پاورپوینت کامل نیچه، قهرمان تراژیک کهکشان فلسفه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نیچه، قهرمان تراژیک کهکشان فلسفه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نیچه، قهرمان تراژیک کهکشان فلسفه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نیچه، قهرمان تراژیک کهکشان فلسفه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
کارل لودویک کشیش لوتری کلیسای روکن در لایپزیگ پروس، در مراسم غسل تعمید پسرش که در ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ متولد شد چنین سخن راند: «تو ای ماه اکتبر! که در طول سالیان مهمترین رخدادهای زندگی من در تو روی داده است، امروز با آنچه روبهرو هستیم بزرگترین و باشکوهترین این رخدادها است.
جستاری دربار زندگی فردیک ویلهلم نیچه
کارل لودویک کشیش لوتری کلیسای روکن در لایپزیگ پروس، در مراسم غسل تعمید پسرش که در ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ متولد شد چنین سخن راند: «تو ای ماه اکتبر! که در طول سالیان مهمترین رخدادهای زندگی من در تو روی داده است، امروز با آنچه روبهرو هستیم بزرگترین و باشکوهترین این رخدادها است. من باید پسر کوچکم را غسل تعمید دهم؛ چه لحظ باشکوه و زیبایی، چه مراسم شگفتی و چه وظیف مقدسی. تو را با نام خداوند تبرک میدهم و از صمیم قلب دعا میکنم: پرودردگارا، پسرم را پسر محبوبم را که دور نیست روزی به تو تقدیمش کنم، بر من ببخشا؛ و تو ای پسرم، فردریک ویلهلم، تو بر روی زمین به این نام خوانده خواهی شد به یاد حامی بزرگ ما که تو در زادروزش متولد شدهای.[۱]»
این پسر که با چنین خطاب قرا و باشکوهی در کلیسای پروتستان پروس غسل تعمید داده و به پیشگاه خداوند پیشکش شد، ۳۸ سال بعد در سال ۱۸۸۲ کتاب «دانش طربناک» یا «حکمت شادان» را نوشت و مرگ خدا را در آن اعلام کرد. او فردریک ویلهلم نیچه، فیلسوف آلمانی پرآوازهای بود که با چشمان باهوش و کلمات سرکش و بدرامش، فلسف قارهای را چنان تکانی داد که تاکنون هر اندیش نورسیدهای بههرروی با نگاهی بر حاشی آثار او پدید میآید.
باری، پدر پراحساس و خوشذوق که سری در موسیقی و ادبیات کلاسیک داشت، زمانی که فردریک خردسال تنها چهارساله بود، بر اثر یک بیماری مغزی از پا افتاد و ۱۱ ماه بعد درگذشت. اینچنین، نیچه در کنار مادرش فرانتسیسکا، عمههایش آگوستی و روزالی، خواهرش الیزابت و مادربزرگش در محیطی سرشار از ایمان و تدین مسیحی و سلط زنان پرورش یافت. این تربیت مبتنی بر پارسایی و پایبندی به اصول و آداب دینی همراه با ظرافتهای زنانه از نیچه پسری با نرمی و حساسیت زنان بار آورد که از کودکان شریر همسایه که لانه مرغان را خراب، باغچهها را ضایع و مشق سربازی میکردند و دروغ میگفتند متنفر بود. همدرسانش او را «کشیش کوچک» خطاب میکردند و یکی از آنان او را «عیسی در محراب» نامیده بود. لذت او در این بود که در گوشهای بنشیند و انجیل بخواند و گاهی آن را چنان بارقبت و احساس برای دیگران میخواند که اشک از چشمانش میغلتید. باری، در پشت این متانت، غرور سرکش و میل فراوانی به تحمل دردهای جسمانی پنهان بود. هنگامی که همدرسانش در داستان «مسیوسِ اسکَهوُولا»[۲] تردید کردند، یک بسته کبریت را در کف دست روشن کرد و چندان نگه داشت که همه بسوخت. این یک حادثهای مثالی بود: نیچه در تمام عمر در جستوجوی وسایل روحی و جسمانی بود تا خود را چنان سخت و نیرومند سازد که به کمال مردی برسد. «آنچه نیستم برای من خدا و فضیلت است.»
