پاورپوینت کامل نگاهی به تأثیرپذیریهای کلام امامیّه از کلام اشعری و فلسف? سینوی و عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نگاهی به تأثیرپذیریهای کلام امامیّه از کلام اشعری و فلسف? سینوی و عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاهی به تأثیرپذیریهای کلام امامیّه از کلام اشعری و فلسف? سینوی و عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاهی به تأثیرپذیریهای کلام امامیّه از کلام اشعری و فلسف? سینوی و عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
کلام امامیّه در ادوار مختلف تحتتأثیر جریانهای مطرح و متنوّع فکری در تمدّن اسلامی قرار گرفته است و از جهات گوناگون و به درجات متفاوت از آنها اثر پذیرفته. کلام معتزلی، کلام اشعری، فلسف سینوی، عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی مهمترین مکاتب فکری اثرگذار بر کلام امامیّه در دورانهای مختلف بوده است. عمدهترین تحوّلات رخداده در کلام امامیّه که موجب پدید آمدن مکاتب و جریانهای کلامی متمایز در کلام امامی شده است برخاسته از همین اثرپذیریهای متکلّمان امامی از مکاتب فکری یادشده است.
حمید عطائی نظری
چکیده: کلام امامیّه در ادوار مختلف تحتتأثیر جریانهای مطرح و متنوّع فکری در تمدّن اسلامی قرار گرفته است و از جهات گوناگون و به درجات متفاوت از آنها اثر پذیرفته. کلام معتزلی، کلام اشعری، فلسف سینوی، عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی مهمترین مکاتب فکری اثرگذار بر کلام امامیّه در دورانهای مختلف بوده است. عمدهترین تحوّلات رخداده در کلام امامیّه که موجب پدید آمدن مکاتب و جریانهای کلامی متمایز در کلام امامی شده است برخاسته از همین اثرپذیریهای متکلّمان امامی از مکاتب فکری یادشده است. در نوشتاری که در شمار پیشین همین مجلّه زیر عنوان «کلام شیعی و گفتمان معتزلی (ملاحظاتی در باب مسأل تأثیرپذیری کلام امامیّه از کلام معتزله) » منتشر شد، به اثرپذیریهای کلام امامیّه از کلام معتزلی پرداختیم. اکنون در مقال حاضر به اصل تأثیرپذیری کلام امامیّه از کلام اشعری، فلسف سینوی، فلسف اشراقی، عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی اشاره میکنیم. توجّه به این اثرپذیریها، در نحو مواجه ما با متون کلامی امامیّه بسیار مؤثّر و راهگشاست و به ما یادآوری میکند به هنگام مطالع آراء و آثار متکلّمان امامی تأثّرات اندیشگی آنها را از مکاتب فکری دیگر مدّ نظر قرار دهیم.
کلیدواژهها: کلام امامیّه، تأثیر پذیری، کلام اشعری، فلسف سینوی، فلسف اشراقی، عرفان ابن عربی، حکمت صدرایی.
۱_ مقدّمه
توجّه به پیوستگی و ارتباط کلام امامیّه با سایر مکاتب فکریِ پدیدآمده در تمدّن اسلامی از ضرورتهای پژوهش در کلام امامیّه است. بررسی تاریخی ادوار مختلف کلام امامیّه حاکی از آن است که این دانش در فضایی تکوین یافته و بالیده است که در آن پیوسته در تماس با اندیشههای گوناگونِ مکاتب مطرح در تمدّن اسلامی بوده و در اثر ارتباط با نظامهای فکری دیگر، در برخی جوانب، دچار تغییراتی شایانتوجّه شده است. مناطقی چون بغداد و ری، که زیستگاه بسیاری از متکلّمان امامی معروف بوده است، محلّ حضور فیلسوفان و متکلّمان دیگر فِرَق اسلامی نیز بوده است. این متکلّمان امامی، که بِناگزیر در مواجهه و ارتباطی تنگاتنگ با متفکّران دیگر مذاهب قرار داشتهاند، در برخی مسائل و موضوعات، از نگرشها و نگاشتههای آنان تأثیر پذیرفتهاند و گاه نیز بر عکس، منشأ تأثیراتی بر دیدگاهها و نوشتههای سایر متکلّمان مسلمان شدهاند. این تأثیرپذیری، محدود به پذیرش آموزههای اعتقادی نیست، بلکه بهطور عمده، در زمین نحو تبیین مسائل کلامی و صورتبندی آنها یا استعمال قواعد و براهین و اصطلاحات خاصّ برگرفته از مکاتب دیگر است. در واقع، اگرچه در تاریخ کلام اسلامی نمونههای متعدّدی از پذیرش اصول فکری و اعتقادی فرقههای رقیب و مخالف از سوی متکلّمان برخی مکاتب نیز وجود داشته است، بخش قابلتوجّهی از تأثّراتی که در تاریخ تعاملات فکری مکاتب کلامی مختلف در تمدّن اسلامی اتّفاق افتاده است، تأثیرپذیری در حوز نحو تبیین و تنظیم و تحریر مسائل کلامی بوده.
تعاملات و روابط فکری یادشده، تنها میان متکلّمان مسلمان برقرار نبوده، گاه در برخی مناطق، دامن آنها گستردهتر گشته، به ارتباطات و داد و ستدهای علمی میان متکلّمان مسلمان و مسیحی و یهودی نیز کشیده شده است.۱
برای نمونه، حضور اقوام و ادیان مختلف، از مسلمان و مسیحی و یهودی تا زردشتیان و زندیقان و پیروان ادیان بشری گوناگون، در بغداد در عصر آلبُویه (قرون چهارم و پنجم هجری قمری)۲ سبب گشت که این شهر از مراکز فرهنگی مهمّ جهان اسلام بهشمار آید و محلّ تلاقی افکار و مواجه علمیِ مکاتب فکری مختلف گردد. اختلاف عقیدتی شدید میان ادیان و مذاهب یادشده باعث رواج مناظرات و گفتگوهایِ بینالادیانی در میان عالمان این ادیان شده بود.۳ افزون بر این، فعّالیّت و حضور جدّی مهمترین فرقههای اسلامی، یعنی اصحابالحدیث (حنابله) و اشاعره و معتزله و امامیّه در بغداد، زمین بروز مجادلات کلامی میان دانشوران این فِرَق را فراهم آورده بود.۴
بهطور طبیعی برپایی مناظرات شفاهی و نگارش ردّیههای گوناگون بر عقاید دیگر مذاهب و مِلَل از سوی متکلّمان فرقههای اسلامی، باعث رشد و گسترش علم کلام میگشت، چُنانکه پیدایی علم کلام، خود، حاصلِ رواج همینگونه مجادلات و مناظرات بود. امّا عِلاوه بر این، در اثر آن رویاروییها و گفتوگوها، متکلّمان ادیان و فرقههای مختلف تحتتأثیر روشها و نگرشها و اندیشههای یکدیگر نیز قرار میگرفتند. در دورههای بعد نیز این همزیستی و تبادلِ افکار و انظار میان متکلّمان مسلمان، در مناطق مختلف تمدّن اسلامی برقرار بود و تأثیر و تأثّرات پیشگفته همچنان استمرار یافت. در نتیجه، اکنون برای بررسی تاریخیِ تحوّلات پدیدآمده در موضوعات مختلف کلامی در مکاتب نامبرده، اتّخاذ رویکردی جامع و فرافرقهای و کاوش در روابط اندیشگی و تَعاطی افکار میان آنها امری اجتنابناپذیر و بغایت بایسته است. در بسیاری از پژوهشها، محقّقان با غَفلت از پیوند و تعامل فکری متکلّمان ادیان و مذاهب مختلف با یکدیگر، و بدون توجّه به پیشین تاریخی مسائل کلامی در فرقهها و مکاتب فکری حاضر در تمدّن اسلامی، تنها به بررسیِ صِرفِ اندیشههای کلامی متکلّمان فرق مورد نظر خود پرداختهاند. طبعاً، ثمرات این دست پژوهشها نتایجی دقیق و عمیق بهحساب نمیآید و تحلیلهای مبتنی بر آنها نیز ناقص و نااستوار خواهد بود.
