پاورپوینت کامل شمس، مولانا و «دیگری» ۸۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شمس، مولانا و «دیگری» ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شمس، مولانا و «دیگری» ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شمس، مولانا و «دیگری» ۸۲ اسلاید در PowerPoint :

به مناسبت روز شمس و مولانا، چکیده‌ای از بحث‌های ارائه شده توسط حسن بلخاری قهی (رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) در شهرکتاب مرکزی و در باب آرای شمس تبریزی پیرامون بزرگان حکمت و اندیشه من‌جمله احمد و محمد غزالی و شیخ شهاب الدین سهروردی گردآوری و ازسوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی منتشر شد.

شمس در «مقالات» خود و در رهگذر داوری‌های نقادانه خویش درباره‌ی بسیاری از بزرگان حکمت و اندیشه قضاوت نموده و رفتار و اندیشه و دیدگاه‌های آنان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. او از شیخ اشراق در چند موضع از مقالات یاد نموده و به‌عنوان اندیشمندی بزرگ با احترام تمام نام برده و البته وی را جوانی می‌داند که علمش بر عقلش غالب است ونیز از ابن عربی نام می برد و گاه او را به عدم متابعت موسوم می‌کند. حال سوال این است که آیا اظهارات شمس درباره‌ی سهروردی در مقالات شمس متناقض و پریشان به نظرمی‌رسد یا می‌توان به یک دیدگاه جامع از سهروردی در ذهن و زبان شمس دست یافت؟

توضیح اینکه ما تنها یادگاری که از شمس بلندمرتبه تبریز داریم (به‌جز دیوانی به نام شمس که از آنِ مولاناست)، کتاب مقالات است که مهم‌ترین تصحیح آن از استاد محمدعلی موحد است. این کتاب البته نوشتار خود شمس نیست که شمس اصولاً با نوشتن مشکل داشته است. در باب مقالات شمس باید گفت که یاران، دوست‌داران و مریدانش مطالب او را ثبت و ضبط می‌کردند و به نوشتار درمی‌آوردند. علت عدم قصد شمس در نگارش مطالبش این بوده که در جایی خود می‌گوید: «من عادت به نبشتن نداشته‌ام هرگز. سخن را چون نمی‌نویسم در من می‌ماند و هر لحظه مرا روی دگر می‌دهد». هنگامی که این جمله‌ی شمس را خواندم، یاد داستانی افتادم که افلاطون در رساله‌ی فایدروس آورده است و به این فکر می‌کردم که آیا شمس در بیان عدم نگارش و نگاشتن به این مساله اعتنا داشته یا نداشته ؟ و آن داستان چیست؟

در جهان اساطیری مصر ایزدی به نام توث هست که ایزد عقل و خرد و هنر و صناعت است. روزی در زمان یکی از پادشاهان مصر که افلاطون نام وی را ثاموث ذکر کرده است، این ایزد به نزد آن پادشاه می‌آید و به او می‌گوید که من هنرها و حرفه‌هایی دارم که می‌خواهم به شما نشان دهم تا شما نیز به مردم بیاموزید. در میان آن هنرها هنگامی که به نوشتن می‌رسند، پادشاه جمله‌ی زیبایی به توث می‌گوید. گرچه این جمله با کلام شمس شباهت دارد اما در کلام شمس یک حقیقت دیگری نیز وجود دارد که اشاره خواهم کرد. پادشاه به توث می‌گوید: «محبتی که به فرزند داری نمی‌گذارد حقیقت را ببینی و از آن رو خلاف تاثیری که این فن در مردمان خواهد داشت بیان کردی (نوشتن). این هنر روح آدمیان را سست می‌کند و به نسیان مبتلا می‌سازد زیرا مردمان امید به نوشته‌ها می‌بندند و نیروی یادآوری را مهمل می‌گذارد. و به حروف وعلامات بیگانه توسل می‌جویند و غافل می‌شوند از این‌که باید به درون خویش رجوع کنند و دانش را بی‌واسطه‌ی عوامل بیگانه در خود بجویند و آن را از راه یادآوری به دست آورند».

