قـوّه حاصله و به واسطه تقارُب بحر بسیطِ احدیت و دریای محیطِ واحدیت و از حکمتِ کامله و قدرتِ شامله، افرادِ انواع و انواعِ اجناس را متجانس و متقابل نمود؛ و تُحَفِ تحیاتِ نامعدود و صِلاتِ صلواتِ نامحدود بر بیت القصیده امکان، خلاصه ذُرّیه انسان، فاتحه صحیفه جود، دیباچه مُصحَف وجود، قطب فلکِ نبوّت، خاتم سلسل رسالت، حضرت ختمی مرتبت (ص)؛ و مدایح شایسته عارفانه و مناقب پیراست صوفیانه بر شهسوار میدان بلاغت، یکّه تاز عرصه بَراعَـت، رافع اَعلام هـدایت، کاشف اسرار ولایت، بانی مبانی شریعـت، واضع مسالک طریقـت، صاحب مناهـج حقیقت، وصی رسول ربّ العالمین، امیرالمؤمنین (ع) و بر آل و اولاد اطهارش که شُموس افلاک امامت اند و اقمار معارج کرامت، عَلَیهِمُ الصَّلوهِ وَ السَّلام اِلی یوم القیام؛ امّا بعد، بر نکته سنجانِ ظریفْکار و لطیفْ طبعانِ حکمتْ شعار مخفی نماناد که از شیوه های مألوف مؤلّفان در تألیف رسایل و دَواوین، تنظیم دیباچ فنّی آراسته به الفاظ و مضامینِ متناسب با مقصود گوینده بود که خواننده را با محتوای اثر آشنا و ذهن وی را آماد بسط آن مفاهیم می نمود. در متن و بطن اوراق کهن نُسَخ خطی ، منظومات و منثورات پُرشماری محفوظ اند که مبنای تصنیف و قاعد تألیفشان بر این صنعتِ بدیع استوار بوده و دل و دید خواننده را به سرلوحی مُذهَّـب و سرآغازی مُهـذَّب نوازش می دهند؛ نازنیـنانی که چهر سخـن به خط و خال حکمت آراسته و عِـذار کلام به گـُلگونه بدیع پیراسته و به تعبیری صورت و سیرتِ زیبا را یکجا فراهم آورده اند تا دل عاشقانِ صادق را به تماشای جَـلَواتشان میل بیشتر باشد. لیکن بدان جهت که به روزگارِ ما این آرای دلاویز و کرشم شورانگیز که «براعت استهلال» می نامندش و مسندنشینانِ بارگاهِ انشاء، جملگی در تعریف جَزالت و تحسین بلاغت این صنعت متّفق الکلمه اند، متروک و مهجور واقع گردیده است، ادب دوستانِ اهل ذوق را به این بزم معنوی دعوت نموده ایم. این وجیزه مبتنی است بر ذکر سابقه این صنعتِ فخیمِ ادبی و نیز منتخبی از عباراتِ دلنشین (از نُسَخ خطّی و چاپی) که مشتمل بر فصاحتِ کلام اند و بلاغتِ تمام؛ الفاظی که خوانِ سخنْ گستری را نمک اند و عیار دانشوری را محک. باشد که ما امروزیان، لآلی آبدار آثار و افکار بزرگان ادب و فرهنگِ سترگ پارسی را که چون ترکیبِ زر و گوهر، صفتِ ترصیع دارند، آویز گوشِ هوش خویش نماییم. وَاللهُ المُستَعان وَ مِنه التّوفیق.

نخستین گره کز سخن باز کرد

سخن را بهچربی سرآغـاز کرد

«نظامی گنجوی»

«بَراعَت» در لغت به معنای تفوّق، برتری، بلندی (دهخدا: ذیل براعت) و «اِستِهلال» به معنای ماهِ نو دیدن، هویدا شدن ماه، جستجوی ماهِ نو کردن و نیز گریستن کودک خُرد و بانگکردن کودک به وقت تولّد است (همان: ذیل استهلال)؛ منظور از «براعت استهلال»، تلاشی است که در گذشته جهت دیدن ماهِ نو به کار میرفته است؛ از آنجا که هلال ماه در اوّلِ ماه قمری، خیلی ظریف و باریک است و به همین دلیل دیدن آن، بهخصوص در برخی شرایط جوّی و محیطی، دشوار بوده است و از طرف دیگر عمد مناسک شرعی ـ مانند آغاز و انجام ایام روزه داری ـ به رؤیت هلال بستگی دارد، مردم جهت استهلال به بلندی ها می رفتند تا راحتتر بتوانند آن را مشاهده نمایند؛ از آن پس، از این واژه برای به «پیشواز کسی یا چیزی رفتن» یا «چیزی را مقدّم امر دیگر قرار دادن» استفاده می شود (کزّازی ۱۳۸۱: ۱۵۶). در معنای دوّم، استهلال، بر حیات و زندگی مولود و نشو و نمای او دلالت می کند.

