پاورپوینت کامل علوم انسانی و مهندسی اجتماعی ۹۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علوم انسانی و مهندسی اجتماعی ۹۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علوم انسانی و مهندسی اجتماعی ۹۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علوم انسانی و مهندسی اجتماعی ۹۶ اسلاید در PowerPoint :
مهندسی اجتماعی سودای ساختن پیکرهای است که اجزاء و اعضایش باهم تناسب ندارند و در جای خود نیستند و در آن پروای چه میتوان و چه نمیتوان کرد وجود ندارد به این جهت در آن به علوم اجتماعی هم اعتنا نمیشود. حزب بلشویک به هیچ یک از علوم اجتماعی جز علم زبان مجال نداد و علم زبان و نقد ادبی را هم از آن جهت آزاد گذاشت که در آن خطری برای انقلاب نمیدید و نمیدانست که زبان و ادبیات اگر نه در کوتاه مدت، در زمانی نه چندان دور نظم تصنعی و سست بنیان را از هم میپاشاند.
آیا مهندسی اجتماعی ممکن است؟ و اگر ممکن است چگونه صورت میگیرد. مهندسان اجتماعی کیانند و علوم انسانی و اجتماعی چه مدخلیتی در این کار دارد؟ مهندسی اجتماعی به این معنی که سیاست اقتصادی اجتماعی و اداری و علمی و فرهنگی را تعدیل و اصلاح کنند در زمان ما یک امر عادی است. برنامه ریزی پیشرفت هم از یکصدسال پیش پدید آمده و اکنون رسمی رایج شده است اما اینکه کسی یا کسانی بر حسب علایق گروهی و سیاسی خاص طرحی تازه دراندازند و حکومتها آن طرح را تحقق بخشند هرگز صورت نگرفته است و بنظر نمیرسد که کاری شدنی باشد. آدمی بخصوص در قرون اخیر توانسته است جهان و زندگی خویش را دگرگون کند و گمان شایع اینست که این دگرگونی مطابق خواست او و کم و بیش به صلاحش بوده است. این دگرگونی ها هر چه بوده لااقل تا حدود یکصد سال پیش با طرح و نقشه قبلی صورت نگرفته و کارگزاران تغییر، مجریان طرحی نبودهاند که یک یا چند نفر آن را تهیه و امضا کرده باشند. دنیای جدید با برخورداری از علم تکنولوژیک، از آغاز، جهان تغییر و دگرگونی بوده است. در طی چهارصدسال اخیر ابتدا اروپای غربی و آمریکای شمالی و سپس ژاپن و بعضی کشورهای دیگر راه پیشرفت را گشودند و در آن وارد شدند. کشورهای دیگر هم با توجه به راهی که در غرب گشوده شده بود شیوه زندگی و عمل سابق را رها کردند و متوجه راه جدید شدند. اما همه چنانکه باید نتوانستند در این راه پیش بروند. شاید اراده پیشرفت نداشتند. برای پیشرفت، اراده باید با علم توام شود اگر اراده به علم نباشد علم به وجود نمیآید و اگر به وجود آید از آن چندان کاری ساخته نیست. علم را میتوان تحصیل کرد اما اراده را نمیدانیم از کجا باید آورد؟ با توجه به ادبیات دوران رنسانس شاید بگویند غرب با طراحی اجمالی اوتوپینویسان و شاعران ساخته شده است این تا حدی درست و پذیرفتنی است اما تا زمانی که اراده ساختن جهان مطلوب پدید نیامده بود جهان جدید ساخته نشد و مگر اراده بساختن، بدون داشتن یک طرح، بجایی میرسد. البته طرحهای تاریخی کلی و اجمالی در آغاز تاریخ تجدد در ادبیات به وجود آمد و در این اواخر نیز تدوین و اجرای برنامههای توسعه اقتصادی اجتماعی و سیاسی راهنمای اصلاح شد اما هیچیک از اینها طرح مهندسی نبود اوتوپیهای دوره رنسانس طرحهای خیالی از شهر و دیاری بود که مردمان در آن بی نگرانی فردا با عادات و رسوم یکسان و در خانه های شبیه بهم و . . . زندگی میکردند پدید آمدن این ادبیات نیز شاید فرع و حاصل پدید آمدن تغییری در تلقی انسان از خود و فکر و عملش بود که منشاء همه تغییرات جهان جدید شد. طرحهای توسعه یا بازسازی هم طرح تحقق بخشیدن به امکانهای اصلاح و بهبود و تدارک و جبران آسیبهاست. پس کسی در جایی طرح آمادهای را اجرا نکرد بلکه بشر جدید در خود این مأموریت را یافت که در همه زمینهها طرحهایی را که در چشم انداز آینده مییابد در وقت خود بیابد و اجرا کند ولی این مأموریت و طراحی تغییر را که همراهی با زمان است برنامه مهندسی اجتماعی نباید خواند زیرا معمولاً مراد از مهندسی اجتماعی ساختن جهان به دلخواه و بنابر میل اشخاص و گروهها بی اعتنا به زمان و بر وفق ایدئولوژیهاست. نظام سرمایه داری خود به خود به وجود آمد و کسی آن را طراحی نکرد در باب سوسیالیسم چه باید گفت؟ آیا سوسیالیسم را که طرحی متفاوت با نظام مستقر سرمایه داری در اروپا بود و صورتهای کم و بیش متفاوت آن در آثار و طرحهای صاحبنظران پدیدار شد نمیتوان نوعی مهندسی اجتماعی دانست؟ در مقابل لیبرالها که هرگز با دخالت در بازار و مخصوصاً با مهندسی اجتماعی موافق نبودهاند کمونیستها و سوسیالیستها و سوسیال دموکراتها بر آن بودند که با انقلاب و مهندسی اجتماعی نظام مورد نظر خود را برقرار کنند و در نتیجه باعث حوادث زشت و زیبایی شدند در پایان قرن نوزدهم مارکسیسم و سوسیالیسم برنامه انقلاب بود ولی توجه باید کرد که هیچیک از انقلاب هایی که در روسیه و چین و کوبا صورت گرفت به جایی نرسید نظامهای سوسیال دموکراسی هم با برنامهریزی به وجود آمد. اگر مراد از مهندسی اجتماعی تدوین و اجرای برنامههای اقتصادی – اجتماعی باشد انکارش وجهی ندارد بخصوص که در زمان کنونی تدوین برنامه پیشرفت اقتصادی- اجتماعی در سیاست امر عادی و گاهی ضروری شده است. در جهان جدید هر کشوری باید برنامه آموزش و پرورش داشته باشد و مدیریت سازمانهایش را با شرایط وفق دهد و مخصوصا از سیاست اقتصادی اجتماعی و فرهنگی معین پیروی کند و مگر میشود برنامه آموزشی را بیتوجه به شرایط کشور و امکانهای آن تغییر داد و اصلاح کرد.
