پاورپوینت کامل درباره توسعه و توسعه نیافتگی ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل درباره توسعه و توسعه نیافتگی ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درباره توسعه و توسعه نیافتگی ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل درباره توسعه و توسعه نیافتگی ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint :

سخن گفتن از معنی و حقیقت توسعه بیش از آنچه معمولاً می پندارند دشوار است. در دهه های اخیر دانشمندان علوم اجتماعی از اقتصاددانان تا مردم شناسان در باب آن مطالعه ها کرده‌اند اما اختلاف آرا و نظرها در این باب چندان زیاد است که مطالعات مزبور را به دشواری می‌توان به کلی آزاد از ایدئولوژی دانست و حتی شاید کسی بگوید توسعه وجهی از ایدئولوژی غالب در جهان کنونی است.

۱- سخن گفتن از معنی و حقیقت توسعه بیش از آنچه معمولاً می پندارند دشوار است. در دهه های اخیر دانشمندان علوم اجتماعی از اقتصاددانان تا مردم شناسان در باب آن مطالعه ها کرده‌اند اما اختلاف آرا و نظرها در این باب چندان زیاد است که مطالعات مزبور را به دشواری می‌توان به کلی آزاد از ایدئولوژی دانست و حتی شاید کسی بگوید توسعه وجهی از ایدئولوژی غالب در جهان کنونی است. توسعه از ابتدای ظهور و طرحش چشم انداز مقبول دو جناح جهان جدید یعنی سرمایه‌داری و کمونیسم بوده و در این اواخر که راهش در بعضی مناطق بر اثر دخالتهای بانک جهانی و سازمان‌های همسوی آن دشوار و پر آشوب شده مورد چون و چرا و حتی مخالفت بعضی دانشمندان و پژوهندگان قرار گرفته است. به چون و چرای دانشمندان و پژوهندگان هر چه باشد باید اعتنا کرد. تا آنجا که من می‌دانم بیشتر منتقدان توسعه نظر به تجربه توسعه در آمریکای لاتین داشته اند ولی صرفنظر از مشکلات توسعه در مناطق مختلف، معنی توسعه مبهم است و به درستی نمی دانیم توسعه چیست. نقد دانشمندان هم بیشتر متوجه راه هایی است که تاکنون برای رسیدن به مقصد نه چندان آشنای توسعه، طی شده است. پس دانشمندان منتقد توسعه، توسعه را نقد نکرده اند بلکه راهی را که به آن نرسیده است راه ندانسته اند. وقتی نمی دانند توسعه چیست چگونه آن را نقد کنند. اگر تعجب نمی کنید بگویم اندیشه توسعه را با توجه به وضع توسعه نیافتگی و احساس ناموزونی آن می توان دریافت یعنی درک فقدان و نبود توسعه نه بر وجود توسعه بلکه بر اندیشه آن نیز مقدم بوده و اقتصاددانان و دانشمندان علوم اجتماعی با نظر به وضع توسعه‌نیافتگی به فکر توسعه افتاده اند نه اینکه توسعه مرحله معینی از پیشرفت تاریخی باشد حتی گونار میردال هم که در عداد اولین طراحان اندیشه توسعه بود تصور و تصویری روشن و صریح از توسعه نداشت و ابهام و اجمال نظر او را از وصف و تعریفی که از توسعه کرده است می توان یافت. به نظر میردال توسعه ارتقاء کلیت نظام اجتماعی است. اینکه این سیر ارتقایی ارتقاء کدام نظام است و از کجا آغاز می‌شود و راه و مقصدش کدام و کجاست. به درستی معلوم نیست آیا میردال توجه داشته است که بر طبق نظر کلی او توسعه باید از جایی و در جایی آغاز شود که نظام دارد یا لااقل واجد بعضی از اجزاء نظام توسعه است و آیا توجه کرده است که آن اجزا کمتر نظم و هماهنگی دارند و در واقع در یک شبه نظام در کنار هم قرار گرفته اند. دانشمند اروپایی وقتی از کل و کلیت نظام می گوید نظام تجدد و فرهنگ جدید را در نظر دارد و جهان را شامل دو بخش پیش رفته و عقب افتاده و از راه مانده می داند و به نظرش می رسد که کشورهای از راه مانده باید به جایی برسند که کشورهای اروپای غربی رسیده اند و این همان وجه ارتقاء کل نظام اجتماعی است. پس قضیه به این صورت درمی آید که کشورهای در ظاهر دارای نظام