پاورپوینت کامل نقش ایرانیان در تمدن اسلامى ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقش ایرانیان در تمدن اسلامى ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش ایرانیان در تمدن اسلامى ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش ایرانیان در تمدن اسلامى ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :
شاید عنوان این مقاله را تا اندازهاى طولانى پندارند؛ ولى با ارائه نمونههاى دقیق، کوشش خواهم کرد تا ارزش جاودان فرهنگى و بینالمللى همکارى متفکران ایرانى را در قرون وسطى، در راه پیشرفت تمدن اسلامى ثابت کنم.
ترجمه: دکتر منوچهر بیات مختارى
شاید عنوان این مقاله را تا اندازهاى طولانى پندارند؛ ولى با ارائه نمونههاى دقیق، کوشش خواهم کرد تا ارزش جاودان فرهنگى و بینالمللى همکارى متفکران ایرانى را در قرون وسطى، در راه پیشرفت تمدن اسلامى ثابت کنم. ایران، همانند چین، قدیمیترین ملت جهان است؛ ملتى که حتى پیش از فرانسه توانسته است بدون هیچ گونه فکر امپریالیستى و استیلاگرانه حدود خود را مشخص کند و به مرزهایى دست یابد که دیگران بدان نام «فضاى حیاتى» دادهاند. شمال و جنوب ایران کهن در قدیم، به دریاها منتهى میشد؛ ولى در دو مرز دیگرش شک و تردید وجود داشت. با وجود این، ایران هرگز از آن حدى که به نظرش عاقلانه و منطقى میرسید، پا را فراتر نگذاشته است.
آنگاه که متفکران یک ملت، میراثى معنوى در اختیار دارند که از حدود جغرافیایى سرزمینشان تجاوز میکند، این خود داراى ارزش فرهنگى بینالمللى قاطعى است که اساس آن بر استقلال ملى استوار میباشد. اصل ملیتها که از زمان انقلاب کبیر فرانسه الهامبخش آنهمه افکار فلسفى، سیاسى، اجتماعى یا نژادیدست چپى یا دست راستى بوده، در ایران انعکاسى عظیم داشته است. طبیعتاً پس از اغتشاشات و انقلابات جنگ جهانى دوم، این گرایش ملی کاملا آشکار مىشود. در واقع میباید در برابر فکر تبعید اجبارى، مهاجرت آمران دستهجمعى انسانها مقاومت کرد؛ ولى چگونه میتوان با چنین فکرى مبارزه کرد؟ تنها با اثبات این اصل که ارزش بینالمللى میراث متفکران یک مملکت در سرزمینى کهن کاملا استوار میشود و جلوگیرى از درخشش آن در وراى مرزهاى محدودش، لطمه عظیمى بر پیکر بشریت خواهد زد.
براى دوره هزار سالهاى که متفکران ایرانى، به زبانى سامى که در ابتدا برایشان بیگانه بوده سخن گفتهاند، نباید تأسف خورد. بدون شک کسانى با اختراع مشتقات ایرانى به جاى بعضى از کلمات عربى، براى توجیه این دوره بسیار طولانى متشکل قریحه فرهنگى ایران، کوشش کردهاند؛ ولى ظاهراً این روشیسطحى و در عین حال قدیمى است، و همان طور که مى دانیم، در قرن دهم حمزه اصفهانى براى بعضیاز مشتقات بدین کار متوسل شده است. به این موضوع باید عمیقتر نگریست. در مرکز سلت (cealtes) و لیگور (Ligures) فرانسه متفکرانى بودهاند که مدت هزار سال، بهزبان لاتینى که به آنان تعلق نداشت سخن گفتهاند؛ ولى معذلک، از خلال زبان لاتینى بینالمللى، این کشور فرانسه بود که در طى قرون وسطى، با نور معرفت و دانش خود سراسر اروپاى غربى را روشن کرد و به منابع امکانات زبان خود که بیش از نیازهاى محدود مردم و وظیفه فرهنگى بینالمللى در میان ممالک غربى و سراسر جهان بود، پى برد. چنین وضعى نیز براى زبان ایرانى که بیش از پیش زبان تمدن سراسر خاورمیانه میباشد و باید چنین بماند، صادق است. امروزه اگر تأثیر نویسندگان معاصر ایران تا حدود زیادیاز مرزهاى این کشور فراتر میرود، بهخاطر افکار عالیه ایرانیان قرون وسطى است که قبلا یک زبان مشکل و بیگانه را منظم کرده و بهکار بردهاند.
