پاورپوینت کامل درباره نقد ۸۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل درباره نقد ۸۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درباره نقد ۸۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل درباره نقد ۸۹ اسلاید در PowerPoint :
ما هنوز نقد نداریم. نقد با «اراده تغییر و اصلاح» مناسبت دارد. اراد تغییر نیز با «شناخت» امکانها ملازم است و چون اراده از «قدرت» جدا نمیشود، نقد را میتوان از آثار و نشانههای قدرت دانست. پس آن را با بحث و چون و چرای صرف اشتباه نباید کرد؛ چنانکه تا دوره جدید، فلسفه را که علم بحثی است، نقد نمیخواندند.
ما هنوز نقد نداریم. نقد با «اراده تغییر و اصلاح» مناسبت دارد. اراد تغییر نیز با «شناخت» امکانها ملازم است و چون اراده از «قدرت» جدا نمیشود، نقد را میتوان از آثار و نشانههای قدرت دانست. پس آن را با بحث و چون و چرای صرف اشتباه نباید کرد؛ چنانکه تا دوره جدید، فلسفه را که علم بحثی است، نقد نمیخواندند. وقتی در قدیم میگفتند مرادشان سنجیدن سخن (و بیشتر شعر) با موازین و قواعد بود، شاید وجود همین معنی در ناخودآگاه تاریخی ما موجب شده است که نقادی را «سنجش» ترجمه کنند و فیالمثل نام کتاب کانت در زبان فارسی را «سنجش خرد ناب» بگذارند. در اینجا نمیخواهم در باب ماهیت نقد تفصیل بدهم، بلکه یادی از انتظار شصتساله خود میکنم. من کار نوشتن را با به اصطلاح نقد کتاب شروع کردم. اتفاقا در جوانی من جوانههای نقد اینجا و آنجا روییده بود؛ اما این جوانهها چنانکه باید نبالید و بر و بار نداد. این سخن کفران نعمت تلقی نشود. ما امروز قدم در راه آشنایی با فلسفههای معاصر که عید نقد و نقادیاند، گذاشتهایم و کم و بیش نقد آثار ادبیمان را نیز آغاز کردهایم.
پنج گنج
در حدود پنجاه سال پیش بانویی از ژاپن مقالهای محققانه در باب «پنج گنج» نظامی نوشته بود و در اتاق شورای دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در حضور جمعی از استادان و دانشمندان خواند و پس از پایان یافتن سخن در برابر حاضران که بعضی از آنها سمت استادیش داشتند، تعظیم کرد. من که آن هنگام یکی از جوانترینهای مجلس بودم، از شنیدن مطالب و دیدن رفتار او چندان شاد و خرسند شده بودم که جسارت کردم و گفتم: «شما در برابر استادان خود پس از ایراد سخنان خوبتان رسم ادب به جا آورید و حق آنهاست که در باب مقاله شما حکم کنند. آنچه من میتوانم بگویم و احساس میکنم که باید بگویم، این است که گفتار شما درباره شعر نظامی از حیث رویکرد به متن و روش نقد در زبان فارسی بینظیر یا کمنظیر است و بدینجهت از میان این جمع لااقل یکی مثل من وظیفه دارد و به شما ادای احترام کند.» البته جای توضیح و تفصیل نبود.
در آن وقت فکر میکردم که ما نقد ادبی را به یافتن اصل و نسخه اصیل آثار و دیگر اوصاف ظاهر متن و ترجمه لغات و استخراج اصطلاحات و شرح و تفسیر عقاید و آرائی که در اثر آمده است، محدود میکنیم؛ فیالمثل پژوهش میکنیم که چه تعداد اصطلاحات طبی و موسیقایی در شعر نظامی آمده و سعدی چه تعلقی به حوزه کلامی اشعری داشته و حافظ تا چه حد با ریا و زهد ریایی درافتاده است.
