پاورپوینت کامل نگــرش اســلام بـه محیــط زیســـت ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگــرش اســلام بـه محیــط زیســـت ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگــرش اســلام بـه محیــط زیســـت ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگــرش اســلام بـه محیــط زیســـت ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint :

بحران محیط‌زیست در عصر حاضر به مسائلی چون صنعتی شدن، شهرنشینی و افزایش جمعیت پیوند داده می‌شود. مسئل محوری در مشکلات زیست‌محیطی عامل انسانی است و به تعبیر بهتر آموز انسان‌محوری و انسان‌سالاری است به این معنا که انسان خود را اشرف مخلوقات قلمداد می‌کند و با خودپرستی اقدام به نابودی طبیعت و گونه‌های مختلف آن برای تأمین نیازهای خود می‌کند.

بحران محیط‌زیست در عصر حاضر به مسائلی چون صنعتی شدن، شهرنشینی و افزایش جمعیت پیوند داده می‌شود. مسئل محوری در مشکلات زیست‌محیطی عامل انسانی است و به تعبیر بهتر آموز انسان‌محوری و انسان‌سالاری است به این معنا که انسان خود را اشرف مخلوقات قلمداد می‌کند و با خودپرستی اقدام به نابودی طبیعت و گونه‌های مختلف آن برای تأمین نیازهای خود می‌کند. در آیات و روایات اسلامی با اصول و آموزه‌هائی مواجه می‌شویم که عمل به آنها در راستای حفاظت از محیط‌زیست است. در این مقاله به مالکیت خداوند بر جهان، تعادل، اسراف، فروتنی، جایگاه انسان و روش پیامبر اسلام در مواجهه با طبیعت پرداخته می‌شود.