در این سالها است که تعلیمات کتاب مقدس و ادبیات کلاسیک از او به جای کودکی بازیگوش، نوباوهای سختکوش و درسخوان میسازد که با پشتکار، جدیت، نظم، سحرخیزی و در یک کلمه یک زندگی اسپارتی اصولی، علیرغم بیماری و ضعف بنی جسمانی موفق به دریافت بورس تحصیلی عالی از مدرس علوم انسانی پفورتا شد. در این باره روایت دیگری نیز هست که نیچه بورس تحصیلی پفورتا را از برکت پدرش به دست میآورد که کشیش صاحب مقامی در پروس بود، چراکه کارنام تحصیل ابتدایی نیچه سابق تحصیلی درخشانی را نشان نمیدهد. بههرروی، ورود نیچه به پفورتا در چهاردهسالگی را نباید دستکم گرفت، چراکه این رخداد بر فصل کودکی فردریک نقط پایان گذاشت و او را در آستان مطالعات جدی هنر، زبانشناسی، فلسفه و ادبیات کلاسیک قرار داد. سالهای سرنوشتسازی که با آموزش درخشانی که در منطق و فلسفه دیده بود، باورهایش به انسانگرایی متمایل شد و زمینههای شک و ارتداد در باورهای مسیحی او شالوده گرفت.
در سالهای اولی تحصیل در پفورتا، دوستان صدیقی پیدا کرد، ویلهلم پیندر و گوستاو کروگ که پدرانشان دِین بزرگی به گردن نیچه دارند. او که از نعمت پدر فرزان خود بیبهره مانده بود، از پیندر بزرگ که ذوق ادبی جانانهای داشت مهارت خواندن گوته را آموخت و گهیمرت کروگ پدر گوستاو، ذوق پسرها را به موسیقی کلاسیک افروخته کرد.
اما پسر پرهیزکار که در دهسالگی یک آواز چندصدایی ساخته و در ۵۰ قطعه شعر خود توفان و رعد و نیروهای سرکش طبیعت را به زنجیر وزن و قافیه کشیده و در چهاردهسالگی بورس عالی پفورتا را شکار کرده بود، در هیجدهسالگی ایمان خود را به خدای پدرانش از دست داد و بقیه عمر را در جستوجوی خدا یا باوری نو به سر برد؛ به عقید خودش این خدا را در «انسان برتر» یافته است.
نیچه بعدها میگفت که این تغییر عقیده به آسانی صورت گرفت و از آن به «فرایند آرام و بیدرد آزادی و رهایی» تعبیر میکند؛ ادعایی که ویل دورانت در تاریخ فلسفهاش به آن باور ندارد: «ولی او خود دربار خویش بسیار زود اشتباه میکند و شرححالی که از خود مینویسد را با حقیقت وفق نمیدهد. مانند کسی که تمام مایملک خود را به یک مهره میبازد، به همه چیز بیاعتنا بود. مغز زندگی او دین بود و همینکه آن را از دست داد زندگی برایش بیحاصل و بیمعنی شد» و همین ادعا کافیست تا بدانیم تاریخ فلسف ویل دورانت دستکم دربار نیچه تا چه اندازه سلیقهای، تفسیری و نامعتبر است. به نظر، این تحول هستیشناختی در نیچه، نه نتیج یک رابطهای ناگهانی بود و نه حاصل یک تجرب آنی ملموس و مشهود بیرونی یا درونی. اگر عذاب روحی و یا بحران ویرانگری هم در این خرابی ایمان مؤثر بوده است، لااقل ما از آن بیاطلاعیم. تردیدهای نیچه به باورهای لوتری، سرانجامِ آموزشها و مکاشفهایست که در بستر پربحثوجدال پفورتا رخ داده است.