رویکرد افلاطون در این رساله با استناد به این داستان یک رویکرد منفی درباره نوشتن است. شمس می‌گوید من عادت به نوشتن ندارم و اگر بنویسم از جانم رخت برمی‌بندد، اما اگر ننویسم، در من می ماند و هرلحظه روی دیگری در من نشان می‌دهد و مدام نو و تازه می‌شود. بنابراین مقالات نوشته‌ی شمس نیست بلکه گفته‌‌های اوست. هنگامی که شما مقالات را می‌خوانید می‌بینید که شمس به زمین و زمان معترض است. تقریبا درباره‌ی تمام افراد مشهور تمدن اسلامی، آن‌هایی که به نحوی از طریق گفتار و نوشتارهایشان به ذهن و زبانش رسیده‌اند، نظرات خود را بیان کرده است. درباره‌ی فلاسفه صحبت کرده است افلاطون را فلسفی کامل می‌داند. به اعتبار فلسفی ابن‌سینا نمره‌ی عالی نمی‌دهد. در مورد مفسران، فخر رازی را مورد نوازش شدید قرار داده است! درباب عرفا و حکما مانند حلاج، بایزید، عطار و سنایی و حتی خیام صحبت کرده است. و در مواردی لحن و بیان سخن او به‌حق تند است. و این البته برمی‌گردد به مزاج و اخلاق تندی که تاریخ شهادت می‌دهد داشته است. گرچه مطالبی که بازگو می‌کند به تلخی و تندی نیست. گاهی تندی و خشونتی که در کلام است سبب ذبح معنا و حقیقت می‌شود؛ اما مطالب شمس به‌گونه‌ای نیست که براساس تندی مزاج، حقیقت را آلوده کرده باشد. ولی به‌هرحال روایت تاریخ این است که شمس این تندی مزاج را داشته است. احتمالا داستان کیمیا خاتون را شنیده‌اید که در جای خودش نکته‌ی تلخ و عبرت‌آمیزی دارد. از آن غیرتی که بر معشوق خود داشت و از حسد ممدوحی که می‌ورزید تا مبادا دیگران بر چهره‌ی پاک او نظر کنند. خود شمس در مواردی به این تندی اشاره دارد: «مرا محالی است که هیچ کس را زهره نباشد که آن مهار من گیرد الا محمد رسول الله»

مولانا نیز به این تندی اشاره کرده است. مولانا در یکی از غزل‌هایش با مطلع «همه خوف آدمی را از درون است/ ولیکن هوش او دایم برونست» به این تندی اعتراف دارد و می‌گوید:

خداوندی شمس الدین تبریز / ورای هفت چرخ نیلگون است

به زیرِ رانِ او تَقدیرْ رام است/ اگرچه نیک تُند است و حَرون است

نکات مهمی در این عرصه هست که بیانگر اندیشه‌ی اعتراضی او به زمین و زمان و اظهارنظرهایی است که در باب عالم و آدم می‌کند. در این میان تنها دو نفر از تیغ ملامت او رسته‌اند: یکی از آن دو مولانا است. شمس اصلا هدف حیات خود را این می داند که دست مولانا را بگیرد. به او در الهام و اشراق نشان داده بودند که «ولی»‌ای هست که باید با وی هم سخن شود. می‌دانیم که در بخشی از مقالات، شمس، مولانای مولانا نیست بلکه مولانا، مولانای شمس است و دوم احمد غزالی است.

شمس و برادران غزالی

و اما در باب اظهارنظر در باب دیگران، نقد و بحث او در باب دو برادر شهیر عرصه حکمت و عرفان اسلامی یعنی احمد و محمد غزالی جالب توجه و شنیدنی است .

