پاورپوینت کامل زندگی در پرتو اندیشه ۵۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زندگی در پرتو اندیشه ۵۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زندگی در پرتو اندیشه ۵۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زندگی در پرتو اندیشه ۵۰ اسلاید در PowerPoint :

جهان انسان، جهان اندیشه است و زندگی بدون اندیشه سزاوار انسان‌بودن و انسان‌شدن نیست. اندیشه برترین نمود جان انسانی است. اندیشه عین نحو بودن انسانی ماست، و درحقیقت هر کس تا بدان حد هست که می‌اندیشد. در پرتو اندیشه است که مبادی و غایات را می‌توان شناخت و خبر از جاودانگی و چگونه جاودانه ‌ماندن را داد. در سایه اندیشه است که می‌توان زندگی را مشق مردن دانست.

جهان انسان، جهان اندیشه است و زندگی بدون اندیشه سزاوار انسان‌بودن و انسان‌شدن نیست. اندیشه برترین نمود جان انسانی است. اندیشه عین نحو بودن انسانی ماست، و درحقیقت هر کس تا بدان حد هست که می‌اندیشد. در پرتو اندیشه است که مبادی و غایات را می‌توان شناخت و خبر از جاودانگی و چگونه جاودانه ‌ماندن را داد. در سایه اندیشه است که می‌توان زندگی را مشق مردن دانست. در ساحت اندیشه موتور محرک نقد روشن می‌شود و محصولات عقلی از دهلیز پیچ در پیچ آن می‌گذرد و به مرحله پالایش و بلوغ می‌رسد. در این پرتو است که خود را می‌یابیم و با جهان، تاریخ و دیگران نسبت منطقی برقرار می‌داریم. نسیم آزادی، امید و صلح در اینجا وزیدن می‌گیرد و جان‌ها را از عطر خوش خود معطر می‌سازد. در پرتو اندیشه است که دلشاد و سرزنده بر فراز قله‌های فرهنگ و تمدن راه می‌پیموییم، از انحطاط و عقب‌ماندگی می‌رهیم و رهنمون به فردایی بهتر و شکوفاتر می‌شویم.

اندیشه مقرر می‌دارد که چگونه باید زیست و چگونه زندگی معنادار را در دل بی‌معنایی در پیش بگیریم. اندیشه تعیین‌گر این معناست که در شرایط دشوار و پیچید حیات، راه درست کدام است و در جهت تأمین منافع و مصالح خود چه شیوه‌ای را با پرداخت کمترین هزینه‌ای می‌توان دنبال کرد. اندیشه متضمن جهان‌بینی، طرز تلقی، اخلاقیات و نحوه سلوک و رفتار ماست. فرد و جامعه زمانی به مرز پختگی می‌رسند که پیوسته از جانب خرد تقویت شوند و دشواری عقلانیت را بر خود هموار دارند. کسی که به لزوم اندیشیدن در حیات خود توجه دارد و خردورزی را در تمامی امور پشتوانه اصلی زندگی قرار می‌دهد، از افقی خاص و منظری ویژه به امورات زندگی می‌نگرد. این مسئله نیز مسلم است که نوع نگاه و کیفیت نظر در امور، در رفتار و نوع زندگی مؤثر است. اندیشه می‌گوید که در برنامه‌ریزی‌های زندگی تقدم و تأخر با چیست، چگونه باید زیست، مقتضای زمانه کدام است، در شرایط حاضر چه چیز از درجه اهمیت برخوردار است و چه چیز فاقد اعتبار و ارزش است و…

برعکس، بر اثر نیندیشیدن است که ما خود را عقل کل می‌دانیم و از این ناحیه است که روییدنی هرز زور و خشونت، تعصب کور و جهالت مرگبار سر بر می‌آورد و رفته‌رفته چون تیغی آخته بر جان آدمی فرود می‌آید. به واسطه نیندیشیدن است که هر گونه مدعایی را و یا گفته و نوشته‌ای را بدون ارزیابی و چون و چرا می‌پذیریم؛ در چنین شرایطی است که در باورهای خود پیوسته از نقد می‌گریزیم؛ در حصار تنگ خود گرفتار می‌آییم و از آزادی دیگران روی می‌گردانیم. بر اثر نیندیشیدن است که باور می‌کنیم تنها ماییم که عازم طریق معرفت و ساکن در کوی حقیقتیم؛ تا آنجا که خود را مدار و محور عالم و آدم می‌دانیم و درنتیجه با تیغ و درفش دیگران را به دنبال خود می‌کشانیم و این شیوه را نشانی از قدرت و سطوت به شمار می‌آوریم!

اگرچه اندیشه ریشه در سرشت آدمی دارد، اما اندیشیدن و درست‌اندیشیدن و اندیشیدن درست، شرط زندگی بشری است؛ و این‌همه کاری است متوقف بر تربیت و ممارست و هدایت. به قول هگل: «نوآوری و نواندیشی راستین تربیت راستین می‌خواهد.» در این معنا، به صرف اینکه سرشت آدمی اندیشه است، کافی نیست. باید اندیشیدن و درست‌اندیشیدن و نیز اندیشیدن درست را تمرین کرد و در این مسیر تربیت و هدایت شد. آدمی چونان جانوران نیست که تنها قدم در قلمرو محسوسات بگذارد و از آن فراتر نرود. در این تلقی حواس و محسوسات سرآغاز حرکت تکاملی انسان است و نه سرمنزل نهایی آن.