ولی اگر تدوین و اجرای برنامه توسعه موکول به درک وضع کلی کشور و امکانهای تغییر است. برنامه ریزان نیز ناچار باید طرح کلی تحول را در نظر داشته باشند و آن را در شرایط و اوضاع خاص تعدیل و اصلاح کنند و در جهان توسعه نیافته شاید بدون داشتن برنامه جامع توسعه کاری از پیش نرود. پس دوباره بپرسیم که آیا با قبول این معنی نمیتوان گفت تاریخ با مهندسی اجتماعی ساخته میشود؟ پیداست که نظم زندگی و فرهنگی که آدمیان در آن بسر میبرند متعلق به آنهاست و هیچ موجودی جز انسان فرهنگ و تاریخ ندارد و اگر او در ساختن این فرهنگ دخیل نبود. فرهنگ با طبیعت چه تفاوت داشت. طبیعت ساخته دست آدمی نیست هر چند که آدمی آن را کم و بیش از طریق مهندسی تغییر میدهد و تسخیر میکند ولی فرهنگ با وجود آدمی و با علم و عمل او پدید میآید و از زمانی که آدمی به وجود آمده فرهنگ هم بوده است. این ملازمت را چگونه باید دریافت. چگونه است که آدمی بدون فرهنگ زندگی نمیکند و فرهنگ هم خاص آدمی است. این نسبت میان فرهنگ و آدمی هر چه باشد برخلاف پندار شایع که حتی در کتابهای علمی و فلسفی هم راه یافته است معنیش این نیست که بشری قبل از فرهنگ وجود داشته و فرهنگ را امر خوبی یافته و با طراحی آن را ساخته و پرداخته باشد. آدمیان خود را از ابتدا در جهان خاص یافته و با آن جهان تغییر کرده و جهان را نیز تغییر دادهاند. آنها میتوانستهاند با یکدیگر عهد ببندند فرهنگ و تاریخ نیز فرع این عهد یا به اصطلاح رایج قرار دارد اجتماعی است به شرط اینکه قرار داد را آغاز تاریخ بدانیم و نه مرحله تازهای در زندگی آدمی. بیوجه نیست که دورانهای تاریخی را نیز گاهی به عهد تعبیر میکنند پس اجمالاً بپذیریم که آدمیان جهان خود را میسازند. اینکه جهان را چگونه باید ساخت از ابتدا در فلسفه یونانی و در آثار افلاطون ظاهر شد. افلاطون طرح مدینهای را در انداخت که صورتی برگرفته از نظام عالم بالا بود و هر چه اینجا بود از اصل موجود در عالم بالا بهره میبرد و پیروی میکرد. این طرح هنوز در فلسفه و حتی در علوم انسانی و اجتماعی کنونی ظهور و اثر دارد هر چند که مخالفت با مدینه آسمانی افلاطون از همان زمان که او در آکادمی آن را به شاگردانش میآموخت، آغاز شد. ارسطو طرح سیاست دیگری درانداخت و در پی آن صاحبنظران دیگر آمدند تا نوبت به فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی دوران جدید رسید. اکنون دانشمندان علوم انسانی و اجتماعی حتی اگر اهل فلسفه نیز باشند، به طرح مدینه افلاطونی چندان علاقهای ندارند مع هذا تاریخ غربی بسط تاریخ یونانی و به یک اعتبار ادامه آن پس از یکی دو گسست است و به این جهت چه بخواهند چه نخواهند پارمنیدس و هراکلیتوس و سقراط و افلاطون و سوفوکل و ارسطو در تاریخ جدید هم حضور دارند. به سخن مارتین هیدگر بیندیشیم که گفته است بمب هیدروژنی در شعر پارمنیدس منفجر شده است.طرح سیاسی افلاطون هرگز محقق نشد و شاید هرگز محقق نشود اما در طی دوهزار و پانصد سال این طرح همواره مورد توجه و تأمل صاحبنظران بوده و به آنها آمادگی فکرکردن بخشیده است شاید حضور تفکر افلاطونی را مخصوصاً در اوتوپیهایی که در آغاز دوره جدید پدید آمد بیشتر و آشکارتر بتوان احساس کرد پس هرچند تاریخ تجدد با طراحی جامعه جدید آغاز نشده است نمیتوان از نظر دور داشت که از قرن پانزدهم اوتوپینویسان طراحی شیوه خاصی از زندگی را آغاز کردند البته اوتوپیها برنامه نبودند، چشمانداز بودند. اروپای جدید چشمانداز داشت و با آن راهش را کم و بیش به صرافت طبع پیمود تا وقتی که بحران جهان جدید آغاز شد. علوم اجتماعی نیز در بحران تجدد به وجود آمدند. این علوم که عهدهدار تحلیل وضع جامعه و شئون زندگی جدید بودند بنحو خودآگاه و ناخودآگاه تحلیل خود را با نظر