پاورپوینت کامل خرد ایرانی در شاهنامه فردوسی ۷۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خرد ایرانی در شاهنامه فردوسی ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خرد ایرانی در شاهنامه فردوسی ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خرد ایرانی در شاهنامه فردوسی ۷۶ اسلاید در PowerPoint :

به‌نظر می‌رسد جهان ایرانی که فرا زبانی، فرا دینی و فرا قومی و فرا مذهبی است، در شاهنامه که تجلیگاه بسیاری از روایت‌های ملی ایران است، توصیف می‌شود. در این مقال اندک سعی‌ام برآن است که به روایت خرد در جهان ایرانی، البته آن‌گونه که در شاهنامه و از زبان فردوسی بیان شده است، بپردازم.

مقام ستایش برانگیز عقل در کلام حکیم فردوسی توسی

به‌نظر می‌رسد جهان ایرانی که فرا زبانی، فرا دینی و فرا قومی و فرا مذهبی است، در شاهنامه که تجلیگاه بسیاری از روایت‌های ملی ایران است، توصیف می‌شود. در این مقال اندک سعی‌ام برآن است که به روایت خرد در جهان ایرانی، البته آن‌گونه که در شاهنامه و از زبان فردوسی بیان شده است، بپردازم.

در ابتدا باید گفت چرا شاهنامه و فردوسی؟ نخستین دلیل این است که بسیاری از اندیشمندان و پژوهشگران تداوم حیات فرهنگ ایرانی با محوریت زبان فارسی را با شاهنامه فردوسی در پیوند می‌دانند. به‌عنوان نمونه زنده‌یاد عنایت‌الله رضا که شخصیتی علمی و سیاسی است و نام او با تاریخ ایران بویژه تاریخ معاصر ما پیوند خورده است، می‌گفت که رادیوی آلمان، گفت‌و‌گویی میان ایشان و یک استاد دانشگاه قاهره درباره فرهنگ و تمدن ترتیب داد. در آنجا در هنگام گفت‌و‌گو، دکتر رضا از استاد مصری پرسید: چه اتفاقی افتاد که پس از فتح مصر به دست اعراب، ارتباط این فرهنگ با پیشینه خود به‌کلی قطع شد و مصر با آن‌همه پیشینه تمدنی دچار گسست تاریخی شد اما در ایران این چنین اتفاقی نیفتاد؟ آن استاد مصری پاسخ می‌دهد، متأسفانه ما شخصیتی چون فردوسی نداشتیم.

کسی در شکوه، غنا و عظمت تمدن مصر کمترین شکی ندارد، اما ما شاهدیم که مصر امروز با مصر باستان پیوند اندکی دارد و شاید مهم‌ترین دلیل این گسست آن است که مصریان سرانجام زبان خودشان را کاملاً کنار گذاشتند. به اعتقاد من، فردوسی خودش به اهمیت کاری که در حفظ هویت ایرانی از طریق زبان فارسی کرده آگاهی کامل داشته است. در این مورد نمی‌خواهم صرفاً به بیت مشهور فردوسی که می‌گوید «عجم زنده کردم بدین پارسی»، اشاره کنم. دلایل این آگاهی در جریان بحث روشن خواهد شد.

اگرچه فردوسی با شاهنامه بنیانی را گذاشت که آینده زبان و شعر فارسی را تحت تأثیر قرار داد، اما مسأله زبان تنها اسم، فعل و حرف نیست. زبان معادل تفکر است، پس عمقی هم دارد. آنچه می‌خواهم به آن بپردازم، آن تفکر و خردمندی ایرانی است که از شاهنامه مستفاد می‌شود. آن نوع نگاه به عالم و آدم که در زندگی انسان ایده آل فردوسی و در شاهنامه به چشم می‌خورد.