انسان اگرچه کار خود را از مرتبه حس و محسوسات می‌آغازد و ابتدای مراحل رشد خود را از مرتبه حس شکل می‌دهد، اما با اندیشه از این مرحله گذر می‌کند و پای فراتر می‌نهد. آدمی همانند سایر موجودات زنده نیست که تنها در جهان به سر می‌برند و روزگار خویش را در گذر لحظه‌ها و آنات سپری می‌کنند و فقط از آنچه در محیط پیرامونی‌اش می‌گذرد، تأثیر حسی می‌پذیرند و صرفا رفتاری بازتابی و عملی واکنشی در برابر عوامل بیرونی و درونی از خود بروز می‌دهند. انسان تنها موجودی است که اندیشه و اراده را در نسبت میان خود و محیط پیرامونی می‌آزماید و به درک و تحلیل اوضاع و احوال زمانه می‌پردازد.

انسان در اصل باشنده‌ای است گشوده به جهان. جانوران نسبت به جهان، اساسا موجوداتی بسته‌اند. دریچه شناسایی آنها تنها به امورات حسی گشوده است. از مرز حس و حد خود فراتر نمی‌روند. تا آن اندازه از جهان را می‌فهمند که شناسایی‌حسی‌شان ایجاب کند. حد شناسایی آنها فقط درخور محسوسات است و بس از این‌رو قدرت درک مفاهیم کلی و امور حقیقی را ندارند و از جستجوی معرفت عاجزند. بر همین اساس راه به دنیای علم و فلسفه بازنمی‌گشایند. آغاز و انجام زندگی‌شان یکی است؛ اما آدمی در دو قلمرو توان حصول شناسایی دارد: قلمرو حس و قلمرو عقل. آدمی با اتکا به قوای حسی خود هم محسوسات را در توان و اراده شناسایی خود دارد و هم با استفاده از نیروی عقلش، معقولات را. با استفاده از نیروی عقل قادر است از هر مرزی فراتر رود و به افقهای دور و غیرقابل دسترس راه گشاید.

به بیانی دیگر، انسان اگرچه در عالم حس می‌زید و در زیستن خود همچون جانوران با محسوسات روبرو می‌شود و با آنها سروکاری دائمی دارد، اما بستگی زندگانی‌اش در اصل به اندیشه و اندیشه‌ورزی است. آن‌گونه که می‌توان گفت: نمی‌توان نیندیشید و سرمایه گرانسنگ اندیشیدن را در امور زندگانی به کار نگرفت. کسی که از سر تنبلی و یا به بهانه نداشتن فراغت و فزونی اشتغالات روزمره که این‌روزها فراوان سخن از آن به میان می‌آید، نیندیشیدن در پیرامون موضوعات اساسی را برمی‌گزیند و در اساسی‌ترین امورات انسانی خود نیز به نوعی از تعقل طفره می‌رود، جلوی طبیعت و سرشت خود را گرفته است، و چنین کسی به گونه‌ای خود را فریفته است و به عبارتی به خودش دروغ گفته است. خودفریبی و دروغ‌بستن به خویش نشانه جهالت و نهایتا هزیمت و شکست است. این شیوه اگر مداومت یابد، پایان مبارک و خوشی ندارد؛ با گرفتاری و ترنجیدگی و بروز انواع مصایب همراه است. به علاوه به این بهانه که اندیشیدن درباره موضوعات اساسی بشری کار فرهیختگان و اندیشه‌ورزان است، نمی‌توان دست بر روی دست گذاشت و این وظیفه بایست بشری را از خود ساقط کرد. اگر گریز از اندیشیدن را اختیار کنیم و پیوسته از آن غفلت ورزیم، تردید نکنیم که ما را از آفات این گریز و غفلت گریزی نیست.

به یقین آن که تعقل را سرگرمی‌ زندگی و امری تشریفاتی به شمار می‌آورد و یا از روی تنبلی و سهل‌انگاری و فرار از مسئولیت، به گونه‌ای خیال نیندیشیدن در باب موضوعات اساسی را در سر می‌پروراند، یقینا در خیال باطل به سر می‌برد؛ چراکه همواره بی آنکه بخواهد و بداند، در معرض اندیشیدن، اما کژاندیشی قرار دارد یا اینکه نهایتا هیچ گریزی از پذیرش اندیشه‌های ناباب، ناهمساز و ناسازگار دیگران را ندارد. بدون اینکه بخواهد و بداند، خود را محل اندیشه‌های متناقض و کانون تعارضات فکری و اعتقادی دیگران قرار داده است، و به یقین زیستنی که بر زمینه تناقض و تعارض شکل می‌‌گیرد، زندگی بسامان و هماهنگی نیست. چیزی است ناهموار، متزلزل و سست‌بنیان. این طرز زندگی، آدمی را هر دم به جایی می‌برد و هر روز به سویی می‌کشاند. تا آنجا که نهایتا به روان‌پریشی و پریشان‌حالی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.