در سالهای تحصیل در پفورتا، نیچه در کنار یادگیری دقیق ادبیات کلاسیک، با ادبیات رمانتیک، جریان ادبی معاصرش هم رابط نزدیکی برقرار میکند. از میان نویسندگان این جریان به «هولدرلین»[۳] عشق میورزید و برای او حرمت قائل بود. هولدرلین در آن زمان شاعر مشهوری نبود و میتوان گفت نیچه بود که او را به ملت آلمان شناساند. او در نام سرگشادهای که در ۱۹ اکتبر ۱۸۶۱ به دوستی مینویسد، هولدرلین را میستاید: «این سطور از حساسترین و پاکترین قلبها سرچشمه میگیرد […] در هیپریون با کلماتی بُرنده و تند به بربرریت آلمان حمله میکند. هراسی که از واقعیتهای تلخ دارد بسیار به ناسیونالیسم نزدیک است. هولدرلین بیشک یک ناسیونالیست است. […] تنها آرزوی من و در واقع انگیز اصلی من از نوشتن این نامه این است که شاید شما را بر آن دارد که دوباره این شاعر را مطالعه کنید، شاعری که هنوز نامش برای گروه بسیاری از افراد ملتش نامی ناآشناست.» این لحن پرحرارت و برانگیزاننده، لحنی است که تا واپسین روزهای نوشتن گریبان قلم استوار نیچه را رها نکرد. نام این جوان هیجدهساله نه تنها باعث شد که ملت آلمان پس از ۵۰ سال شاعر فراموششد خود را دوباره کشف کند، بلکه نشاندهند قرابت حیرتانگیز نیچه با هولدرلین شاعر است. درک و حساسیت ویژهای که نیچه نسبت به زبان و قلمی نامتعارف داشت، علاقهاش به ایدئالیسم رمانتیک و نیز عشق سوزانی که علیرغم انتقاد از آلمانها نسبت به وطن در دل میپرورد و حتی توجهی که به مشکلات مرتبط با جنون و دیوانگی داشت، از نیچه یک طرفدار و یک حامی جدی برای هولدرلین ساخته بود. شکوه و ستایش هولدرلین همیشه با نیچه بود تا اینکه در سالهای بعدی نام «آرتور شوپنهاور» و «ریچارد واگنر» به سیاه افراد مؤثر و مورد علاق نیچه افزوده شد.
اما هولدرلین تنها شاعر رمانتیکی نیست که نیچه ذوق و اراد ستایش او را داشت، خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، شاعری دیگر است که نیچه او را میستود. اگر نگویم که حافظ و جهانبینی عاشقانهاش از طریق ترجمههای گوته تأثیر قابل توجهی روی به وجود آمدن جریان هنر رمانتیک آلمان گذاشته است، باید بگویم معتقدم که نیچه در نگاهش به هنر دیونیزوسی که آن را در کتاب «زایش تراژدی از روح موسیقی» شرح داده است، از جهانشناسی حافظ بیاندازه بهره جسته است. حافظ شاعر سرمستی، عشرت و رندی، نمون قابل توجهی از جهانبینی دیونیزوسی است؛ اما نیچه در آثارش به حافظ بهعنوان شاعری از شرق بیاندازه پرداخته است:[۴]
در «حکمت شادان» کتاب ۵، گفتار ۳۷۰ به هنر سرشار از عشق و بیان ریشخندآمیز و رندان حافظ اشاره دارد.
نیچه در فراسوی نیک و بد قسمت پنجم، گفتار ۱۹۸، حافظ و گوته را آموزگارانی میداند که نفس آدمی را مورد سرکوبی قرار نمیدهند و به جای زهدپرستی، راه آزادگی و عشقورزی را پیش میگیرند.
در تبارشناسی اخلاق رساله سوم، گفتار ۲، او باز از بصیرت و لطافت حافظ و گوته سخن میراند: از نظر نیچه، این دو شاعر جسم و روح سالمی دارند زیرا طالب نعمت و چاشنیهای زندگیاند و آنها نه تنها منکر تضاد میان امیال نفسانی و پارسایی (انسان= حیوان + فرشته) نیستند، بلکه آن حقیقت را میپذیرند.
در اثر «نیچه در برابر واگنر»، واگنر مروج پارسایی، گفتار ۱، بار دیگر به حافظ و تضاد پذیرفتن شهود و عفت میپردازد.