و در واقع فاقد نظام باید با پذیرفتن نظام تجدد و پیمودن طریقی که به آن می رسند به مرتبه نظام مندی ارتقاء یابند. این روشن ترین تصویری است که از توسعه می توان داشت ولی می بینیم که این روشن ترین تصویر هم به آسانی تحقق پذیر نیست. از ژاپن که بگذریم. تجدد در هیچ جای جهان تکرار نشده است. ژاپن هم راه توسعه را نپیموده بلکه در تجدد اروپایی شریک شده است. وقتی ژاپن در تجدد شریک می شد هنوز از توسعه حرفی در میان نبود. تاریخ توسعه بعد از جنگ جهانی دوم آغاز می شود. تاریخی که پر آشوب و بی سامان است. در امریکای لاتین در قیاس با شرق آسیا توسعه بی نظم تر و پریشان تر بوده و در شرق نیز بیشتر به توسعه اقتصادی- تکنیکی توجه شده است. اما هنوز همه کشورهای آفریقا و بسیاری از کشورهای آسیا و آمریکای لاتین توسعه نیافته اند و تدوین و اجرای برنامه توسعه حتی توسعه مکانیکی و صنعتی در این کشور ها کار بسیار دشواری است. در این کشورها راه توسعه مشخص نیست و حکومت ها هم نمی دانند چه باید بکنند و کارهایی هم که می کنند ترتیب درست ندارد و به این جهت آن کارها معمولاً به انجام نمی رسد. گمان غالب اینست که توسعه نیافتگی، نبود و فقدان توسعه است. اینکه در یک منطقه توسعه‌نیافته توسعه وجود ندارد امری بدیهی یا تکرار معلوم (توتولوژی) است اما اروپای قبل از تجدد و ایران زمان ساسانی و صفوی هم توسعه نداشته و در عین حال توسعه‌نیافته نبوده اند. کشورهای آسیایی و آفریقایی هم تا صد سال پیش با اینکه سازمان‌ها و رسوم و علوم دنیای جدید را نمی شناخته و نداشته‌اند توسعه‌نیافته خوانده نمی شده اند و اکنون پس از آشنا شدن با تجدد و وابسته شدن به آن است که عنوان توسعه نیافته پیدا کرده اند. پس نمی‌توان گفت توسعه نیافتگی وضعی است که در آن توسعه وجود ندارد و با این حکم مشکلی حل نمی شود بلکه مسئله توسعه نیافتگی پوشیده می ماند و طرح آن دشوارتر می‌شود.

توسعه نیافتگی وضع تاریخی خاصی است که در آن پیوند میان گذشته و آینده بریده شده است. تاریخ کشور توسعه نیافته نه ادامه تاریخ قدیم است و نه سیر در تاریخ جدید بلکه وضعی است در حاشیه این دو. کشور توسعه نیافته از آنجا رانده و از اینجا مانده است. توسعه نیافتگی از ابتدا وضعی دردناک بوده است که کم کم درد آن دارد به مغز استخوان و درون جان می رسد و شاید کسانی این آزمایش را آغاز تحول در درون جغرافیای تجدد بدانند. اگر این تحول را باید با درک توسعه-نیافتگی از طریق آزمایش جان شناخت چگونه می توان اصل را تصویری مبهم از نظمی شبیه به نظم اروپای غربی که باید در زمینه کشور توسعه نیافته قرار گیرد، گرفت. مع هذا این آزمایش مسبوق به شناخت جهان جدید است و نمی تواند بدون نظر به آن و سیری که داشته است صورت گیرد. پس وقتی توسعه در درون جغرافیای تجدد صورت می گیرد و راه نیز به مقصدی شبیه به اروپا می رسد قهراً مثال و مدل روندگان راه توسعه نیز اروپا است. و مگر کشورهای توسعه نیافته می توانند چشم از توسعه علمی- تکنیکی بردارند و به راهی مستقل از آن بیندیشند. توسعه نه فقط به مقصدی در جغرافیای تجدد می رسد بلکه آغازش نیز تجددمآبی یا تجدد پریشان است. پس اگر گفتیم راه توسعه با درک توسعه نیافتگی آغاز می شود و توسعه را باید به تبع توسعه‌نیافتگی درک کرد مراد بیان تقدم این بر آن و آن بر این نیست بلکه تاکید بر پیوستگی و ملازمت آنهاست. وقتی در کار کتاب و پژوهش و آموزشیم توسعه در قیاس با نظم تجدد به عنوان مفهومی که مصداقش تا حدی معین است آسانتر فهمیده می‌شود اما توسعه‌نیافتگی که عدم یا آشوب و قحط خرد عاریتی است به آسانی در فهم نمی گنجد بلکه آن را به آزمایش باید دریافت و همین آزمایش و درک مستقیم است که می تواند آغاز راه باشد.