حوزه‌ای که در مورد آن سخن می‌گوییم محدود به مرزهای ایران امروز نیست. در واقع این روایت، تنها روایت ایران جغرافیایی نیست، بلکه به ایران فرهنگی تعلق دارد؛ ایرانی که بخارا، سمرقند، تاجیکستان و بنگال و از سین‌کیانگ چین تا شبه جزیره بالکان را در برمی‌گیرد. در بعضی از این مناطق آثاری وجود دارد که نشان می‌دهد کل این حوزه تمدنی متأثر از این نگاه و تفکر بوده است. به زبان دیگر می‌خواهم بگویم که شاهنامه عاملی است که ‌حوزه فرهنگی ایران یا به عبارت دیگر سراسر ایران فرهنگی را به هم پیوند می‌دهد.

باید این نکته را نیز یادآور شوم که نوعی نگاه و نگرش در ایران وجود داشته که بستر رشد شاهنامه فردوسی شده، پرداختن به این موضوع لازم است اما وقتی به خاستگاه فکری روایت‌های حماسی شاهنامه نگاه می‌کنیم این موارد جدی‌تر و عمیق‌تر به چشم می‌آید. ما یک دوره شاهنامه‌نویسی در عصر سامانی و عصر غزنوی داریم، که در آن رویکرد به نوشتن شاهنامه‌ها و جمع‌آوری داستان‌های کهن رواج بسیار داشت، ولی از آن شاهنامه‌ها تقریباً چیزی باقی نمانده است. برخی از آنها را فردوسی درشاهنامه خود آورده، مثلاً ۱۰۰۰ بیت داستان زرتشت را از دقیقی طوسی در شاهنامه‌اش نقل کرده و به این ترتیب آنها را حفظ می‌کند. از میان آن همه داستان‌های کهن، آن چیزی که در دسترس است و در طول همه این قرن‌ها با نگاه‌ها و گرایش‌های مختلف باز هم باقی مانده همین شاهنامه‌ فردوسی است. این شاهنامه برگرفته از شاهنامه ابومنصوری است که به نثر نوشته شده و تنها مقدمه آن باقی مانده است.

برنامه تدوین شاهنامه و داستان‌های ملی ایرانیان، برخاسته از اندیشه‌ای ایرانی – علوی است؛ یا به عبارت کلی‌تر از طرف ایرانیان دوستدار اهل بیت بوده است. نکته دیگری که درباره خالق شاهنامه باید به آن توجه کرد این است که فردوسی پیوند و گرایشی با علویان داشت که در جای مهم‌تری خود را نشان می‌دهد و آن هم اصالت دادن به خرد است. ازسوی دیگر، فردوسی در میان ادبا و شاعران تقریباً یگانه است، در بین شاعران بزرگ ما، هیچ‌کدام اثر خود را با نام خداوند خرد و اندیشه، آغاز نکرده‌اند:

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند رای (یا شاید جای)

خداوند روزی‌ده رهنمای

اینجا که «خداوند نام» را می‌آورد، این برمی‌گردد به عَلَّم آدم الأَسْمَاء؛ یعنی خداوند اسم را به انسان آموخت و اسم مبنای شناخت و دانایی است؛ یعنی شما اول هر پدیده‌ای را می‌شناسید و سپس آن را نامگذاری می‌کنید؛ کودکی که به دنیا می ­آید، شهری که ساخته می‌شود و… این اسم و مسمی با هم یک نسبتی دارند. این ابیات به روشنی از علم هم صحبت می‌کنند. حالا اگر در مصرع سوم نگوییم «رای» و «جای» بخوانیم باز هم معنا همان است که حافظ می‌گوید:

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

این‌جای، مکان است، مکانت است. در ادامه‌اش می‌گوید خداوند رهنمای. باز آن راهنمایی هم بر اساس «قاعده‌ لطف» است یعنی باز هم مؤید تفکر ویژه‌ای است که در مورد آن صحبت کردیم. یعنی فردوسی اعتقاد نداشته که خداوند جهان را آفرید و سرنوشت را مشخص کرد و همه چیز تمام شده است. در این تفکر ارتباط خداوند با مخلوق دائمی است.