در پارهنوشتههای بازمانده از سالهای ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۸، نیچه باز حافظ را مورد توجه قرار میدهد و ارادت خود را با شعری که زیر عنوان «پرسش یک آبنوش»[۵] با پرداختن به مفاهیم رمزی مِی و مستی درک خود را از دیوان او نشان میدهد. نیچه که به دلیل بیماری گوارشیاش هرگز شراب نمینوشید و چنانکه گفته شد از نوشابههای الکلی بیزار بود و آبجو را مای فساد ذهن آلمانی میدانست،[۶] به همین دلیل خود را در این شعر «آبنوش» مینامد، چنانکه در چنین گفت زرتشت، زرتشت را آبنوش مادرزاد:
به حافظ، پرسش یک آبنوش
آن میخانه که تو از بهر خویش بنا کردهای
گُنجاتر از هر خانهایست
میای که تو در آن پروردهای
هم عالم آن را درکشیدن نتواند
آن پرندهای که [نامش] روزگاری ققنوس بود
در خانه میهمان توست
آن موشی که کوه زاد
همانا خود تویی!
همه و هیچ تویی، می و میخانه تویی
ققنوس تویی، کوه تویی، موش تویی
تو که هماره از خود پَر میکشی
ژرفترین فرورفتگیِ بلندیها تویی
روشنترین روشنیِ ژرفاها تویی
مستیِ مستانهترین مستیها تویی
تو را تو را با شراب چهکار؟
نیچه فرزند دوران رمانتیک بود و برای شناخت او باید از آرمانها و باورهای این مکتب آگاه بود؛ هرچند که بعدها نیچه خود از کسانی بود که این مکتب را به کمال رساند و بعد از آن فراتر رفت و دیگر به رمانتیسیسم آلمانی علاقهای نشان نداد.
آخرین سالی که نیچه در پفورتا بود، گزارش مفصلی به زبان لاتین دربار «تئوگنیس از مگارا»[۷] نوشت، به این نیت که تصویری کلی از این شخص و آثارش به دست دهد. این اثر که در آستانه تنها یک مقال آموزشی بود آنچنان نیچه را مجذوب کرد که بعدها در دانشگاه هم به پژوهش دربار آن پرداخت و او را به دنیای هنر، فلسفه و ادبیات یونان وارد کرد. بهاینترتیب، نیچه بهعنوان یکی از بهترین شاگردان مدرسه در سپتامبر ۱۸۶۴ از پفورتا به انگیز تحصیل ادبیات و الهیات فارغالتحصیل و برای ادام درس به دانشگاه بُن رفت. به خاطر تحصیلات مقدماتی در پفورتا و زمین علمی، دو نیمسال را در دانشگاه بن به مطالع زبانشناسی پرداخت تا اینکه به همراه استاد محبوبش «ف. و. ریچل»[۸] که برای تدریس به دانشگاه لایپزیگ دعوت شده بود، در اکتبر ۱۸۶۵ دانشگاه بن را به مقصد لایپزیگ ترک کرد. از قلم نیفتد که نیچه در بن باورهای مذهبی خود را بهکل از دست میدهد و خواندن کتاب «زندگی مسیح» نوشت دیوید اشتراوس تأثیر عمیقی روی چرخش باورهای او دارد. نیچه پس آنگاه به نیت عصبانی کردن مادرش متدینش، تحصیل الهیات را نیمهکاره رها میکند.
در دانشگاه لایپزیگ، نیچه در مطالعه غرق شد و این دانشجوی محتاط، باسواد، متکبر و کموبیش خودبین زیر سرپرستی فردریک ویلهلم ریچل در کار زبانشناسی به پیشرفت قابل توجهی دست یافت. در سال ۱۸۶۶ فرصت یافت تا خطاب جذابی در باب درستی ویرایش اشعار «تئوگینس از مگارا» کذایی، در دانشگاه ارائه کند که مورد اقبال اساتید لایپزیگ قرار گرفت و با قدرشناسی فراوان به نیچه پیشنهاد شد تا آن دستنوشته را برای چاپ آماده کند. این موفقیت، نیچه را بهعنوان دانشجوی آموختهای معرفی کرد که دانشگاه لایپزیگ میتوانست روی او حساب کند.
در سالهای جوانیهای فاضلانه، نیچه چندی با همدرسان خود در لایپزیگ به عیشونوش مشغول شد و حتی بر نفرتی که از عادات مردانه ازقبیل شرابخواری و صرف دخانیات داشت غالب آمد؛ ولی بهزودی از زن و شراب و دود زده شد و آبجوخواری عصر و مملکت خود را به باد طعنه و ریشخند گرفت: «مردمی که آبجو میخوردند و چپق میکشند از درک افکار باریک عاجزند.»