***

مالکیّت جهان

آیات فراوانی در قرآن خداوند را مالک هستی و آفریدگانش می‌دانند و او را «مَالِکَ الْمُلْک» (آل عمران/۲۶) معرفی می‌کنند. انسان مالک جهان هستی نیست. «لَکُمْ‏» در قرآن در کنار برخی افعال به‌کار رفته است، که ممکن است معنای مالکّیت از آن برداشت شود. عبارت «خَلَقَ‏ لَکُمْ‏» که در قرآن چند بار ذکر شده است، نخستین بار در آی ۲۹ بقره ذکر شده است، میبدی بیان می‌کند که «لام» در «لَکُمْ‏» نه لام تملیک است و نه اضافت تخصیص بلکه اضافت بیان و تعریف است (میبدی،ج۱، ۱۲۵) مفسران بیان کرده‌اند که این آیه در ارتباط معنایی با آی قبلی است، یعنی با «کَیفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ» است که دربار کفر ورزیدن به قدرت خداوند است (فخرراری، ج۲، ۳۷۹؛ طوسی، ج۱، ۱۲۴؛ میبدی، ج۱، ۱۲۴؛ طباطبایی،ج۱، ۱۱۱) و درنتیجه تأکید آی ۲۹ برای یادآوری قدرت خداوند و بیان نعمت‌های او در جهان بر بنی‌آدم است (طبری، ج۱، ۱۴۹؛ ‏طبرسی، ج۱، ۱۷۲) تا آنها را به شکرگزاری وا دارد‏ (طبری، ج۱، ۱۴۹؛ طوسی، ج۱، ۱۲۷) و به معرفت دست یابند و پندگیری کنند (طبرسی،ج۱، ۱۷۲؛ میبدی،ج۱، ۱۲۵). همچنین برخی مفسرین این آیه را در ارتباط معنایی با آیات «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ» و «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» دانسته‌اند، که دربار یادآوری نعمات فراوان الهی‌اند ‏(طبرسی،ج۶، ۴۸۶). در برخی آیات دیگر قرآن نیز عبارت «لَکُمْ‏» به کار رفته است، مانند: ۴۹ آل عمران؛ و ۵ نحل، ۱۶۶ شعراء، ۲۱ روم؛ ۱۲ زخرف؛ «لَکُمْ‏» به معنای ارائه کردن، مهیا نمودن و در اختیار گذاشتن‌ هستند. نمونه‌های دیگری از ذکر «لَکُمْ‏» در قرآن کریم وجود دارد، مانند «رِزْقًا لَکُمْ» در آیات ۲۲ بقره و ۳۲ ابراهیم؛ همان‌طورکه معنای ظاهری این دو آیه بیان می‌کنند «رِزْقًا لَکُمْ»، باز هم خداوند در حال یادآوری نعمت‌های خود بر انسان است، یا «لَکُمْ‏» به همراه «أَنْزَلَ» در آیات ۵۹ یونس؛ ۱۰ نحل؛ ۶۰ نمل؛ ۶ زمر؛ به کار رفته است، دوباره به ‌معنای یادآوری نعمت‌ها و الطاف الهی است، نه مالکیّت انسان بر چیزی. نمون بعدی «ینَزِّلُ لَکُمْ» در آی ۱۳ غافر، و «ینْبِتُ لَکُمْ» در آی ۱۱ نحل، و همین‌طور «ذَرَأَ لَکُمْ» در آی ۱۳ نحل و همچنین «أَنْشَأْنَا لَکُمْ» در آی ۱۹ مؤمنون، که هر دو به معنای آفریدن هستند، بار دیگر همان مفهوم مهیا کردن و فراهم کردن نعمت‌ها را می‌رسانند و هدف آنها واداشتن انسان‌ها به شکرگزاری است. «لَکُمْ‏» به همراه «جَعَلَ» در آیات: ۷۲ و ۸۰ نحل؛ ۸۰ یس، ۱۱ شورى؛ ۱۰ زخرف؛ ۱۲ نوح؛ ۵۳ طه نیز ذکر شده است. همان‌گونه که نمایان است «لَکُمْ‏» در آیات فوق نیز دارای وجه توصیفی نعمات الهی‌اند و برای منّت نهادن بر انسان است (ابوالفتوح رازی، ج۷، ۳۸۸؛ ابن‌جوزی،ج۲، ۵۸؛ حقی‌بروسوی،ج۱، ۷۸؛ طباطبایی،ج۱، ۱۱۱؛ الوسی،ج۱۵، ۱۹). در برخی آیات «لَکُمْ‏» با کلمه «سَخَّرَ» به کار رفته است. «سَخَّرَ» یعنی کسی را به انجام کاری مأمور ساختن بدون اجرت (جوهری،۴۸۱؛ ابن منظور، ج۴، ۳۵۳؛ فیروزآبادی، ج۲، ۱۰۹) و همچنین به معنای تمهید‏ کردن است (ابن‌منظور، ج‏۱، ۱۹۷) در آیات ۱۶۴ بقره، ۵۴ اعراف؛ ۲ رعد؛ ۶۱ عنکبوت؛ ۲۹ لقمان؛ ۱۳ فاطر؛ ۵ زمر؛ ۱۲ و ۱۴ و ۷۹ نحل؛ ۳۲ و ۳۳ ابراهیم؛ ۱۲ جاثیه و ۱۳ زخرف اشاره به رام کردن اجزاء هستی شده است. واژ «ذَلَّلَ» هم معنای «سَخَّرََ» نیز در آیات ۷۲ یس، ۱۴ انسان به‌کار رفته است. همان‌طورکه مشخص است «سَخَّرَ» به معنای رام، روان، و فرمانبردار است و معنای مالکیت بر هستی ندارد. در تمام نمونه‌ها کاربرد «لَکُمْ» مقصود بیان و توصیف امکانات و نعمات الهی است و معنای مالکیّت انسان را نمی‌رساند؛ زیرا خداوند مالک تمام هستی است.

تعادل

قرآن در آیات ۷ و ۸ و ۹ رحمن، از «مِیزَان» نام می‌برد. خداوند جهان را براساس تعادل، توازن و هماهنگی خلق کرده است و هر جزئی از جهان در چرخ حیات نقشی حیاتی دارد. در آی ۱۱۹ نساء بیان می‌شود که از بین بردن توازن و تغییر و دگرگونی خلقت خداوند، طریق شیطانی است «فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یتَّخِذِ الشَّیطَانَ وَلِیا مِنْ دُونِ اللَّهِ» و در آی ۲۰۵ می‌فرماید کسانی که در طریق حق قرار ندارند زمانی‌ که به قدرت و سلطه می‌رسند به تباهی در زمین و نابودی نسل جاندارن اقدام می‌کنند «وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیفْسِدَ فِیهَا وَیهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا یحِبُّ الْفَسَادَ» این دسته از آیات بر حفظ گونه‌های طبیعت برای حفظ تعادل جهانی تأکید می‌کنند.