در اصطلاح علم بدیع، براعت استهلال ـ که آن را «براعت مَطلع»، «حُسن مَطلع» و «حُسن ابتداء» نیز گویند ـ آن است که آغاز کلام در نثر و یا نخستین بیت در شعر، مناسبِ حال باشد و اشاراتی باشد بدانچه متکلّم قصد دارد که در آن شعر و یا نثر بگوید، البته با عبارتی روشن و ساده و بدون تکلّف و تعقـید، به طریقی که لطیفه الالفـاظ و جلیله المعانی هم باشد و حشو و زواید و الفـاظ دور از ذهن در آن وجود نداشته باشد و نیز شرط است که بیت شعر در مفهوم، ذاتاً مستقل باشد و به ماقبل ارتباطی نداشته باشد (علوی مقدّم ۱۳۶۹: ۴۸).

براعت استهلال، یکی از زیباترین و فنّی ترین آرایه های ادبی و از صنایع معنوی علم بدیع در نظم و نثر فارسی است که سابقه ای به دیرپایی ادب فارسی پیش از اسلام دارد و در آثار نثر فارسی به زبان پهلوی نیز از این آرایه استفاده شده است (فرشیدوَرد ۱۳۶۳: ۷۲۲). همچنین براعت استهلال، در حکم مقدّمه ای برای متنِ سخن است که شاعر یا نویسنده بر پای این مقدّمه در متنِ کار خود، سخن می گوید (همان: ۵۵۴).

نویسنده/ شاعـری که در آغاز نوشته/ منظـوم خویش از آرای براعت استهلال استفاده می کند، در حقیـقت با این «زیبا هلال را رؤیت کردن» اجازه می دهد که از آغاز متن/ شعرش و در حالی که فقط گوشه ای از ابروی هـلالین مضامین غمزه پرور او، خود را نشان می دهد، خواننده بتواند جان کلام و عـصار سخن او را یکجا دریافت کند. براعت استهلال را در حکم «نظیرهای کوتاه» بر متن دانسته اند (صَرامی ۱۳۸۳: ۱۴۳). در ادب اروپایی که شعر رواج چندانی ندارد، این آرایه در آغاز داستانها، به شکل مقدّم داستانهای تراژدی یونانی و همچنین در پیشانی نمایشنامه های اروپایی ـ مانند آثار شکسپیر ـ خودنمایی می کند (اسلامی نَدوشن ۱۳۸۰: ۲۶۴).

براعت استهلال در بدیع و در علم تقریض (علم دانستن کیفیت انشاء شعر) تعریف می شود و از فروع صنعت «حُسن ابتداء» و اخصّ از آن است. در این حالت، آغاز سخن، مناسب حال گوینده و متناسب با مقصود است و مقدّمه، بر مسائل و مباحثی دلالت کند که در متن (ذی المقدّمه) بیان م یشود (دادبه ۱۳۸۱: ۶۲۸).

ابن معصوم (ف:۱۱۲۰ق) (۱۳۸۸: ۳۴) از قول تَهانَوی چنین می گوید:

«… اگر خوب دقّت شود، می بینیم در فاتحه که مطلع کلام خداست، براعت استهلالی است برای آن کتابِ آسمانی و مشتمل است بر جمیع مقاصد دینی؛ زیرا در «رَبّ العالَمین» و «الرَّحمنِ الرَّحیم» اشارتی است به معرفتِ الله و صفات او، و در «مالِکِ یومِ الدّین» معرفت معاد است، و در «اِیاکَ نَعبُد» معرفت عبادت، و در «اِیاکَ نَستَعین» علم انقیاد است، و در «اِهدِنا الصِّراطَ المُستَقیم» علم سلوک، و در «اَنعَمتَ عَلَیهِم» آگاهی به اخبار پیشینیان است و به سعادتی کسانی که اطاعت کرده اند اشارتی است، و در «غَیرِ المَغضوُبِ عَلَیهِم» معرفت به اُمّتانی است که مخالفت کرده و شقاوت و عصیان ورزیده اند.»