زبان فارسى
در سفر به هند دریافتم که در این سرزمین تعداد کسانى که کتب ایرانى مطالعه میکنند، از کشور ایران افزون است. در شبهقاره هند میلیونها مسلمان وجود دارد و قسمت اعظم این مردم براى مطالعه فقه و اصول اسلام، و داشتن بیانى شاعرانه، از زبان فارسى استفاده میکنند.در اینجا شایسته است خاطره یک دوست، یعنى محمد اقبال را که یکى از شعراى بزرگ پارسىگوى بود، وقتى براى زیارت مرقدش به لاهور رفتم، یادآورى کنم. او فردى میهنپرست بود که با اختصاص اولین اثرش به توسعه مسائل مذهبى در ایران، وابستگى و دلبستگى خود را به میراث معنوى ایرانى ثابت کرده است. اقبال این وابستگى را با زیارت بسیار مهیج و پرشورى که از آرامگاه حکیم سنایى در شهر غزنین به عمل آورد و چگونگى آن را در همین شهر برایم نقل کردند، کامل کرد. پرواضح است که شهر غزنین در تملک ایران نیست؛ ولى جزء میراث فرهنگى و معنوى ایران محسوب میشود و با توجه به چنین روحیهاى است کهاقبال ساعتى را در حال سکوت و غرق در اشک، در مقابل مقبره حکیم سنایى گذراند؛ زیرا وى حقیقتاً معرّف دورهاى از طرز تفکر ایرانى و مبین سرشتى محکم و کمنظیر بود و در عین حال افکارش داراى ارزش فلسفى جاودانى میباشد. بدینگونه زبان ایرانى، به صورت زبان افکار مذهبى و اخلاقى در شبهقاره هند باقى میماند. من در شهر اگرا و در جوار آرامگاه بسیارزیباى اعتمادالدوله وزیر، نسخهاى از غزلیات حافظ یافتم که در تفسیر ضمیمه آن، نویسنده کوشیده بود تا از اشعار عاشقانه شاعر، کلیه مفاهیم فقه و اصول مذهب اسلام را استخراج کند! این تفسیر در واقع، نوعى اقتباس از مسائل فرهنگى عربى به وسیله فکر ایرانى بود و عقاید و نظریات بدیع شخصى به آن افزوده شده بود؛ عقایدى که از حدود مرزها تجاوز کرده بود؛ زیرا به خاطر داشته باشیم که این کتاب را در هند مطالعه میکردند.
در ترکیه نیز زبان ایرانى وسیلهاى براى درک مسائل مذهبى بوده است. کهنترین کلماتى که آنها براى افکار مذهبى به کار بردهاند، مثلا براى تعیین بهشت «اوچماق» و جهنم «تموق»، کلماتى ایرانى هستند که به وسیله دبیران سُغدى به آن طرف مرزهاى سیاسى ایران منتقل شدهاند. امروزه نیز در ترکیه، سخن گفتن از امور عاشقانه بدون استعمال واژگان ایرانى ناممکن است؛ در محضر افراد تحصیلکرده ترکیه جز با استناد به موضوعات قدیمى شعر ایرانى، طرح مسائل عشقى امرى محال میباشد. مردم مناطقى چون گنجه که امروزه زبان ترکى آذرى در آنجا رایج است، بهخوبى میدانند که سرزمین آنها وطن حکیم نظامى بزرگ بوده است.
