پاورپوینت کامل سیمرغ اوستایی سیمرغ اشراق ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سیمرغ اوستایی سیمرغ اشراق ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیمرغ اوستایی سیمرغ اشراق ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سیمرغ اوستایی سیمرغ اشراق ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :
سیمرغ یکی از مهمترین و جذابترین نمادهای اشراقی و عرفانی در تمدن اسلامی ـ ایرانی است. ردپای این مرغ اساطیری در متون اوستایی و پهلوی قابل پیگیری و کاوش است. هم به عنوان مرغی سدرهنشین و طوبیگزین و هم با نام حکیمی بلندمرتبه در حکمت زرتشتی.
بدون تردید سیمرغ یکی از مهمترین و جذابترین نمادهای اشراقی و عرفانی در تمدن اسلامی ـ ایرانی است. ردپای این مرغ اساطیری در متون اوستایی و پهلوی قابل پیگیری و کاوش است. هم به عنوان مرغی سدرهنشین و طوبیگزین و هم با نام حکیمی بلندمرتبه در حکمت زرتشتی. تلفظ اصلی سیمرغ در اوستا، «مرغو سهئهنه» و در پهلوی «سنمورو» و «سهنهموروک» و در فارسی سیمرغ و در مواردی سیرنگ است که مستشرقان به عقاب و شاهین ترجمه کردهاند. شاید ترجمه به عقاب ناشی از تأمل مترجمان بر واژه syena سنسکریت باشد که در آن زبان، به معنای عقاب است و از نظر تلفظ بسیار شبیه saena اوستایی است.
شیخاشراق در بخشهای مختلف آثار خود در باب سیمرغ سخن گفته است. در رسالاتی چون صفیر سیمرغ، عقل سرخ و فى حاله الطفولیه. در عقل سرخ با رویکرد و تأویل بدیعی که در حمایت سیمرغ از رستم در جنگ با اسفندیار دارد و در رساله صفیر سیمرغ با بیان مقدمهای که شرح فضائل سیمرغ است و در فى حاله الطفولیه با بیان طوبینشینی این مرغ اسطورهای. نوع پرداختن شیخاشراق به سیمرغ بیانگر جایگاه و قداست سیمرغ در ذهن و زبان شیخ و مهمتر مطالعه و شناخت او از حکمت ایران باستان است. در این مقاله از سیمرغ در متون اوستایی و پهلوی و بازتاب آن در حکمت اشراقی سخن میگوییم.
پرنده اسطورهای ـ عرفانی
سیمرغ بلندپروازترین پرنده اسطورهای و همزمان عرفانی در پیکره فرهنگ ایرانی ـ اسلامی است. از استقرارش بر فراز درختی ممتاز در فرهنگ اوستایی تا زال پروریدنش در حکمت حماسی و بر ستیغ قلّه قاف نشستنش در حکمت عرفانی. حضور این مرغ والامقام در فرهنگ دینی ایران باستان، منظومه حماسی ما ایرانیان و حکمت اشراقی امثال شیخاشراق، مکانت این پرنده را به صورتی بیبدیل در فرهنگ دینی و حکمی ما بدل نموده است.
گرچه ادراک حکمت تبدیل استقرار سیمرغ از درخت به کوه در متن تحویل حماسه و دیانت به حکمت و معرفت در فرهنگ ایرانی جذاب است (زیرا در نخستین متنی که از او با عنوان «سَئن» نام برده میشود، بر فراز درختی آشیانه دارد و با پروازش تخم حیات را در هستی میپراکند و در متن یکی از عالیترین متون حکمی یعنی «منطقالطیر» عطار این درخت تبدیل به کوه میشود)؛ اما مهمتر نسبت بیبدیل این مرغ با خِرد، آگاهی، نور، اشراق و حیات است؛ عواملی که او را محبوب قلمرو عرفان ساخت و مورد استناد شیخاشراق در حکمهالاشراق.