منع اسراف

قرآن کریم در آیات متعددی به مذمّت اسراف پرداخته است، اما در دو آی ۱۴۱ انعام و ۳۱ اعراف به‌طور خاص به هدر ندادن منابع طبیعی و غذایی اشاره می‌کند. در آی ۲۶ و ۲۷ إسراء به «تَبْذِیر» اشاره می‌شود. «تَبْذِیر» یعنى تفریق و پخش کردن چیزى، اصلش از ریختن و پاشیدن بذر است که به‌طور استعاره دربار کسى که مال خود را بیهوده پخش و توزیع مى‏کند، به‌کار رفته است (راغب،۱۱۳) در آی ۲۷ تبذیرکنندگان را برادران شیاطین می‌خواند. عمل به این آموز قرآنی مانع تخریب و نابودی بی‌دلیل منابع طبیعی می‌شود؛ زیرا با رایج شدن سبک زندگی مصرفی جدید و تبدیل مصرف‌گرایی نمایشی و تجملّی به ارزش اجتماعی و فرهنگی، حجم تخریب منابع طبیعی سرعت زیادی گرفته است. در میان جامعه‌شناسانِ شناخته‌شده «تورستن وبلن» در کتاب «نظری طبق مرفه» و «ژان بودریار» در کتاب «جامع مصرفی، اسطوره‌ها و ساختارها» به بررسی و تحلیل پدیده مصرف‌گرایی پرداخته‌اند.

فروتنی

در قرآن بر فضیلت و ارزش فروتنی بسیار تأکید شده است، در آی ۳۴ سور حج به «الْمُخْبِتِینَ» به معنای فروتنان (راغب،۲۷۲) بشارت داده می‌شود. در آیات متعددی تکبر مذمت شده است، همچون ۲۳ و ۲۹ نحل؛ ۱۸ لقمان؛ ۷۶ غافر؛ ۶۰ و ۷۲ زمر؛ ۲۷ و ۳۵ غافر؛ ابلیس به‌خاطر تکبر از درگاه الهی رانده شد، آیات: ۳۴ بقره؛ ۱۳ أعراف؛ ۳۳ حجر؛ ۶۱ إسراء؛ ۷۴ ص به این موضوع اشاره دارند. «مُتَکَبِّر» صفت مخصوص خداوند است (حشر/۲۳). خداوند متعال در آیات متعددی پیامبران بزرگ و انسان‌های بلندمرتبه را با واژ «عَبْد» خطاب کرده است، همچون: آیات ۳ إسراء و ۹ قمر دربار نوح (ع)؛ آیات ۱۷ و ۳۰ ص دربار داود (ع)؛ آیات ۴۱ و ۴۴ ص دربار ایوب(ع)؛ آی ۲ مریم دربار زکریاء(ع)؛ آیات ۱۷۲ نساء، ۳۰ مریم و ۵۹ زخرف دربار عیسی(ع) و آیات ۲۳ بقره، ۴۱ انفال، ۱ إسراء، ۱ کهف، ۱ فرقان، ۱۰ نجم، ۹ حدید، ۱۰ علق دربار حضرت محمد (ص) در کاربرد مشابهی کلمه «عباد» نیز در آیات ۲ نحل، ۴۵ ص، ۶۵کهف و ۱۰ تحریم به‌کار رفته است. آیات ۷ تا ۱۱ سور ق تأکید می‌کند انسان در مقام «عبودیّت» با مشاهد مخلوقات خداوند در طبیعت، بصیر و آگاه می‌شود، و ویژگی «عِبَادُ الرَّحْمَن» فروتنی روی زمین است (فرقان/۶۳). عبودیّت مقام خاص و ارزشمندی برای انسان است که نتیج آن فروتنی و تواضع فراگیر و کامل در مقابل جهان هستی و موجودات زند آن و مخلوقات خداوند است و از نابودی خودپسندانه و متکبّرانه طبیعت جلوگیری می‌کند.