تأثیر بر عربى
در سرزمین عربى نیز تأثیر متفکران ایرانى، حتى بر روى ساختمان زبان عربى مشهود است. با توجه به تأثیر متفکران ایرانى بر روى زبان عربى، ما در برابر مسأله بسیار دقیقى قرار میگیریم. فارسى یک زبان هندواروپایى است و عربى، زبانى سامى. نتیجتاً درک تأثیر اولى بر روى دومى حتى از تأثیر زبان لاتینى بر زبان فرانسوى مشکلتر است. دانشمندان ایرانى آرامى، به طورى تفوق فکرى و فرهنگى خود را بر روى زبانى بیگانه اعمال کردند که در آن به ایجاد شباهتهاى ویژهاى که خاص زبان آریایى است، توفیق یافتند؛ مانند: استعاره و کلمات ربطى که اجزاى جمله را به یکدیگر مربوط میسازند؛ سراسر این نثر عربى خاص که ابنمقفع توانسته آن را جاودان سازد، بیش از حد برای یک نثر سامى، داراى کلمات اضافى است؛ ولى با وجود این، نثر او با حمایت سجعها، در برابر گذشت زمانمقاومت کرده و بدین ترتیب توانایى انطباق فکر ایرانى را با این زبان کاملا متفاوت، آشکار ساخته است.
در قسمت عروض که منحصراً عربى است و یا در زمینه شکل کلمات که خاص هر زبانى است، من چنین ادعایى نمیکنم؛ ولى در قسمت معانی و بیان و نثر مسجع این امر، صادق است. معذلک عدهاى از متفکران ایرانیالاصل معرّب که در دربار خلفاى بغداد میزیستند، و حتى بعضیاز اعضاى خانواده خلفا، مانند خلیفه ابنالمعتز اولین قواعد معانى و بیان عربى را بدون شک تا حد زیادى از روى قالبهاى فارسى انجام دادند.
مسأله قالبهاى فارسى در زمینه اخلاق و مخصوصاً اخلاق اجتماعى که آن را «مرآت امیران» مینامند، مطرح میشود. تمام کتب افسانهاى که براى تهیه حماسه جاودان فردوسى مورداستفاده قرار گرفته است، نتیجه کار طاقتفرسای این متفکران ایرانى میباشد که در آن زمان به عربى مینوشتند و تمام گذشته ادبى دوره ساسانیان را به این زبان ترجمه میکردند. شاید بگویند که این عناصر منحصراً جزء میراث فرهنگى ایران نبوده و بسیارى از آنها یونانیالاصل هستند و به زمان فتح اسکندر مربوط میشوند. من بارها مسیر مشهور اسکندر را نه فقط از کرمانشاه و بیستون تا رى و شهر صد دروازه (دامغان) پیمودهام، بلکه فراتر رفته و از افغانستان تا اتک (Attok) را در کنار رود سند زیر پا گذاشتهام. به خوبیمیدانم که اقلیتهاى فراوان یونانى، حتى در دورافتادهترین مناطق وجود داشتند؛ زیرا آنها مخصوصاً در ناحیه باختر (Bactrian: بلخ) رحل اقامت افکندند.
در نتیجه اگر گفته شود که عناصر یونانى در تمدن ایرانى وجود دارد، امرى بسیار طبیعى خواهد بود. این مسأله جاى تردیدى در زمینه معمارى و جنبه تزیینى کارهاى هنرى بناها ندارد؛ آنگاه که ما در تختجمشید و بر فراز آن ایوان بسیار زیبا و مشرف بر دشت عظیم و باشکوه قرار داریم، بهخوبى پى میبریم که احضار معماران یونانى براى اجراى نقشههایى که فرمانرواى هخامنشى رسم کرده بود، بیهوده نبود؛ ولى براى ایران استفاده از عناصر آریایى همانند عناصر یونانى کار مشکلى نمیتوانست باشد.