قدمت حضور سیمرغ در اندیشه ایرانی، از دوره ظهور اندیشه زرتشتی در ایران است؛ اما در دوره بعد از اسلام در ایران، سیمرغ از یک سو حضور حماسی در شاهنامه یافت (هم در سیمای یزدانی در داستان زال و پیروزی رستم بر اسفندیار، و هم غیر یزدانی در پیروزیهای اسفندیار در هفتخوان خود) و از سوی دیگر حضور عرفانی در رسالههایی چون رسالهالطیر ابن سینا، (و ترجمه آن به دست شیخ اشراق)، رسالهالطیر احمد غزالی، روضه الفریقین ابوالرجاء چاچی، نزهتنامه علایی و از همه مهمتر منطقالطیر عطار.
بدون تردید در تاریخ حکمت و اندیشه ایرانی ـ اسلامی مهمترین و مشهورترین اثر عرفانی در باب سیمرغ، منطقالطیر عطار نیشابوری است. این اثر به نظر می رسد کاملا متأثر از رسالههای فوقالذکر است بهویژه متأثر از رویکرد خاص و متمایز شیخ اشراق (نه فقط در رسالهالطیر، بلکه در رسالههای دیگرش نیز)؛ برای مثال شباهت بینظیر مفاهیم مطرح در منطقالطیر (در بابی با عنوان «ابتدای کار سیمرغ») با مطالب شیخاشراق در برخی رسائل خود. ساختاری که عطار به قصه مرغان و شهریارشان سیمرغ بخشید، آن را جاودانه و به اثری مهم در عرصه عرفان اسلامی، بهویژه در تبیین وحدت حاکم بر هستی تبدیل نمود. داستان طالبان حقیقت در منطقالطیر با مجمع مرغان و در طلب شهریار مرغان آغاز میشود. هدهد رهبری این مجمع را به عهده دارد و این رهبری را از همدمی و همسخنی با سلیمان یافته. اوست که تمامی مرغان را به طلب سیمرغ یا پادشاه مرغان میخواند:
هست ما را پادشاهی بیخلاف
در پس کوهی که هست آن کوه قاف
نام او سیمرغ، سلطان طیور
او به ما نزدیک و ما زو دور دور
(عطار نیشابوری، ۱۳۷۳ : ۱۰۰)
هفت وادی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و نهایت وادی فقر و فنا پیموده میشود تا نهایت مرغان باقیمانده به بارگاه حضرت سیمرغ میرسند:
هم ز عکس روی سیمرغ جهان
چهره سیمرغ دیدند آن زمان
چون نگه کردند آن سیمرغ زود
بیشک این سیمرغ آن سیمرغ بود
در تحیر جمله سرگردان شدند
این ندانستند تا خود آن شدند
خویش را دیدند سیمرغ تمام
بود خود سیمرغ، سی مرغ تمام
(همان، ۵۱۲)
داستان سیمرغ عطار یکی از بینظیرترین تماثیل عرفانی در بیان وحدت حاکم بر هستی است. این مرغ که البته در فرهنگ اسلامی عناوین دیگری چون عنقا یا طایر قدسی یافته، در اشعار عرفای دیگر نیز ظهوری یافت، از جمله در اشعار مولانا:
سیمرغ هوای ما ز قاف آید
دام شبلی و بوالحسن گردد
و بهویژه در اشعار حافظ شیرازی (با تأکید بر عنقا):
وفا مجوی ز کس، ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش
*
ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
*
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کانجا همیشه باد به دست است دام را
*
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
*
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
الف) واژهشناسی سیمرغ
تلفظ اصلی سیمرغ در اوستا، «مرغو سهئهنه» (mereghu saena) و در پهلوی «سن مورو» (sen murur) و «سه نه موروک» (Sena muruk) و در فارسی سیمرغ و در مواردی سیرنگ است.۱ این واژه را مستشرقین به عقاب و شاهین ترجمه کردهاند که شاید ناشی از تأملشان بر واژه syena سنسکریت باشد که در آن زبان به معنای عقاب است و چنانکه میبینیم، این واژه سنسکریت، از نظر تلفظ بسیار شبیه saena اوستایی است. همچنین ممکن است ایجاد نسبت میان شاهین و سیمرغ از تلفظ بسیار شبیه به هم سَئِنَ و شَئِنَ (Shayana) ناشی شده باشد، زیرا شئن در طول زمان میتوانسته به صورت شاهین درآید و تلفظ شود بهویژه اگر به جایپذیری «سین» و «شین» در برخی زبانها توجه کنیم. ازجمله در زبانهای عبری و عربی که این دو حرف با تبدیل به هم، دو تلفظ مختلف از یک واژه و معنا را سبب میشوند مانند کلمات موسی (به عربی) و موشه (به عبری) یا سلام (به عربی) و شالوم (به زبان عبری).