نقطه نظر «شمس» درباره‌ی دو برادر، امام محمد غزالی و شیخ احمد غزالی، در خور تعمق است. افلاکی در مناقب العارفین به نقل از مولانا که بنا بر متابعت مطلقی که از شمس دارد به نوعی بیانش، نظرگاه شمس هم محسوب می شود روایتی دارد که مولانا فرمود: «امام محمد غزالی در عالم مُلک گرد از دریای عالم برآورده عَلم عِلم را برافراشته، مقتدای جهان گشت و عالم عالمیان شد چه اگر همچون احمد ذره‌ای عشقش بودی بهتر بودی و سرّ قربت محمدی را چون احمد معلوم کردی از آنکه در عالم همچون عشق استادی و مرشدی نیست.» در این نظر، مولانا، احمد را بر محمد شرف می‌بخشد. وی معتقد است که احمد به دلیل آن که علمش را در محضر حضرت عشق آموخت، در هستی غوغای دیگری افکند. این نظرمولانا بازتاب نظر شمس است در مناقب العارفین افلاکی.

شمس نیز گرچه مقام محمد را بلند می‌دارد اما احمد از دیدگاه او معیار است. ازجمله مواردی که شمس در باب این دو برادر (بلکه سه برادر) صحبت کرده چنین است:‌ «احمد غزالی رحمت الله علیه و محمد غزالی و آن برادر سوم هر سه از سلاله‌ی پاک بودند. هر یکی در فن خود چنان بودند که نظیرشان نبود. محمد غزالی در شیوه‌ی علوم لا نظیر له بود. تصانیف او اظهر من الشمس است. مولانا خود می‌داند و احمد غزالی در معرفت سلطان همه‌ی انگشت‌نمایان بود و آن برادر دیگر در سخا و کرم… . » شمس در این بیان محمد را عالم و دانشمند می خواند و عمر را در قضیه مال‌ و ثروت کریم می‌داند و احمد را سلطان معرفت می نامد.

روایت «شمس» از کرامات احمد غزالی

شمس سپس یک روایت می‌آورد و در این‌جاست که نظر بسیار خاص خود درباب احمد را بیان می‌کند:. «این احمد غزالی از این علم‌های ظاهر نخوانده بود. طاعنان طعن کردند در سخن او پیش برادرش محمد غزالی که سخنی می‌گوید و او را از انواع علوم هیچ خبر نه. محمد غزالی کتاب ذخیره و لباب که تصنیف او بود پیش برادر فرستاد به دست فقیهی، و وصیت کرد که برو و به ادب درآ، و هر حرکت که او کند از تبسم یا حرکت دست یا سر یا هر عضوی، از آن ساعت که نظر تو بر او افتد مراقب او باش. همه‌ی افعال او را ضبط کن از پابه‌پا گردیدن، به انگشتان چه حرکت می‌کند. این رسول چون درآمد، او نشسته بود در خانقاه خوش‌حال. از دور نظر او بر او افتاد. تبسم کرد؛ گفت که ما را کتاب‌ها آورده‌ای؟ لرزه بر آن رسول افتاد. بعد از آن گفت: من امّی‌ام. امی دگر باشد عامی دگر. آن عامی خود کور باشد و امّی نانبیسنده باشد. گفت: اکنون تو بخوان تا بشنوم. او از هر جای از آن چیزی بخواند. گفت: اکنون بنویس بر دیباچه‌ی کتاب این بیت که را که املاء می‌کنم:

اندر پی گنج، تن خراب است مرا

بر آتش عشق، دل کباب است مرا

چه جای ذخیره و لباب است مرا

معجون لب دوست شراب است مرا

این روایت نوع نگاه شمس به دو برادر را نشان می‌دهد و مهمتر جایگاه آنان در ذهن و زبان شمس را.

این اولین روایت شمس است از کرامات احمد. گرچه او به همه طعنه می‌زند و اعتراض دارد اما بعد از مولانا کسی که مورد تجلیل و تکریم شمس قرار می‌گیرد احمد غزالی است. گفتار او درباره‌ی احمد بسیار افزون‌تر از محمد است.

البیته شمس ورود دیگری نیز به حیات و شخصیت احمد دارد و آن همان روایت مشهور عاشق شدن بر پسر داروغه تبریزاست. شمس وارد این قصه می‌شود تا دامن احمد را از شهوت و پیرایه‌های شهوانی پالوده کند و این فوق‌العاده جالب است زیرا شمس که خود را بلند مرتبه می داند و در اوج نخوت، از احمد خالصانه تجلیل بسیار نموده دفاع می‌کند.