از سوى دیگر ما میتوانیم عناصر ویژه ایرانى را از عناصرى که سرچشمه یونانى دارند، بازشناسیم؛ زیرا از همان زمان گزنفون، یونانیان به آنچه فاقدش بودند و به آنچه ایران میتوانست به آنان بدهد، پى برده بودند. این خود یکى از دلایلى است که ایران را براى ایفاى نقش عجیبى که فتح اسلام باعث آن شد، آماده میکرد. من معتقدم که قبل از ورود اعراب، بعضى نشانههاى سامى در ایران وجود داشت؛ ولى این مطلب بسیار مورد بحث است و برعکس، دانشمندانى چون دارمستتر (Darmsteter) گمان میکنند که تأثیر ایران بر بنیاسرائیل و آرامیان مقدم بوده است. در هر حال جاى شک نیست که بین آنان تأثیرات متقابل وجود داشته است و از زمانى که به یاد داریم در سرزمین عیلام، سامیها با عناصر ایرانى درهم آمیخته بودند.
تدارک یک تمدن اساساً مذهبى و داراى عناصر سامى به دست متفکران ایرانى، خالى از اشکال نبود؛ ولى به علت اینکه موفقیتهاى نسبى قبلى، مقدمات این تمدن را آماده کرده بود، رفع این اشکال امکانپذیر شد. حکومت هخامنشى اولین امپراتورى جهان بود، و در دوره ساسانى طبقه کارمندان (یعنى دبیران) به طور آشکار از دبیرانى که به دو زبان مسلط بودند تشکیل میشد؛ و همین طبقه در دوره بعد از اسلام تبدیل به «شهود» حرفهاى شد. میتوان گفت که کتیبهها، همانند نامههاى دیوانى، رسماً به زبان آرامى بود؛ زیرا این دبیران اصلا آرامى بودند. دوگانگى در خط و ثبت و نگارش حیات این امپراتورى عظیم نیز به کوششى در راه اعتلاى تمدن منتهى میشد و به یک انطباق مافوق ملى عناصر فرهنگى میانجامید که وارد مملکت میشدند و حکام آنان را در پایتختها متمرکز میکردند. چنین وضعى در آسیاى مرکزى با دبیران سُغدى ایغورى و در هند با طبقه «کایاستها» که تحت تأثیر روح ایرانى بودند، وجود داشت.
بنابراین در این میان آنچه را خاص ایران است، مى توان تشخیص داد و در این رواج و گسترش فرهنگى در یونان آسیا، تمییز موضوعات و مسائلى که اصلا یونانى نمیباشد امرى ساده است؛ مثلا اگر اولین علماى مذهب اسلام حکمت رواقیان را بر فلسفه ارسطو، با وجود مدارک فراوان یونانى آن ترجیح دادند، بدین علت است که نوعى غریزه و توجه و انگیزه فکرى نسبتاً سامیتا حدودى آمادگى قبلى در نزدشان ایجاد کرده بود؛ غریزه و انگیزهاى که در ابتدا از الفت ایرانیان با دبیران آرامى حکومت هخامنشی، و سپس در زمان حکومت ساسانی ناشى میشد و باعث میگشت که در نظر آنان قبول مفهوم جهان با مفهوم یونانى اروپایى آن تا حدودى متفاوت باشد. در یونان آسیا، رواقیان بسیار متمایزند و این تمایز، بر اثر مفهومى فلسفیاست که منحصر به آسیا نمیباشد، بلکه اساس آن مبتنى بر اتحاد و تلفیق بسیار شگفت و جالب عناصر سامى و کلدانى آرامى شده از یک سو و ایرانى از سوى دیگر میباشد؛ و آغاز آن با نابودى تختجمشید همزمان بوده است.