در بررسیِ تطوّرات کلام امامیّه لحاظ همین داد و ستدهای اندیشگی میان این مکتب و سایر مکاتب کلامی و فلسفی بسیار حائز اهمّیّت است. از حیث تاریخی، کلام امامیّه در ادوار مختلفِ تکوین و تکامل خود، با دو نظام کلامیِ معتزله و اشاعره و همچنین فلسف ابنسینا در تعامل نزدیک بوده و از آنها تأثیرات قابل توجّهی پذیرفته است. دو مکتب فکریِ فلسف اشراقیِ شیخ شهابالدّین سهروردی (د: ۵۸۷ ه.ق.) و عرفان نظریِ ابنعربی (د: ۶۳۸ ه.ق.) نیز در مقاطعی، در پارهای مسائل و موضوعات بر برخی متکلّمان امامی و تحوّل دانش کلام در امامیّه اثرگذار بوده است. با این حال، میزان و گستره، و در نتیجه، اهمّیّت تأثیرات آنها بر کلام امامی تا پیش از تأسیس حکمت متعالیه صدرائی نسبت به سایر مکاتب فکری یادشده، محدود بوده است. فلسف ملّاصدرا (د: ۱۰۵۰ ه.ق.) موسوم به «حکمت متعالیه» نیز در چند قرن اخیر تأثیرات فراوانی بر اندیش متکلّمان امامی داشته است و بدون شکّ یک عامل مهم در تحوّلات کلام امامیّه در قرون متأخّر باید بهشمار آید.
در مقابل، به نظر میرسد کلام امامیّه هیچگاه در تاریخ خودش، تعامل نزدیک و ارتباط شایانتوجّهی با کلام اسماعیلی و کلام ماتُریدی پیدا نکرد، و تأثیر و تأثّر ویژهای میان آراء کلامی آنها پدید نیامد. این مطلب از میزان اشارات اندک به آراء و آثار متکلّمان این فرقهها در متون متعلّق به هر یک از آنها نیز قابل فهم است. در مکتوبات کلامی امامیّه، آن اندازه که نام و آراء متکلّمان معتزلی و اشعری و فلاسفه مجال طرح یافته است، به هیچ روی از اسامی و دیدگاههای متکلّمان اسماعیلی و ماتُریدی یاد نشده است.
بنا بر این، بیشترین پیوندها و ارتباطات کلام امامیّه در قرون میانیِ اسلامی، با مکاتب معتزله و اشاعره و فلسف سینوی بوده است. به همین دلیل، هرگونه بررسی جامع و ژرفنگرانه در باب تاریخ مسائل و اندیشههای کلامی در امامیّه و تطوّرات آنها در این دوره نیز بهطور حتم باید با روش تطبیقی، و لحاظ مباحث مطرح در کلام معتزله و کلام اشاعره و فلسف ابنسینا صورت گیرد.
در ادامه، مروری کوتاه مینماییم بر پژوهشهایی که در خصوص تعاملات و روابط فکری میان کلام امامیّه و جریانها و مکاتب فکری مهمّ تمدّن اسلامی کلام اشعری، فلسف سینوی، فلسف اشراقی، عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی صورت گرفته است. روشن است که در این مجال اندک، درصدد مشخّص کردن مواضع دقیق اثرپذیریها و موارد جزئیِ تأثیر و تأثّرات اندیشگی نیستیم. بررسی دقیق چند و چون تعاملات و پیوندهای فکری میان امامیّه و مکاتب مزبور مستلزم پژوهشهای متعدّد و بسیار گسترده است. اکنون فقط در پی اشاره و تأکید بر اصل وجود این پیوستگیها و روابط فکری، و ارائ گزارشی کتابشناسانه از تحقیقات مربوط به این حوزه هستیم تا هم وضعیّت تحقیقات کلامی ما در این موضوع معلوم شود و هم بهاجمال ارتباط و پیوستگی فکری کلام امامیّه با مکاتب پیشگفته مشخّص گردد. توجّه به این نِکات، ضرورت اتّخاذ رویکرد جامع تطبیقیِ در پژوهشهای کلامی و بررسی همگام متون کلامی و فلسفی مکاتب یادشده را به هنگام مطالع متون کلامی امامیّه آشکار مینماید.
در واقع، تنها با مقایسه و مطالع همزمانِ آثار کلامی مهمّ مکاتب یادشده است که میزان و مواضع تأثیرپذیری آنها از یکدیگر در موضوعات و مسائل مختلف کلامی روشن میشود و آنگاه آموزهها و روشهای ابتکاری متکلّمان، یا تقلیدها و اقتباسهای آنان از یکدیگر معلوم میگردد. بدون مقایسه و لحاظ متون سایر مکاتب در تحقیقات کلامی ممکن است پژوهش ما در معرض آسیب عدم شناخت صحیح خاستگاهها و ریشههای تاریخی آموزههای عقیدتی قرار گیرد. در نتیجه، ممکن است ابداع نظریه یا استدلالی را به مکتب یا متکلّمی اسناد دهیم در حالی که به واقع، ارائ آن نظریّه یا استدلال صرفاً نتیج اقتباس از آثار متکلّمان فرق دیگری بوده باشد.
اهمّیّت این مطلب، خصوصاً با توجّه به سنّت ناشایست امّا متداول رونویسیِ نویسندگان مسلمان از آثار یکدیگر، که اغلب در نگاشتههای خود به نقل گسترده از آثار عالمان پیشین پرداختهاند بیآنکه اشارهای به مرجع و مأخذ خویش بنمایند، بیشتر آشکار میگردد. بسیاری از نویسندگان مطالبی را در آثار خویش آوردهاند که خواننده در نگاه نخست گمان میکند از تراوشات ذهنی نویسنده و ریخت قلم خود اوست، در حالی که با مقایسه و انطباق با متون گذشته یا همعصر آن آثار معلوم میگردد که تمام یا بیشتر آنها برگرفته و مقتبس از نوشتههای پیشینیان است. نمونههای این اخذ و اقتباسها _ که البتّه امروزه بدان لقب «انتحال» یا «سرقت ادبی» میدهند _ بسیار زیاد است و اکنون مجال طرح نمونههای رنگارنگ آن نیست.۵
به کمّ و کیف تأثّرات کلام امامی از مکتب اشاعره و فلسف سینوی و فلسف اشراقی و عرفان ابن عربی و حکمت صدرایی اشاره میشود.