جایگاه انسان

بحران زیست‌محیطی ما حاصل فرهنگ انسان‌سالارانه و انسان‌محور است (وایت،۷۲) و معمولا متون دینی در ادیان ابراهیمی با این رویکرد محل توجه و تفسیر قرار گرفتند و لازم است این نگاه و تفسیر بازبینی شود. قرآن کریم رویکردی خلاف تقدیس انسان نیز در خود دارد. تقریبا در تمام آیات قرآنی در کنار ذکر واژه‌های «انسان» و «بشر» سرزنش و مذمتی قرار گرفته است و به ضعف‌های وجودی انسان اشاره شده است، «ضَعیف» (نساء/۲۸)؛ «یئوس» (هود/۹؛ إسراء/۸۳؛ فصلت/۴۹)؛ «کَفُورُ» (هود/۹؛ إسراء/۶۷؛ حج/۶۶؛ شوری/۴۸؛ زخرف/۱۵)؛ «فَرَح» (هود/۱۰) «فَخور» (هود/۱۰)؛ «قَنوط» (فصلت/۴۹)؛ «قَتور» (إسراء/۱۰۰) یعنی بَخیل (فیروزآبادی،ج۲، ۱۹۷؛ راغب، ۶۵۵؛ زبیدی، ج۷، ۳۶۸)؛ «هَلوع» (معارج/۱۹) از ماده هَلَع‏ است به معنای شدت حرص (صاحب، ج۱، ۱۱۴) ‏ «جَزوع» (معارج/۲۰)‏ ضد و مخالف صبور است (ازهری، ج۱، ۲۲۱؛ ابن‌منظور، ج۸، ۴۷)؛ « مَنوع» (معارج/۲۱) یعنی بخیل و ممسک (ازهری،ج۳، ۱۴)؛ «خُسْر» (عصر/۲)؛ «کَنُوْدُ» (عادیات/۶)؛ یعنی کسی که نعمت را کفران می‌کند (جوهری،ج۲، ۵۳۲) «جدل» (کهف/۵۴)؛ «طَغَی» (علق/۶)؛ «عَجول» (إسراء/۱۱)؛ «غُرور» (انفطار/۶)؛ به معنای فریب (عسکری،۲۵۴)؛ «کادِح» (انشقاق/۶) کَدْح عمل و تلاش و علامت خراشیدگی و مشقت است (جوهری،ج۱، ۳۹۸؛ ابن‌منظور، ج۲، ۵۶۹؛ راغب،۷۰۴)؛ «کَبَد» (بلد/۴) به معنای شدت، مشقت و سختی (ابن‌اثیر، ج۴، ۱۳۹؛ ابن‌فارس، ج۵، ۱۵۳؛ جوهری، ج۲، ۵۳۰؛ ابن‌درید، ج‏۱، ۳۰۰؛ ابن‌سیده، ج۶، ۷۶۱؛ فراهیدی، ج۵، ۳۳۳؛ ازهری، ج‏۱۰، ۷۵)؛ «ظَلُومًا جَهُولًا» (احزاب/۷۲)؛ ظلوما صیغ مبالغه از ظلم است و یعنی بسیار ستمکار؛ و جهول صیغه مبالغه جهل (مدرسی، ج۱۰، ۴۰۲) در موضوع خلقت جسمانی انسان نیز این رویکرد ملاحظه می‌شود: «أَسْفَلَ سَافِلِینَ» (تین/۵) یعنی «پست‌ترین پستی» أَسْفَلَ از ماده سفل است، و سُفل‏ ضد عُلو (راغب،۴۱۳؛ ابن‌منظور، ج۱۱، ۳۳۷)؛ «صَلْصَال» (حجر/۲۶و۲۸و۳۳؛ رحمن/۱۴) از ریش صلّ به معنای گل بدبو (راغب، ۴۸۹) است، و «حَمَأٌ» (حجر/۲۶و۲۸و۳۳) به معنای گل سیاه و بدبو (فراهیدی،ج۳، ۳۱۲؛ راغب،۲۵۹؛ جوهری، ج۱، ۴۵؛ ابن‌منظور، ج۱، ۶۱؛ فیروزآبادی، ج۱، ۱۳) و «مَسْنُون» (حجر/۲۶و۲۸و۳۳) به معنای تغییرکننده (ابن‌اثیر، ج۲، ۴۱۳؛ راغب، ۴۲۹؛ جوهری، ج۵، ۲۱۳۹؛ ازهری، ج۱۲، ۲۱۱) است؛ همچنین خلقت انسان از «ماء دافِق» (طارق/۵) به معنای به‌سرعت جاری‌شونده (راغب،۳۱۶)؛ «نُطْفَه» (نحل/۴؛ کهف/۳۷؛ حج/۵؛ مومنون/۱۳و۱۴؛ فاطر/۱۱؛ یس/۷۷؛ غافر/۶۷؛ نجم/۴۶؛ قیامت/۳۷؛ انسان/۲؛ عبس/۱۹). علاوه بر این نمونه‌ها، در دو آی ۲۲ أنفال و ۵۵ أنفال قرآن کریم از عبارت «شَرّ الدَّوَابِّ» خطاب به برخی انسان‌ها استفاده شده است. در معنای لغوی دَابَّهٌ هر آنچه است که روی زمین حرکت می‌کند (جوهری،ج۱، ۱۲۴؛ ابن فارس،ج۲، ۲۶۳) و به‌طورکلی هرآنچه را خداوند خلق کرده دَابَّه، نامیده می‌شود (فراهیدی،ج۸، ۱۳) دَوَّاب جمع دَابَّهُ است. معنای «شَرَّ الدَّوَاب»‏ یعنی بدترین مخلوقات. آشکار است که خداوند در این آیه، گروهی از انسان‌ها را بدترین مخلوقات می‌نامد. اصطلاح دیگر «شَرُّ الْبَرِیهِ» در آی ۶ بینه است. در معنای البَرِّیهُ گفته‌ شده یعنی صحرا یا زمین (ابن‌فارس، ج۱، ۱۷۹؛ ازهری، ج۱۵، ۱۳۴؛ ابن‌منظور، ج۴، ۵۵؛ جوهری، ج۲، ۷۰۸؛ فراهیدی، ج۸، ۲۵۹). معنای دیگری هم برای آن ذکر شده است، بَرِیه یعنی خلْقُ و مخلوق (جوهری، ج۱، ۳۶؛ راغب،۱۲۱؛ ابن‌سیده، ج۱۰، ۲۸۶؛ ازهری، ج۱۵، ۱۹۳؛ ابن‌منظور، ج۱، ۳۱) معنای «شَرُّ الْبَرِیهِ» یعنی بدترین مخلوق و پست ترین موجود، که خداوند این توصیف را برای گروهی از انسان‌ها بیان می‌کند. به‌صورت شدیدتر در برخی آیات دربار برخی انسان‌ها از تعابیری به معنای پست‌تر و پائین‌تر بودن انسان از چهارپایان استفاده شده است: همچون عبارت «کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» در آیات ۱۷۹ اعراف و ۴۴ فرقان.

