پاورپوینت کامل فلسفه آموزش عالی ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فلسفه آموزش عالی ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه آموزش عالی ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه آموزش عالی ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
می پرسید که پاورپوینت کامل فلسفه آموزش عالی ۸۵ اسلاید در PowerPoint چیست؟ من بلافاصله فکر می کنم که آموزش عالی یک اصطلاح است که ما از فرانسوی ها گرفتیم. آن ها آموزش را به سه دوره تقسیم کرده اند؛ آموزش ابتدایی، آموزش متوسطه و آموزش عالی. بعد وقتی چهار دوره اش کردند، ما هم بدون اینکه شرایط را در نظر بگیریم، گفتیم ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان (متوسطه) و دانشگاه. این راهنمایی ما چکار می کند؟
عباس بنشاسته: متن پیش رو مشروح سخنرانی رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم با عنوان «پاورپوینت کامل فلسفه آموزش عالی ۸۵ اسلاید در PowerPoint» است که به مناسبت هفته پژوهش در موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی در سال ۹۵ ایراد شده است:
می پرسید که پاورپوینت کامل فلسفه آموزش عالی ۸۵ اسلاید در PowerPoint چیست؟ من بلافاصله فکر می کنم که آموزش عالی یک اصطلاح است که ما از فرانسوی ها گرفتیم. آن ها آموزش را به سه دوره تقسیم کرده اند؛ آموزش ابتدایی، آموزش متوسطه و آموزش عالی. بعد وقتی چهار دوره اش کردند، ما هم بدون اینکه شرایط را در نظر بگیریم، گفتیم ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان (متوسطه) و دانشگاه. این راهنمایی ما چکار می کند؟ به کجا راهنمایی می کند؟ طبق چه ضوابط و ملاک هایی راهنمایی می کند؟ خب این مطلب دیگری است که باید راجع به آن فکر کنیم. روزی که این برنامه را نوشتند من در آموزش و پرورش بودم و جوان بودم؛ معمولاً به حرف پیر بیشتر توجه می کنند و به حرف جوان ها کمتر اعتنا می کنند. آن روز در جایی بودم که می توانستم حرف بزنم، در جایی بودم به اسم اداره ی مطالعات و برنامه های وزارت آموزش و پرورش. آنجا کارشناسان آموزش و پرورش بودند و من هم می توانستم فریادی بزنم که دارید چکار می کنید! شورای انقلاب در آموزش بوجود آمد، که این اسم را هم درست از فرانسه گرفته بودند. دوگل شورایی را تشکیل داده بود، یک فیزیکدان در رأس اینکار مأمور شده بود و کتابی هم نوشته که دوست فقید ما مرحوم آقای دکتر کاردان آن را ترجمه کرده و طبق آن طرح، یک طرح آموزش درست کردند.
وقتی در فرانسه می گویند آموزش عالی، این عالی به معنی بالاتر است. به معنی مرتبه ی بالاتر است. اما اصطلاح فرنگی است و ما هم اصطلاح فرنگی را گرفته ایم و ترجمه کرده ایم. گاهی خوب ترجمه می کنیم، گاهی بد. قبل از اینکه دانشگاه داشته باشیم، پلی تکنیک فرانسه را خوب ترجمه کردیم و اسم آن را دارالفنون گذاشتیم و اگرچه این اسم بامسمّا بود اما به مرور زمان، دارالفنون دیگر دارالفنون نبود، بلکه یک مدرسه ی معمولی بود که وقتی من در تهران نوجوان بودم دیدم که پشت در آن آشغال می ریختند. دارالفنون از بدو شروع یک صورتی داشت که در قیاس با صورت های بعدی کامل بود. معمولاً چیزی که بوجود می آیدصورت ناقصی است و این ناقص به تدریج کمال پیدا می کند. این موضوع را از این جهت گفتم که ما اولین مدرسه ی آموزش عالی را درست کردیم، اسم آن را گذاشتیم دارالفنون و نگذاشتیم دانشگاه. اصلاً چرا فرهنگستان زبان ما لفظ دانشگاه را جعل کرد؟ چرا نگفت مدرسه؟ ما مدرسه ی نظامیه داشتیم، حوزه ی علمیه داشتیم، چه نیازی به جعل لفظ دانشگاه بود؟ آیا دانشگاه امر ممتازی از یک مدرسه است؟ تفاوت پیدا می کند؟