نه اینکه این بحثها مفید و لازم نباشد و مگر مثلا انتساب سعدی به حوزه کلام اشعری نادرست است؟ اما متوجه باشیم که اکتفا به این بحثها با نظامی، سعدی و حافظ چه میکند و تا کجا شأن آنان را پایین میآورد. وقتی سعدی را پیرو اشعری و حافظ را قهرمان مبارزه با ریا و تزویر معرفی میکنند (که البته درست هم میگویند)، نمیدانند که آنها را در ردیف واعظان و مذکران قرار دادهاند که عددشان در هیچ زمانی کم نبوده و با اینکه بعضی از آنان در زمان خود شهرتی داشتهاند، در تاریخ مقامی پیدا نکردهاند و اثر چندان نگذاشتهاند. پس سعدی و حافظ باید چیزی بیش از اندرز و دعوت به آداب اخلاقی و نهی از منکر شرعی را اخلاقی میداشتهاند که در تاریخ ماندهاند و هزار بار بیش از قاضی عبدالجبار معتزلی و امامالحرمین جوینی و حتی غزالی درآویخته با ابنسینا و فارابی و اثرگذار در تاریخ فلسفه دوران اسلامی با روح و جان ما پیوستگی پیدا کردهاند (در اینجا اهمیت حادثه مقاومتی که در شرایط تاریخی قرن پنجم هجری در برابر تفکر فلسفی به وجود آمد، نادیده گرفته نشده است).
به هر حال ورود ما به حوزه نقد ادبی با چاپ انتقادی آثار شاعران و ادیبان آغاز شد و در مرحله آغاز، توقفی طولانی داشت؛ ولی نقد سعدی با تصحیح متون و تفسیر نکات دیوان او تمام نمیشود. نقد سعدی این است که بگوییم سعدی چه آورده است و چرا سعدی شده است و ما اکنون با سعدی چه سر و کار داریم. نشانههایی هست که حکایت از ورود ما در راه نقد (در فلسفه و ادب و هنر و کلام و تاریخ) میکند؛ ولی از بادهای مسمومی که برگ و بوی هیچ گلی را باقی نمیگذارد، نباید غافل بود. من تا این اواخر فکر میکردم که ما میان نقد و دشمنی و مخالفت تفاوت نمیگذاریم؛ اکنون میبینم که به ناسزاگویی و هتّاکی هم نام نقد میدهند!
در این شرایط باید قدر کسانی که نقد را «تصحیح نسخهها و شرح آثار» قدیم و جدید میدانند، دانست. در حوزهای که من از آن بیخبر نیستم، کسانی هستند که به ترجمه و شرح آثار فیلسوفان معاصر مثل لیوتار و والتر بنیامین و میشل فوکوو هابرماس و دریدا و بودریا و آگامبن و ژیرک و بدیوو رانسیرو… میپردازند و اهتمام به ترجمه آثار بعضی معاریف و مشاهیر معاصر جهان اسلام هم آغاز شده است. آثار بیشتر کسانی را که نام بردیم، در نقد وضع کنونی جهان و جهان کنونی است. ما هم باید جهان موجود را بشناسیم. البته از طریق نقدهای موجود میتوان کم و بیش با جهان آشنا شد؛ اما برای درک بهتر و شناخت بیشتر این جهان باید به فهمی دست یافت که یکی از لوازمش نقادی است.
لازم نقادی
نقادی با شناخت و خودآگاهی به حدود دانایی و توانایی خودمان آغاز و بنا میشود و با این تعیین حدود است که قدرت آدمی نیز اثبات میشود. فرانسیس بیکن گفته بود: «علم باید بشر را به قدرت برساند» (شاید بتوان گفت که دکارت نیز با نوشتن کتاب «گفتار در روش به کاربردن عقل» مقدمات تبدیل فلسفه به نقد را فراهم کرد و با تفکر او، فلسفه در راه نقد قرار گرفت). البته بیش از یک قرن طول کشید تا کانت ـ فیلسوف آلمانی ـ نقد و نقادی را بهعنوان تعیین حدود علمی که عین قدرت است، طراحی کند؛ اما این نقد را صرف یک نظر فلسفی تلقی نباید کرد و اگر نقد ما را به یاد کانت میاندازد، نه صرفا بدان جهت است که او سه کتاب بزرگش در نقد است و نام نقد دارد، بلکه از آن روست که ـ چنانکه فوکو گفته است ـ نقد او با منورالفکری و با نظم جهان مدرن که تازه داشت آغاز میشد، مناسبت دارد. در حقیقت نقد متعلق به دوران منورالفکری و تجدد است. برای فهم اینکه نقد بهخصوص به صورتیکه در کتابهای کانت ظاهر شده است، چه مناسبتی با منورالفکری دارد، باید به مقاله کوتاه این فیلسوف که در یک روزنامه آلمانی زمان او چاپ شده است، مراجعه کرد.