در اینجا باید گفت ایران قبلا یک بار حدود فرهنگى خود را مشخص کرد. در گذشته، اگر در میان ملل هندواروپایى غرب پامیر فقط ایران مسیر مشخصى را از جهت فرهنگى انتخاب کرد، علتش بود که قرنها قبل، با پذیرفتن زبان اوستایى به طرز عجیبى خود را از قید سنسکریت رها ساخت، و بدین ترتیب این دو زبان از یکدیگر جدا شدند؛ این تفکیک فرهنگى بسیار عمیق است؛ زیرا در ایران کلمه «اهوره» که معرّف خدایان میباشد، در زبان سنسکریت براى تعیین «اسوره» یعنى اهریمنان به کار میرود. اساس این جدایى بر دانش مذهبى متفاوتى استوار است؛ زیرا در آن زمان، ایران به مذهب دیگرى که با مذهب هندوان فرق داشت، ایمان آورده بود.
بنابراین از همان آغاز، ایران داراى شخصیت فرهنگى خاص خود بود و فتح اسکندر نتوانست تمام امکانات و استعداد همانندسازى عناصر سامى را از کف او برباید. قدرت همانندسازى عناصر سامى در ایران چنان عمیق بود که ایران، در این زمینه شاید از یونان هم پیشى گرفته بود. باید بگویم اگر در گذشته، تمدن یونان وسیله انتقال مسیحیت بود، ایران نیز عامل بسط و اشاعه بینالمللى دین اسلام بهشمار میرود.
بدون شک در گذشته، از جهت اقتصاد و از نظر جمعیت، عناصر سامى به ایران رخنه کردهاند. در شوش این موضوع کاملاً چشمگیر است. ما به روایت مقبره دانیال نبى در این منطقه کاملا آشنا هستیم. «داستان طوبیت» (Tobiet) ما را به سوى همدان هدایت میکند و خاطره استر هنوز هم در آنجا زنده است. پس از تحقیقات دقیق در تاریخ تحریکات اقتصادى شیعیان علیه عباسیان، این مسأله ثابت شده است که قبایل صنعتگر طرفدار ایران در یمن و حمدان اساس این ماجرا بودند. آنها عملیات خود را با تکیه بر تشکیلات بانکى ابتدایى توسعه میدادند و تشدید میکردند. اگر در سال ۲۹۶ق ر ۹۰۸م، ابن معتز نتوانست بیش از یک روز خلافت کند، علت آن بود که وى دسیسهاى ضد شیعى ترتیب داد و در آن زمان شیعیان بغداد که غالبشان ایرانى بودند، تحت رهبرى خاندان نوبختى قرار داشتند و این خانواده نیز صرافان درجه اول را تحریم کرد، به طورى که خلیفه نتوانست حقوق سربازان را بپردازد و مجبور به ترک خلافت شد و دو روز بعد به قتل رسید.
نظریات متعددى نیز درباره چگونگى تاریخ دستور زبان عربى میتوان مطرح کرد. مدرسه دستورى کوفه که در سرزمینى اساساً شیعه و پر از اقلیتهاى ایرانى قرار دارد، اجباراً از روش و سنت مدرسه یونانى پرگام پیروى میکند؛ ولى در گذشته تأثیرات فراوان ایران، در پرگام نفوذ کرده بود و در صورتى که مدرسه اسکندریه به فلسفه ارسطو عمل میکرد، مدرسه پرگام از حکمت رواقیان پیروى مینمود. بالنتیجه، در این زمینه نیز تعلق و وابستگى تعدادى از مدارس یونانى آسیایى را به افکار ایرانیمشاهده مى کنیم.