اما در میان پرسههای شبانه با رفقای صاحبفکرش، نیچه به کتاب «جهان همچون اراده و تصور» شوپنهاور برمیخورد. دربار این کتاب مینویسد: «کتاب را همچون آینهای دیدم که جهان و زندگی و طبیعت خودم، با عظمت ترسآوری در آن پدیدار بود.» کتاب را به پانسیون میبرد و با حرص و ولع تمام کلمهبهکلمه میخواند. «گویی شوپنهاور شخصاً به من خطاب میکرد. من هیجان و التهاب او را حس کردم و او را در برابر خود دیدم. هر سطری با صدای بلند به خویشتنداری و اعراض از دنیا فرامیخواند.»
این سرآغاز آشنایی نیچه با شوپنهاور است، فیلسوفی که رنگ فلسفهاش همواره تأثیر خود را در اندیش او باقی گذاشت. نه تنها هنگامی که مرید «شوپنهاور و همچون آموزگار»[۹] بود، بلکه در روزگاری که بدبینی را نشان انحطاط میدانست نیز هنوز در عمق قلبش تأثیر شوپنهاور را احساس میکرد. ردپای شوپنهاور در آثار نیچه هرچند کمرنگ باشد، باز هم میتوان حدس زد ابتداییترین آبشخور اندیشههای او پس از هنر هلنیستی یونان است. آشنایی نیچه با ادبیات و موسیقی، او را به کهکشان هنر و فلسف کلاسیک یونان چنان مایل کرد که تا پایان زندگی چیزهایی دربار فرهنگ یونان مینوشت.
چنانکه گفته شد، در کنار شوپنهاور، نیچه ارادت زیادی به ریچارد واگنر داشت. هرچند بعدها او مسیر خود را سوای آرا و اندیشههای واگنر دید، اما در سالهای لایپزیگ، موسیقی واگنر یکی از موضوعاتی بود که در قلب نیچه با اشتیاق ستایش میشد.
اولین ملاقات رودرروی او با واگنر، تابستان ۱۹۶۸ در لایپزیگ اتفاق افتاد. نیچه که در سال ۱۸۶۷ برای خدمت نظامی به هنگ توپخان صحرایی در ناومبورگ[۱۰] پیوسته بود، به سبب زخم و صدمهای که از جهیدن بر اسب برداشت دچار آسیب جدی شد و برای گذراندن دور درمانی طولانی به لایپزیگ بازگشت. در این دوره برای مدتی بود که با خانم «اوتیلی بروکهاوس»، خواهر واگنر و همسرِ «هرمان بروکهاوس» شرقشناس رفتوآمد داشت. در یکی از همین ملاقاتهای عصرانه شانس ملاقات با واگنر را در منزل بروکهاوس مییابد و انبوه اشتیاقش را در نامهای به دوست صدیقش «اروین روده»[۱۱] چنین مینویسد: «قبل و بعد از شام، واگنر قطعات مهم “استاد آوازخوان” را نواخت، هم صداهای ارکستر را تقلید میکرد و بسیار خوب این کار را انجام میداد. واگنر عجیب سرحال و سرزنده است، بسیار تند حرف میزند، بسیار شوخ است و بهخوبی میتواند جمعی را سرگرم و مجذوب خود کند؛ هرچند در جمعی خصوصی و مختصر مثل گروه آن شب را. من دربار شوپنهاور ساعتها با او صحبت کردم. میتوانید تصور کنید که شنیدن سخنان او دربار شوپنهاور چقدر برای من لذتبخش بود. دربار فیلسوف با شوری باورنکردنی سخن میگفت. میگفت که بسیار به شوپنهاور مدیون است و نیز گفت که شوپنهاور تنها فیلسوفی است که جوهر موسیقی را درک میکند.»
اعتقاد واگنر به شوپنهاور -اعتقاد مردی که نیچه سالها دورادور او را تحسین کرده بود- برای او بسیار ارزشمند بود. این تعاریف برای نیچه در حکم تأیید عقاید و آرای خود او بود و در نتیجه به دلش مینشست.