۲- با توجه به آنچه گفته شد توسعه نیافتگی مسئله ای است که هنوز به درستی و با دقت طرح نشده است و تا آنجا که من می‌دانم دانشمندان و اهل نظر هم از چیستی آن نپرسیده‌ و حتی از عوارض آن هم کمتر گفته اند بلکه توسعه را راهی می دانند که کشورهای توسعه نیافته در طلب آنند و باید آن را بپیمایند. در درستی و لزوم پیمودن این راه هم تردید نشده است. پس دیگر پرسش از چیستی توسعه و توسعه نیافتگی چه ضرورت دارد. توسعه وقتی و در جایی مسئله می‌شود که مردم یک کشور و مخصوصاً دانشمندان و مدیران آن کشور خود را به آن نیازمند بدانند و کار را مشکل بیابند. آنها وقتی قدم در راه می گذارند در عمل پی می برند که چه موانعی در راه وجود دارد که شاید برداشتن بعضی از آنها هم دشوار باشد. در چنین وضعی پیش از آنکه توسعه مسأله باشد توسعه نیافتگی به عنوان امری که در برابر توسعه می ایستد و مانع آن می شود سر بر می دارد. توسعه نیافتگی چیست و از کجا آمده است؟ توسعه‌نیافتگی به این اعتبار که یک امر منفی و عدمی است ماهیت ندارد و از چیستی آن چیزی نمی-توان گفت اما آیا وقتی دیواری با سرسختی در راه یک کشور می ایستد و مقاومت می کند چگونه می تواند امر عدمی باشد. توسعه نیافتگی فقدان توسعه نیست بلکه وابستگی خاصی به تجدد و توسعه است و به این اعتبار باید در آن تامل کرد. درباره توسعه در پنجاه سال اخیر کتابها و مقالات بسیار نوشته اند اما چون کار توسعه را چندان دشوار نمی دیده اند از توسعه‌نیافتگی کمتر گفته اند کارگزاران توسعه گاهی فکر می کرده اند که با ساختن چند سد و تأسیس این یا آن صنعت و دائر کردن فلان مؤسسه فرهنگی و بازرگانی و مالی کار توسعه تمام می شود ولی تجربه نشان داده است که کار توسعه آنقدرها هم که می پنداشته اند آسان نیست. البته این توجه برای کشورهای توسعه نیافته به ندرت حاصل شده است زیرا آنها چندان اهل تجربه و عبرت نیستند اما به هر حال وقتی نیاز به توسعه شدت یافته و راه آن دشوار شده است دانشمندان علوم اجتماعی به خصوص اقتصاددانان و جامعه شناسان به مشکل توجه کرده و در مورد موانع راه پژوهش‌هایی کرده و در این پژوهش ها گاهی سیاست ها و فرهنگ های خاص را مانع راه دیده اند. این رای تا حدی درست است اما چندان کلی است که به دست اندر کاران توسعه در کارشان مدد چندان نمی رساند. در مورد سیاست ها قضیه دشوار نیست و سیاست های متناسب با توسعه را از سیاست های بی اعتنا به آن می توان تشخیص داد اما در مورد فرهنگ قضیه دشوار و پیچیده است. اگر فرهنگ ها با توسعه نسبت دارند و بعضی به آن راه می دهند و بعضی دیگر راه آن را می بندند باید روشن شود که در هر فرهنگی کدام عنصر یا مجموعه عناصر مانع یا راهگشای توسعه است و مثلاً به صرف سیری در جغرافیای فرهنگ ها و مشاهده وضع کشورهای شرق آسیا و مقایسه آنها با جهان اسلام نمی توان به این نتیجه رسید که اسلام چندان روی خوش به توسعه نشان نمی دهد و ادیان و آئین های شرق دور با توسعه سازگاری دارند یا لااقل این قبیل بحث ها در باب فرهنگ و توسعه که با نظر جامع و دقت خاص باید صورت گیرد در عمل چندان به کار دست اندرکاران و مجریان و برنامه ریزان توسعه نمی‌آید. اگر تحلیل می کردند و می گفتند در هر فرهنگ چیست که با توسعه نمی سازد حرفشان کارگشایی می کرد. تا پنجاه شصت سال پیش که کره و تایوان و چین و سنگاپور هنوز منازلی از راه توسعه را نپیموده بودند کسی نمی گفت و شاید نمی توانست بگوید که بودیسم و کنفوسیونیسم مانع راه توسعه نمی شوند. فردا هم اگر یک کشور اسلامی بتواند برنامه‌ای برای توسعه طراحی کند و آن را به مرحله اجرا در آورد دیگر نمی توانند