پاورپوینت کامل متناقضنمایی در شعر و اندیشه حافظ ۸۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل متناقضنمایی در شعر و اندیشه حافظ ۸۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل متناقضنمایی در شعر و اندیشه حافظ ۸۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل متناقضنمایی در شعر و اندیشه حافظ ۸۹ اسلاید در PowerPoint :
زندگی در زمانها و ابعاد گوناگون ما را با پدیدههایی مواجه میسازد که آنها را متناقض میبینیم؛ ما را در موقعیتهایی قرار میدهد که برای درکشان و صد البته عبور پیروزمندانه و نتیجهبخش از آنها باید «متناقضنمایی» (پارادوکس) را بشناسیم و با درک دقیق از این مفهوم، بتوانیم خود را از گرفتارشدن به سرابهایی که درک غیرصحیح و غیردقیق از متناقضنمایی برای ما به همراه دارد، در ببریم.
زندگی در زمانها و ابعاد گوناگون ما را با پدیدههایی مواجه میسازد که آنها را متناقض میبینیم؛ ما را در موقعیتهایی قرار میدهد که برای درکشان و صد البته عبور پیروزمندانه و نتیجهبخش از آنها باید «متناقضنمایی» (پارادوکس) را بشناسیم و با درک دقیق از این مفهوم، بتوانیم خود را از گرفتارشدن به سرابهایی که درک غیرصحیح و غیردقیق از متناقضنمایی برای ما به همراه دارد، در ببریم.
مثل بسیاری از زمینههای زندگی، ادبیات فارسی و بهویژه نگاه کاربردی به ادبیات، میتواند یکی از یاوران مهم و مفید به انسان در این مواقع باشد؛ اما نکته شایان توجه این است که ما در خود ادبیات فارسی هم با متناقضنمایی مواجه هستیم! پس خوب است تلاش کنیم که با این مفهوم بیشتر آشنا شویم. این برخوردها و بالارفتن آشنایی از مفهوم متناقضنمایی، علاوه بر کمک به درک بهتر و کاربردی از ادبیات فارسی، کمک معتنابهی خواهد بود که متناقضنماییهای زندگی را نیز ببینیم، بشناسیم و با این شناخت بهتر، زاویه درستی با آن اتخاذ کنیم و این احتمال که متناقضنمایی برای ما خطر ایجاد کند و باعث شود راه را از چاه نشناسیم، به کمترین حد نزدیک شود. در این نوشته با توجه به هدفگذاری فوق، در حد امکان به شعر حافظ میپردازیم و میکوشیم نمونههایی را بررسی کنیم.
ما در شعر حافظ، و در اصل در اندیشه حافظ، با چند گونه متناقضنمایی مواجه هستیم. متناقضنمایی را میتوان گونهای آرایه ادبی دانست و بسیاری از مواردی را که در شعر حافظ با آن برمیخوریم، با همین نگاه بررسی کرد و به نتیجه و معنا رسید. تناقضنمایی اثری تکاندهنده و توجهآور بر مخاطب دارد که از آن میتوان برای رساندن بهتر پیام استفاده کرد.
خوب است پیش از ورود به بحث اصلی، تا حدی به مفهوم متناقضنمایی بپردازیم. اصل و ریشه واژه پارادوکس (
paradox
) که ما در فارسی «متناقضنما» را برایش ساختهایم، برگرفته از
paradoxum
در لاتین است که منشأ آن واژه یونانى
paradoxon
است. این واژه مرکب از
para
به معناى «مقابل» یا «متناقض با» و
doxa
به «معناى عقیده و نظر» است.