به یک طرح کلی بهنجار و متعادل صورت میدادند. از زمره علوم اجتماعی، اقتصاد و تعلیم و تربیت و تاریخ و سیاست سابقه بیشتری دارند. از سیاست و تاریخ و تعلیم و تربیت در اینجا چیزی نمی گویم زیرا این سه از قدیم وجود داشتهاند و بیان اینکه در عصر جدید چه صورتی پیدا کردند مجال وسیع میخواهد. اقتصاد آدام اسمیت با سرمایهداری به وجود آمد و وصف و تحلیل خوشبینانه جهان سرمایه داری بود. آدام اسمیت اقتصاد را شان اساسی زندگی جدید میدانست و بر آن بود که نظم و تعادل در روابط و مناسبات را بازار حفظ میکند. اما در قرن نوزدهم پیش آمد بحران سرمایهداری و برهم خوردن تعادل در نظم جامعه جدید رویای آدام اسمیتی را آشفته کرد. اقتصاددانها هم ناگزیر به شرایط جهان خود توجه کردند و در صدد راه چاره برای مشکلات برآمدند. آنها همه طرح کلی آدام اسمیتی و مفاهیم کار و ارزش را کنار نگذاشتند، بلکه کوشیدند با رجوع به طرح زمینیشده افلاطون، میان زندگی و اقتصاد تعادلی بیابند. اقتصاددانها هرگز فارغ و بیاعتنا به نظم کلی جامعه و امکانهای اقتصادی پژوهش نمیکنند و آراءشان ناظر به شرایط و تابع نظم کلی مورد نظرشان است. درباره تاریخ نیز همینقدر اشاره میشود که در دوره جدید، تاریخ دیگر حکایت حوادث گذشته باقی نماند، بلکه به تاریخ پیشرفت تبدیل شد. یعنی مورخان، تاریخ و حوادث را با نظر به اصول و غایاتی که جهان تجدد آورده بود دیدند و گزارش کردند.
در تعلیم و تربیت هم گرچه بسیاری از تعالیم فیلسوفان جهان قدیم حفظ شد، چون جامعه جدید جامعه کار و تولید و دگرگونی شرایط زندگی بود. ناگزیر میبایست معلوم شود که جامعهها و کشورها به چه دانستنیهایی نیاز دارند و چگونه باید آنها را بیاموزند. مربیان میبایست در نظر داشته باشند که آموزش همگانی شده است و آموزش همگانی مشکلهای خاص خود را دارد. دانشآموزان هم باید برای زندگی و کار در جامعهای که مربیان و برنامه نویسان طرح کلی آن را میشناسند (یا باید بشناسند) و مخصوصاً برای مواجهه با تغییرها و اتفاقهای تازه تربیت شوند. علوم اجتماعی دیگر نیز در طی تحول جهان جدید به وجود آمدند. از میان صاحبان این علوم مخصوصاً دانشمندان سیاست و زبانشناسان و جامعهشناسان بیشتر به نظام زندگی توجه کردند و نشان دادند که کارها باید در وقت و جای مناسب و با رعایت شرایط و مقتضیات صورت گیرد. علم حقوق پشتوانه سیاست بود شاید در ظاهر علم بالنسبه جوان مدیریت بیش از هر علم اجتماعی دیگر به مهندسی اجتماعی نزدیک باشد زیرا بخشی از کارش طرح نظام مدیریت است ولی طراحی مدیریت با توجه به نیازها و شرایط و امکانها صورت میگیرد اصلاً طراحی طرح دلخواه و حتی ایدال با علم نسبتی ندارد. پس با تصدیق این معنی که در زمان تجدد بشر با اراده و علم خود جهان را دگرگون کرده است نمیتوان نتیجه گرفت که دگرگونی دوران تجدد از ابتدا بر طبق برنامه تدوین شده صورت میگرفته است. اروپای جدید در آغاز راه خود بی نیاز از برنامه و به نحو طبیعی پیشرفت کرده و در یکصدسال اخیر بر اثر بروز بحران، کشورهای جهان و حتی اروپا ناگزیر به درجات به برنامهریزی روکردهاند. اگر مراد از مهندسی اجتماعی تدوین برنامه و اجرای آنست، مطلب جای بحث ندارد. زیرا برنامهریزی هست و اجرا هم میشود. اما معمولاً مهندسی اجتماعی چه جزئی و چه کلی در گوش ما طنین و فحوایی دارد که گویی اشخاص در هر کشور یا احزاب و گروهها در کشورها میتوانند هر طور که پسندیدند و آرزو داشتند به زندگی و جامعه صورت بدهند. به عبارت دیگر مهندسی اجتماعی برنامه ریزی نیست بلکه در آن جهان و جامعه و زندگی زمینهای انگاشته میشود که میتوان با رأی و ذوق و میل خود در آن هر گیاهی را که دوست دارند بکارند و هر حاصلی که میخواهند بردارند و هر بنایی که میخواهند بسازند.
