پاورپوینت کامل واژگان تصوف ۹۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل واژگان تصوف ۹۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل واژگان تصوف ۹۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل واژگان تصوف ۹۴ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل واژگان تصوف ۹۴ اسلاید در PowerPoint
تصوف، عنوان قسم عمدهای از سلوک باطنی دینی در عالم اسلام است، که در این مقاله به واژگان تصوف پرداخته شده.
فهرست مندرجات
۱ – تصوف در لغت
۲ – نسبت صوفی به افراد مختلف
۳ – تفاوت صوفی و متصوف
۴ – ریشه واژه صوفی
۴.۱ – عقیده گروه اول
۴.۲ – عقیده گروه دوم
۴.۲.۱ – اشتقاق از نام صوفه
۴.۲.۲ – اشتقاق از صُوفَه القفا
۴.۲.۳ – اشتقاق از صُفّه
۴.۲.۴ – اشتقاق از صَفّ
۴.۲.۵ – اشتقاق از صفاء
۴.۲.۶ – اشتقاق از صوفانه
۴.۲.۷ – اشتقاق از صوف
۴.۲.۷.۱ – اعتراض به نظریه
۴.۳ – عقیده گروه سوم
۵ – ماهیت تصوف
۶ – فرق بین صوفی و متصوف و مستَصوف
۷ – فهرست منابع
۸ – پانویس
۹ – منبع
تصوف در لغت
تصوف، مصدر لازم ثلاثی مزید از باب تفعل، در لغت به معنای صوفی شدن است. یکی از موارد کاربرد باب تفعل در عربی ، بیان دارا شدن چیزی یا صفتی است، مثل تأهل (دارای اهل شدن) و تألم (دارای الم شدن؛.
[۱] محمدبن حسن رضیالدین استرآبادی، شرح شافیه ابنالحاجب، جزء ۱، ص ۱۰۷.
این ویژگی باب تفعل، بخصوص در بیان گرویدن به فرقهها و آیینها به کار میرود، که از جمله میتوان به تَمَجُّس (گرویدن به آیین مجوسی) و تَهَوُّد (گرویدن به دین یهودی) اشاره کرد. به همین قیاس، از کلمه صوفی، تصوف ساخته شده است.
[۲] سعید نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران، ج۱، ص ۷۴.
جمع صوفی، «صوفیه» است
[۳] سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج ۱، ص ۶۷۰، ذیل «صاف».
که به صورت عنوانی برای پیروان تصوف به کار میرود. در باره وجه تسمیه صوفیه ابونصر سراج در اللمع فی التصوف
[۴] ابونصر سرّاج، کتاب اللمع فیالتصوف، ج۱، ص ۲۰.
آورده است که صوفیان در پی نوع خاصی از علم نبودند و صفت اخلاقی ویژهای را نمیتوان به آنان نسبت داد، زیرا آنها سرچشمه تمام دانشها و دارای مجموعه «احوال» بودهاند و به همین دلیل، بر خلاف زهاد و فقها، بر اساس داشتن خصوصیتی اخلاقی یا علمی خاص نامیده نشدهاند.
اگر چه واژه تصوف در آثار صوفیان متقدمی چون قُشَیری (متوفی ۴۶۵)
[۵] عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، ج۱، ص ۲۷۹.
به کار رفته، فقط برخی از لغتنویسان متأخر،
[۶] محمدبن محمد مرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهر القاموس، ج ۱۲، ص ۳۳۲.
[۷] بطرس بستانی، محیطالمحیط: قاموس مطول للغهالعربیه، ج۱، ص۵۲۵.
[۸] سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج۱، ص۶۷۰.
مصدر تصوف را ذکر کردهاند.
نسبت صوفی به افراد مختلف
در البیان و التبیین جاحظ (متوفی ۲۵۵) واژگان صوفی و صوفیه به کار رفته است و برخی، همچون ابوهاشم صوفی یا کوفی (قرن دوم)، از جمله صوفیان خوانده شدهاند.
[۹] عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج ۱، ص ۲۸۳.
ابونصر سرّاج
[۱۰] ابونصر سرّاج، کتاب اللمع فیالتصوف، ج۱، ص ۲۱ـ۲۲.
از حسن بصری (متوفی ۱۱۰) و سفیان ثوری (متوفی ۱۶۱) جملاتی نقل کرده که حاکی از رواج واژه صوفی در قرن دوم است. به گفته قشیری
[۱۱] عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، ج۱، ص ۳۸۹.
و ابنجوزی (متوفی ۵۹۷)،
[۱۲] ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص ۱۶۳.
پیش از سال ۲۰۰ به عدهای، صوفی اطلاق میشده است. طبق قول ابنخلدون،
[۱۳] ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ج ۱:مقدمه، ص ۶۱۱.
تصوف روش صحابه و تابعین و سلف امت نیز بوده، اما از قرن دوم به بعد، با رواج دنیاپرستی در میان مسمانان، کسانی که بر خلاف آنان به عبادت روی آوردند، صوفی نام گرفتند. به گفته ابنتیمیه (متوفی ۷۲۸) لفظ صوفیه تا پایان قرن سوم رواج نداشته است. وی در عین حال اشاره میکند که کاربرد این واژه را به برخی از بزرگان قرون دوم و سوم نسبت دادهاند.