۲_ تأثیرپذیری کلام امامیّه از کلام اشعری
در خصوص چند و چون تعاملات، و تأثیر و تأثّرات میان کلام امامیّه و کلام اشعری در قرون میانی اسلامی، تا آنجا که نگارنده میداند، هیچ تحقیق درخور توجّهی صورت نگرفته است. میدانیم که در قرون هفتم و هشتم هجری قمری میان متکلّمان امامی همچون خواجه نصیرالدّین طوسی (د: ۶۷۲ ه.ق) و علّام حلّی (د: ۷۲۶ ه.ق) از یکسو، و متکلّمان و فیلسوفان اشعریِ شافعی مثل نجمالدّین کاتبی قزوینی (د: ۶۷۵ ه.ق.) و اَثیرالدّین اَبهَری (د: ۶۶۳ ه.ق.) و شمسالدّین کیشی (د: ۶۹۵ ه.ق) و شمسالدّین خسروشاهیِ تبریزی شافعی (د: ۶۵۲ ه.ق.) و حتّی خواجه رشیدالدّین فضل الله همدانی (د: ۷۱۸ ه.ق.) _ که از دین یهودی به اسلام اشعری تغییر کیش داده بود _ از سوی دیگر، روابط علمی گسترد بینظیری وجود داشته است. مکاتبات و مناظرات علمی و نیز پیوندهای استادی و شاگردی میان این متکلّمان امامی و اشعری بهخوبی نشاندهند روابط نزدیک و تعاملات فکری میان آنها در دور یادشده است. این وضعیّت در واقع موقعیّتی استثنائی و نادر در تاریخ تعاملات اندیشگی بین امامیه و اشاعره بود که پیش از آن نظیری نداشت. پس از آن دوره نیز ارتباطات علمیِ پیشین میان متکلّمان امامی و اشعری استمرار نیافت. نسل بعدی متکلّمان امامی همچون فخرالمحقّقین (د: ۷۷۱ ھ.ق.) و رکنالدّین جرجانی (زنده در ۷۲۸ ه.ق) و نصیرالدّین کاشانی (د: ۷۵۵ ھ.ق.) و فاضل مقداد (د: ۸۲۶ ه.ق.) که بیشتر در حلّه ساکن بودند ارتباط چندانی با متکلّمان اشعریِ همعصر خود نداشتند و دیگر از آن تعاملات نزدیک و دامنهدار پیشین با اشاعره خبری نیست.
خواجه نصیرالدّین طوسی احتمالاً از نخستین فیلسوف _ متکلّمان امامی است که به تعامل نزدیک با عالمان اشعری پرداخت. او از یک طرف استاد فیلسوف بزرگ اشعری، قطبالدّین شیرازی (د: ۷۱۰ ھ.ق.) بوده است۶، و از طرف دیگر، مدّتی در نیشابور نزد دو عالم برجست شافعی اشعری، که هر دو شاگرد فخر رازی نیز بودهاند، تحصیل کرده بوده است: یکی، قطبالدّین مصری (د: ۶۱۸ ه.ق) که از او طبّ و حکمت را فراگرفته،۷ و دیگری، فریدالدّین داماد۸ که در محضر وی اشارات ابن سینا را خوانده بوده است.۹
همچنین او در بغداد یا مَوصِل از کمالالدّین بن یونس مَوصِلی (د: ۶۳۹ ه.ق) ریاضیدان و منجّم اشعریِ شافعی کسب دانش کرده بوده است.۱۰
مباحثات و مکاتبات و مناقشات متعدّد و متنوّع خواجه نصیر با فیلسوفان و متکلّمان اشعری همچون نجمالدّین کاتبی قزوینی۱۱ و اَثیرالدّین اَبهَری و شمسالدّین کیشی و شمسالدّین خسروشاهیِ تبریزی شافعی شواهد و جلوههایی از تعاملات علمی نزدیک میان رئیس امامیّه در عصر خود و بزرگان اشعری است. عبارات بسیار احترامآمیزی که آنان در مکاتبات خود در حقّ یکدیگر بهکار بردهاند بسیار شایانتوجّه و عبرتآموز است. در یکی از این مکاتبات، پس از پرسش و پاسخها و نقض و ابرامهای مختلف از سوی خواجه و کاتبی، جناب کاتبیِ اشعری به حقّ و دقیق و متین و قوی بودن سخنان خواجه اعتراف میکند و او را بسیار میستاید و از اینکه توانسته از دانش خواجه مستفید شود اظهار خشنودی مینماید:
لمّا تأمّلت فى الفوائد النّفیسه و النّکت الشّریفه الّتی أفادها مولانا و سیّدنا، المولى المعظم، الصاحبُ الأعظم، العالمُ العادل، و المنعم المحسن، المحقّ المحقق، أعلم العلماء و الحکماء المحققین، أفضل المتقدّمین و المتأخّرین، نصیرُ الملّه و الحقّ و الدّین، سلطان الشّریعه، برهان الحقیقه، محمّد بن محمّد بن الحسن الطوسىّ _ أدام اللّه ظلاله و ضاعف جلاله _ فى إزاله الخیالات الّتی عرضت لى على الأجوبه الّتی ذکرها لأسئلهٍ و مُنوع صدرت منّى على البراهین المنقوله عن الحکماء فى إثبات موجود واجب لذاته _ جلّت قدرتُه و علت کلمتُه _ فوجدتُها فى غایه ما یجبُ أن یکون من الحسن و الدّقّه و المتانه و القوّه، وافیهً بإزاله تلک الخیالات، کافیهً فى إبطال ما یُخیّل لى من التّمویهات، مُطابقهً للحقّ الصّریح الّذی لا یأتیه الباطلُ من بین یدیه و لا من خلفه، خصوصاً الطریقه الّتی اخترعها فى تقریر برهان التّطبیق. و إنّى غفلتُ عن تحقیق مرامه و تطبیق کلامه فیها، لقُصورى و عجزى عن إدراک مخترعاته. و کیف لا یعجزُ مثلى عن ذلک، فإنّ المحققین من المُتقدّمین المُبدعین لأنواع العلوم _ لو کانوا موجودین _ لحقیقٌ بهم أن یعجُزوا عنه غایهَ العجز. فشکرتُ اللّه _ تعالى_ على موهبه تلک النّعم الکامله و العواطف الشّامله لأهل العلم، الّتی قصرت عن فهمها عقولُ الأواخر و الأوائل، و عجزت عن درکها و ضبطها أذهانُ الحُذّاق و الأفاضل … .۱۲
در مقابل، خواجه نیز او را با عباراتی بسیار والا اینگونه مدح کرده است:
المخاطبهُ العالیهُ الواردهُ من حضره مولانا، الإمام المعظّم، العالم الکامل، المحقّق المدقّق، نجم الملّه و الدّین، عزّ الإسلام و المسلمین، ملک العلماء فى العالمین، الکامل المحقّق المدقّق، نجم الملّه و الدّین، علّامه العصر، أفضل العالم _ أدام اللّه عُلوّه، و حرس مجده _ إلى داعیه المُخلص، محمّد بن محمّد بن الحسن الطوسىّ، المُستفید من نتائج خواطره الفیّاضه، المُقتبس من أنوار عُلومه الکاشفه عن دقائق الحقائق، وصلت إلیه، فقبّلها ألفاً، و لَثمَها حرفاً حرفاً، و نظرَ فیها، فوجدها مشتملهً على المدح و الثّناء على من لا یستحقّ ذلک و لا دونَها. و کان المرجوُّ من تیّار بحره الزّاخر، إفادهَ الأسرار و إفاضه الأنوار فى البحث الّذی هو أهمّ المُهمّات و أعظمُ المطالب. فتفرّس من ذلک أنّه _ أدام اللّه أیّامه _ وجد داعیه غیرَ مستعدّ لنوادر إیرادته و التّنبیه لدقائق مباحثه، فأراد قطعَ الکلام معه على وجه أجمل، و الحکم له فى کلِّ إیراد و إصدار، و لیس لمثل الدّاعى على علّامهٍ مثلهِ اعتراضٌ. فوقف حیثُ أوقفه، و أقام حیثُ قطع عنه فوائده، و هو على کلِّ حال داعٍ لأیّامه، ذاکرٌ لإنعامه، فاللهُ _ تعالى_ یجزیه خیرَ الجزاء و یحصِّل مطالبهُ کما شاء.۱۳
چُنین تعارفات صمیمانه و ستایشها میان دانشمندی امامی با دانشوری سُنّیِ اشعری بسیار جالب توجّه و کم نظیر است.