این مهندسی اجتماعی خواه جزئی باشد و خواه کلی به علم ربطی ندارد و در هیچ جا عملی نمیشود و اگر به آن بپردازند (چنانکه در روسیه پرداختند) حاصلش آسیب و درد و مصیبت است. هر دوران تاریخی امکانهایی دارد و در حدود آن امکانهاست که آدمیان میتوانند تصمیم بگیرند و طرح در اندازند و عمل کنند. جامعه و تاریخ جدید هم اقتضاهایی دارد که علوم انسانی باید به این اقتضاها توجه کنند و آنها را دریابند. توجه به این نکته مهم است که علوم اجتماعی و بخصوص جامعهشناسی در همان زمان به وجود آمد که اندیشه تغییر آگاهانه در نظم جامعه و بنای نظم تازه پدید میآمد. مارکس طرح انقلاب را درانداخت ولی طرح او بیتوجه به شرایط و امکانهای تاریخی نبود. کتابهای او و بخصوص کتاب سه جلدی کاپیتال تحلیل وضع اقتصادی اجتماعی اروپای غربی قرن نوزدهم است. او بی مقدمه نمیگفت بیایید سرمایهداری مستقر را چون ظالم و استثمارگر است سرنگون کنیم و بجایش حکومت عدل پرولتاریا بگذاریم، بلکه بحران زمان خود را برآمده از سرمایه داری میدانست و آن را چنان تحلیل و تفسیر میکرد که گویی سرمایهداری دارد از پا در میآید و پرولتاریا با خودآگاهی به این معنی، میتواند و باید نظم تازهای برقرار سازد. او حتی به تحولی توجه کرد که در وجود آدمی پدید آمده و پرولتاریا را با وجود بشری خود بیگانه کرده است. مارکس در شناخت سرمایهداری جامعهشناس بود و با توجه به تضادهای درون آن در باب نظم جایگزین میاندیشید. ولی تصویری که از پرولتاریا ساخت اندکی و شاید پیش از اندکی وهمی بود. او که با اوتوپیها از آن جهت مخالف بود که در آنها به نیروهای جامعه و به شرایط امکان امور توجه نشده است. خود گرفتار اوتوپیای کمونیسم و برافتادن حکومت و دولت شد.
قبلاً اشاره شد که اوتوپینویسان طرح رویایی و خیالی خود را باز میگفتند ولی نظر غالب آنها بر مبنای اراده به دخالت و تصرف در جهان و در نظم جامعه و زندگی نبود، بلکه طرحی رویایی از زندگی در نظرشان آمده بود که در آن صلح و برابری و یکنواختی حاکم بود. اوتوپینویسان رویابین بودند، اما طرح خیالی و رویاییشان ساخته میل و هوس نبود. آنها در چشم انداز
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 