پاورپوینت کامل ورود امام حسین به کربلا ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ورود امام حسین به کربلا ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ورود امام حسین به کربلا ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ورود امام حسین به کربلا ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :

ورود کاروان به کربلا

بسیاری از مورخان، روز ورود حضرت را به کربلا، دوم محرم سال ۶۱ هجری دانسته‌اند، اما اینکه دوم محرم سال ۶۱، مصادف با چه روزی از هفته بوده است، مبتنی بر بررسی این موضوع است که روز عاشورا مصادف با چه روزی بوده است. وقتی کاروان امام حسین (علیه‌السلام) به کربلا رسید فرمود: اینجا فرود آیید. به خدا قسم، اینجا جایگاه کاروان ما و محل ریخته شدن خون ماست. به خدا قسم، همین جا، جای قبرهای ماست. به خدا سوگند، اینجا همان جایی است که اهل حرم ما به اسارت گرفته می‌شوند. جدم این خبر را به من داد.

فهرست مندرجات

۱ – کاروان در نینوا
۱.۱ – نامه ابن زیاد به حر
۱.۲ – ابوالشعثاء و فرستاده ابن زیاد
۱.۳ – درخواست یاران امام از حر
۱.۴ – تأکید امام بر عدم آغاز جنگ
۱.۵ – نینوا
۲ – ورود به کربلا
۲.۱ – معنای کربلا
۲.۲ – گزارش سید بن طاووس
۳ – تحقق پیشگویی امیرالمؤمنین
۴ – نامه امام به محمد بن حنفیه
۵ – برپایی خیمه‌ها
۶ – تاریخ ورود امام به کربلا
۷ – نامه ابن زیاد به امام
۸ – مأموریت عمرسعد
۹ – لشکرکشی عمر سعد
۱۰ – تهدید عمر سعد
۱۱ – عزم عمرسعد به جنگ
۱۲ – پانویس
۱۳ – منبع

کاروان در نینوا

چون صبح شد، امام حسین (علیه‌السّلام) فرود آمد و نماز صبح را خواند، سپس با شتاب سوار شد و همراه یارانش به سمت چپ حرکت کرد. امام می‌خواست یاران خود را از سپاه حر جدا کند. حر نیز با سپاه خود به همان سمت حرکت، و از پیشروی آنان جلوگیری کرد. وقتی سپاهیان حر از رفتن آنان به سوی کوفه به شدت ممانعت کردند، آنان نیز در برابر حر مقاومت کردند، سپاه حر را به کنار زدند و پیوسته در حال کشمکشی به سمت چپ حرکت کردند تا به نینوا رسیدند.

نامه ابن زیاد به حر

در این هنگام اسب سواری را دیدند، که سلاح بر تن و کمان بر دوش از سوی کوفه می‌آمد. پس همگی به انتظار او ایستادند. چون وی به آنان رسید، به حر و یارانش سلام کرد، اما به حسین (علیه‌السّلام) و یارانش سلام نداد. سپس نامه‌ای از سوی ابن زیاد به حر داد که مضمونش چنین بود: «چون نامه‌ام به تو رسید و فرستاده‌ام آمد، بر حسین تنگ بگیر و او را در سرزمینی بی آب و خشک و بدون پناهگاه فرود آور . من به فرستاده‌ام فرمان داده‌ام که پیوسته همراه تو باشد و از تو جدا نشود، تا آنکه خبر اجرای فرمانم به من برسد»
حر پس از اینکه نامه را خواند، به امام و یارانش گفت: «این نامه امیر عبیدالله بن زیاد است، که در آن به من فرمان داده هرجا نامه اش رسید، بر شما سخت بگیرم. این شخص هم فرستاده اوست و مامور است که از من جدا نشود تا آنکه فرمان امیر را درباره شما اجرا کنم».

ابوالشعثاء و فرستاده ابن زیاد

ابوالشعثاء، یزید بن زیاد مُهاصر کندی بهدلی، به فرستاده ابن زیاد نگریست؛ او را شناخت و گفت: آیا تو مالک بن نسیر بدی، از قبیله کنده هستی؟ («کنده» از قبایل معروف یمن است و بنو بداء، تیره‌ای از این قبیله به شمار می‌رود. البته «بنوبهدله» ارتباطی با کنده ندارند، بلکه از قبایل عدنانی هستند بنابراین «بهدلی» و در عین حال «کندی» معرفی کردن ابوالشعثاء، محل ابهام است، مگر آنکه این بهدله نیز شاخه‌ای از کنده باشد که در کتب نسب از آن یاد نشده است. در هر صورت، علت اینکه ابوالشعثاء، مالک را شناخت، هم قبیله بودن آن دو است.)