نیز هنگامی که از واژه «سَئِنَ» در اوستا (بدون ترکیب با مرغو) استفاده شده، میتواند ارجاع به یکی از حکیمان بزرگ زرتشتی باشد که صد سال پس از زرتشت به دنیا آمد و صد سال در ترویج دین او کوشید. شهرت سَئنِ حکیم به حکمت و دانایی قطعاً یکی از عوامل اصلی تعبیر سیمرغ به دانایی و حکمت در فرهنگ ایرانی است. در فروردینیشت (کرده بیست و چهارم، بند ۹۷) از این حکیم چنین یاد شده است: «فروهر پاکدین سَئِنَ پسر اهوم ستوت را میستائیم. نخستین کسی که با صد پیرو در این زمین ظهور کرد» (پورداوود،۱۳۴۷: ج۲، ۸۲). پورداوود در شرح این سئن، او را همان حکیم بلندمرتبه زرتشتی و سئن را دقیقاً به معنای سیمرغ میداند.
در «گاثهها» (گاهان) بهعنوان معتبرترین بخش اوستا، سخنی از سیمرغ نیست، اما در یشت چهاردهم اوستا (کرده پانزدهم، بند ۴۱)، از فراخگستری، فراگیری و احاطت او در عالم سخن رفته است: «بهرام اهوراآفریده را میستاییم، بکند پیروزی (بهرام) با فرّ، این خانه را از برای گله گاوان فراگیرد، چنانکه این سیمرغ، چنانکه این ابر بارور کوهها را احاطه میکند» (همان: ۱۲۸).
مرحوم پورداوود در شرح یکی از توصیفات فیلوس بیبلیوس یونانی (متوفی۱۳۰م) درباره اهورهمزدا (که به نقل از زرتشت، سر اهوره را به سر شاهین تشبیه میکند) معتقد است در جایی از اوستا، سر اهوره به سر پرندهای تشبیه نشده است، اما احتمال میدهد منظور فیلوس، سَئِن باشد که در پهلوی و فارسی سیمرغ خوانده میشود (همان: ج۱،۴۰).
در اوستا علاوه بر بهرامیَشت، در رشنیشت (بند ۱۷) نیز از سیمرغ یا همان سئن سخن رفته است: «تو هم ای رشن پاک در بالای آن درخت سیمرغ [مرغوسئنه] که در میان دریای فراخکرت برپاست،(آن درختی که) دارای داروهای نیک و داروهای مؤثر است و آن را ویسپوبیش (همه را درمانبخش) خوانند و در آن تخمهای کلیه گیاهها نهاده شده است. ما تو را به یاری میخوانیم» (همان: ۵۷۳).