شاگرد خواجه، علّام حلّی نیز مدّتی تلمیذ فیلسوف و متکلّم معروف اشعری، شمسالدّین کیشی شافعی بوده است و او را اینچُنین ستوده:
این شیخ از برجستهترین دانشوران شافعی بود و در شمار منصفترینِ مردمان در بحث و گفتوگو قرار داشت. من نزد او درس میخواندم و گاه بر او اعتراضاتی وارد میکردم، پس اندیشهای میکرد و آنگاه یا جواب میداد یا میگفت در اینباره میاندیشم و بعد از این، پرسش را دوباره از من بازپرس. پس من یکی دو سه روزی بعد مجدّد سؤالم را میپرسیدم، پس او گاهی جواب میداد و گاه میگفت: توان پاسخ گفتن به این پرسش را ندارم.۱۴
همو به شاگردی خویش نزد عالم اشعری برجسته نجمالدّین کاتبی قزوینی نیز تصریح کرده و او را از فضلای زمان خود و آگاهترین دانشمندان در منطق دانسته که به اخلاق نیک متّصف بوده و از برترین عالمان شافعی بهحساب میآمده است.۱۵ علّامه بر دو کتاب مهمّ کاتبی نیز شرح نگاشت: وی ایضاح المقاصد را در شرح بر حکمه العینِ کاتبی نوشت و القواعد الجلیّه را در شرح اثر منطقی مشهور، الرساله الشمسیه تحریر کرد.
علّامه همچنین با وزیر و مورّخ و متکلّم سرشناس اشعری، خواجه رشیدالدّین فضل الله همدانی نیز روابط و تعاملات علمی نزدیکی داشته و همواره او را میستوده است.۱۶ خواجه رشیدالدیّن نیز بهنحو متقابل، برای او احترام خاص قائل بوده و به وی اکرام ویژه مینموده است.۱۷ مباحثات علّام حلّی با خواجه رشید در مسائل مختلف کلامی و فلسفی نشانگر ارتباط علمی نزدیک آنها با یکدیگر بوده است. یک نمون آن مباحثات فلسفی، در شرحی که علّام حلّی بر کتاب الشفاءِ ابن سینا با عنوان کشف الخِفاء فی شرح الشفاء نگاشته است،۱۸ انعکاس یافته. او در این شرح، که ظاهراً حاصل مباحثات او با رشیدالدّین دربار متن شفاء در جلسات متعدّد بوده است۱۹
، هم به دیدگاههای خود اشاره کرده و هم آراء رشیدالدّین را با یادکرد از او با عناوینی همچون «قال أفضل العصر خواجه رشیدالدّین»۲۰ و «قال أفضل العصر خواجه رشید الملّه والدّین عزّت انصاره»۲۱ بازتاب داده است.
پس از این دوره، ارتباط نزدیک و تعامل پویای پیشین متکلّمان امامی با متکلّمان اشعری تقریباً از میان رفت و این ارتباط بیشتر به شکل مکتوب و در قالب نگارش شروح و ردود بر آثار کلامی یکدیگر ادامه یافت. نگارش دو شرح بر تجرید الاعتقادِ خواجه نصیرالدّین طوسی از سوی دو متکلّم بزرگ اشعری، یکی شرح شمسالدّین محمود اصفهانی (د: ۷۴۹ ه.ق.) زیر عنوان تسدید القواعد فی شرح تجرید العقائد _ که به شرح قدیم تجرید نیز معروف است _۲۲ ، و دیگری، شرح ملّا علی بن محمّد قوشچی (د: ۸۷۹ ه.ق.) که به شرح جدید تجرید نیز نامور است، نمونههایی است از ارتباط مکتوب متکلّمان اشعری با کلام امامیّه. متکلّمان اشعریِ پس از خواجه به تجرید الاعتقاد توجّه ویژهای داشتهاند و در نگاشتههای کلامی خودشان در برخی جهات از آن بهرهمند و متأثّر نیز بودهاند.۲۳
در طرف مقابل، و تنها برای مثال، شرح نصیرالدّین کاشانی بر طوالع الأنوارِ بَیضاوی نمونهای از توجّه و ارتباط متکلّمان امامیِ حلّه با کلام اشعری است.۲۴ کتاب طوالع الأنوار نوشت قاضی ناصرالدّین بَیضاوی (د:۶۸۵ ه.ق.) یکی از مهمترین آثار کلامی اشاعره در دور میانی است که شرح نصیرالدّین کاشانی بر آن حکایت از آشنایی عمیق وی با کلام اشاعره دارد. قاضی نورالله شوشتری در وصف این شرح گفته است:
و یکی دیگر از مصنّفات شریف آن نحریر مدقّق، شرح طوالع قاضی بیضاوی است و در آنجا سخنان بهرتبه۲۵ دارد.۲۶
کاشانی همچنین به تدریس دیگر کتاب مهمّ بَیضاوی در کلام اشعری، یعنی مصباح الأرواح اشتغال داشته و شمسالدّین محمّد بن صَدقه حلّی یکی از متکلّم امامی حلّی، این کتاب را بهطور کامل نزد او خوانده بوده است.۲۷ افزون بر این، نصیرالدّین بر شرح قطبالدّین رازی (د:۷۶۶ ه.ق.) بر کتاب منطقی شمسیّه تألیف نجمالدّین کاتبی قزوینی (د:۶۷۵ ه.ق.) موسوم به تحریر القواعد المنطقیّه نیز حاشیهای نگاشته است که میر سَیّد شریف جرجانی، متکلّم بزرگ اشعری، به پارهای از نقدهای کاشانی پاسخ گفته است.۲۸ چنانکه بیان شد نمونههای این شرح و نقدها میان متکلّمان امامی و اشعری در دور پس از خواجه نصیرالدّین طوسی فراوان است.
موارد یادشده تا حدودی حکایتگر ارتباطات و تعاملات علمی میان متکلّمان امامی و اشعری در قرون میانی است؛ امّا آنچه در این مقال مورد توجّه اصلی است اشاره به اصل اثرپذیری متکلّمان امامی در پارهای رویکردها و آراء خود از متکلّمان اشعری در این دوره است.
به نظر میرسد اثرگذارترین متکلّم اشعری بر کلام امامیّه امامِ اشاعره فخر رازی (د: ۶۰۶ ه.ق.) بوده است. فخر رازی، که بر اساس نقل برخی منابع شاگرد متکلّم برجست امامی سدیدالدّین حِمَّصی رازی بوده است۲۹، نقط عطفی در کلام اشعری، و به گمان راقم سطور در کلّ کلام اسلامی، بهشمار میآید که دیدگاهها و نگاشتههایش هم بر متکلّمان بعدی اشعری تأثیر بسیار نهاده و هم بر متکلّمان امامی. ذهن نقّاد و وقّاد و اندیش پویای او سبب تمایز آثار کلامی او از متکلّمان پیشین اشعری شده است بهگونهای که ابتکار طرح بسیاری از مسائل و اشکالات و پاسخها در کلام اشعری میانه را باید از ناحی او دانست.
افزون بر این، فخر رازی نقش مهمّی در ترویج کلام فلسفی در اشاعره ایفا نمود و به همین سبب تحوّلی شایان توجّه را در کلام اشعری پدید آورد. گرچه گرایش برخی از متکلّمان اشعری به فلسف ابنسینا از زمان جوینی و غزالی باعث شده بود که روشها و مفاهیم و اصطلاحات فلسفی بهتدریج وارد کلام اشعری شود، این جریان با کوششهای فخر رازی گسترش و پیشرفت بسیار یافت.