[۱] ابوعبید قاسم بن سلام، النسب، ص۲۴۰، ۳۰۵.

گفت: آری هستم. یزید بن زیاد گفت: مادرت به عزایت بنشیند، چه فرمانی آورده‌ای؟ گفت: من پیرو پیشوا (یزید)، و به بیعت او وفادار هستم. ابوالشعثاء گفت: بلکه پروردگارت را نافرمانی کرده و در هلاک‌ساختن خویش، از پیشوای خود فرمان برده‌ای، و ننگ و دوزخ را برای خود فراهم کرده‌ای؛ خدای (عزوجل) می‌فرماید: وجَعَلْنَاهُم ائمّه یدعون الی النار و یوم القیامه لاینصرون؛

[۲] قصص/سوره۲۸، آیه۴۱.

«ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به دوزخ فرا می‌خوانند،روز قیامت هم یاری نمی‌شوند». پیشوای تو این گونه است.

[۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۸.

[۴] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳ ص۳۸۵.

[۵] شیخ مفید، محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۳.

در اینجا گزارش ابن اعثم با آنچه طبری و دیگران آورده‌اند، این تفاوت را دارد که در گزارش ابن اعثم، در نامه ابن زیاد به حر آمده است: «برادرم، بر حسین سخت بگیر و از او جدا مشو تا او را نزد من بیاوری». (اینکه حر مامور بردن امام به کوفه نزد عبیدالله بوده، در ترجمه الحسین (علیه‌السّلام) و مقتله ابن سعد و الاخبار الطوال دینوری نیز آمده است. اگر این گزارش درست باشد، گویا مقصود عبیدالله این بوده است که حضرت را تحت الحفظ به کوفه ببرند و او آزادی فعالیت در این شهر نداشته باشد. وگرنه دشمنان امام از حضور آن حضرت در کوفه هراسی داشتند و در صدد دور کردن او از کوفه بودند.)

[۶] ابن سعد، محمد، ترجمه الحسین (علیه‌السّلام) و مقتله، ص۶۷.

[۷] فصلنامه تراثنا، ش۱۰، ص۱۷۷

[۸] دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، ج۱، ص۲۴۹.

چون حر نامه را خواند (از خیمه خارج شد و) نزد یاران مورد اعتماد خود فرستاد و آنان را نزد خود فراخواند و گفت: وای بر شما، ابن زیاد دستور داده با حسین (علیه‌السّلام) به بدی رفتار کنم، ولی به خدا سوگند دلم به این کار رضایت نم‌یدهد.
پس ابوالشعثاء از یاران حر (چنان که در این گزارش تصریح شده است، ابوالشعثاء جزء لشکر حر بود. وی از کسانی است که پس از قطعی شدن جنگ و تصمیم عمر بن سعد، به امام پیوست، بنابراین سخن شیخ مفید که ابوالشعثاء را هنگام رویارویی با فرستاده ابن زیاد، از یاران امام معرفی کرده، درست به نظر نمیرسد. گویا شیخ مفید و دیگران، به اعتبار سخنان آتشین ابوالشعثاء چنین پنداشته‌اند.)

[۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۸.

[۱۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامام و الملوک، ج۵، ص۴۴۵.

[۱۱] شیخ مفید، محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۳..

به فرستاده عبیدالله رو کرد و گفت: مادرت به عزایت بنشیند، چه فرمانی آورده‌ای؟…

[۱۲] کوفی، ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج۵، ص۷۷.

[۱۳] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۳۱.

درخواست یاران امام از حر

طبری از ابی مخنف نقل می‌کند: حر سعی کرد اردوی امام را در همان جای خشک و بی آب و آبادانی فرود آورد. آنان گفتند: بگذار در این آبادی (نینوی) یا آن آبادی (غاضریه) یا آن دیگری (شفیه) (این آبادی‌ها تنها درپی حادثه کربلا شهرت یافته‌اند و گویا به علت وسیع نبودن، پیش از آن مطرح نبوده‌اند و به نظر می‌رسد فقط آبادی (دارای آب) بوده‌اند و از این رو اصحاب امام آنجا را پیشنهاد کرده‌اند. درباره غاضریه فقط گفته شده: یک آبادی در اطراف کوفه و منسوب به «غاضره فردی از بنی اسد است). شیخ مفید به هنگام شمارش شهدای کربلا، از این محل نام می‌برد و می‌نویسد: عباس بن علی تنها در محل شهادتش در مسیر غاضریه دفن شد اما درباره «شفیه» همین‌ اندازه اطلاعات هم در دست نیست و در منابع، تنها از چاهی به این نام در مکه یاد شده که متعلق به قبیله بنی اسد بوده است شاید این قبیله، در اطراف کربلا نیز چاهی بدین نام داشته‌اند.)