بگویند که اسلام با توسعه میانه خوبی ندارد. در این مقام وارد دقایق بحث نمی توان شد. من هم نمی خواهم و نمی توانم در این باب حکم کنم ولی به این نکته بسیار مهم توجه باید کرد که وقتی از شرایط فرهنگی توسعه می گویند باید بدانند که این شرایط امور ثابتی که از قدیم وجود داشته اند نیستند. فرهنگ کشورها هم در طی زمان و بخصوص در زمان تجدد صورت دیگر پیدا کرده‌اند چنانکه اسلام و بودیسم و کنفوسیونیسم و مسیحیت در زمان ما همان نیستند که چند قرن پیش بوده اند. اینها هر چه از صدر تاریخ خود دور شدند و به خصوص در دویست سال اخیر که با تجدد مواجهه پیدا کردند و مورد مطالعه و تفسیر شرق شناسی قرار گرفتند، جلوه و شأن و مقام و اثرشان تغییر کرد. وانگهی اگر توسعه یک کشور مشروط به سازگاری فرهنگ آن کشور با توسعه باشد حادثه بزرگ پدید آمدن تجدد در پایان قرون وسطی را چگونه توجیه می توان کرد. مگر مسیحیت قرون وسطی آمادگی قبول تجدد را داشت و با رضایت به تجدد راه داد که از همراهی و مساعدت یا مخالفت دیگر ادیان و فرهنگ های قدیم با توسعه بگوییم و نتیجه بگیریم که این یا آن کشور با فرهنگ خاص خود اقتضا و استعداد رفتن به سوی توسعه را دارد یا ندارد. کره شمالی و کره جنوبی یک کشور بوده اند و یک فرهنگ داشته اند. یکی راه توسعه را پیموده و دیگری از آن دور شده است. پس برای توسعه و توسعه‌نیافتگی فکر دیگر باید کرد.

۳- در بیشتر پژوهش ها و تحقیق هایی که در باب توسعه صورت گرفته توجه اصلی به موانع فرهنگی و شرایط مادی رو کردن به توسعه یا به جنبش های اجتماعی دخیل در کار توسعه بوده و کمتر به شرایط تاریخی و لوازم ذاتی توسعه پرداخته اند. مانع بزرگ این توجه تلقی توسعه به عنوان شئ خارجی است که باید مثل یک کالا آن را به کشور وارد کرد بی آنکه نسبتی با جان و درک خاص مردم و کشور داشته باشد. وقتی روشنفکران و سیاستمداران پیروی از این یا آن ایدئولوژی را برای تأمین صلاح کشور کافی می دانند دیگر اندیشیدن به توسعه چه وجهی می-تواند داشته باشد. ایدئولوژی نسخه علاج درد کشور است. قابل توجه و تأمل است که چهار کشوری که در شرق آسیا در دهه های اخیر در راه توسعه به جایی رسیده اند همه گرفتار حکومت های استبدادی بوده اند و عجبا که این حکومت های مستبد به نحو صریح یا پوشیده و پنهان، ایدئولوژی رسمی را تا حدودی رها کرده و قدم در راه توسعه گذاشته اند. مع هذا در نظر بسیاری از روشنفکران و نویسندگان سیاسی و مخصوصاً بعضی روشنفکرمآبان بیگانه با تاریخ و سیاست، توسعه باید با توسعه سیاسی و برخورداری از آزادی های مدنی آغاز شود. عیب این رأی ظاهراً موجه، اینست که در آن میان شرط و غایت اشتباه شده است زیرا آزادی می تواند غایت توسعه باشد اما شرط آن نیست. آزادی سیاسی با توسعه می آید و نه قبل از آن. اینکه می گویند اروپا با آزادی پیشرفت کرده است حکمی بی اساس و نادرست و قیاسی بی وجه است زیرا اولاً آزادی سیاسی در اروپا مسبوق به پیشرفت های علمی- تکنیکی و فرهنگی- اجتماعی بوده است. ثانیاً تاریخ اروپای جدید تاریخ توسعه نیست. تاریخ تحقق چشم-اندازهای تجدد است و تاریخ توسعه در حاشیه آن قرار دارد. در مقابل پیداست که استبداد هم عامل توسعه و راهگشای آن نمی تواند باشد و توسعه را ثمر استبداد نمی توان دانست و البته اگر توسعه راه به آزادی نبرد ناقص و ابتر است و قاعدتاً باید با قدرت یافتن سازمان های مدنی و موسسات صنعتی و کارآمد شدن فی الجمله نظام اداری ملازمت و همزمانی داشته باشد و اینها با استبداد و دیکتاتوری سازگاری ندارند و لااقل آن را محدود می‌کنند. پس باید ببینیم کار چین و تایوان به کجا می کشد.