برخی این مرغ را همان شاهین یا وارِغَن دانستهاند اما در آینده این بحث نشان میدهیم که میان شاهین و سیمرغ در اوستا و فرهنگ ایران باستان تفاوت وجود دارد. اما در باب مرغوسئن یا همان سیمرغ در اوستا آنچه مورد تأکید است و بعدها مورد توجه شیخاشراق قرار گرفت، یکی فراخگستری اوست: «پرندهای با قدرت فراوان، درشتاندام و گسترده و فراخبال… در وصف درشتی اندام و فراخی بالهایش آمده که هنگام پرواز چون ابر بر کوهستان سایه میافکند» (رضی، ۱۳۴۶: ۶۸۵). شاهدمثال این معنا همان آیه مذکور در یشت دوازدهم است. شیخاشراق از این فراخگستری صریحاً سخن نگفته، اما در مقدمه صفیر سیمرغ به صورت ضمنی از این معنا چنین روایت کرده است: «و این رساله مسماست به صفیر سیمرغ و زیان ندارد که در پیش مقدمه یاد کنم از احوال این مرغ بزرگوار و مستقر او. روشنروانان چنین نمودهاند که هر آن (هُدهُدى که در فصل بهار ترک آشیان خود بگوید و به منقار خود پر و بال خود برکند و قصد کوه قاف کند)، سایه کوه قاف بر او افتد به مقدار هزار سال این زمان که «و انّ یوماً عند ربّک کألف سنه ممّا تعُدُّون» و این هزار سال در تقویم اهل حقیقت یک صبحدم است از مشرق لاهوت اعظم. در این مدت سیمرغى شود که صفیر او خفتگان را بیدار کند و نشیمن او در کوه قاف است صفیر او به همه کس برسد و لکن مستمع کمتر دارد، همه با اویند و بیشتر بىاویند»(شیخاشراق، ج۳: ۳۱۵) و نیز در رساله عقل سرخ: «گفت سیمرغ آشیانه بر سر طوبى دارد، بامداد سیمرغ از آشیانه خود بهدر آید و پر بر زمین بازگستراند»(همان: ۲۳۳). عطار نیشابوری در منطقالطیر متأثر از این رویکرد شیخ اشراق چنین روایتی از سیمرغ دارد:
ابتدای کار سیمرغ ای عجب
جلوهگر بگذشت بر چین نیمشب
در میان چین فتاد از وی پری
لاجرم پر شور شد هر کشوری
هر کسی نقشی از آن پر برگرفت
هر که دید آن نقش کاری درگرفت
آن پر اکنون در نگارستان چینست
اطلبو العلم و لو بالصین ازینست
گر نگشتی نقش پرّ او عیان
اینهمه غوغا نبودی در جهان
اینهمه آثار صنع از فرّ اوست
نقشها جمله ز نقش پر اوست
چون نه سر پیداست وصفش را نه بن
نیست لایق بیش از این گفتن سخن
(عطار نیشابوری، ۱۳۷۳: ۱۰۲)
و دیگری نشستن بر فراز درخت «ویسپوبیش» در دریای فراخکرت است. درخت ویسپوبیش، درختی است که تخم همه گیاهان عالم در آن به ودیعت نهاده شده است. شرح کاملی از این درخت در متون و روایات پهلوی موجود است و با عنوان «هرویسپ تخمه» شناخته میشود که در لغت به معنای «درخت همهتخم» یا درختی است که در بردارنده تخم همه گیاهان است. در شرح این درخت در متون پهلوی چنین آمده: «چون هنگام آفرینش گیاهان رسید، امشاسپند امرتات [امرداد] که گیاهان را سرپرستی میکرد، دانههای آنها را با آبی که تیشتریه (Tishtrya: ایزد باران) از دریای فراخکرت برای باریدن روی زمین برگرفته بود درآمیخت، چون باران بر زمین فرو بارید، تخمها در دل خاک به ثمر رسید و سطح زمین را دههزار گیاه سودمند و درمانبخش پُر کرد. از آن سو اهریمن نیز مطابق معمول معامله به ضد کرده و دههزار گیاه زهردار و پدیدآرنده بیماری به وجود آورد. از دههزار نوع گیاه نخستین، صدهزار نوع گیاهی که معمول است به وجود آمد و از این صدهزار نوع نبات صدهزار شاخه در میان دریای فراخکرت به گرد آمده و تشکیل درخت «هرویسپ تخمه» یا درخت همهتخم را داد. این درخت را بنام «هماک برشک» یعنی دارو و پزشک یا دارو و درمان نیز میخواندند.(رضی، ۱۳۴۶: ۶۸۶).