فخر رازی اگرچه با بسیاری از مبانی و قواعد و آراء فلاسفه مخالف بود و در ردّ و طرد آنها در آثار خویش از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد، دانشی وافر در فلسفه داشت و خود از پارهای اصطلاحات و قواعد فلسفی در مباحث کلامی استفاده مینمود. بعید نیست که همین گرایش فلسفی او موجب شده باشد که _ به تعبیر خود فخر _ بسیاری از اهل سنّت او را خارج از قلمرو اهل سنّت و جماعت بدانند. ۳۰
او خود تصریح کرده که در آغاز اشتغال به تحصیل علم کلام، به آموختن کتب فلاسفه اشتیاق داشته است برای آن که بتواند به ردّ آنها بپردازد و به همین جهت، مدّتی از عمر خویش را صرف یادگیری فلسفه کرده است. او سپس به فهرستی از آثار خود اشاره میکند که در ردّ بر فلاسفه و شبهات آنها نوشته شده است از جمله نهایه العقول ، المباحث المشرقیّه ، الملخّص و شرح الإشارات و … .۳۱
مقایس متون کلامی متکلّمانی چون ابن میثم بحرانی و نصیرالدّین طوسی و علّام حلّی با آثار کلامی فخر رازی در موضوعات مختلف، نشان میدهد که ردّپای آثار و آراء فخر در مواضع قابلتوجّهی از متون کلامی متکلّمان نامبرده قابل مشاهده است.۳۲ اگرچه خواجه نصیر با نگارش نقد المُحَصَّل و شرح اشارات و تنبیهات به مصاف نگاشتهها و اندیشههای فخر رازی رفته است و در موارد و مواضع بسیاری به نقد آنها پرداخته، در عین حال از پارهای آثار و آراء فخر رازی استفاده نیز کرده است و احتمالاً ایدههایی از آنها برگرفته باشد.
به همین نحو، با وجود نقدهای تند علّامه بر فخر رازیِ اشعری، اثرگذاریِ افکار و آثار فخر رازی _ که علّامه از وی با عنوان «افضل المتأخّرین» یاد کرده است۳۳ _ بر آثار و افکار علّامه غیر قابل انکار است.۳۴ در مواردی میتوان نشان داد که مطالب علّامه در باب یک موضوع صرفاً رونوشتی است از بعضِ آثار فخر رازی.۳۵
شاید یکی از مهمترین جنبههای اثرگذاری فخر رازی بر کلام امامیّه واسطهگری او در انتقال سبک و رویکرد فلسفی به مسائل و مباحث کلامی باشد. به نظر میرسد فخر رازی واسط ورود کلام فلسفی به کلام امامی بوده است و اثرگذاری او بر کلام امامیّه هم بیشتر از همین حیث، و همچنین از جهت ساختار و نوع پرداخت به مسائل و مطالب کلامی بوده است. بدیهی است که برای تعیین کمّ و کیف اثرگذاری فخر رازی و تأثیرات احتمالی متکلّمان اشعریِ پس از او مثل قاضی بَیضاوی و سعدالدّین تفتازانی و میر سَیّد شریف جرجانی بر متکلّمان امامی باید پژوهشهای جداگانهای صورت گیرد. همچنین اقبال متکلّمان امامی به آراء و آثار غزالی (د: ۵۰۵ ه.ق.) و اخذ و اقتباس احتمالیِ آنها از وی نیز موضوع یک پژوهش مستقلّ میتواند واقع شود. چنانکه بیان شد، هدف از بیان نِکات یادشده در اینجا صرفاً تأکید بر اصل وجود تأثیر و تأثّر میان نظامهای کلامی امامی و اشعری و اهمّیّت توجّه به آن در پژوهشهای کلامی بود.
۳_ تأثیرپذیری کلام امامیّه از فلسف سینوی
فلسف ابنسینا به عنوان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین مکاتب فکری شکلگرفته در تمدّن اسلامی نه تنها سنّت فلسفی ماندگاری از خود برجای گذاشت، بلکه ماجرای فکر کلامی در عالم اسلام را نیز تحتتأثیر خود قرار داد و تحوّلی شگرف در آن پدید آوَرد. بررسی تأثیری که فلسف ابنسینا بر کلام اسلامی نهاد از موضوعات بسیار مهمّ قابل بحث در سیر تطوّر و تحوّل اندیش کلامی در تمدّن اسلامی است.
تعالیم فلسفی ابنسینا هم بر کلام شیعه، و هم بر کلام اهل سنّت تأثیرات قابل توجّهی گذاشت و موجب پیدایی تحوّلاتی مهم در این مکاتب شد. برخی از مسائل مربوط به شناخت جهانِ پیرامونی که زیر عنوان طبیعیّات بررسی میشود هم در فلسفه و هم در کلام اسلامی مطرح بوده است، و از اینرو طبیعی بود که طبیعیات فلسف سینوی بر مباحث طبیعیات علم کلام _ که مباحث «لطیف» یا «دقیق» کلام نام گرفته است _ نیز اثرگذار باشد. از سوی دیگر، موضوع اثبات مبدأ هستی و صفات او که تحت نام «الهیّات بمعنی الأخص» در فلسفه مطرح شده است، مهمترین و اصلیترین مبحث در علم کلام نیز هست و طبعاً مباحث مطرح در فلسفه میتوانسته موجب بروز تحوّلاتی در چگونگی پرداخت متکلّمان به این موضوعات در علم کلام گردد.
برای آنکه دامنه و حوزههای اثرگذاریِ فلسف ابنسینا بر کلام اسلامی بهنحو دقیق روشن شود باید هر یک از مکاتب کلامیِ در تعامل با فلسف ابنسینا را بهطور جداگانه از این حیث مورد بررسی قرار داد. کلام اشعری و ماتُریدی، و همچنین کلام معتزلی و شیعی از جمله مهمترین مکاتب کلامی در تمدّن اسلامی هستند که تشریح نحو تعامل و مواجه آنها با سنّت فلسف سینوی اهمّیّت شایانی دارد. در تحقیقات اخیرِ ابنسیناشناسان و کلامپژوهان غربی تبیین فراخنا و گستر اثرگذاریِ فلسف ابنسینا بر کلام اسلامی بهویژه کلام اشاعره از جایگاه ویژهای برخوردار گشته و مطالعات گستردهای در این راستا صورت گرفته است. از تحقیقات برجسته در این زمینه میتوان به پژوهشهای رابرت ویسنوفسکی در کتاب «متافیزیک ابنسینا »۳۶
اشاره کرد که در فصلی از آن، تحوّلِ پدیدآمده در کلام اهل سنّت (یعنی اشاعره و ماتُریدیّه) در اثر ورود اندیشههای فلسفی ابنسینا را بررسی کرده است.۳۷
همچنین نقش سنّت فلسفی ابنسینا در گرایش کلام اشعری به اندیش فلسفی و پیدایی مکتب کلام فلسفی در اشاعره بهدست فخر رازی (د: ۶۰۶ ه.ق.) از سوی برخی محقّقان مورد توجّه و تحقیق قرار گرفته است.۳۸
ریچارد فرانک نیز در ضمن چند نوشتار به بررسی تأثیر ابنسینا بر غزالی (د: ۵۰۵ ه.ق.) پرداخته، نشان داده که وی تا چه اندازه متأثّر از اندیشههای فلسفی ابن سینا بوده است.۳۹
پس از وی، فرانک گریفِل در کتاب خودش با عنوان «الهیّات فلسفیِ غزالی » بیشتر به این مسأله پرداخت و اثرپذیریِ غزالی از فلسف نو افلاطونی و ارسطویی و همچنین سنّت فلسف سینوی را آشکارتر ساخت. به عقید وی، دیدگاهها و آراء غزالی در زمین وجودشناسی و نفس انسان و نُبُوّت، بهطور خاص تحتتأثیر تعالیم فلسفی ابنسینا شَکل گرفته است.۴۰
بهتازگی نیز خانم هایدرون آیشنِر در یک مطالع گسترده، تأثیر سنّت فلسفی ابنسینا را بر آثار و انظار برجستهترین متکلّمان اشعری از جمله غزالی و فخر رازی، و همچنین بسط الهیّات فلسفی در میان اهل سنّت بررسی کرده است.۴۱
افزون بر تحقیقات فوق، تعامل و داد و ستد فکری ابنسینا با معتزله نیز مورد توجّه بعضی از پژوهشگران واقع شده است.۴۲
در میان محقّقان عرب، عبّاس سلیمان یکی از اندک محقّقانی است که به مسأل تأثیرپذیری کلام اسلامی از فلسف ابن سینا پرداخته است. او در کتاب الصله بین علم الکلام و الفلسفه فی الفکر الإسلامی تأثیرات فلسف ابن سینا را بر آراء و آثار کلامی خواجه نصیرالدّین طوسی و ابن خلدون بررسی کرده است. وی زمینهها و علل حقیقی فلسفیشدن علم کلام را عوامل زیر معرّفی کرده است:
۱) استفاد متکلّمان متأخّر از مبانی و قواعد منطق ارسطویی در تعاریف و روش استدلال (مثل استفاده از جهات منطقیِ وجوب و امتناع و امکان، و قاعد استحال دور و تسلسل در علل و معلولات).