چنانچه می دانید لفظ
university
از اواخر قرون وسطی پیدا شده و وقتی که برخی مدارس کلیسایی را یکی کردند و متحد کردند اسمش را
university
گذاشتند؛ اما
university
به معنی جدید از قرن ۱۸ام بوجود آمد. آن چیزی که ما الان داریم و موجود است و به آن دانشگاه می گوئیم در قرن ۱۸ام به اسم
university
خوانده شد. نمی دانم در سوئد و انگلستان و فرانسه، بعدها یا از قبل به سوربن دانشگاه می گفتند یا از اول از همان قرن ۱۲ام! مثلاً من در کتاب تاریخ فلسفه می خوانم که آلبرت کبیر در پاریس عمامه بر سر گداشت، ردا پوشید و در دانشگاه کتاب شفای ابوعلی سینا را درس داد. من تحقیق نکردم و نمی دانم که آن روز هم دانشگاه می گفتند یا مثلاً مدرسه ی سوربن می گفتند؛ ولی آنچه می دانیم این است که دانشگاه یک امر تازه است و از قرن ۱۸ام تعریف شده است. آنچه می دانم این است که چیزی وقتی اسم ندارد، پس نیست. وقتی هم هست اسم دارد. باید یک چیزی وجود داشته باشد که روی آن اسم گذاشت؛ اسم ها یک مناسبتی دارند.
در خصوص مبحث آموزش عالی، خب آموزش عالی در دانشگاه صورت می گیرد، یعنی دانشگاه جایگاه آموزش عالی است. آیا این تعریف تمام است؟ اگر این تعریف تمام است پس شما که پژوهشگر این امر هستید بهتر از من می دانید که در حدود ۵۰ سال اخیر و از آغاز دهه ی ۷۰ در اروپا و امریکا هزاران کتاب مهم راجع به دانشگاه نوشته شده و بزرگترین صاحبنظران زمان درباره ی دانشگاه کتاب نوشته اند. عده ی زیادی از بزرگترین فیلسوفان در مورد دانشگاه نوشته اند. اگر دانشگاه جای تعلیم است، جای تدریس است، جای پژوهش است، پس چرا کتاب می نویسند؟!
پس معلوم است که دانشگاه جایی است که در آن درس می خوانیم، اما کمی مشکل تر از دبیرستان، مرحله ی عالیِ علم، مرحله ی بالای علم. دانشگاه این هست و این نیست. ما امروز به مدارسی که افلاطون و ارسطو در آتن تأسیس کردند نام دانشگاه نمی گوئیم. دانشگاه به معنای اصطلاحی لفظ نه بر آکادمی افلاطون اطلاق می شود و نه بر هیچ مؤسسه ی آموزشی قدیم، چه بزرگ و چه کوچک.
وقتی می گویم نظامیه دانشگاه نیست، قصد تحقیر نطامیه را ندارم. نظامیه جایی است که غزالی در آن تدریس می کرد. جایی است که سعدی ادعا کرده در آن درس می خوانده و در آنجا طلبه بوده است.
دانشگاه من نمی دانم چیست. چرا نمی دانم؟ برای اینکه هزاران کتاب در مورد آن نوشته شده است که من آن ها را نخوانده ام.امثال من اگر می دانستند دانشگاه چیست که در مورد آن کتاب نمی نوشتند. نوشتند که شئون مختلف، زوایای مختلف و کارکرد دانشگاه را بیان کنند. دانشگاه چرا هست، چرا بوجود آمده، چه می کند و به کجا می رود و منشاء چه اثری است؟ اگر بخواهیم فلسفه ی دانشگاه را بیان کنیم باید به این سوالات پاسخ بدهیم.