۴- بعضی پژوهندگان وقتی به شرایط و لوازم توسعه می‌اندیشند بیشتر شرایط و لوازم انتزاعی و ایدئولوژیک را در نظر می آورند مسلماً پیشگامی حکومت در راه توسعه و اهتمام به آن شرط اساسی است اما اینکه حکومت باید از فلان ایدئولوژی پیروی کند حرف دیگری است که ربطی به توسعه ندارد. شرط و لازمه اصلی توسعه وجود فهم و فرهنگ کارساز زندگی و جامعه است. قبلاً گفته شد که توسعه در عین اینکه می‌تواند در پی تجربه تاریخی تازه‌ای در آگاهی کسانی ظاهر شده باشد از تجدد جدا نیست بلکه صورتی خاص از تجدد است که در بعضی مناطق متجددمآب بیرون از جهان توسعه یافته محقق شده است و باز هم ممکن است بشود. کشورهایی که در راه توسعه وارد شده اند مرادشان از توسعه بیشتر تشبّه به وضع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی اروپا و بنای نظمی شبیه به آن در بیرون از جهان متجدد بوده است. تا زمانی که اصطلاح توسعه در زبان علوم اجتماعی وارد نشده بود تقسیم جهان به توسعه یافته و توسعه نیافته هم وجهی نداشت. وقتی گفتند آسیا و افریقا و امریکای لاتین که پیشتر به جهان سوم موسوم بودند باید توسعه یابند کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی را هم توسعه یافته نامیدند. پس توسعه نه دنباله تاریخ تجدد است و نه چیزی جدا و مستقل از آن بلکه شاید بتوان آن را وضع و سیر پنجاه ساله کشورهای قرار گرفته در حاشیه نظم تجدد دانست. تاریخ توسعه دنباله و ادامه تاریخ تجدد نیست زیرا امر تازه ای در تاریخ نیست بلکه وجهی از تکرار تجدد در بیرون از فضای جغرافیایی آن است. و اگر چنین است از آن استقلال هم نمی تواند داشته باشد. اگر کسانی دوست نمی دارند که توسعه را تقلید از تجدد بدانند می توان آن را گرده برداری از نظام تجدد در حد توانایی ها و امکان ها دانست هیچ کشوری حتی آمریکا و ژاپن، تاریخ اروپای غربی را تکرار نکرده‌اند. آنها به وضعی بالاتر و برتر از اروپا می اندیشیده اند. وقتی تاریخ را سیر خطی رو به پیشرفت بدانیم. در حقیقت پذیرفته ایم که هیچ تاریخی تکرار نمی شود اما تاریخ تجدد این بخت را داشته است که مثال و اسوه برای همه جهان باشد و کشورها از روی آن طرح ها بسازند و در هر منطقه‌ای از مناطق جهان طرحی خاص شبیه یا نزدیک به آن را محقق کنند. چنانکه اشاره شد تعبیر ناخوشایند این وضع، تقلید است. کشورهای کره و تایوان و سنگاپور و حتی شاید چین از اروپای غربی و آمریکای شمالی در ساختن و تولید تقلید کرده‌اند ولی چون تقلید کارهای بزرگ آسان نیست تقلیدشان را ناچیز و بی اهمیت نباید قلمداد کرد مگر آنکه مراد پیروی کورکورانه در رفتار و گفتار هرروزی باشد. وقتی گفته می شود که همه جهان غیر متجدد از قرن نوزدهم مقلد تجدد و تجددمآبی شدند مراد اینست که بیشترشان بدون تأمل هر چه را که در اروپا می دیدند می پسندیدند و می خواستند و در حدی که می توانستند اخذ و اقتباس می‌کردند. بی آنکه به درستی بدانند چیستند و چرا به وجود آمده اند و در کجا باید قرار گیرند و چه نیازی با آنها رفع می‌شود و از آنها چه حاصلی به دست می آید. اکنون در همه کشورهای توسعه نیافته دانشگاه و پژوهش و اختراع و بانک و سازمان‌های اداری و موسسات صنعتی و کشاورزی و تجاری و… به وفور وجود دارد اما آنها نه ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.