۲) بهرهجوئی از روش تأویل عقلی که راه را برای ورود هر چه بیشتر قواعد عقلی و فلسفی به علم کلام باز کرد.
۳) اثرگذاری فکر فلسفی اسماعیلیّه بر فیلسوفان و متکلّمانی چون ابن سینا و خواجه نصیرالدّین طوسی.۴۳
۴) اثرگذاری فلسف ابن سینا بر کلام اسلامی از حیث پرداخت به موضوعات کلامی با رویکرد فلسفی که موجب شکلگیری کلام فلسفی شد.۴۴
امّا در خصوص تعامل کلام امامیّه با فلسف سینوی، یکی از اندک تحقیقاتی که تا حدودی به مسأل تأثیرگذاری ابنسینا بر کلام شیعه و همچنین اقبال امامیّه به فلسف ابنسینا در دوران میانی پرداخته است مقال احمد هِیثَم الرحیم تحت عنوان «اِقبال تشیّع دوازده اِمامی به ابنسینا در روزگار مغول » است.۴۵
علی الأُرَیبی نیز در تحقیقات خودش به موضوع اثرپذیریِ متکلّمان بحرین در قرن هفتم هجری قمری از آراء و آثار ابنسینا پرداخته است. به نظر او متکلّمانی همچون ابن سَعاده و ابن میثم و بهویژه علی بن سلیمان بحرانی عمیقاً متأثّر از ابنسینا بودهاند و پیش از خواجه نصیرالدّین طوسی به وارد کردن عناصر فلسف ابنسینا به کلام امامیّه اقدام کردهاند و از اینرو باید نخستین پیشگامان جریان فلسفیکردن کلام امامیّه بهشمار آیند.۴۶
چنانکه ملاحظه شد، بیشتر تحقیقاتِ صورتگرفته دربار تأثیرات فلسف ابنسینا بر کلام اسلامی تنها به بررسی اثرات آن بر کلام اشاعره اختصاص یافته است و تحقیق در خصوص دامنه و کیفیّت اثرگذاریِ تعالیم فلسفی ابنسینا بر کلام شیعه _ و بهطور خاص کلام امامیّه _ همچنان موضوعی نسبتاً بکر باقی مانده است. در واقع، تاکنون هیچ پژوهش مبسوطی در این خصوص سامان نیافته است و بدین جهت، بررسی این موضوع به ویژه با توجّه به تأسیس و ترویج مکتب کلام فلسفی در امامیّه از سوی خواجه نصیرالدّین طوسی _ که خود، شارح ابنسینا بود و در سنّت فلسف سینوی گام بر میداشت _ از اهمّیّت بسیار زیادی برخوردار است. نگارنده، در همین راستا، در کتابی زیر عنوان «فیّاض لاهیجی و اندیشههای کلامی او» به ابعاد و وجوه گوناگون اثرپذیری ملّاعبدالرزّاق فیّاض لاهیجی (د: ۱۰۷۲ ه.ق.) در آثار و آراء کلامیاش از فلسف ابن سینا بهتفصیل پرداخته است. در آنجا یادآور شدهام که لاهیجی، هم شناخت بسیار جامع و دقیقی از آثار و افکار ابن سینا داشته است و هم در بسیاری از موضوعات و مسائل از او پیروی نموده.۴۷ در حقیقت، خواجه نصیرالدّین طوسی و لاهیجی دو نقط اتّصال مهمّ کلام امامیّه به فلسف سینوی در تاریخ کلام امامیّه بهشمار میآیند. همچنین راقم این سطور در مقالهای به بررسی تأثیرات فلسف سینوی بر مبحث معرفتشناسی در کلام امامیّه پرداخته است.۴۸
بهمناسبت بحث از تحقیقات مربوط به اثرگذاری فلسف ابنسینا بر کلام اسلامی ذکر این نکته سودمند است که تأثیرات فلسف یونانی بر کلام اسلامی نیز تاکنون موضوع چند رساله و تحقیق قرار گرفته است که از میان آنها میتوان اشاره کرد به کتاب محمود محمّد عید نفیسه با عنوان «أثر الفلسفه الیونانیّه فی علم الکلام الإسلامی».۴۹ نویسنده در این کتاب به بحث از تأثیرات تعالیم فلسفی حکمای یونانی در حوز طبیعیات و الهیات بر کلام اسلامی تا قرن ششم هجری قمری پرداخته است.
۴_ تأثیرپذیری کلام امامیّه از فلسف اشراقی و عرفان ابنعربی
چند و چون اثرگذاریِ سه مکتب فکریِ فلسف اشراقیِ شیخ شهابالدّین سهروردی (د: ۵۸۷ ه.ق) و عرفان ابنعربی (د: ۶۳۸ ه.ق) و حکمت متعالی ملّاصدرا (د: ۱۰۵۰ ه.ق.) بر اندیش متکلّمان امامی و کلام شیعی، از مسائل مهم در تاریخ کلام امامیّه است که در باب آن تاکنون تحقیقات قابلتوجّهی صورت نگرفته و همچنان نیازمند به پژوهشهای گسترده است.
بر اساس پژوهشهایی که تاکنون به سامان رسیده، ظاهراً نخستین تأثیرپذیریها از عرفان ابنعربی در کلام امامیّه به متکلّمان حوز بحرین مربوط میشود. برخی از متکلّمان امامی بحرین همچون کمالالدّین ابوجعفر احمد بن علی بن سعید بن سعاده معروف به ابن سَعاده بحرانی (د حدود: ۶۴۰ ه.ق.) و بهویژه شاگرد او علی بن سلیمان بحرانی (د حدود: ۶۷۰ ه.ق.) و تا حدودی ابن میثم بحرانی (د حدود: ۶۹۹ ه.ق.) گرایشهایی به عرفان ابن عربی داشتهاند و نشانههای اثرپذیری از آموزههای عرفانی ابن عربی در نگاشتههای آنها، اگرچه به میزانی متفاوت، آشکار است.