بنا به روایات پهلوی در دریای فراخکرت و در کنار درخت همهتخم، درختی دیگر با عنوان گئوکرن رویید. هدف از رویاندن این درخت (که آن را هوم سفید نیز دانستهاند و در پهلوی «گوکرن» تلفظ میشود) پاسداری و محافظت از درخت همهتخم بود تا از گزندهای اهریمن در امان بماند. نام این درخت نگاهبان در بند ۳۰ هرمزدیشت (یشت اول) آمده است: «فَروَهر گئو کرنه۲توانا و مزداآفریده را میستاییم» (پورداوود،۱۳۴۷: ج۱، ۶۵) ظاهرا خوردن از ثمرات این درخت، زندگی جاودانی و نوعی بیمرگی را سبب میشده است. بهویژه که در ابتدای بند ۳۰ یشت مذکور از هزار و ده هزار درمان سخن رفته است. البته بنا به روایات پهلوی دو ماهی کرا۳ نیز در اطراف درخت گئوکرن دائم گردش میکنند تا تخم سوسماری را که اهریمن برای نابودی و پلیدی درخت همهتخم فرستاده است، نابود سازند. این نزاع تا ابد میان نیروهای اهریمن و حافظان درخت هرویسپ تخمه وجود دارد.
سیمرغ (یا به تعبیر اوستایی مرغوسئن) بر بالای چنین درختی آشیانه دارد؛ درختی که حامل و باردار تمامی هستی گیاهی در کائنات بوده و در فرهنگ اسلامی به «درخت طوبی» تعبیر شده است. به تعبیر شیخ در رساله عقل سرخ: «اگر نه هر زمان سیمرغى از درخت طوبى به زمین آید و اینکه در زمین بوَد منعدم شود، معا معا» (شیخاشراق، ج۳، ۲۳۴). چه بسا اشارات شیخاشراق به قدرت درمانگری سیمرغ نیز ناشی از تأمل شهابالدین در روایاتی باشد که از درمانگری گیاهان و گلهای دو درخت همهتخم و گئوکرن در میان دریای فراخکرت دریافته است: «صفیر او [سیمرغ] به همه کس برسد، و لکن مستمع کمتر دارد، همه با اویند و بیشتر بىاویند. با مایی و با ما نهایر جانی از آن پیدا نیی.(و بیمارانى که در ورطه علت استسقا و دق گرفتارند) سایه او، علاج ایشانست و مرض را سود دارد.»(همان: ۳۱۶)
و در رساله فی حاله الطفولیه گوید: «و آنگه وى را بر کوه قاف باید رفت و آنجا درختی است که سیمرغ آشیان بر آن درخت دارد، آن درخت را به دست آرد و میوه آن درخت را خورد و آن مقام سیّم است. بعد از آن به طبیب حاجت نباشد که او خود طبیب شود» (همان: ۲۵۷). البته بر این مکانت و جایگاه درمانی که در متون پهلوی به دو درخت داده میشود و در متون حماسی و حکمی (چون شاهنامه و آثار شیخاشراق) به خود سیمرغ، میبایست پرورش و تربیت زال را نیز افزود. روایت شاهنامه از این پرورش چنین است:
به جایی که سیمرغ را خانه بود
بدان خانه این خُرد بیگانه بود
نهادند بر کوه و گشتند باز
برآمد بر این روزگاری دراز
چنان پهلوانزاده بیگناه
ندانست رنگ سپید از سیاه
پدر مهر و پیوند بفگند خوار
جفا کرد بر کودک شیرخوار
یکی داستان زد بر این نرّهشیر
کجا بچه را کرده بُد شیر، سیر
که: «گر من تو را خون دل دادمی
سپاس ایچ بر سرْت ننهادمی
که تو خود مرا دیده و هم دلی
دلم بگسلد گر ز من بگسلی»
چو سیمرغ را بچّه شد گرْسُنه
به پرواز برشد دمان از بُنه
یکی شیرخواره خروشنده دید
زمین را چو دریای جوشنده دید
ز خاراش گهواره و دایه، خاک
تن از جامه دور و لب از شیر، پاک
به گرد اندرش تیرهخاک نژند
به سر برش، خورشید گشته بلند
پلنگش بُدی کاشکی مام و باب
مگر سایهای یافتی ز آفتاب!