از مقدمه‌ که بگذریم، باز فردوسی، بلافاصله در نخستین بخش شاهنامه، به ستایش خرد می‌پردازد که واقعاً خواندنی است. نخستین چیزی که می‌گوید:

نخست آفرینش خرد را شناس

نگهبان جان است و آن «سه پاس»

این «سه پاس» یعنی زبان و چشم و گوش.

خرد از برای ایرانی

فردوسی در دیگر ابیات شاهنامه بحث خرد را ادامه می‌دهد. او حتی به بحث‌های کلامی زمان خودش هم پاسخ می‌دهد. خرد و خردورزی فردوسی در جان قصه‌های شاهنامه و شخصیت‌هایش بروز و ظهور یافته است.

شرایط جغرافیای طبیعی، ایران و ایرانیان را از نظر تمدنی در موقعیت خاصی قرار می‌داد، که به آن چهارراه تمدن‌ها می‌گفتند. ایران از غرب با تمام تمدن‌های کهن مانند بابل، سومر و بعداً یونان و مصر همسایه بود و از شرق با چین و هند. آثار ایرانی را در همه این مناطق به فراوانی می‌توان یافت، چنان که منشور کوروش را نه در ایران که در بین‌النهرین یافتند. ایران در شاهنامه، با‌وجود تفاوت‌هایی که با تاریخ رسمی دارد، یک تمدن و یک سنت توصیف شده و افزون بر مرزهای جغرافیایی و سیاسی، مرزهای فرهنگی و معنوی دارد. برای بقای ایران باید خردمند بودن و خردمندانه زیستن را برگزید. فرزانگان و حکیمان و خردمندان، نمونه‌های انسان ایرانی‌اند. به همین دلیل ایرانی‌ها از تمدن‌های کهن، یادگارهای خردمندانه و حکیمانه‌ای برداشته‌اند و علم و هنر و فرهنگ را گسترش داده‌اند.

به کوشش همه دست نیکی بریم

بیا تا جهان را به بد نسپریم

وزین پس بر آن کس کنید آفرین

که از داد آباد دارد زمین

بسازید و از داد باشید شاد

تن آسان و از کین مگیرید یاد

در شاهنامه، فریدون، که فرمانروای سراسر جهان بود، بر آن می‌شود تا عالم را بین فرزندانش تقسیم کند. سه فرزند دارد: سلم، تور و ایرج. ایران به ایرج می‌رسد، حالا چرا ایران به ایرج می‌رسد؟ ببینید خردورزی ایرانیان چگونه در روایت شاهنامه، بیان استعاری پیدا می‌کند. فریدون در هیبت یک اژدهای ترسناک ظاهر می‌شود، سراغ فرزندش، سَلم، می‌رود، او سلامت را برمی‌گزیند و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد. پدر هم به او می‌گوید، تو سَلمی، روم برای تو. سپس فریدون با همین هیأت و هیبت، سراغ تور می‌رود، تور بلافاصله شمشیر برمی‌کشد که وی را از میدان به‌‌ درکند. فریدون توران‌ زمین را به او واگذار می‌کند، یعنی سرزمین‌های شمال و شمال شرق ایران کنونی را. آن‌گاه سراغ ایرج می‌آید، با همان هیبت، ایرج نه شمشیر می‌کشد و نه فرار می‌کند؛ به گفت‌و‌گو برمی‌خیزد و می­ گوید من چنین تباری دارم و چنین کسی هستم. تو چه کسی هستی؟ برای چه به من حمله می‌کنی؟ یعنی درحقیقت وارد فضای گفت‌و‌گو و عقلانیت می‌شود. آن‌گاه فریدون ایران را به ایرج می‌دهد. از نگاه فردوسی همه جنگ‌های عالم ناشی از این است که در ایران یک قوم با فرهنگ و اهل اندیشه و مدارا و خرد هستند و با چنین نظمی این سرزمین را اداره و آباد کرده‌اند، ولی دیگران به اینها حسد می‌برند و کینه می‌ورزند و قصد تصاحب سرزمین‌شان دارند. این اتفاقات تلخ که در تاریخ می‌افتد برخاسته از رشک بردن به عقلانیتی است که در ایران است. فردوسی بیش از آنکه نقاط قوت و ضعف یک کشور را در جغرافیای آن بیان کند، در شیوه رفتار حکمرانان و رفتار دادگرانه و آبادگرانه می‌داند. شخصیت اصلی شاهنامه رستم است، رستم به‌عنوان پهلوانِ پهلوانان فقط یک آدم قدرتمند نیست، بلکه خرد را هم درکنار پهلوانی و قهرمانی دارد. رستم در جاهایی که در کار و کارزار وامی‌ماند، به پدرش زال پناه می‌برد تا از خردمندی او، که پرورده سیمرغ است، مدد گیرد. بیان کردم که ایرج رفتار خردمندانه دارد، تور رفتار خشونت‌طلبانه و ستیزه‌گرانه دارد و سلم هم رفتار محافظه‌کارانه و موذیانه. اما رستم جزو این گروه‌ها نیست، نه اهل سلامت جستن است و نه خشونت‌طلب و ستیزه‌جو است. فردوسی روایت متفاوتی از رستم به‌عنوان پهلوانِ پهلوانان دارد: مسلماً یک بخش آن توان جسمی ‌او است. اما آن چیزی که درحقیقت به رستم کمک می‌کند، دانایی و خرد اوست، چون اگر خردش نبود در پیکار با اسفندیار از بین رفته بود.