علی الأُرَیبی در رسال دکتری خود زیر عنوان « رُنسانس شیعی: مطالع موردیِ مکتب حکمت الهی بحرین در قرن هفتم هجری / سیزدهم میلادی » به معرّفی این مکتب عرفانی و شاخصههای آن پرداخته است. به نظر او مکتب بحرین، نخستین مکتب شیعی بوده است که تعالیم فلسفی و عرفانی را به تشیّع وارد نمود و بنیاد خردگرای خویش را بهنحوی منحصر بهفرد از چند منبع متنوّع، یعنی از کلام معتزلی و اشعری تا فلسف سینوی و عرفان ابن عربی دریافت نمود.۵۰
متکلّمان مکتب بحرین آشنایی عمیقی با فلسف ابنسینا داشتهاند و نشانههای تأثیرپذیری از فلسف سینوی در آثارشان مشهود است. آنها از فلسف ابنسینا برای حلّ برخی از مشکلات کلامی بهره میبردهاند.۵۱
ابنمیثم بحرانی نیز اگرچه در کتاب قواعد المرام ، که در سالهای نخستین حیات علمی خودش نوشته است، چندان رویکرد فلسفی ندارد و بیشتر تحتتأثیر ابوالحسین بصری معتزلی و فخر رازی اشعری قرار دارد، در آثار متأخّرش نظیر شرح نهج البلاغه و شرح مأئه کلمه ی جاحظ رویکرد فلسفی و عرفانی قابلتوجّهی پیدا کرده است. بهطور کلّی جهتگیری باطنی مکتب بحرین، از نوع عرفانی است نه صوفیانه. سویههای عرفانی این مکتب هم بیشتر متأثّر است از آموزههای عرفانی ابن عربی. متکلّمان این مکتب از فلسف سینوی برای عقلی و فلسفی نمودن تعالیم و آموزههای عرفانی همچون نظری «وحدت وجود» استفاده میکردند.۵۲
علی بن سلیمان بحرانی، یکی از متکلّمان این مکتب، دیدگاههای عرفانی خودش را در چارچوب شرح و تفسیر آثار عرفانی ابن سینا همچون قصید عینیّه و رساله الطیر و سلامان و اَبسال بیان کرده است. او در واقع، یکی از نخستین کسانی است که به بُعد عرفانیِ اندیشههای ابن سینا پرداخت. شایان توجّه است که فلسف اشراقی سهروردی هیچ تأثیر مهمّی در مکتب بحرین نداشته است و متکلّمان این حوزه، اثرپذیری خاصّی را از سهروردی و فلسفهاش از خود نشان ندادهاند.۵۳
با وجود اثرپذیری متکلّمان بحرینی از عرفان ابن عربی، این اثرپذیری موجب شکلگیری «کلام عرفانی» در امامیّه نشده است. بررسی آثار بازمانده از مکتب بحرین نشان میدهد که در این مکتب هیچ اثرِ نظاممند کلامیِ رسمی که با سیاقی عرفانی نوشته شده باشد، فراهم نیامده است. از تألیفات ابن سَعاده بحرانی تنها نوشت کوتاه رساله العلم باقی مانده است که هیچ سبک عرفانی ندارد و در قالبی فلسفی _ کلامی نوشته شده.۵۴ از شاگرد او، علی بن سلیمان بحرانی نیز نگاشتهای کلامی _ عرفانی سراغ نداریم. معراج السلامه و منهاج الکرامه ی او نوشتاری بسیار کوتاه در شرح سخن یکی از دانشوران دربار وجود واجب الوجود و مسأل نفی زیادت وجود خداوند بر ماهیّت اوست که یکسره مضمونی فلسفی دارد. مصباح العرفان و مفتاح البیانِ وی نیز دارای همین وضعیّت است.۵۵ مفتاح الخیرِ او در شرح مقدّم رساله الطیرِ ابن سینا و نیز النهج (المنهج) المستقیم علی طریقه الحکیم او در شرح قصید عینیه ی ابن سینا نیز منهجی فلسفی _ عرفانی دارد. به همین نحو، اشاراتِ علی بن سلیمان متنی کاملاً فلسفی _ عرفانی و بهشدّت متأثّر از عرفان ابن عربی و آموزههای آن است. در واقع، این اثر و نیز شرح اشاراتِ شاگرد او، ابن میثم بحرانی صبغهای کاملاً عرفانی دارد و نگاشتههایی خارج از چهارچوب دانش رسمی کلام هستند و به همین دلیل نمیتوان آنها را آثاری از گون «کلام عرفانی» تلقّی نمود. ساختار و درونمایه و مطالب و مسائل آثارِ یادشده بسیار متفاوت با کتب کلامی مرسوم است و لذا طبقهبندی آنها در رد آثار کلامی صحیح به نظر نمیرسد.
بنابراین، اگرچه گرایش عرفانی این متکلّمان آشکار است، در میان مکتوبات آنها کتاب یا رسالهای بر سبک کلام عرفانی موجود نیست و گرایش عرفانی آنها اثری کلامی _ عرفانی را خلق نکرده است. از اینرو، عرفان ابن عربی از طریق مکتب بحرین اثرگذاری خاصّی بر جریان کلام امامی نداشته است.
پس از متکلّمان بحرینی، در میان عالمان و متکلّمان امامیّه، سَیّد حَیدَر آملی (د: پس از ۷۸۷ ه.ق) و ابن ابی جمهور اَحسایی (د: پس از ۹۰۴ ه.ق) و ملّاصدرا (د: ۱۰۵۰ ه.ق) و فیض کاشانی (د: ۱۰۹۱ ه.ق) بیشترین اثرپذیری را از تعالیم ابن عربی داشته، عمدهترین سهم را نیز در ورود اندیشههای عرفانی او به عرص کلام امامیّه دارا بودهاند.
دربار تأثیرپذیری ابن ابیجمهور اَحسایی از عرفان ابی عربی و فلسف اشراقیِ سهروردی و مساهمت او در ورود افکار آنها به کلام امامیّه، ویلفرد مادلونگ و زابینه اشمیتکه تحقیقات سودمندی را ارائه کردهاند که باید مدّ نظر قرار گیرد. به عقید مادلونگ، ابن ابی جمهور اَحسایی در آثار خویش ترکیبی را از کلام، فلسف سینوی، فلسف اشراقی و عرفان ابن عربی پدید آورده است.۵۶
به گفت او، اَحسایی در هر موضعی که میان دیدگاههای فیلسوفان مشّایی با آراء فلسف اشراقی یا نظرگاههای عرفا تعارضی وجود داشته است، نظریّات مکتب اشراق یا عرفا را ترجیح داده است. پذیرش عالم مثال و علم حضوری اشراقی خداوند نمونههایی از تأثیرپذیریهای ابن ابی جمهور از فلسف اشراقی است. مادلونگ مواردی را از اثرپذیریهای اَحسایی از تعالیم عرفانی ابن عربی هم یادآور شده است. ۵۷
زابینه اشمیتکه نیز در فصل نخست از کتاب خود زیر عنوان «کلام، فلسفه و عرفان در شیع اثنی عشری سد نهم هجری / پانزدهم میلادی: جهانِ اندیشههای ابن ابی جمهور احسائی»۵۸
به بررسی اثرگذاریهای فلسف اشراقی و عرفان ابن عربی بر ابن ابی جمهور اَحسائی پرداخته است.۵۹ او همچنین در مقالهای دیگر، بهاختصار، تأثیرات اندیشگیِ شمسالدّین شهرزوری (د: بعد از ۶۸۷ ه.ق.) را بر ابن ابی جمهور اَحسایی نشان داده است.۶۰
به گفت او، اَحسایی در آثارش، بهویژه المُجلی ، درصدد ترکیب کلام معتزلی _ خاصّه مکتب ابوالحسین بصری که در بسیاری از مسائل کلامی از آن پیروی میکرده است _ با فلسف ارسطویی، فلسف اشراقی و عرفان ابن عربی برآمده است. افزون بر این، وی تلاش کرده تا تعالیم اشاعره را با نظریّات کلامی معتزله هماهنگ و موافق سازد و تعارض میان آنها را از میان بردارد.۶۱
اشمیتکه همچُنین خاطرنشان کرده که متکلّمان امامی، اغلب، از طریق شهرزوری با آموزههای مکتب شیخ اشراق آشنا شدند و اثرگذاری مکتب وی بر متکلّمان امامیِ پیش از شهرزوری نظیر خواجه نصیرالدّین طوسی _ حتّی در مسأل علم خداوند که خواجه نظری مشابه با دیدگاه شیخ اشراق دارد۶۲ _ و علّام حلّی بسیار محلّ تردید است.۶۳ او یکی از موارد تأثیرگذاری شهرزوری بر متکلّمان امامی را اقتباسات گسترد ابن ابی جمهور در کتاب المُجلی از کتاب الشجره الإلهیّه ی شهرزوری دانسته، نمونههایی از رونویسیهای او را از این کتاب بهطور مشخّص نشان داده است.۶۴
رابرت ویسنوفسکی نیز در مقالهای سودمند زیر عنوان «جنبهای از گرایش به ابنعربی در کلام شیعی»، یکی از تحوّلات صورتگرفته در کلام امامیّه تحتتأثیر متافیزیک ابن عربی را بررسی کرده است. او بهطور خاص به موضوع اقتباس سَیّد حَیدَر آملی از ابن عربی در مبحث تمایز میان «صفات جلال» و «صفات جمال» خداوند پرداخته است.۶۵
فیلسوفان مکتب فلسفی شیراز نظیر غیاثالدّین منصور دشتکی (د: ۹۴۹ ه.ق.) نیز در پارهای مسائل تحتتأثیر فلسف اشراقی قرار داشتهاند و در جهت تقریب فلسف مشّائی و اشراقی کوششهائی نمودهاند. با این وصف، از آنجا که فیلسوفان این مکتب و آثارشان را خارج از چارچوب کلام رسمی امامی قلمداد میکنیم، در بحث حاضر به تأثیرپذیری آنها از حکمت اشراقی نمیپردازیم.