[۱۴] ابنتیمیـه، مجموع الفتاوی، ج ۷، جزء ۱۱، ص ۵.
[۱۵] طبلاوی محمود سعد، التصوف فی تراث ابنتیمیه، ج۱، ص ۴۷ـ ۴۸.
کِنْدی از گروهی به نام صوفیه سخن گفته است که در سال ۲۰۰ در اسکندریه مصر، برای امر به معروف، در برابر سلطان شورش کردند.
[۱۶] محمدبن یوسف کندی، ولاه مصر، ج۱، ص ۱۸۶.
ابنندیم
[۱۷] ابنندیم، ج۱، ص ۴۲۰.
از جابربن حیان کوفی (متوفی ۱۶۰) با تعبیر «صوفی» یاد کرده است. طبق نظر لویی ماسینیون، عنوان صوفی به گروه کوچکی از زهاد کوفه اشاره داشت که آخرین پیشوای آنان عبدک صوفی (متوفی ۲۱۰) بود.
[۱۸] د. اسلام، چاپ اول، ذیل «تصوف».
گرچه مطالب فوق از کسانی نقل شده که پس از قرن دوم میزیستهاند و گزارش معتبری از قرن اول و دوم، دالّ بر رواج واژه صوفی، در دست نیست، نظر بدوی
[۱۹] عبدالرحمان بدوی، تاریخ تصوف اسلامی، ج۱، ص ۲۷.
مبنی بر اطلاق این کلمه به افراد زاهد و عابد در اوایل قرن دوم یا اندکی پیش از آن، درست به نظر میرسد. صوفی را فقیر، عارف، اهل سلوک و طریقت نیز گفتهاند. بعلاوه آنها خود را اهل باطن نیز میخوانند از آن جهت که به باطن و حقیقت دین توجه میکنند.
[۲۰] ابونصر سرّاج، کتاب اللمع فیالتصوف، ج۱، ص ۲۳.
[۲۱] عبداللّهبن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص ۱۴.
تفاوت صوفی و متصوف
به تعبیر قشیری
[۲۲] عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، ج۱، ص ۲۷۹.
هر کس به تصوف روی آورد، «متصوف» (جمع آن: متصوفه) خوانده میشود. حلاج درباره تفاوت صوفی و متصوف گفته است کسی که به «او» اشاره میکند متصوف است و کسی که از «او» به وی اشاره میشود، صوفی است.
[۲۳] عبدالرحمان بدوی، تاریخ تصوف اسلامی، ج۱، ص ۲۷.
به عبارت دیگر، اهل کمال و آنان که از صفات نفسانی دور گشته و به حقیقت رسیدهاند، صوفیاند و طالبانِ رسیدن به مقام و مرتبه صوفیان، متصوف خوانده میشوند.
[۲۴] علیبن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص ۴۰.
[۲۵] عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص ۶۶ـ۶۷.
هجویری درجه دیگری نیز برای اهل تصوف ذکر کرده که «مستصوف» است و مستصوف کسی است که ظاهر خود را همچون صوفیان و طالبان تصوف میآراید، اما در واقع از عقاید و اعمال ایشان به دور است.
[۲۶] عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص ۶۶ـ۶۷.
بعید نیست که تعبیر «صوفیوَش» در شعر حافظ
[۲۷] شمسالدین محمد حافظ، حافظ، ج۱، ص ۴۵۶.
اشاره به همین گروه باشد.
ریشه واژه صوفی
درباره ریشه واژه صوفی آرای گوناگونی بیان شده است. مبنای این اقوال وضع زندگی و هیئت ظاهری صوفیانیا صفات باطنی آنها بوده است. این آرا، بر اساس زبانی که ریشه از آن گرفته شده است، به دو دسته مهم تقسیم میشوند:
عقیده گروه اول
گروهی، همچون قشیری،
[۲۸] عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، ج۱، ص ۲۷۹.
معتقدند که شاهد و قیاسی برای اشتقاق صوفی از اصل عربی وجود ندارد. ابوریحان بیرونی، ریشه صوفی را بر گرفته از سوف یونانی به معنای «حکمت و دانایی» دانسته که جزئی از کلمه فیلسوف به معنای «دوستدار حکمت و دانایی» است. به نظر او در جهان اسلام ظهور گروهی همرأی با اندیشمندان یونانی، سبب شد که صوفیان را به آنها منتسب کنند و چون لفظ صوفی ناشناخته بود، آن را به صُفّه و صوف (رجوع کنید به ادامه مقاله) منسوب ساختند.
[۲۹] عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، ج۱، ص ۲۴ـ ۲۵.