یکی از مهم‌ترین آیات قرآن در باب جایگاه انسان در خلقت آی ۷۰ إسراء است که عبارات «کَرَّمْنا» و «فَضَّلْنَا» دربار بنی‌آدم ذکر شده است. «کرّمنا» از ماد کرم است. هر چیزی که در نوع خود والا و شریف باشد با واژ کَرَمَ توصیف می‌شود (راغب،۷۰۷) و کَرَمَ ضد و نقیض لؤم است (جوهری،۹۱۰؛ ابن‌منظور،۷۵) بعضی مفسرین معتقدند «لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ»‏ اشاره دارد به آن نعمت‌هایی که خداوند به انسان عطا فرموده است ‏(طبری،۱۴۱۲: ج ۱۵، ۸۶؛ طبرسی، ج‏۶ ، ۶۶۲؛ ابوحیان،۱۴۰۷: ج‏۲، ۳۱۲)؛ در ادامه آی «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» فضیلت بنی‌آدم را مطرح می‌کند. فضل و فضیله ضد و خلاف نقص و نقیصه است (جوهری، ۸۱۵؛ ابن‌منظور، ج۱۰، ۲۸۰) فضیله درجه و رفعت در قدر و منزلت است (فراهیدی، ج۷، ۴۴). در باب برتری انسان بر سایر موجودات، به نظر برخی مراد از «کثیر» در آی استثناء کردن فرشتگان است (آلوسی،ج۸، ۱۱۲) و آنها را برتر از بنی‌آدم دانسته‌اند (زمخشری، ج۲، ۶۸۱). فلاسفه اتفاق نظر دارند بر اینکه ارواح سماوی یا ملائکه افضل از ارواح ناطقه بشری‌اند (فخررازی، ج۲، ۴۴۰) معتزله نیز بر برتری دادن فرشتگان بر بشر معتقد بوده‌اند (تفتازانی،۱۱۳) معتزله حتی بر این باورند که فرشتگان برتر از پیامبران‌اند (اشعری،۲۲۶؛ فخررازی، ج۲، ۴۳۰) و حتی قول برتری فرشتگان بر پیامبران را قاضی ابوبکر باقلانی از متکلمین اشعری نیز اختیار کرده است ‏(فخررازی، ج۲، ۴۳۰)؛ امّا گروهی دیگر پیامبران را در میان بشر استثناء و آنان را برتر از فرشتگان می‌دانند (سیدمرتضی، ج۲، ۱۶۲و۱۷۴؛ سیوطی،۲۹۲؛ طبرسی، ج‏۶ ، ۶۶۲؛ حلی،۳۳۷؛ فخررازی، ج۲، ۴۳۰) برخی دیگر معتقدند که بنی‌آدم بر هم مخلوقات برتری دارد و «کثیر» به معنای «جمیع» است (ابن‌جوزی، ج‏۳، ۴۰؛ شوکانی،ج۳، ۲۹۰؛ میبدی، ج۵، ۵۸۸و۵۸۹) البته این برتری را مختص به مؤمنین دانسته‌‌اند، و برتری آنها با ایمانشان است (ابن‌جوزی،ج‏۳، ۳۹)؛ امّا همان‌طورکه در متن آیه مشاهده شد از کلمه «کثیر» استفاده شده است و این بدان معناست که برتری انسان بر سایر موجودات مطلق نیست.