نیچه تا آن زمان مقالات استخوانداری دربار زبانشناسی یونانی و فلسف ارسطو در مجل «راینیشه میوزیوم»[۱۲] منتشر کرده بود و هنگامی که دانشگاه بازل از ریچل پرسید که آیا نویسند این مقالهها را برای گرفتن کرسی فلسفه در بازل شایسته میداند یا نه، ریچل در دم شایستگی شاگرد دلبندش را گواهی کرد و اینچنین در فوری ۱۸۶۹، نیچه پیش از آنکه درج دکتری را گرفته باشد، با دریافت عنوان استادیاری زبانشناسی کلاسیک و فلسفه در دانشگاه معتبر بازل نامی به هم زد و در ۱۸۷۰ به درج استاد رسمی رسید و کرسی این درس را از آن خود کرد. او این منزلت زودرس که باری سنگین بر جوانی او مینهاد همچون سرنوشتی شمرد که باید بار آن را میکشید. نیچه در آن سال تنها ۲۶ سال داشت.
در بازل علاوه بر درسهای دانشگاهی، هفتهای ۸ ساعت هم در دبیرستان درس میداد. هنگام جنگ امپراتوری پروس و فرانسه، او باآنکه به مناسبت شغلش یک سوئیسی محسوب میشد، داوطلبانه بهعنوان پرستار به جبهه رفت و در پاییز ۱۸۷۰ با بیماری سختی به بازل بازگشت؛ اینچنین فرصت یافت تا فارغ از گرفتاریهای شغلی و کارهای مطالعاتی، در محیط دوستان زندگی در بازل بیاساید و گاهی به خان دوستانش چون «یاکوب بورکهارت»[۱۳] و «فرانز اووربک»[۱۴] که هم عمر دوست وفادار او ماندند و البته برای خودشان کسی بودند، رفتوآمد کند. رفتوآمد او با واگنر و همسرش کوزیما بزرگترین تجرب انسانی نیچه بود، بهطوریکه خاطرات دیدارهایش در تریبشن[۱۵] بین سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۲ برایش مقدس بود.
نیچه در سال ۱۸۷۱ کتاب «زایش تراژدی» را مینویسد، کتابی که به خاستگاه فلسفی تئاتر و موسیقی از زاوی هستیشناختی میپردازد؛ ولی این اثر در محیط دانشگاهی با سردی و بیاقبالی روبهرو میشود. پژوهندگان زبانشناسی تاریخی در دانشگاه بازل دربار خاستگاههای تراژدی یونانی با نیچه همراهی نمیکنند، بهویژه ولاموویتس مولندورف که آن زمان جوان بود، بر کتاب حملهای کوبنده کرد تا آنجا که دفاع وفاداران روده از دوستش نتوانست اعتبار ازدسترفت نیچه در میان دانشوران یونانشناس را بازآورد. منتقدان زایش تراژدی بر این باور بودند که این کتاب فاقد هرگونه منبع و ارجاع است و برای اهل علم چیزی جز جعل تاریخ به انگیز ستایش واگنر نیست. این نگاه باعث شد نیچه از همکارانش دل کَند و از دانشگاه بازل امید خود را برید. وانگهی، این نگاه شتابزده نمیتوانست تأثیر چندانی روی نیچه داشته باشد، او لحن و قلم خود را یافته بود و برای اعتبار نیاز به کرسی استادی در دانشگاه بازل نداشت. روح فریادی که از زایش تراژدی آغاز میشود، از کتابی به کتاب دیگر طنین میاندازد و اینچنین نیچه را با قلمی استوار و بیتعارف به جهان فلسفه معرفی میکند.
از آنجایی که کتاب زایش تراژدی در فلسفه و مطالعات هنر از اهمیت زیادی برخوردار است، میپسندم به آن نگاه مفصلی داشته باشم.
نیچه در کتاب «زایش تراژدی» هنر کلاسیک یونان را واکاوید و با وام گرفتن دو اصطلاح «آپولونی» و «دیونیزوسی» از اساتیر یونان، تعریف حسابشدهای از گفتمان هنر و زایش آثار هنری یونان بهعنوان سرچشم هنر اروپا ارائه داد. او با تعبیر «هنر دیونیز
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 