نقط تلاقی بعدیِ عرفان ابن عربی با کلام امامیّه از طریق ملّاصدرا و شاگردش فیض کاشانی شکل گرفت. حکمت صدرایی در ابعاد و موضوعات گوناگون به درجات مختلف متأثّر از عرفان ابن عربی (د: ۶۳۸ ه.ق) بوده است و مبانی و نظریّات ابن عربی نقشی محوری و پررنگ در تکوین حکمت متعالیه داشته است.۶۶ برخی از تعالیم و رویکردهای عرفانی ابن عربی که در حکمت متعالی ملّاصدرا پذیرفته شد با اندیشهها و نگاشتههای ملّاصدرا و پیروانش بهویژه فیض کاشانی (د: ۱۰۹۱ ه.ق) از طریق حکمت صدرایی به صحن کلام امامیّه وارد شد. پس از فیض، شاگردش قاضی سعید قمی (د: ۱۱۰۷ ه.ق.) نیز تا حدودی متأثّر از اندیشههای عرفانی ابنعربی و اندکی اثرپذیر از آراء ملّاصدرا بوده و البتّه از دیدگاههای دو استادش فیض کاشانی و خاصّه ملاّرجبعلی تبریزی (د: ۱۰۸۰ ه.ق.) بیشتر اثرپذیرفته است.۶۷ با این حال، بررسی آثار قاضی سعید نشان میدهد که او بیشتر یک فیلسوف و عارف است و جنبههای کلامی او که در آثارش همچون شرح کتاب التوحید شیخ صدوق نمود پیدا کرده بهمراتب کمتر است.
به نظر میرسد موضوع تأثّرات کلام امامیّه از عرفان ابن عربی و فلسف اشراقی و تأثیرات آنها بر متکلّمان شیعی همچنان موضوع بکری است که در باب آن مجال وسیعی برای مطالعه و پژوهش وجود دارد.۶۸ مساهمت و مشارکت متفکّران و متکلّمان امامیّه در ارائ تحریری شیعیانه از برخی تعالیم عرفانی ابن عربی نیز موضوع قابل توجّهی است که باید بدان پرداخته شود.۶۹
۵_ تأثیرپذیری کلام امامیّه از حکمت صدرائی
آخرین جریان فلسفی مهم که تأثیر چشمگیری بر کلام امامیّه نهاد حکمت متعالی ملّاصدرا بود. پس از تکوین و تکامل دو مکتب فلسفیِ مشّایی و اشراقی، سومین مکتب فلسفی برجسته در تمدّن اسلامی با اندیشهها و نگاشتههای صدرالدّین محمّد بن ابراهیم شیرازی (د: ۱۰۵۰ ه.ق.) بنیانگذاری شد. تأسیس حکمت متعالیه از سوی ملّاصدرا نه تنها جریان فلسف اسلامی را دستخوش تحوّل کرد، مسیر کلام امامیّه را نیز دگرگون نمود و کلامِ فلسفیِ مشّایی را که از زمان خواجه نصیرالدّین طوسی در کلام امامیّه شکل گرفته بود و با نگاشتههای فیّاض لاهیجی به اوج رسید مغلوبِ خود نمود. در نتیجه، کلام فلسفی امامیّه که تا پیش از این متأثّر از فلسف مشّایی سینوی بود دچار تحوّل شد و به حکمت متعالیه گرائید و رنگ حکمت صدرایی به خود گرفت.
جدا از تأثیرات غیر مستقیمی که رواج حکمت متعالیه بر اندیش کلامی دانشوران امامی گذارد، ذات فلسف صدرایی به دلیل پیوند استواری که با مباحث دینی و اعتقادی برقرار کرده بود خود، ماهیّتی کلامی یافت تا آنجا که برخی آن را «فلسفهای کلامی» یا حتّی فراتر از آن، «کلامی فلسفی» ارزیابی کردهاند. اگر با این ارزیابیها هم یکسره موافق نباشیم این را هم نمیتوانیم انکار کنیم که فلسف صدرایی، که در بخش عظیمی از مباحث خود به بررسی مسائل کلامی _ از خداشناسی تا معاد شناسی _ با رویکرد نوینی فلسفی پرداخته است، توانست تأثیر شگرفی در نحو پرداخت بسیاری از متکلّمان امامی به مسائل کلامی بگذارد و کلامی فلسفی در امامیّه اینبار با رویکردی تازه ایجاد کند.
فلسف عرفانیِ ملّاصدرا که طرفدارانی در میان متکلّمان و عالمان امامی پیدا کرد به تدریج تأثیرات شگرفی در کلام امامیّه نهاد و پرداخت طرفداران آن به کلام امامی موجب شکلگیریِ دوره و مکتب نوینی در کلام امامی شد که میتوان آن را «دور کلام فلسفی _ عرفانیِ» امامیّه نامید. پس از ملّاصدرا، مهمترین متکلّمی که خطّ فکری او را پی گرفت و سعی نمود اندیشههای فلسفی _ عرفانیِ ملّاصدرا را به کلام امامیّه وارد نماید، شاگرد و داماد او، ملّا محسنِ فیض کاشانی (د: ۱۰۹۱ ه.ق) بود. اگرچه فیض شخصیّتی با ابعاد و ادوار مختلف دارد و در دورههای مختلف از زندگی خودش متأثّر از جریانهای فکری مختلف بوده است و در نتیجه، نگاشتههایی با سبکهای مختلف و گاه متضادّ پدیدآورده است، تأثیرپذیری کلّی او از اندیشههای استادش صدرالمتألّهین انکارناپذیر است.۷۰ کتاب علم الیقینِ فیض تحریر یکدور کامل از باورهای امامیّه بر اساس اصول فلسفی صدرایی و قواعد عرفانی و رِوایات اسلامی است.
پس از ملّاصدرا و فیض کاشانی، پیروان و مدرّسان برجست حکمت صدرایی از جمله حکیم ملّا علی نوری (د: ۱۲۴۶ ه.ق)، حاج ملّا هادی سبزواری (د: ۱۲۸۹ ه.ق)، آقا علی مدرّس زُنّوزی (د: ۱۳۰۷ ه.ق) و اَمثال و اَقران
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 