حال باید بررسی شود که قدما و علمای علم بدیع و آنان که در بلاغت، بحث کرده و در این زمینه ها کتاب نوشته اند، در باب این صنعت چه نظری ابراز داشته اند و اصولاً «براعت استهلال» از چه زمان و به وسیل چه کسی و در چه کتابی برای اوّلین بار مورد بحث قرار گرفته است؟.

نخستین بار «ابوعثمان جاحِظ بصری» (ف: ۲۵۵ق) (۱۳۹۵، ج۱: ۱۱۶) به سال ۲۲۵هجری، در تعریف بلاغت که از قول علما نقل می کند، از قول اسحاق بن حَسّان قُوَّهی ـ دانشمند سده دوّم هجری ـ می نویسد: «هیچکس چون ابن مقفّع بلاغت را تفسیر نکرده است»، آنجا که می گوید: «ولیکن در آغاز سخنِ تو نشانه ای از قصد توست…»، که در آن اشاره ای پوشیده به براعت استهلال وجود دارد و نیز در این سخن خود او: «… باید در صدر و آغاز هر یک از این خطبه ها (نکاح، عید، صلح، مواهب) عبارتی باشد که بر عَجُز و پایان خطبه دلالت کند».

نخستین کتاب از کتب بلاغی سده های اوّلی هجری، «البدیع» است که «ابن معتّز» (ف: ۲۹۶ق) آن را در ۲۷۴هجری نگاشت و در آن از مُحَسَّنات هجده گانه نام برد و علاوه بر محسّنات بدیعی به معنای امروزی، از مسائل اساسی علم بیان، یعنی استعاره و تشبیه و کنایه هم بحث کرد. ابن معتّز، از براعـت استهلال سخنی به میان نیاورده، اما یکی از بابهای محـاسن کلام را «حُسن الابتداء» دانسته و برای آن، چـند مثال از شعر نابغه و ابوتمّام آورده و با این مُحَسَّن، کتاب را به پایان برده است (ابن معتّز ۱۹۶۷: ۷۵). به نوشـت ابن ابی الأصبع (۱۳۸۳: ۱۶۸)، متأخّران، اصطلاح «براعت استهلال» را که از حدود سد ششم با معنایی گسترده رایج شد، از «ابتداءات» ابن معتّز گرفته و آن را بر نخستین بیت از ابیاتی که به معنایی تازه می پردازد اطلاق کرده اند.

در سد چهارم هجری، بسیاری از نویسندگان به تألیف کتابهای بلاغی پرداختند، اما از براعت استهلال سخنی نگفتند از جمله: ابن طباطبا (ف: ۳۲۲ق) در «عیار الشّعر»، قدامه بن جعفر (ف: ۳۳۷ق) در «نقد الشّعر»، ابوالقاسم حسن بن بِشر آمدی (ف: ۳۷۱ق) در «الموازنه بین ابی التمّام و البُحتُری»، علی بن عبدالعزیز جرجانی (ف: ۳۹۲ق) در «الوساطه بین المتنبّی و خصومه» و سیدشریف رضی (ف: ۴۰۶ق) در «تلخیص البیان فی مَجازات القرآن» و «مَجازات النّبویه». فقط ابوهلال عسکری (ف: ۳۹۵ق) (بیتا: ۴۵۱)، باب دهم کتاب «الصّناعتین» خود را به مبادی کلام و مقاطع آن اختصاص داده و فصل اوّل این باب را به ذکر مبادی، مخصوص گردانیده و از قول برخی از کُتّاب نقل کرده است که: «اَحسِنوا مَعاشِرَ الکُتّاب الابتداءاتِ؛ فـانّهن دلائل البیان». وی در دنبال همین مطلب، از اقوال شاعران دوران جاهلـیت و قرون اوّلیه اسلامی، امثله هایی آورده که دارای ابتداءات زیبا و برخی هم نازیبا هستند (همان: ۴۵۲-۴۵۴). ابوهلال، افزوده است: «وَ اِذا کان الابتداءُ حسناً بدیعاً و ملیحاً رَشیقاً، کان داعیهً الی الاستماع لما یجی بعده من الکلام» (همان: ۴۵۷).

