پاورپوینت کامل نزاع بر سر هیچ! ۴۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نزاع بر سر هیچ! ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نزاع بر سر هیچ! ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نزاع بر سر هیچ! ۴۸ اسلاید در PowerPoint :
بهتازگی یکی از اندیشمندان حوز تحلیلی فتوای ورشکستگی فلسف قارهای را صادر فرموده و با خاطری مجموع اعلام نموده که «نعش این شهید عزیز»[۱] را به خاک کنیم.
تدریس توأمان فلسفههای قارهای و تحلیلی در دانشگاههای غرب نشان چیست؟
بهتازگی یکی از اندیشمندان حوز تحلیلی فتوای ورشکستگی فلسف قارهای را صادر فرموده و با خاطری مجموع اعلام نموده که «نعش این شهید عزیز»[۱] را به خاک کنیم. نمیدانم این خبر باید دلشادمان کند یا مغموم؟ هرچند بیگمان از نازکطبعی بهدور است بر مرگ کسی یا چیزی شادی کردن، اما این سورها و مژدهپراکنیها ما را به یاد بیانی «پایان تاریخِ» فوکویاما میاندازد؛ انگاری نزاع فلسف قارهای و تحلیلی همچون پیکار بلوک غرب و شرق است که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، میتوان در نشئ خلسهآور پیروزی لیبرالدموکراسی بر اردوگاه کمونیسم فرورفت و سرمستانه از «فتح بزرگ» سخن راند. داستان هرچه باشد، به گمان نگارنده، بهانداز سرخوشی غربیان پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی دیوار برلین (و بسیاری دیوارهای دیگر!) پوشالی و موهوم است؛ سکونی قبل از توفان که کابوس انفجار برجهای دوقلو در یازده سپتامبر را در بطن خویش به انتظار نشسته است. خصم هیچگاه از پا درنمیآید، بلکه هربار به سیماچهای دیگرگون از درون ما سر بیرون میکشد و ما را فرومیبلعد. بهقول جناب مولانا، «نفس اژدرهاست او کی مرده است/ از غم بیآلتی افسرده است».
نهتنها «دیگری» هیچگاه نمیمیرد، بلکه بهقول لاکلائو و موفه، هرگونه اجماع و وحدتی میان «خود-دیگری» دروغین است و یگانه سیاست حقیقی، سیاستی آنتاگونیستی است که به نزاع و شکافها امکان نمود میدهد، بهجای آنکه حذف یا در خویشتن ادغام کند. فروید با تأکید بر غریز مرگ در آدمی، تخاصم و نزاع را در جامعه به رسمیت شناخته است. بیهوده است بپنداریم که با پیشرفت مبادله و ایجاد ارتباط شفاف در میان مشارکتجویان عقلانی میتوان به خصومتها پایان داد. ازهمینروست که موفه معتقد است: «باور به امکان اجماع عقلانی عام و جهانشمول، تفکر دموکراتیک را به مسیر غلطی کشانده است. وظیف نظریهپردازان و سیاستمداران دموکراتیک بهجای اینکه بکوشند تا از طریق رویههای ظاهراً بیطرف، نهادهایی را طراحی کنند تا میان هم منافع و ارزشهای متعارض آشتی ایجاد کنند، این است که حوزههای عمومی پیکارگرایانه و آگونیسمی (
agonistic
) را ایجاد کنند تا در آن انواع پروژههای سیاسی هژمونیک مختلف بتوانند باهم پیکار کنند. به نظر من، این شرط لازم برای اعمال مؤثر دموکراسی است» (موفه، ۱۳۹۱: ۱۱). بنابراین فرض وجود جهانی همگن و متجانس، نشاندهند خشونت و سرکوب پنهانِ امر متخاصم بوده است: «یا برادرم باش یا تو را میکُشم!» شناس «دیگری»، تفاوت اوست. اگر ارزش و اندیش متفاوت به رسمیت شناخته نشود، آنگاه تفاوت ایدهها به عرص منازع اخلاقی بین خیر و شر تبدیل میشود. تجرب جنگ سرد نیز نشان داده که نباید تحلیلیها از مرگ احتمالیِ فلسف قارهای و به بنبست رسیدنِ آن شادی کنند؛ چراکه با فروکش کردنِ این جنگ، تروریسم بنیادگرایان دینی، اردوگاه سرمایهداری لیبرال غربی را به آتش کشید.