آیات ضروری دیگر در باب بررسی جایگاه انسان در موضوع «خلافت در زمین» است. نخست در آی ۳۰ سور بقره واژ «خلیفه» مطرح می‌شود. ریش این واژ«خلف» است که در جاهای متعددی در قرآن به‌کارفته است، خَلَف یعنی قائم مقام (راغب، ۲۹۴). شخصی خلف دیگری می‌شود زمانی که جانشین او شود (طریحی،ج۱، ۵۴۲)، وقتی والدی فوت می‌کند و فرزندش جایگزین او می‌شود، خلیفه و قائم‌مقام او می‌شود (فراهیدی،ج۴، ۲۶۶) خَلَفَ به معنی متأخر و ضد سلف است (راغب،۲۹۳). واژ خلیفه در قرآن کریم دوبار به‌کار رفته است، در آی ۳۰ بقره دربار آدم و آی ۲۶ ص دربار داود. خلیفه به معنای کسی است که جایگزین و جانشین و بدل غیر از خودش و فردِ رفته و نائب و قائم‌مقامش می‌شود (فراهیدی، ج۴، ۲۶۷؛ ابن‌منظور، ج۴، ۱۸۷و۱۸۳؛ ‌زبیدی، ج۲۳، ۲۶۴؛ طریحی، ج۱، ۵۴۴) معنای دیگر آن سلطان اعظم است (جوهری،۳۱۳؛ ابن‌منظور، ج۴، ۱۸۳؛ ‌زبیدی، ج۲۳، ۲۶۴؛ طریحی، ج۱، ۵۴۴؛ مصطفوی، ج‏۳، ۱۲۱) خلائف و خلفاء جمع خلیفه‌اند (اخفش،۱۹۶) خلائف علاوه بر معنای جانشینان به معنای سکّان هم هست (طریحی، ج۱، ۵۴۱)؛ خلفاء سه بار در قرآن ذکر شده است (أعراف/۶۹ و ۷۴؛ نمل/۶۲) و خلائف چهار بار ذکر شده است (یونس/۱۴و۷۳؛ فاطر/۳۹ و انعام/۱۶۵).