گفتیم که در قدیم نقد، تشخیص درست از نادرست و سره از ناسره از طریق سنجش حکم و سخن با موازین خاص و معین بود. با پیشامد منورالفکری و مخصوصا در تفکر کانت نقد معنی تازهای پیدا کرد. از آن زمان نقد دیگر یک روش نیست و اگر باشد، نه روش تشخیص درست و نادرست و سره از ناسره، بلکه روش اندیشیدن و عملکردن و حکمکردن با توجه به شرایط امکان آنهاست. کانت با نقدهای خود معلوم کرد که علم چه میتواند بکند و چه نمیتواند و عمل در چه شرایطی آزاد است و حکم چگونه صورت میگیرد. او در نقد اول گفت که عقل نظری اگر بخواهد از حدودی که برایش مقرر است عدول کند، به تعارضها دچار میشود و با ترتیب فهرستی از قضایای جدلیالطرفین، تعارضهایی را نشان داد که به نظر او در مابعدالطبیعه بر اثر این عدول روی داده است.
فیلسوف پایبند به صدق و صراحت که میگفت «مطلقا دروغ نباید گفت»، گفته بود: «بسیار حرفها دارم که نمیگویم؛ اما آنچه میگویم، راست میگویم» و این در پاسخ کسانی بود که گفته بودند با پیش آوردن شبهه و شک و تردید در دلایل اثبات باری تعالی، چرا و چگونه ادعا میکند که به خدا معتقد است؟ بهخصوص که کانت شأن نقد اول خود را محدودکردن علم برای بازکردن جای دین خوانده بود.
آیا حقیقتاً «نقد عقل محض کانت» جایی برای دین باز کرده است؟ آری، باز کرده است، به شرط اینکه دین به همان صورت و معنایی که فیلسوف مراد میکرد، «در حدود عقل تنها» قرار گیرد. پس مراد کانت از دین، صورت قرون وسطایی آن نبود و در نقد دوم و سوم هم به جهان دین و گذشته بازنگشت و اگر در نقد اول وجود را تا حد اُبژه شناخت تنزل داد و سوژه بشری را صورتبخش جهان دانست، در نقدهای بعد برای اینکه سوژه بودن انسان اثبات شود یا درست بگوییم، سوژه اساس و استحکام پیدا کند، کوشید تا بر محدودیتی که در نقد اول اثبات شده بود، فائق آید.
کانت در نقد دوم، آزادی و تکلیف را اثبات کرد که بیآن دو، راه علم و عمل دشوارتر میماند (و توجه داشته باشیم که اکنون نیز مثل کانت بلکه بیشتر از آن باید نگران آینده بود. با این تفاوت که دیگر علم نقد اول و دین زیباییشناسانه نقد دوم نیز کارساز آینده بشر نیست). برای فهم و درک ارتباط و نسبت میان این سه نقد رجوع به مقاله «منورالفکری چیست»، مشکلگشاست و مخصوصا معنای لفظ نقد در نوشتههای کانت با توجه به مقاله «منورالفکری چیست»، فهمیده میشود. منورالفکری نیل به بلوغ عقلی و یافتن شجاعت و جسارت خروج از محجوری است.
ظاهراً درس منورالفکری، طرح بنای مدرنیته است و مدرنیته با نقد آغاز و بنیاد میشود. پس کانت حق داشته است که نام کتابهای بیشتر اثرگذار خود را «نقد» گذاشته است. نقد به کاربردن عقل و اعلام استقلال و رد هرگونه انقیاد و اطاعت است. کانت که در پی بیکن و دکارت و اسپینوزا آمده بود، تصویری از علم صورت بخش فراهم کرد که دیگر مطابق با واقع نبود، بلکه کاربرد روش برای درانداختن طرح سازندگی و صورتبخشی به جهان بود. این علم وسیله نیل به قدرت نبود، بلکه عین قدرت بود. پس تعریفی را که متقدمان از علم نظری داشتند، دیگر بر علم جدید قابل اطلاق نیست؛ یعنی این علم بر خلاف علم نظری قدیم، بر اراده تقدم نداشت؛ ولی بهوضوح نمیدانیم که چگونه میتوان آن را به اراده منسوب کرد. این دشواری را نیچه نشان داده است، معهذا نقد کانت در قرن هجدهم، بنیانگذار سوبژکتیویته بشر و آزادی منورالفکران او و طراح علمی بود که نه وسیله قدرت یا ملازم آن، بلکه عین قدرت بود.