بر پارادوکس یا متناقضنمایی در حوزههای گوناگون مفاهیمی بار شده که تا حدی با هم متفاوت است. ما در این نوشته به این مفهوم از نگاه ادبی میپردازیم؛ ولی اشاره به مفهوم آن در چند حوزه دیگر خالی از فایده نیست. در علم «منطق»، پارادوکس را عبارت از قضیهاى مىدانند که از یک مقدمه قابل قبول تشکیل و به نتیجهاى نادرست و مطلقاً غیرقابل قبول یا متناقض با خود منجر شود. در علم «بلاغت» پارادوکس سخنى است که متناقض با خود و نامعقول به نظر مىرسد؛ اما مىتوان آن را از طریق تفسیر و تأویل به سخن معنادار و یکپارچه تبدیل کرد.
در فرهنگها و زبانهای دیگر نیز این گونه متناقضنماییها که باعث درک بهتر و رساندن پیام تأثیرگذارتر هستند، دیده میشود. این ضربالمثل انگلیسی که در فارسی هم مشهور شده، نمونه خوبی از متناقضنمایی است: «ما آنقدر ثروتمند نیستیم که جنس ارزان بخریم». برای ذکر نمونهای از متناقضنمایی در ادبیات فارسی که در زبان عامه مردم نیز رواج یافته باشد، شاید این مصراع مشهور نظامی مناسب باشد که: «در نومیدی بسی امید است».
با ذکر این نمونهها معلوم میشود که در این مقاله چه مفهومی را دنبال میکنیم. میخواهیم به متناقضنماییها در شعر و اندیشه حافظ بپردازیم. تلاش میکنیم تا حدی از ادبیات محض فاصله بگیریم و از پنجره ادبیات کاربردی به این مفاهیم نزدیک شویم.
شخصا از اعماق وجودم به سعدی عشق میورزم و کلام او را روشن و روشنگر و دلنشین میدانم و شاید به همین دلیل میخواهم این تفاوتسنجی را میان حافظ و سعدی مطرح کنم. سعدی در اوج فصاحت، دید و دانش حیرتآور خود را مطرح کرده و برای این منظور به هنرمندانهترین شکل زبان را به کار گرفته است؛ اما حافظ نه تنها چون سلف ارزشمندش زبان را به طور هنرمندانه به کار گرفته، بلکه در بسیاری از موارد، برای مفهوم مورد نظر خود، واژهسازی و واژهپردازی کرده است. این امر تنها در دایره واژهپردازی محدود نیست و میتوان گفت که حافظ دستگاه زبانی مخصوص به خود را دارد. اگر بخواهیم این مفهوم را در قالب ماشین و رانندگی و جاده بیان کنیم، باید بگوییم سعدی رانندهای است بسیار بسیار خوب، با یک ماشین بسیار خوب، که آن را به بهترین شکل هدایت میکند و جادهها و کوچهها را بهخوبی میشناسد و ما را درست میبرد به همانجا که مورد نظر اوست؛ اما حافظ نه تنها این امتیازات را دارد، بلکه هر جا لازم بداند، از جادههای ساختهشده خارج میشود، خود جاده میسازد و از جادهای که میسازد ما را به موقعیتهایی میبرد که مورد نظرش است.
در این گونه واژهپردازیهای زبانسازانه است که حافظ بیشترین بهره را از ترکیباتی میبرد که متناقضنما هستند. به بیان دیگر در دستگاه زبانی حافظ، عمده بار زبانسازی و مفهومپردازی بر دوش واژگان متناقضنماست.
واژگان ترکیبی متناقضنما
نخست به واژگان ترکیبی متناقضنما در شعر حافظ بپردازیم. در شعر حافظ با ترکیبات مشهوری برمیخوریم که متناقضنما هستند و شاید ما به دلیل عادت و اُنسی که با او داریم، به تناقضی که در آنها هست توجه نکنیم: خرابآباد، دیر مغان، خرابات مغان، نظم پریشان، مغبچه، دولت هجر، دولت فقر،…
حافظ با این ترکیبات متناقضنما در مواردی مضامین جدیدی را مورد نظر داشته و در موارد دیگری نیز منظور خود را بر این ترکیبات، که خود او ساخته است، بار کرده؛ برای مثال در ترکیب «خرابآباد» اشاره به نوعی آبادی در خرابی دارد، ما را دعوت میکند در خرابیها و خرابهها، آبادی یا چیزی شبیه به آن را ببینیم. به عبارتی ما را دعوت میکند در هر فضایی که هر پدیدهای غالب است، سایر ابعاد و پدیدههای آن فضا و موقعیت را نیز ببینیم و در نظر داشته باشیم. بیاموزیم که فضاها، مثل انسانها یکدست نیستند حتی اگر پدیدهای در فضایی غلبه داشته باشد. گاهی این غلبهها ظاهری است و در درون، رگهها و لایههای دیگری وجود دارد که شایسته است به آن توجه داشته باشیم.