در سد پنجم هجری، ابنرشـیق قیروانی (ف: ۴۶۳ق) در «العمده فی صناعه الشّعر و نقده» و عبدالقاهر جرجانی (ف: ۴۷۱ق) در دو اثر خود، «دلایل الاعجاز» و «اسرار البلاغه»، از براعت استهلال صحبتی به میان نیاورده اند. فقط ابن سنان خفاجی (ف: ۴۶۶ق) (۱۳۸۹: ۱۷۵) در «سرّ الفصاحه» که به تفصیل دربار فنون بدیعی و بیانی سخن رانده است، بحثی را تحت عنوان «اِنَّ الابتداء فی القصاید یحتاج الی تحرّز» طرح کرده و در آن بحث، متذکّر شده است که شاعر نباید در آغاز قصیده، کلماتی بیاورد که احتمال معنای دیگر در آن بشود و یا در آن تطیری وجود داشته باشد. وی، حُسن ابتداء را در قصاید لازم شمرده و برای آن نمونه هایی آورده است.

در همین سده، محمّد بن عمر رادویانی (۱۹۴۹: ۵۴-۵۵)، فصل ۲۳ کتاب «ترجمان البلاغه» را به «حُسن المطالع» اختصاص داده و گفته است: «… و یکی از جمل بلاغت آن است که آغاز سخن، فَحل و بدیع باشد و اگر قصیده ای بود باید که بیت اوّل نیکو آراسته بُوَد به لفظ و معنی، چنان که شنونده بداند که این، اوّل بیت است».

نسخ شمار ۵۱۲۲ مثنوی «اقبالنامه» (خِرَدنامه) از «خمسه»؛ اثر «حکیم نظامی گنجوی» (حدود۵۳۰ ـ حدود۶۱۴ ق)

در سد ششم هجری، رشیدالدّین محمّد عُمَری کاتب بلخی، معروف به رشید وطواط (ف: ۵۷۳ق) در «حدائق السّحر فی دقائق الشّعر»، براعت استهلال را مورد بحث قرار نداده است. اما، اُسامه ابن مُنقَذ (ف: ۵۸۴ق) (بیتا: ۲۸۵) در «البدیع فی نقدالشّعر» و در باب «المبادی و المطالع» گفته است: «قال بعض الکُتّاب: اَحسِنوا الابتداءات؛ فانّها دلائل البیان. و قالوا: ینبغی للشّاعر اَن یتحرّز فی ابتدائه مِمّا یتَطَیر منه و یستَحقَر من الکلام خاصّه فی المدائح و التّهانی» و سپس چند نمونه از اشعاری را که حُسن مطلع در آنها وجود نداشته و ناخوشایند بوده، ذکر کرده است (همان: ۲۸۵-۲۸۶).

در سده های هفتم و هشتم هجری، دانشمندانی چون: شمس الدّین محمّد بن قیس رازی (زنده در ۶۲۸ق) در «المعجم فی معاییر اشعار العجم»، ابویعقوب سراجالدّین یوسف سَکّاکی (ف: ۶۲۶ق) در «مفتاح العلوم»، ضیاءالدّین ابناثیر (ف: ۶۳۷ق) در «المثل السائر فی ادب الکاتب و الشّاعر»، جماهر بن محمّد زَملَکانی (ف: ۶۵۱ق) در «التّبیان فی علم البیان»، بدرالدّین محمّد بن جمال الدّین بن مالک طائی اندلسی معروف به ابن مالک (ف: ۶۸۶ق) در «المصباح فی علوم المعانی و البیان و البدیع»، ابوعبدالله زین الدّین محمّد تَنوخی (ف: ۷۴۹ق) در «اقصی القریب فی علم البیان»، یحیی بن حمزه العلوی (ف: ۷۴۹ق) در «الطراز المتضمّن لاسرار البلاغه و علوم حقایق الاعجاز» و یا ابن قـیم الجَوزیه (ف: ۷۵۱ق) در «الفوائد المشوق الی علوم القرآن و علوم البیان»، هیچیک از صنعت براعت استهلال سخنی نگفته اند تا این که جلال الدّین خطیب قزوینی (ف: ۷۳۹ق) با توجّه به آراء و عقاید عبدالقاهر جرجانی و زَمَـخشَری و با دقّت در تلخیص ابن مالک، خود، تلخیصی دقیق از «مفتاح العلوم» سکّاکی تدوین کرد و آن را «تلخیص المفتاح» نامید و حتی شرحی برای برخی مجملاتِ کتابش با نام «الایضاح» نگاشت.