[۱۴] حموی، شهاب الدین یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۲۲۹.

[۱۵] شیخ مفید، محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۶.

[۱۶] حموی، شهاب الدین یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۳۳۵، ذیل «شفیه» و «شقیه».

فرود آییم. حر گفت: به خدا قسم، نمی‌توانم اجازه بدهم. این مرد را بر من جاسوس فرستاده‌اند. (ابن عثم، پیشنهاد رفتن به روستاهای اطراف را از خود امام حسین (علیه‌السّلام) دانسته و از روستایی به نام شفیه نیز سخن به میان نیاورده است.)

[۱۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۸-۴۰۹.

[۱۸] کوفی، ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج۵، ص۸۰.

تأکید امام بر عدم آغاز جنگ

زهیر بن قین گفت: ‌ای پسر رسول خدا، اکنون جنگ با این گروه برای ما آسان تر از جنگ با کسانی است که پس از اینان می‌آیند. به جان خودم سوگند، بعداً از اینها به‌اندازه‌ای می‌آیند که ما توان نبرد با آنان را نداریم. امام فرمود: من آغازگر جنگ نخواهم بود. (امام حسین (علیه‌السّلام) پس از این نیز یک بار دیگر، بر آغازگر نبودن جنگ تاکید کرده است. صبح عاشورا که مسلم بن عوسجه از اهانت شمر به امام عصبانی شده بود، به آن حضرت عرض کرد: او را هدف قرار بدهم؟ امام فرمود: نه، نمی‌خواهم آغازگر جنگ باشم این، شیوه مؤکد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) در همه نبردها بود و به فرماندهان خود نیز توصیه می‌کردند که هیچ گاه زودتر از دشمن، دست به اسلحه نبرند. برای نمونه رجوع کنید به نصربن مزاحم منقری، واقعه صفین)

[۱۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۶.

[۲۰] منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۱۵۳.

[۲۱] منقری، نصر بن مزاحم، واقعه صفین، ص۲۰۳.

زهیر به امام گفت: [پس] بیا برویم به سوی این آبادی و آنجا منزل کنیم؛ چون آنجا دارای امنیت و قابلیت دفاعی است و در کنار رود فرات واقع شده است؛ و اگر جلویمان را گرفتند، با آنان پیکار می‌کنیم؛ زیرا جنگ با آنان برایمان آسان تر از جنگ با کسانی است که بعد از اینان می‌آیند. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: آن آبادی کدام است؟ گفت: آن «عَقْر» است. («عقر» نام محلی در منطقه بابل و نزدیک کربلا بوده است که با همین گزارش و همچنین کشته شدن یزید بن مهلب (در سال ۱۰۲ق) در آنجا، شناخته شده است و شهرت دیگری ندارد. این کلمه بر مناطق دیگری نیز اطلاق می‌شود برای «عقر»، معانی عقیم بودن، قطع دست یا سر، و پی کردن شتر را بیان کرده‌اند)

[۲۲] حموی، شهاب الدین یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۳۶، مدخل «العقر».

[۲۳] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۵۹۱.

حسین بن علی (علیه‌السّلام) فرمود: خدایا از نکبت به تو پناه میبرم. آن گاه در آنجا فرود آمدند.

[۲۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹.

نینوا

(نینوا (نینوی) نام روستایی نزدیک کربلاست. بنا به تصریح ابن شبه و پس از او یاقوت حموی، نینوا نام دو محل است: یکی در موصل و دیگری نزدیک کوفه. از منابع جغرافیا و تاریخ استفاده می‌شود آنچه وسعت و شهرت بیشتری دارد و شهر یونس پیامبر بوده است، نینوای موصل است؛ با وجود این، نینوای مورد نظر ما نیز یک منطقه به شمار می‌رود، چنانکه یاقوت، کربلا را جزئی از نینوا دانسته است)

[۲۵] نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۱۴۹.