سلمان فارسى
خاطره سلمان همیشه مرا تحت تأثیر قرار میدهد. من بارها به زیارت آرامگاه او در نزدیک بغداد رفتهام و حقیقتاً معتقدم که او یک شخصیت پرارج تاریخ است. در سال ۱۹۳۳ رسالهاى نوشتم و در آن سعى کردم این موضوع را ثابت کنم که سلمان معرف اولین شکوفههاى اسلام ایرانى است. ما در این مورد شاهدى در اختیار داریم: پیغمبر(ص) در مدینه بود و پیریزى یک مملکت مسلمان را شروع میکرد. در این هنگام سلمان فارسى به نزد او میآید. این مرد که یکى از باوفاترین یاران پیغمبر به شمار میرفت. او حامل یک فکر محبت خاص و ابراز حقشناسى ویژه بود. او در وجود پیغمبر، نماینده قانونى جدید وحیالهى را مشاهده میکرد و ایمان آورد.
خواه در زمینه مذهب و خواه در مورد زبان عربى، مدافعان بیچون و چراى آنها، همیشه و در طى قرون، خارجیان و به اصطلاح «موالیان» بودهاند، و مسأله ارشاد موالى و ابدالها که سلمان خود سرسلسلهشان بود، از همین قبیل میباشد. بدین ترتیب سلمان در جوار پیغمبر(ص)، نقش نماینده یک تمدن کهن را ایفا میکند؛ مثلا در یک مورد، سلمان فنون جنگ خندق را خود پیشنهاد کرد. این اولین و آخرین رهاورد علمى نبود که ایران به اسلام جوان تقدیم کرد. بعداً نیز این امر بارها تکرار شد. ایرانیان بودند که چگونگى ایجاد سالنام هرمزان را به مسلمانان آموختند و نیز در نتیجه دانش آنان بود که تطابق سالنامههاى نجومى در دربار خلفا تحقق پذیرفت. ولى مقام سلمان والاتر از آن است؛ در تمام ممالک اسلامى او را بهعنوان حامى اصناف و صاحبان فنون و حرف میشناسند. حتى مسلمانانى که اطلاع چندانى از ایران ندارند، او را فردى میشمارند که حقیقتاً رهبر، پیشرو و راهنماى روحیه صنعتگرانه است؛ روحیهاى که ادعاى تربیت صنعتگران ماهر را ندارد، بلکه در زندگى اجتماعى به حرمت و مقام کار، ارزش و مفهوم واقعى آن را میدهد.
در این زمینه نیز افسانه سلمان با حقیقت توأم است. در اولین شهرهاى بزرگ مسلمان عرب، مثلا در بینالنهرین، اصناف ایرانى که تا حدى خود را با وضع موجود تطبیق داده و به اسلام ایمان آورده بودند، وجود داشتند. و این خود مبیّن جنبهاى بسیار جالب از این امر است که کشورى عمیقاً عربى، با علوم و فنون ایرانى آشنا میشود و در راه جهش و گسترش فکر ایرانى به سوى عدالت، به طور همهجانبه شرکت میکند.
بنابر سنت اسلام، سلمان پاکدوست پیغمبر(ص) بود و پس از وفات او نسبت به تمام افراد خانوادهاش نیز چنین بود. او فرزند معنوى پیغمبر و فردى خارجیاست که حتى بهتر از خویشان نسبى مفهوم وصیت دوستى را درک میکند؛ او کسى است که اسماعیلیان فرشتهاش میدانند و دروزیان پروردگارش میخوانند! سلمان در محلى در کنار دجله مدفون است که در قدیم شهر عظیم مدائن در آنجا قرار داشت، همان تیسفون بزرگ.
پرواضح است که تمام علوم و فنون متفکران ایرانى در تمدن اسلامى رواج یافته، بهطورى که تا کاتالونى (catalogne)، کلیساهایى به سبک معمارى رومان (Romane) بهوسیله استادان و معماران ایرانى ساخته شده است. اگر گفته شده: «تا زمان امام محمد غزالى و کیمیاى سعادت او، نبوغ ایرانى رو به
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 