خطیب قزوینی (۱۳۶۳: ۳۸۶-۳۸۷)، در خاتم فن سوّم که از بدیع سخن بحث کرده، فصلی را به «حُسن الابتداء» اختصاص داده و یادآور شده که یکی از مواردی که باید کلام «اَعذَبُ لَفظاً» و «اَحسَنُ سَبْکاً» و «اَصَحُّ مَعنی» باشد، آغاز آن است و لازم است متناسب با مقصود هم باشد، و آن را «براعت استهلال» نامید.

نسخ شمار ۵۲۷۲ «گلشن راز»؛ اثر «شیخ سعدالدّین محمود شبستری» (ف:۷۲۰ق)

سعدالدّین تَفتازانی (ف: ۷۹۱ق) (بیتا: ۳۸۹) نیز که دو شرح «مطوّل» و «مختصر» بر تلخیص المفتاح نوشته، سخن خطیب قـزوینی را توضیح داده و گفته است: «… گفتار آغـازین، نخستین چیزی است که به گوشها می رسد و اگر عَـذْب باشد و حَسَنُ السَّبک و صحیح المعنی، سامع آن را می پذیرد و در گوش جان، جا می دهد و در غیر اینصورت، از آن رو می گرداند و آن را پذیرا نمی شود، هر چند که بقیت گفتار، در غایت حُسن باشد» و سپس افزوده است: «گفتار آغازین مناسب مقصود را براعت استهلال گویند».

محمّدهاشم دویدری (۱۳۹۰: ۲۰۳) که کتاب خطیب قزوینی را شرح کرده، در پایان آن و در بحث علم بدیع در باب «المواضع الّتی ینبغی للمتکلّم اَن یتأنّق فیها» متذکّر شده که در سه مورد، متکلّم باید گفتارش زیبا باشد و یکی از آن سه مورد، ابتدای گفتار است که اگر آغاز گفتار، مناسب مقصود باشد، بدان براعت استهلال گویند.

شارحانی چون سُبکی مصری، تفتازانی خوارزمی، ابن عربشاه اسفراینی و ابن یعقوب مغربی، همگی مطالب خطیب قزوینی را با اندک تصرّف و تغییری تکرار کردند و گفتند که بهترین گفتار در آغاز کلام آن است که با مقصود متناسب باشد و آن را براعت استهلال نامیدند. مغربی افزود که اضاف «براعت» به کلم «استهلال»، به معنای «مُلابَسَت» (با همدیگر مشابهت داشتن) است یعنی براعت و تفوّقی که از شاعر و یا ناثر هست، مُلابِس باشد با ابتدای کلام (نک. [گمنام]: ۵۳۲-۵۳۳).

پس از خطیب قزوینی، اصطلاح «براعت استهلال» در کتابهای بلاغی به کار رفت، مثلاً ابن حجّـت حَمَوی (ف: ۸۳۷ق) (بیتا: مقدّمه) در «خزانه الأدَب و غایه الأرَب»، با ذکر مثال، به تفصیل از این صناعت سخن گفته است. وی حدود ۳۰ صفحه از کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده و نمونه های فراوانی از این صنعت را آورده است.

از آنجا که براعت استهلال از قدیم مورد توجّه شاعران و نویسندگان بوده، اغلبِ نویسندگان اهتمام داشتند که مقدّمه ای ترتیب دهند و در این مقدّمه که به سبکی متمایز از متن اثر نوشته می شد، در ضمنِ آوردنِ اصطلاحات تخصّصی متن به محتوای اثر اشاره می کردند، با این توضیح که اغلب مقدّمه ها یا دیباچه ها با نثری فنّی و با به کارگیری انواع صنایع لفظی و معنوی نوشته می شد تا قدرت ادبی و هنری نویسنده اثبات شود.