[۲۶] حموی، شهاب الدین یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۳۳۹، ذیل م «نینوا».

ورود به کربلا

اما دینوری در این باره، نوشته است: زهیر به حسین (علیه‌السّلام) گفت: نزدیک ما، کنار رود فرات ، یک آبادی است که پر از خارهای (مغیلان) است، و موجب استتار و مانع نفوذ دشمن می‌شود و فرات آن را از سه سو احاطه کرده است. امام پرسید: نامش چیست؟ گفت: عقر فرمود: پناه می‌بریم به خدا از عقر، حسین (علیه‌السّلام) به حر گفت: بیا تا کمی جلوتر برویم، آنگاه فرود آییم. حر و سپاهیانش با امام، به راه ادامه دادند تا آنکه به کربلا رسیدند. در آنجا حر و یارانش در برابر امام ایستادند و آنها را از رفتن بازداشتند. حر گفت: همین جا فرود آیید، فرات که به شما نزدیک است. حسین (علیه‌السّلام) پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفتند: کربلا.
فرمود: محلی که با رنج و بلا همراه است. پدرم هنگام رفتن به صفین ، از اینجا گذشت. من با او بودم، ایستاد و از نام این سرزمین پرسید. نامش را گفتند. فرمود: اینجا محل فرود آمدنشان، و مکان ریخته شدن خونشان است. پرسیدند: چه کسانی؟ فرمود: کاروانی از خاندان محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اینجا فرود می‌آیند. آن گاه امام حسین (علیه‌السّلام) دستور داد بارها را همان جا فرود آورند.

[۲۷] دینوری، ابوحنیفه، الاخبارالطوال، ص۲۵۳.

معنای کربلا

در اینکه کربلا به چه معناست و از چه ترکیب شده، نظرهای گوناگونی هست. یاقوت حموی ذیل واژه (کربلا)، اشتقاق آن را از «کربل» دانسته که دارای معانی زیر است:
۱. سست بودن خاک زیر پا: بدان جهت این نام را بر آن سرزمین گذاشته‌اند که دارای خاک نرمی است که پا در آنجا فرو می‌رود؛ و به هر سرزمینی که این خصوصیت را دارد، «کربلا» می‌گویند؛
۲. «کربله» به معنای تصفیه و غربال کردن است، چنان که درباره گندمی که از شن و سنگ و دیگر چیزها پاک شود، می‌گویند «کربلت الحنطه»، یعنی گندم را تمیز کردم. از این رو چون سرزمین از شن و سنگلاخ و…پاک است، به آن «کربلا» گفته می‌شود.
۳. کربل نام گیاهی است که در این منطقه می‌روید و به آن «نبت الحمّاض» می‌گویند؛ و چون این گیاه در این دیار فراوان است، به آن «کربلا» می‌گویند
۴. برخی نیز معتقدند این نام از «کور بابل» به معنای قرای بابل گرفته شده است.

[۲۸] حموی، یاقوت، معجم البلدان طبع دار احیاء التراث بیروت، ج۴، ص۴۴۵، ذیل واژه کربلاء.

[۲۹] حموی، یاقوت، معجم البلدان طبع دار صادر بیروت، ج۴، ص۴۴۵، ذیل واژه کربلاء.

[۳۰] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۵۸۷، ذیل ماده «کربلا»).

[۳۱] ابومخنف، وقعه الطّف، تحقیق یوسفی غروی، ص۱۷۹، پاورقی.

گزارش سید بن طاووس

در گزارش سید بن طاووس، این جمله افزوده شده است: اینجا فرود آیید. به خدا قسم، اینجا جایگاه کاروان ما و محل ریخته شدن خون ماست. به خدا قسم، همین جا، جای قبرهای ماست. به خدا سوگند، اینجا همان جایی است که اهل حرم ما به اسارت گرفته می‌شوند. جدم این خبر را به من داد. (انزلواهاهنا والله محط رکابنا وسفک دمائنا،‌هاهنا والله محط قبورنا و‌هاهنا والله مسبی حریمنا بهذا حدثنی جدی)

[۳۲] سید بن طاوس، رضی الدین، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۳۹.