تاریخ بشر اول به دو دوره تقسیم می شود. تاریخی که فرهنگ از طبیعت پیروی می کند. بشر موجودی است که تاریخ دارد، فرهنگ دارد. تنها موجودی که تاریخ و فرهنگ دارد انسان است. نه حیوان، نه فرشته، نه جماد و نه نبات تاریخ و فرهنگ ندارد. فرهنگ مال بشر است. این فرهنگ در ابتدا که بوجود می آید در پیروی از طبیعت است. در این پیروی از طبیعت است که سوفوکل تراژدی می نویسد. حتی ارسطو سیاست می نویسد. سیاست جدای از طبیعت است. سیاست نظام دادن به روابط و مناسبات است. اما مدلی که در نظرش هست مدل عالم وجود است. سوفوکل و حافظ هم همین طورند. ممکن است کسی بگوید چه حرفی است که می زنی! حافظ به صراحت گفته که از چاه طبیعت باید بیرون بیایی. این چاه طبیعت که می گویند منظور عالم ماده و متعلقات عالم ماده است. این طبیعت چیزی است که بعداً در دوره ی جدید معنی اصلی طبیعت شد. تاریخ، تاریخ تبعیت فرهنگ از طبیعت بود. یعنی بشر داعیه ی تغییر نداشت. نه اینکه هیچ تغییری نمی داد، اما داعیه نداشت که ما جهان را می سازیم. فرهنگ بود و با فرهنگ زندگی می کردند، با شعر زندگی می کردند، با معارف زندگی می کردند؛ اما مطلبی نبود که ما جهان را می سازیم، نه! ما جزئی از جهانیم و با جهان زندگی می کنیم. در هم آوایی با جهان این گوش شنوای نیوشای سخن وجود است.
این تاریخ گرچه صورت های مختلفی داشت اما کلیتش در آخر قرون وسطی است و در کشور ما تا ۱۵ ۲۰ سال پیش حفظ شد. فرهنگ آدمی را کمال می بخشید و آدمی کمال دیده. اما وسیله ی دگرگون کردن جهان و تغییر جهان نیست، وسیله ی تصرف در جهان نیست.
در رنسانس تحولی پیش آمد که ما معمولاً دوست نداریم به آن توجه کنیم. خیال می کنیم که کشف چیزی بوده که قبلاً وجود نداشته است و به آن پی بردند. در رنسانس یک فکر دیگری بوجود آمد، آدم دیگری بوجود آمد، یک تلقی دیگری از آدم بوجود آمد. در دین ما کمال آدم در عبودیت است. در رنسانس بشری بوجود آمد که شأن مهندسی داشت، شأن سازندگی داشت، شأن ساختن و پدید آوردن و دگرگون کردن داشت.
پس دو چیزی که گفتم جابجا شدند، طبیعت و فرهنگ جایشان را با هم عوض کردند. تا پیش از آن طبیعت راهبر بود، مؤید و میزان بود. در رنسانس من میزان شدم و طبیعت موجود مرده ی مورد تصرف، وسیله ای در اختیار من برای ساختن آنچه که فکر می کنم به آن نیاز دارم. طراحی هایی شد که جهان بشری چگونه باید باشد. قبلاً معلوم بود که جهان بشری چگونه باید باشد، نظم و نظامش هم معلوم بود. در رنسانس از جمله کارهای بسیار مهم و مؤثری که شد این یوتوپیا نویسی بود. یکی از کتاب های عجیب تاریخ این یوتوپیا اثر تامس مور است. یوتوپیا چیست؟ طرح زندگی است که فکر می کنند باید محقق شود.
ادبیات قرن ۱۶ و ۱۷ در اروپا و بخصوص انگلستان و فرانسه، ادبیات پدید آمدن انسان جدید، علم جدید، روابط جدید و مناسبات جدید و نظام سیاسی جدید است. یک شاعر جوان مرگ انگلیسی بنام مارلو در نمایشنامه ی فاستوس نشان می دهد علمی که دارد بوجود می آید چیست، علمی که دارد بوجود می آید چه می کند؟ اصلاً نوشته ی این جوان ۲۰ ساله یک تهور است، یک غیب گویی است، یک پیش گویی عجیب است که دارد جهانی را تصویر می کند که اصلاً در آن زمان وجود نداشته است. ما خیال نکنیم این اروپا بر حسب اتفاق ساخته شده است. اروپا با شمع فکر و تفکر و نظر ساخته شده است. اگر این نظر به جایی کشیده، به راهی رفته که ظلم و تجاوز هم در آن بوده است، آن ها مسأله ی دیگری است.