چند نمونه از «براعت استهلال» در آثار منظوم ادب فارسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی (ف: ۴۱۱ق) (ن.خ.: گ۱۹۶ر)، در آغاز ماجرای «رستم و سهراب»، در بیت آغازین که به عنوان مقدّمه آورده با اشاره به «نارسیده تُرُنج»، به زیبایی، ماجرای غم انگیز سهراب و فرجام او را بیان میکند:

اگر تنـدبادی بـرآید ز کـُنج به خاک افکند نارسیده تُرُنج

یا در ۱۶بیت آغازین داستان «رستم و اسفندیار» (همان: گ۱۷۴پ)، «ناله های بلبل»، به موی او در مرگ اسفندیار تعبیر شده است:

ز بلـبل شنـیدم یـکی داسـتان که برخـواند از گــفـت باسـتان

که چون مست باز آمد اسفندیار دُژَم گشـته از خــان شـهریار…

حکیم نظامی گنجوی (ف: ۶۱۴ق) (ن.خ.: گ۹۵پ) «خسرو و شیرین» خود را این چنین آغاز می کند:

خداونـدا! در توفـــیق بگـشای نظامی را ره تحقــیق بگـشای

عروسی را که پروردم به جانش مبارک روی گَـردان در جهانش

که واژ «عروس»، یادآور «شیرین» در این شاهکار ادبی است.

او در «لیلی و مجنون» (همان: گ۱۵۰ر)، به هنگام توصیف و گزارش مرگ اندوهبار لیلی در فراق مجنون، آغازینه ای با مضمون «پاییز» و «فصل برگریزان» دارد که بسیار خواندنی است:

شرط است که وقت برگریزان خـونابه شـود ز برگ، ریزان…

در معـرک چنـــین خــزانی شـد زخـم رسـیده گلسِــتانی

لیـــلی ز ســریر سربلــندی افـتاد به چـــاه دردمـــندی

شـد چشــمزده بهـار باغـش زد باد تپـانچـه بر چراغـش…

حکیم گنجه، در آغاز «هفت پیکر» (همان: گ۱۷۸ر) نیز این صنعت را به کار برده است:

ما که جزئی ز سبــع گردونیم با تـو بیـــرون هفـت بیـرونیم

تو دَهی بی میانجی آن را گنج که نداند سـتاره هفـت از پنـج

او در آغاز «شرفنامه» (همان: گ۲۱۰پ) که سخن از پادشاهی اسکندر است، می گوید:

خدایا! جهان پادشـاهی تُراست ز ما خدمت آید خدایی تُراست

و در آغاز «اقبالنامه/ خردنامه» (ن.خ.: گ۳۳۳ر) می گوید:

خرد هر کجا گنجی آرد پدید ز نام خـدا سازد آن را کلـید

خـدای خردبخـش بخـردنواز همان ناخـردمند را چـاره ساز

نهـان آشـکارا درون و بـرون خرد را به درگاه او رهنــمون

که تعبیر «ناخردمند»، یادآور اسکندر و رفتار خاص اوست.

سعدی شیرازی (ف: بین ۶۹۱ تا ۶۹۴ق) (ن.خ.: گ۲۰۹پ) نیز که «توحیدسرایی» از ویـژگیهای بارز سبک و سیاق ادبی وی به شمار میرود و غزلیات عاشقانه/ عارفانه اش، سرشار از توجّه همزمان به صورت و سیرت زیباست، کلیات خود را با غزل معروف توحیدیه و با براعت استهلالی چنین زیبا آغاز کرده است:

اوّل دفــتر به نــام ایــــزد دانا صـانع و پـروردگار حــی تــوانا

اکبر و اعظم، خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

مولانا جـلال الدّین محمّد بلخی (ف: ۶۷۲ق) (ن.خ.: گ۱ر) نیز در ۱۸بیت آغازین دفتر اوّل «مثـنوی معنوی»، حال عارفی را شرح می دهد که از مأوای اصلی خود ـ قُرب خداوند ـ دور افتاده و اینک در شوق لقای دوباره، قصّه و ناله سرداده است:

بشنو از نی چون حکایت می کند وز جـداییها شـکایت می کند

کـز نیسـتان تـا مـرا ببـریـده اند از نفـیرم مرد و زن نالیده اند…

نورالدّین عبدالرّحمن جامی (ف: ۸۹۸ق) در آغاز منظوم «لیلی و مجنون» (ن.خ.: گ۱۸۰پ)، از این آرایه دور نمانده و چنین سروده است:

ای خاک تو تـاج سربلـندان مجـنون تو عقل هوشـمندان

محـبوب تـو را نهـار، لیـلی مکشوف تو را سُها، سهیلی…

علی بن احمد محتشم کاشانی (ف: ۹۹۶ق) (ن.خ.: گ۱۶۸ر) «دوازده بند» مشهور خود را که در ذکر واقع جانسوز کربلا سروده، چنین آغاز کرده است:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحـه و چه عـزا و چه مـاتم است

حاجی سلیمان کاشانی مشهور به صَباحی بیدگُلی (ف: ۱۲۰۶ق) (بیتا: ۱۴۱) ـ شاعر سرشناس دور بازگشت ادبی ـ نیز به هنگام سرودن مرثی گیرای خویش دربار واقع کربلا، در بند اوّل این مرثیه که به اقتفای دوازده بند محتشم کاشانی سروده است، در مقدّمه می گوید:

افـتاد شامــگه به کـنار افــــق، نگـون

خور چون سرِ بریده ازین طشتِ واژگون

صَیرَفی (سده۱۰ق) (۱۳۷۳: ۵۷) در رسال «گلزار صفا» که در سال ۹۵۰ هجری ساخته و از سودمندترین رسالات در باب نقّاشی و رنگ است، چنین زیبا سروده:

ای مُـذَهِّـب! ز تو عـنوان سخـن حـمد تو لوحـ دیـــوان سخـن

زینــت دفــــــتر دوران از تــو صفـحّ صبــــح، زَرافـشان از تو

لاجـــــوردی ورق روز بـه شــب نقــره افـشان تو کـُنی از کـوکب

نور خورشید و شفـق شام و سحر آوری کاغـذ رعــــناپیــــــکر

نامـ شــام دگــــرگـون سـازی وز شفـق کاغـذ گلــگون سازی

صفــح باغ ز تو زنگــــــــاری ورق لاله ز تو گلـــــــــــناری

تو کــُنی دفـــتر گلـبُن رنگـین تو دهی نسـخ گلـــشن تزئـین

ارغــــــوانی ز تــو رخـسار یار زعـــــفرانی ز تـو روی مـنِ زار

من کیم؟ دلشـــــد نامه ســیاه زردرُخـــساره ز تکــــثیر گـناه

بـر مـن نامـه ســـــیه لطـف نما مرحمــت کن به حـق آل عــــبا

مکـن از لطـف جمــیلم نـومـید صفـح روی مـرا ســـاز سفــید

چند نمونه از «براعت استهلال» در آثار منثور ادب فارسی

علی بن محمّد معمار، مشهور به بنایی (زنده در ۹۱۶ق) (۱۳۶۸: ۱-۲) در آغاز رساله خود، براعت استهلال زیبایی آورده که در آن از ۵۷ اصطلاح تخصّصی موسیقی سود جسته است:

«خجسته سرودی که نغمه سرایان بسیط بساط، به صوت روح افزا و تران دلگشا در این دایر خضرا سرایند، تحف نوازنده ای شاید که عشّاق بینوا را در گلستان وصالش به نسیم نوبهار نواخت و شایسته رودی که مغـنّیان خوش سرا به صدای جانفزا و آوای غم زُدا چون هزاردستان در این بوستان، به قانون قول و غزل در عمل آرند، هدی سازنده ای باید که بوستان دلهای مهرجان دید فراق را مژدگانی نوروز جمالش، چون بهار، خرّم ساخت، سبحانه و تعالی علوّاً کثیراً؛ و درود نامعدود فزون از نغم عود، نثار بارگاه همایون مجلس افروزی که از آواز نوبت ذوالخَمس او طبقات ادوار حصار سپهر، زنگوله وار، پُرصداست، و بر اولاد امجـاد و اصحاب احـباب او که مبانی اعمال بزرگ و کوچک مقـام ذوالأربَع عالم، بی زمـزم آن زمر کرام و ترنّم آن طایفه عالی مقام، ناراست و نارواست، سلّام الله علیه و علیهم تسلیماً کثیرا».

مجنون بن محمود رفیقی هروی (زنده تا حدود نیم سده ۱۰ق) (ن.خ.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.