سبط ابن جوزی آورده است که وقتی امام (علیه‌السّلام) این کلمه «کربلا» را شنید، فرمود:‌ اندوه و بلا؛ ‌ام سلمه به من خبر داد که روزی جبرئیل نزد پیامبر بود و تو پیش من بودی و گریستی، پیامبر فرمود: فرزندم را به من بده. آن گاه تو را گرفت و در دامان خود قرار داد. جبرئیل به رسول خدا گفت: او را دوست داری؟ فرمود: آری.گفت: امت تو او را خواهند کشت. اگر می‌خواهی، خاک سرزمینی را که در آن کشته می‌شود به تو بنمایانم. فرمود: آری.جبرئیل بال خود را بر کربلا گستراند و قدری از خاک آنجا را به پیامبر نشان داد. امام حسین (علیه‌السّلام) پس از نقل این مطلب، خاک کربلا را بویید و فرمود: به خدا قسم، این همان زمینی است که جبرئیل درباره آن به جدم خبر داد که من در آن کشته می‌شوم.

[۳۳] سبط بن جوزی، تذکره الخواص، ج۲، ص۱۵۶-۱۵۷

تحقق پیشگویی امیرالمؤمنین

هرثمه بن سلیم می‌گوید: در صفین در رکاب علی (علیه‌السّلام) جنگیدیم. در این سفر وقتی که در سرزمین کربلا فرود آمدیم، حضرت با ما نماز خواند. هنگامی که سلام آخر نماز را گفت، مقداری از خاک آن را گرفت و بو کرد و آن گاه گفت: ‌ای خاک، گروهی در روز قیامت از تو محشور خواهند شد که بی حساب وارد بهشت می‌شوند.
هرثمه وقتی که از این جنگ برگشت، به همسرش «جرداء»، دختر سمیر، که از شیعیان علی (علیه‌السّلام) بود، گفت: آیا تو را از کار مولایت ابوالحسن به تعجب نیاورم؟ وقتی که در سرزمین کربلا فرود آمدیم، او مقداری از خاک آن را گرفت و بویید و گفت: ‌ای خاک، در روز قیامت گروهی از تو محشور می‌شوند که بی حساب وارد بهشت می‌شوند. آیا او از کجا غیب می‌داند؟ همسرش گفت: ‌ای مرد، این سخنان را رها کن، امیرمؤمنان جز حق نمی‌گوید.
هرئمه می‌گوید: زمانی که عبیدالله بن زیاد سپاهیان را به جنگ حسین بن علی و یارانش فرستاد، من هم جزء آن سپاه بودم. هنگامی که به آن قوم (سپاه عمر سعد) و همچنین به حسین و یارانش رسیدم، منزلگاهی را که همراه علی (علیه‌السّلام) که در آنجا فرود آمده بودیم و نیز نقطه‌ای را که از خاک آن برداشته بود، شناختم و سخن او را به یاد آوردم. از این رو نخواستم آن راه را ادامه دهم، و سوار بر اسبم شدم و نزد حسین رفتم و به او سلام کردم و سخنی را که از پدرش در آن سرزمین شنیده بودم، برای او نقل کردم. حسین گفت: آیا با ما هستی یا بر ضد ما؟ گفتم: ‌ای پسر پیامبر، نه با تو هستم نه بر ضد تو؛ خانواده و فرزندانم را وانهاده‌ام و اینجا آمده‌ام؛ از پسر زیاد درباره آنها می‌ترسم. حسین گفت: پس هرچه سریع تر از اینجا برو تا شاهد کشته شدن ما نباشی، سوگند به خدایی که جان محمد در دست اوست، امروز هرکسی شاهد کشته شدن ما باشد و به فریاد ما نرسد، خداوند، او را وارد دوزخ می‌کند.هرثمه می‌گوید: [ با شنیدن این سخن از حسین] به سرعت از آنجا فرار کردم و شاهد قتل او نشدم. (در امالی صدوق، نام او هرثمه بن ابی مسلم و در کتاب تاریخ دمشق، هرثمه بن سلمی آمده است.)

[۳۴] منقری، نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص۱۴۰-۱۴۱.

[۳۵] معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۶۹.

[۳۶] شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۱۹۹-۲۰۰، مجلس ۲۸.

[۳۷] ا فشمه ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق الکبیر، ج۱۴، ص۲۲۲.

نامه امام به محمد بن حنفیه

ابن قولویه از امام باقر (علیه‌السّلام) نقل کرده است که امام حسین (علیه‌السّلام) از کربلا این نامه را به برادرش محمد بن حنفیه نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی الی محمدبن علی ومن قبله من بنی‌هاشم، اما بعد فکان الدن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.