بنابراین نگاه شمس و نیز بازتاب نگاه او در اندیشه مولانا به گونه ای است که بنا به این که این مراد و مرید چون هر دو باطن‌گرا هستند و رویکرد جدی عرفانی دارند در قیاس احمد و محمد، احمد را ترجیح می‌دهند و آرزو می‌کنند‌ای کاش محمد از عشق هم بویی برده و در عرصه عاشقی تمرین نموده و جان و جهان روحانی خود را به آن زمزم مطهر عشق تصفیه و تزکیه کرده بود. هم از دیدگاه مولانا و هم شمس احمد بر محمد ارجح است به دلیل رویکرد عرفانی که دارد و محمد بیشتر به عنوان یک متکلم بزرگ محسوب می‌شود.

نکته‌ای که برای تایید این معنا و تایید روایت شمس است این‌که یک روایتی کمال‌الدین حسین خوارزمی در جواهرالاسرار ذکر می‌کند که معمولا در تاریخ تمدن اسلامی هنگامی که محققان و کاوشگران می‌خواستند نسبت احوالات محمد و احمد را مقایسه کنند سراغ این روایت رفته‌اند.این روایت بسیار جالب است.اگر تقریر این روایت را به نحوی در مقالات شمس داشته باشیم قطعا نتیجه و استنتاج رأی شمس و مولانا در باب دو برادر را راحت‌تر می‌توانیم به عنوان نظر قطعی مطرح کنیم.

اما روایت حسین خوارزمی در جواهرالاسرار از دو برادر (غزالی ها)

و اما روایت حسین خوارزمی در جواهرالاسرار از دو برادر (غزالی ها) چنین است: «نقل است که روزی امام محمد غزالی به برادر شیخ احمد غزالی گفت: «احمد غزالی را گفت: نیک درویشی می‌گشتی اگر در عرفان شریعت بیش از این کوشش می‌کردی.احمد غزالی گفت نیک دانشمندی می‌گشتی اگر در رسیدن به معرفت بیش از این اهتمام می‌کردی.محمد غزالی گفت: گمانم این است که بر مبارزان میدان حقیقت سبقت با من است. احمد غزالی گفت متاع پندار و گمان را در بازار اسرار چندان رواجی نیست.محمد غزالی گفت این را حَکَمی (قاضی) باید.احمد غزالی گفت: حَکَم پیشوای دین حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را تواند.محمد غزالی گفت: اما او را چون توانیم دید و قول او را چگونه توانیم شنید؟ احمد غزالی گفت: بهره‌ای از حقیقت نیافته است آن کسی که از حضرت محمد صلی الله علیه و سلم را هر گاه بخواهد نتواند دید و از او و اسرار حقایق نتواند شنید.از این سخن آتش در باطن محمد غزالی بر افروخت و دل او از اسرار غیرت بسوخت، خلاصه آنکه حضرت رسول را حَکَم ساختند و چون شب در آمد هر یکی در خلوتخانه خویش به عبادت و توجه پرداختند.محمد غزالی گریه و زاری بسیار نمود.و بیقراری کرد از ترس سرزنش و خجالت دست در دامان پیغمبر صلی الله علیه و سلم می‌زد ناگاه خواب او را در ربود.حضرت رسول صلی الله علیه و سلم را با یکی از اصحاب دید که از در حجره امام محمد غزالی در آمدند و او را بشارت به سعادت دادند در دست یار پیغمبر صلی‌الله علیه و سلم طبقی سر پوشیده بود و چون سرپوش برداشتند خرمایی چند از آن در دست محمد غزالی نهادند.امام محمد غزالی بر حال خود آمد، بر خلاف خواب‌های دیگر خرماها را در دست خود داشت، برخاست و با هزاران فرح و سرور به حجره احمد غزالی شتافت و درب حجره او را با عجله می‌زد تا خواب خویش را برای برادر نقل کند و خرماها را نشان دهد.ش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.