شاید شبیهسازی «نزاع فلسف قارهای و تحلیلی» با «جنگ سرد و جدال بلوک شرق و غرب» قدری سادهانگارانه به نظر آید؛ چراکه جدل علمی را نتوان با پیکار قدرت قیاس کرد. پاسخ آن است که بالعکس، جدایی دانش و قدرت از قضا سادهدلی است. مثال وطنی آن را میتوان «جدال فردیدیها و پوپریها» برشمرد که چند صباحی پیشتر یکی از اندیشمندان مکتب فردید معترف شد که مناقش او با پوپریها (سروش و دیگران) جدالی ایدئولوژیک بوده و نه مباحث فلسفی! اگر پوپر یک فیلسوف درجهدوم در غرب بود که با ترجم کتاب «جامع باز و دشمنان آن» برای مقابله با مارکسیسم ایرانی در وطن ما علَم شد، اندیشههای هایدگر نیز کارکرد سیاسیاش آن بود که همچون حربهای در دست محافظهکاران برای حمله به پوپریهای اصلاحطلب قرار گرفت. در هر دو گروه بهیکسان «دانش» و «قدرت» به هم پیوند خورده است. شاید آینده آشکار سازد که به همین قیاس، جدال تحلیلیها و قارهایها نیز دعوا بر سرِ لحاف ملا بوده است: «میترسم از آنکه بانگ آید روزی/ کای بیخبران راه نه آن است و نه این»!
غرض از چنین مناقشاتی «انحصارگرایی معرفتی» بهمنظور کنترل «نظام عرضه و تقاضا» در حوز دانش است. ارزشافزوده در اینجا دقیقاً همان «سرمایه» است و نه بینش و خودآگاهی. ازاینروست که دائم از فروش نسبتاً بالای کتابهای پستمدرن از سوی تحلیلیها شکوه میشود. ردگیریِ قدرت سرمایه در این نقدها و اعتراضها مشهود است؛ چرا باید کالای دیگران به فروش رسد و بازار ما کساد باشد؟ نیچه به ما آموخته که نمیتوان برای فهم یک «اندیشه» به «انگیز در پس آن» رجوع نکرد. صداقت یعنی آنکه اغراض و امیال شخصی خود را پنهان نکنی و بیهوده دعوی عینیتگرایی نکنی. نمیتوان کینتوزیِ در پسِ اندیشهها را نادیده گرفت: نفرت از هرآنچه که از آنِ ما نیست و به جهان ما تعلق ندارد. بهقول نیچه، این کینتوزی و خشم دقیقاً از نقطهای میآید که عقیم و ناتوان از آفرینش و زایش معطوف به خویشتن است. بنابراین در فرهنگی که نزاعهایی از جنس پیکار تحلیلی و قارهای با شدت و حدت تکرار میشود، ناقوس شومِ فرتوتی و زوال اندیشه به صدا درمیآید؛ چراکه توان هضم «امر متفاوت» را ندارد و دیگربودگی را عین اهریمنسرشتی میپندارد.
این دشمنسازیها بهقول بیکن نشان اسارت در بند «بتهای ذهنی» است و نه «اندیش معطوف به تغییر». هرکس محصور در غار خویش، از هرگونه گشودگی به «دیگری» روی برمیتابد و از نخستین اصل فلسفه غفلت میکند که فلسفه با دیالوگ آغاز میشود. از طنز روزگار همین بس که فلاسفه دائم از دیالوگ میگویند، اما خود ناتوان از گفتوگو با یکدیگرند و همدیگر را متهم به عداوت میکنند. آیا این واقعه نشاندهند استحال بنیادین فلسفه از جوهر نخستینش نیست؟ دیالوگ بدون چندصدایی ممکن نیست و لذا تنها در یک فضای دموکراتیک رشد میکند و به بار مینشیند و نه در یک فضای تمامیتخواهانه که فردپرستی برجای فردیتگرایی مینشیند. آکادمی یکی از بتهای قبیل ماست که راهی به بیرون (عالم واقع) ندارد. نزاع فلسف تحلیلی و قارهای نیز نزاعی متعلق به آکادمیسینهاست. بنابراین چنین پرسشی از بنیاد غیردموکراتیک است و ازآنجاییکه از فضای گلخانهای دانشگاه میآید و نه زندگی مردمان، هیچگونه اصالتی ندارد. هم بتها دروغیناند. فلسفه از آغاز با تفکر انتقادی و بازآفرینیِ متفاوتِ زندگی همراه بوده و از خواست مسلط تبعیت نکرده است. فیلسوفان آمدند تا بتها را بشکنند و امکانهای متفاوت از زیستن و اندیشیدن را بیافرینند و از امر مستقر فراروند. ازهمینروست که فلسفه همواره «نابهنگام» است. اما کارکرد بتها تکرار و کلیشه و تثبیت وضعیت موجود است. بگذارید هرکسی ابراهیم خویشتن باشد.
از کجا معلوم که این دوگانه نیز همچون تمامیِ دوقطبیسازیهای متافیزیکی کاذب نباشد. تحلیلیها قارهایها را متهم میکنند که فلسفه را با شعر آمیختهاند، اما مگر افلاطون شاعرترین فلاسفه نبود و استعار غارش، نابترینِ شعرها! کلمات قصار ویتگنشتاین متأخر نیز بهشدتِ نیچه سرشار از استعاره است. قارهایها تحلیلیها را متهم میکنند که پرسشه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 