در جاهایی نیز که عقل رستم قد نمی‌دهد، به زال پناه می‌برد. می‌دانیم که زال هم از سیمرغ می‌پرسد، که گفته می‌شود در کوه قاف ساکن است. سیمرغ نماد خرد آسمانی است. این سلسله مراتب را ببینید. حالا زال کیست؟ زال سفید موست و نماد عقلانیت کهنسالان باتجربه و دانش است، نمادی که بعدها در عرفان به پیر یا بابا یا خضر تبدیل می‌شود. بهره‌گیری از دانش و بینش پیر، بویژه برای شرایط دشوار، ضروری است.

زال پهلوان سترگی است، گرچه در جنگ‌های کمی شرکت داشته، ولی راهنمای رستم در سخت‌ترین نبردهاست. زال پدر رستم و ‌پرورده سیمرغ است. سیمرغ پرنده اسطوره‌ای است که بر فراز کوه زندگی می‌کند. آشیانه سیمرغ به بالای ابرها رسیده و کسی از زمینی‌ها جز دیوار آن را نمی‌دیده است. سیمرغ پرنده‌ای قدسی است و عالِم به رازهای عالَم که بعدها در ادبیات عرفانی نماد وحدت وجود می‌شود. در حقیقت زال در آسمان‌ها و زیر بال‌وپر او بزرگ می‌شود و رابط آسمان و زمین است؛ یعنی در ۱۵ سالگی زال بلوغ تازه‌ای روی می‌دهد و عقل کیهانی به یاری عقل پهلوانی‌اش می‌آید.

سروش پیک خدایان، شکل دیگری از دانایی را به صاحب فره، عرضه می‌کند. به‌عنوان مثال در جایی دیگر فریدون، ضحاک را در بند می‌کشد و گرزش را بلند می‌کند که بر سر ضحاک فرو بیاورد، آنجا سروش آسمانی می‌آید و به فریدون می‌گوید که ضحاک را نکشد، بلکه او را به‌بند کشد.

رستم نیز در عین حالی که عقل دارد و درعین حالی که سیمرغ هم همراهی‌اش می‌کند و در عین حالی که زال هم همراهی‌اش می‌کند، مطلق نیست. خطا هم می‌کند و چشم خردش بسته می‌شود. خود او پس از کشتن سهراب خودش را نفرین می‌کند:

که رستم منم کم مماناد نام

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.