آزادی و اخلاق
تا زمانی که هنوز تکنیک تحقق نیافته بود، سوژه میتوانست احساس آزادی و قدرت کند. اما اکنون که تکیهگاه سوژه کانتی سست شده است، تکلیف آزادی و اختیار و قدرت چه میشود. این پرسش را مخصوصا میشل فوکو میبایست برای خود مطرح کند و بپرسد که با مرگ سوژه و اعلام آن، نسبت علم و تکنیک با انسان چه میشود و کار آزادی و اخلاق به کجا میرسد؟ او به این پرسش اندیشیده است؛ اما طرحهایی مثل مراقبت از نفس و غمخواری خویش به نظر نمیرسد که با نقدهای دوم و سوم کانت قابل قیاس باشد. فوکو در یک سخنرانی، بحث پاورپوینت کامل درباره نقد ۸۹ اسلاید در PowerPoint را با اشاره به رأی کانت آغاز کرده و آن را مقتضای ایستادگی در برابر انقیاد و اطاعت از قدرت غیر دانسته است. در سخن فوکو از ابتدا تا پایان نقد به جهان متجدد تعلق دارد و در نسبت با مدرنیته و فلسفه جدید مورد بحث قرار گرفته است.
ممکن است بگویند نقد محدود به فلسفه نمیشود، بلکه نقد ادبی و سیاسی و اجتماعی هم هست و روزنامهنویسان تصمیمهای سیاسی و اقتصادی و وضع فرهنگ و آموزش و مدیریت و ورزش و… را نقد میکنند و اینها معمولا ربطی به فلسفه ندارد؛ ولی اولا اظهار مخالفت و موافقت و بیان رأی گرچه از آثار روح انتقادی است، اما نباید با جوهر نقد اشتباه شود. ثانیا فوکو فلسفه را مجموعه بحثهای انتزاعی و اقامه دلایل له و علیه نمیداند و گرچه کاری به امور جاری زندگی ندارد، فلسفه در نظر او جدا از زندگی نیست و مخصوصا چون از شرایط امکان نقد میگوید، نمیتواند به تاریخ و زندگی نظر نداشته باشد. بحث در شرایط امکان امور، مقدمه درک و طرح آنهاست و وقتی از چیستی چیزی میپرسند، قهراً در فلسفه وارد میشوند.
پرسش «نقد چیست؟» هم یک پرسش فلسفی است. نقد، چیزی نیست که همیشه ممکن و در همهجا موجود باشد. در قدیم مثلا نقد شعر موقوف به اطلاع از موازین و قواعد شاعری بود و در زمان ما دیگر نقد به شعر و کتاب و رمان و فیلم و… و به حوزههای خاص اختصاص ندارد و بلکه همه آنچه در زندگی آدمیان و جهان انسانی وجود دارد و پیش میآید، مورد نقد قرار میگیرد یا میتواند نقد شود. در قدیم نقد با نظر به موازین معقول و مسلم و ثابت صورت میگرفت و قصدش سنجش امور با آن موازین بود، معهذا تفاوت نقد دوره جدید با نقد قدیم این نیست که این نقد دامنه محدود داشته و در زمان جدید این دامنه وسعت یافته است.
مسأله نقد در جهان جدید را صرفا از حیث وسعت دامنه با نقد متقدمان قیاس نباید کرد؛ زیرا آن نقد جزئی از درس هر علم و مرحلهای از آن بود و قواعد و رسومی را میآموخت که همه اهل فن میبایست آن را مراعات کنند و به این جهت بیشتر در درست انجام دادن کارها مؤثر بود؛ اما جهان جدید و ساز و کارهایش چنان است که با نقد پیش میرود و قوام و دوام مییابد. به عبارت دیگر راه با نقد گشوده و پیموده میشود. مشکلی که در این اواخر و دهههای اخیر در کار جهان پدید آمده است، برهم خوردن تعادل و بسط و انتشار ناموزون تجدد در سراسر جهان و پیروی از قدرت تکنیک و تکنولوژی و فراموش شدن نقد یا بیبهره بودن از آن است. در این وضع کافی نیست که گفته شود «آدمها باید مواظب باشند که کارها از دست نرود»؛ زیرا نه این مواظبت آسان است و نه از آثار آن چیزی میدانیم، هرچند که اگر مواظب نباشند، باید در انتظار فاجعه باشند. به این ترتیب قضیه قدری دشوار و دشوارتر میشود.
درست است که آدمی در دوران تجدد ساز و کارهای زندگی را خود به وجود آورده است؛
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 