هیچوقت فکر نکنید که تاریخ ها، تاریخ های بی تعارض هستند. ما نمی توانیم به تاریخی برسیم که در آن هیچ تعارضی وجود نداشته باشد. تاریخ بشر تاریخ تعارض است، تاریخ ظلم است، تاریخ عدل است. همیشه هم اینطور بوده است. آزادی دارد، بردگی دارد. اینکه فکر می کنید تاریخ تکامل پیدا کرده است، تاریخ بسط پیدا کرده است، یعنی چیزهایی که در اجمال بوده روشن و آشکار شده است، اما اینگونه نیست که تاریخ کامل شده باشد.
علم کامل شده است، معرفت کامل شده است، اخلاق کامل شده است، تنها چیزی که ۳۰۰ سال اخیر کمال پیدا کرده است علم تکنولوژیک است. هرگز بشر تکنیک اطلاعاتی که بروز باشد را نداشته است و اصلاً تصور این را هم نمی توانسته بکند. من که مسن هستم اصلاً در جوانی نمی توانستم تصور کنم این تکنولوژی اطلاعاتی الان را داشته باشیم. ایمیل برای من عجیب بود.
در اینکه این تکامل بوده حرفی نیست. اما در بعضی از این یوتوپیا که گفتم این مرحله ی تکنولوژی اطلاعات هم آمده و به آن اشاره ای شده است. این کارها را دانشمندان نکرده اند، نه اینکه هیچکدام از دانشمندان در این وادی نبوده اند، مثلاً گالیله یکی از آنهاست، اما این کارها را شاعران کرده اند. این طراحی ها را شاعران کرده اند.
اینکه علم قدرت است دیگر در ذهن ما یک حکم فلسفی نیست، یک حکم آشکار است. بدیهی است که علم قدرت است. فرانس بیکن اولین کسی بود که گفت علم قدرت است. در دوره ی جدید فرهنگ ملاک طبیعت شد، ملاک و مدل برای زندگی شد و تصرف در جهان اصل قرار گرفت. بنابراین بشر در فکر خودش از طبیعت پیروی نمی کند بلکه به طبیعت می گوید که به فرمان من باش، به حکم من باش و تابع من باش.
در مورد دانشگاه این فکر بوجود می آید، دانشگاه جای علم غزالی و ابن سینا نیست، جای دانش گالیله و نیوتن و دانشمندانی است که طرح علمی ریختند و علمی را پیش بردند که با آن جهان دگرگون شد. این دانشگاه مراحل دارد. مرحله ی اولش همان طراحی بحث هایی که گفتم فیلسوفان و عارفان و شاعران کردند. مرحله ی دوم آن مرحله ایست که دانشگاه بیشتر کار آموزش می کند. درست است که فیلسوفان هم در این دانشگاه هستند اما الان بیشتر کار دانشگاه، آموزش است.
در دوره ی دوم که دانشگاه دوران مدرن است، دانشگاه بیشتر با جامعه ارتباط پیدا می کند. از صورت لیبرالی و اشرافی خودش که فیلسوف آلمانی کانت تصویر کرده است بیرون می آید و قدری با جامعه پیوند پیدا می کند.
در همه ی این دو مرحله مسائل اصلی دانشگاه که امروز ما داریم آشکار شده است. وقتی چیزها را در تاریخ جدا می کنیم مقصود این نیست که یک گسستگی ایجاد می شود و دوره ای قطع شده و دوره ی جدید آغاز می شود، نه. آنچه بوده به قدری جابجا می شود که جای اهم و بی اهمیت گاهی تغییر پیدا می کند. چیزی مهم بوده و بی اهمیت می شود و بالعکس.
بنابراین وقتی می گوئیم تاریخ دانشگاه از مرحله ی اشرافی دور می شود و به مرحله ی دیگری می رسد، مقصود این نیست که دانشگاه یک چیز دیگری می شود غیر از آنچه کانت و … گفتند. این دانشگاه همان دانشگاه است. دانشگاه های بزرگ هنوز همان دانشگاه ها هستند. همان نمانده اند، بلکه همان چیزی است که ادامه پیدا کرده است. در دانشگاه های خودمان چیزی هست که ادامه پیدا کرده است. من به دانشگاه خودمان فکر می کنم، البته فکر نمی کنم که دانشگاه ما همان تحولی را پیدا کرده باشد که در غرب، در ار
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 