به عنوان مثال در نظر بگیریم که تخت جمشید، که از یک نگاه و در معنای دقیق کلمه، یک خرابه است، نه تنها برای مرودشتیها و شیرازیها، و نه تنها برای ما ایرانیان، بلکه برای همه جهانیان یک ثروت و میراث به حساب میآید. البته که منظور حافظ ارزش باستانشناسانه خرابهها نیست، اما این مثال را به عنوان یک نمونه ملموس مطرح کردم. درک و دریافت ارزشها در آن فضاهایی که به ظاهر خرابه و بیارزش به نظر میرسند، نه تنها ساده نیست، بلکه بسیار مشکل است. حافظ این ارزش را درک کرده و با ساختن چنین ترکیبات غریبی مخاطب را دودستی تکان داده تا بیدار شود و از آنچه در آفاق و انفس خرابه میبیند، بهراحتی نگذرد.
«دیر مغان» ترکیب دیگری است از این دست که از مختصاتی میگوید با مشخصات متناقض؛ بنایی متعلق به یک دین و افرادی از پیشوایان دین دیگر! ناگفته پیداست که در اینجا «دیر» تنها ساختمان نیست. به بیان دیگر دیر مغان نمادی از جمع کردن و به کارگرفتن آن دسته از داشتههای انسان است که قابل جمع به نظر نمیرسند.
از دیگر متناقضنماییهای حافظ مواردی است که یک رفتار با فعلی به کار میرود که این دو در کنار هم متناقضنم هستند. با یک مثال این نمونه را بیشتر توضیح میدهیم و از آن میگذریم.
چو حافظ در قناعت کوش وز دنیی دون بگذر
که یک جو منت دونان، دوصد من زر نمیارزد
ذهن ما آموخته که فعل کوشیدن همراه سود، پیشرفت، به دستآوردن، بیشتر خواستن، میل به بیشتر داشتن و… است؛ اما حافظ در اینجا فعل کوشیدن را برای قناعت آورده و آن را از لوازم قناعت دانسته است. برای بسیاری از ما اینطور به نظر میآید که قناعت تلاش و کوشش لازم ندارد. حتی شاید بتوان گفت عدهای این تصور را دارند که اهل قناعت از سر تنبلی قناعت را برگزیدهاند، چون تلاش و کوشش لازم ندارد. حافظ با این متناقضنمایی بیدارکننده نشان داده که قناعت نیز به کوشش وابسته است و نه تنها آن را توصیه کرده، بلکه روشن کرده قناعت درجاتی دارد و سفارش کرده خوب است با کوشش به درجات بالای آن دست یابیم. درجهای که از این دنیا، که آن را دون و کمارزش دانسته بگذریم و چرایی این پیشنهاد را نیز از نظر خود در مصرع بعد روشن کرده است.