فرود آمد از ابر، سیمرغ و چنگ
بزد، برگرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه
که بودش بدانجا کنام و گروه
سوی بچگان برد تا بشکَرند
بدان ناله زار او ننگرند
ببخشود یزدان نیکیدهش
کجا بودنی داشت اندر بُوش
نگه کرد سیمرغ با بچّگان
بران خُردِ خون از دو دیده چکان
شگفتی بر او برفگندند مهر
بماندند خیره بدان خوبچهر
شکاری که نازکتر آن برگزید
که بیشیر مهمان همی خون مزید
(شاهنامه، داستان منوچهر، بخش۲)
و روایت شیخ از این پروریدن در رساله عقل سرخ: «پیر را گفتم: شنیدم که زال را سیمرغ پرورد و رستم اسفندیار را به یارى سیمرغ کشت. پیر گفت: بلى، درست است. گفتم: چگونه بود؟ گفت: چون زال از مادر در وجود آمد، رنگ موى و رنگ روى سپید داشت. پدرش سام بفرمود که وى را به صحرا اندازند و مادرش نیز عظیم از وضع حمل وى رنجیده بود. چون بدید که پسر کریهلقاست، هم بدان رضا داد، زال را به صحرا انداختند. فصل زمستان بود و سرما، کس را گمان نبود که یک زمان زنده ماند. چون روزى چند بر این برآمد، مادرش از آسیب فارغ گشت؛ شفقت فرزندش در دل آمد، گفت: یک بارى به صحرا شوم و حال فرزند ببینم. چون به صحرا شد فرزند را دید زنده و سیمرغ وى را زیر پر گرفته. چون نظرش بر مادر افتاد، تبسّمى بکرد، مادر وى را در بر گرفت و شیر داد، خواست که سوى خانه آرد، باز گفت تا معلوم نشود که حال زال چگونه بوده است که این چند روز زنده ماند، سوى خانه نشوم. زال را به همان مقام، زیر پر سیمرغ فروهشت و او بدان نزدیکى خود را پنهان کرد. چون شب درآمد و سیمرغ از آن صحرا منهزم شد، آهویى بر سر زال آمد و پستان در دهان زال نهاد. چون زال شیر بخورد، خود را بر سر زال بخوابانید، چنانکه زال را هیچ آسیب نرسید. مادرش برخاست و آهو را از سر پسر دور کرد و پسر را سوى خانه آورد.
پیر را گفتم: آن چه سرّ بوده است؟ پیر گفت: من این حال از سیمرغ پرسیدم؛ سیمرغ گفت: زال در نظر طوبى به دنیا آمد، ما نگذاشتیم که هلاک شود. آهوبره را به دست صیّاد بازدادیم و شفقت زال در دل او نهادیم، تا شب وى را پرورش مىکرد و شیر مىداد و به روز خود منش زیر پر مىداشتم» (شیخاشراق، ج۳، ۲۳۳).
پَر سپاری یا پَر سپردن سیمرغ به زال، تا به هنگام نیاز آن را آتش زده و این مرغ آسمانی را بخواند، بیارتباط با داستان فوق نیست. در ادامه روایت شاهنامه و شیخ را از این پر سپاری بازمیگوییم اما در اینجا باید به مسأله مهمتری بپردازیم و آن ظهور مرغ دیگری در متون باستانی ایران با عنوان وارِغَن است.
ادامه دارد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 