مفسرین منظور از خلیفه در آی ۳۰ سور بقره را آدم(ع) می‌دانند. غالب مفسرین بیان می‌کنند که جن در زمین قبل از آدم و ذریه‌اش ساکن بودند، آیاتی در قرآن نیز به تقدم خلقت جن بر انسان اشاره می‌کند (حجر/۲۷؛ ذاریات/۵۶). در ادامه مفسرین بیان می‌کنند که آنها مرتکب فساد و خونریزی شدند و آدم جانشین آنها شد (طبری، ج۱، ۱۵۷و۱۶۰؛ ابن‌کثیر، ج۱، ۱۲۶و۱۲۷و۱۳۶؛ طبرسی، ج۱، ۱۷۶؛ طوسی، ج۱، ۱۳۱و۱۳۴؛ ابن‌عطیه‌آندلسی، ج۱، ۱۱۷؛ ابوالفتوح‌رازی، ج۱۴، ۱۶۹؛ میبدی، ج۱، ۱۳۳؛ قرطبی، ج۱،۲۷۴؛ فخررازی، ج۲، ۳۸۹؛ سیوطی،۹؛ شوکانی، ج‏۱، ۷۵؛ حقی‌بروسوی، ج۱، ۹۳و۹۴؛ ابوحیان، ج۱، ۲۲۷و۲۲۹؛ آلوسی،ج۱، ۲۲۲)؛ و همچنین به نسناس (آملی،ج۲، ۱۴۱) اشاره شده است؛ و قول دیگری گفته شده است، مبنی بر اینکه خداوند آدم و ذریه‌ او را جایگزینان ملائکه قرار داد زیرا ملائکه ساکنان زمین بودند (طبرسی،ج۱، ۱۷۶؛ ابوحیان،ج۱، ۲۲۷؛ ابن‌کثیر،ج۱، ۱۲۶؛ آلوسی،ج۱، ۲۲۲؛ زمخشری،ج۱، ۱۲۴؛ طبری،ج۱، ۱۶۴؛ ابن‌عربی، ج۱، ۹۶؛ طوسی، ج۱، ۱۳۱؛ بغوى، ج۱، ۱۰۲؛ نحاس،ج۱، ۴۲) یا آدم جایگزین گروه سابق دیگر غیر از ملائکه در زمین شد (نحاس،ج۱، ۴۲؛ زمخشری، ج۱، ۱۲۵) همچنین یکی از مفسرین بیان می‌کند باتوجه‌به یافت فسیل‌های بیش از پانصد هزار سال از انسان احتمال دارد که انسان‌هایی قبل از خلقت آدم ابو‌البشر در زمین زندگی کرده و منقرض شده‌اند و حتی ممکن است از بعضى آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابوالبشر و نسل او، انسان‌هایى دیگر در زمین زندگى مى‌کرده‏اند (طباطبایی،ج‏۴، ۱۳۹ – ۱۴۲). کاربرد دیگر واژ «خلیفه» در آی ۲۶ ص دربار داود(ع) است. در برخی تفاسیر در تفسیر «خلیفه» از عبارت «خلیفه الله» استفاده کرده‌اند؛ امّا در میان مفسرین برجسته، میبدی به این نکت مهم اشاره می‌کند، که بعضی از علماء از کاربرد عبارت «خلیفه الله» کراهت داشته‌اند؛ زیرا در قرآن نام خلیفه مضاف باللّه جلّ جلاله نیامده است؛ خلیفه مطلق آمده است و حتی «خلیفتی» و «خلیفه لی» نیز ذکر نشده است (میبدی،ج۸، ۳۳۹). مفسران مسلمان متقدم که جهت‌گیری لغت‌شناسانه داشتند و تاحدی‌ به متون یهودی، مسیحی، یعنی اسرائیلیات دسترسی داشتند معنای اصلی واژ خلیفه و ه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.