تعدادی دیگر از متناقضنماییها را میتوان در داخل یک بیت دید:
پیر ما گفت: خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
*
در خلافآمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
*
بکن معاملهای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ازرد به صدهزار درست
*
یک دم غریق بحر خدا شو، گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
*
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
*
خرد که منع مجانین عشق میفرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
*
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
*
عقل دیوانه شد، آن سلسله مشکین کو؟
دل ز ما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست؟
*
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که: می حرام، ولی بهْ ز مال اوقاف است
*
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
بهرغم اینکه ممکن است این توقع وجود داشته باشد که انسانی در رده حافظ هر آنچه میگوید صریح و ساده بوده و نیازی به تفسیر نداشته باشد، اما چنین نیست. حافظ درباره زندگی و انسان صحبت کرده و پیچیدگیهای زندگی و انسان چنین امکانی را نمیدهد. گفتن از مفاهیمی چون انسان، زندگی، درک انسان از زندگی، خوشبختی و شادی، بهویژه در ژرفنایی که حافظ به آن پرداخته، پیچیدگیهای اجتنابناپذیری دارد که با تمام نبوغ او در جای جای شعر و اندیشهاش دیده میشود. متناقضنماییهای شعر حافظ را به چند دسته میتوان تقسیم کرد. یک دسته متنافضنماهایی که معنای متفاوت و ایهام باعث آن میشود، که این نوع از متناقضنمایی با دقت در ایهام و معنا رفع میشود.
از ننگ چه گویی؟ که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی؟ که مرا ننگ ز نام است
*
دولت فقر خدایا، به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
*
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو، از ماه بوَد تا ماهی
میتوان نگاه حافظ را در این دو بیت در امتداد حدیث مشهور «الفقر فخری و به افتخر» از پیامبر اسلام(ص) دانست که صوفیه در کتب خود آن را آوردهاند و به آن استناد میکنند (سفینه البحار، چاپ نجف، ج۲، ص۳۷۸). در بیت اول اشاره به مفاهیمی از همین دست است. آنچه در نزد عامه مردم ننگ است، مثل فقر، برای یک انسان در رده بالا چنین نیست؛ چرا که او میتوانسته با دستزدن به کارهایی که درست نمیدانسته به ثروت کلان برسد و چنین نکرده، پس فقر که برای بسیاری مایه ننگ است، برای او مایه خوشنامی است.
از سوی دیگر آنچه باعث میشود انسان بین عامه شهرت پیدا کند، برای خود ننگ دانسته؛ زیرا این شهرت با داشتن امتیازات پست، مثل ثروتی که از دزدی و تصاحب مال دیگران به دست آید قابل دستیابی است. به عبارت دیگر در این مثال، حافظ ما را دعوت میکند که به یک مفهوم ثابت از دیدگاه دیگری بنگریم و تلاش دارد به ما این پیام را برساند که دید خودمان را دگرگون کنیم و ارزشداوری بدنه جامعه را که برای ما نیز عادت شده و جاافتاده کنار بگذاریم. آنگاه و از این دید جدید آنچه پیشتر باعث ننگ بود، سبب خوشنامی و آنچه باعث شهرت بود، ننگآور خواهد شد. حافظ به هنرمندانهترین شکل در این بیت برای تأثیرگذاری بیشتر از متناقضنمایی استفاده کرده و با زنهار و سرزنشی که در «چه گویی» وجود دارد و آن را در هر دو مصراع آورده است تلاش دارد پیامش را تکاندهنده و تأثیرگذار برساند.
دسته دیگر متناقضنماییهایی است که زبان شعر و در مواردی اغراق شاعرانه آن را بر میتابد و یا حتی ایجاب میکند.
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
*
آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت
*
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
*
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کمآزاریست
*
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است، میرود به بهشت
شرط لازم و شرط کافی
دسته دیگر از متناقضنماییهای شعر حافظ را میتوان در اشاره او به یک مفهوم ثابت، یک بار در مقام شرط کافی و بار دیگر در مقام شرط لازم دید.
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هرقدر ای دل که توانی بکوش
حافظ در این بیت به زیبایی آنچه تمامتر میگوید برای رسیدن به معشوق کوشش به تنهایی کافی نیست، اما جزء لوازم بسیار مهم است. یا از منظری دیگر میتوان گفت منظور شاعر این بوده که گرچه وص
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 