در میان مستشرقان نیز یوزف فون هامر در سده سیزدهم/ نوزدهم ادعا کرد که بین صوفیه و «ژیمنوسوفیست» های هندی (گروه یا فرقهای از حکمای هند باستان؛ ژیمنو واژهای یونانی است به معنای برهنه و عریان) نسبتی وجود دارد و دو واژه عربی صوفی و صافی (خالص) همچون واژههای یونانی مترادفشان (sophos) و (ssaphe) از همان ریشهاند. در ۱۳۱۲/۱۸۹۴، تئودور نولدکه اعلام کرد که واژه… در آرامی ناشناخته است و بسیار بعید است که به عربی رفته باشد. از سوی دیگر، واژههای (sophistes/سوفسطایی) و (philosophos/ فیلسوف) در آرامی و عربی وجود دارد و هر گاه کلمات یونانی وارد عربی شدهاند، حرف… با «س» نمایش داده شده است نه با «ص». بنابراین، اگر فرض کنیم که واژه صوفی از اصل یونانی گرفته شده، آمدن «ص» در ابتدای آن غیرعادی است؛ ضمناً در کتابهای لغت عربی هم بوام گرفتن واژه صوفی از زبانهای دیگر ذکر نشده است.
[۳۰] د. دین و اخلاق، ج ۱۲، ص ۱۰.
[۳۱] محمد زکیمبارک، التصوف الاسلامی فی الادب و الاخلاق، ج ۱، ص ۵۲.
[۳۲] عبدالرحمان بدوی، تاریخ تصوف اسلامی، ج۱، ص ۲۹ـ۳۰.
عقیده گروه دوم
گروه دوم بر این عقیدهاند که ریشه صوفی، عربی است. برخی از ریشههای عربی که برای این واژه ذکر شده عبارتانداز:
اشتقاق از نام صوفه
۱) اشتقاق از نام غوثبن مُرّ معروف به صوفه، بزرگ قبیله بنیصوفه / آلصَوْفان.
[۳۳] خلیلبن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج ۷، ص ۱۶۲، ذیل «صوف».
[۳۴] ابندرید، کتاب جمهره اللغه، ج ۲، ص ۸۹۳.
بنیصوفه در عهد جاهلیت خادم کعبه بودند
[۳۵] احمدبن عبداللّه ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج ۱، ص ۱۷.
و صوفه خود را در بیتالحرام وقف خدمت خداوند کرده بود؛ بنابراین، کسانی را که از دنیا میبریدند و به عبادت روی میآوردند، در انتساب به او، صوفی نامیدند.
[۳۶] سمعانی، ج ۳، ص ۵۶۶.
[۳۷] محمدبن عبداللّه ازرقی، ترجمه کتاب اخبار مکه و ماجاء فیها من الاثار، ج ۱، ص ۱۵۰.
[۳۸] ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص ۱۶۱.
صوفه را به معنای گروهی که از یک قبیله و نژاد نیستند و نسبشان به فردی مشترک نمیرسد نیز آوردهاند، همانطور که صوفیان بدون در نظر گرفتن نسب و نژاد، از هر گروه و طایفه، گرد هم میآمدند. جلالالدین همائی،
[۳۹] محمودبن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص ۶۹ـ۷۰.
ضمن اینکه به جملهای از سهروردی
[۴۰] عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص ۶۱.
و احتمال اشتقاق صوفی از صوفه به معنای «پاره پشم» اشاره کرده، این اشتقاق را به لحاظ قواعد لغوی امکانپذیر، اما از نظر معنا نامناسب و ناممکن دانسته است. در نسبت به صَوْفان نیز صَوْفانی حاصل میشود که از حیث قواعد صرفی صحیح نیست.
[۴۱] محمودبن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص ۷۰.
اشتقاق از صُوفَه القفا
۲) اشتقاق از صُوفَه القفا و در موارد معدود صوفه الرَقبه، به معنای «موی آویخته پشت سر»
[۴۲] خلیلبن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج ۷، ص ۱۶۱.
[۴۳] سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج۱، ص۶۷۰.
و مجازاً به معنای «او را به قهر گرفت». از آنجا که صوفی معطوف به حق و مقهور قبضه الاهی است، به صوفه منسوب است. برخی گیسوی آویخته درویشان را نشانهای از این اشتقاق دانستهاند.
[۴۴] احمدبن عبداللّه ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج ۱، ص ۱۷ ۱۸.
[۴۵] ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص ۱۶۳.
[۴۶] ابنمنظور، لسان العرب، ذیل «صوف».
اشتقاق از صُفّه
۳) اشتقاق از صُفّه. به عدهای از مسلمانان فقیر و زاهد صدر اسلام که در صفّهای واقع در مسجد مدینه ساکن بودند و مسلمانان دیگر از آنان دستگیری میکردند، «اهل صفّه» میگفتند.
[۴۷] عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص ۶۱ـ۶۲.
[۴۸] ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص ۱۶۲ـ۱۶۳.
شباهت اوصاف صوفیان به اهل صفّه سبب شده است که احتمال این اشتقاق در کتب بسیاری از بزرگان صوفیه منعکس شود. در صورت قبول این اشتقاق باید بپذیریم که «ف» ابتدایی، مخفف و به «و» بدل شده است،
[۴۹] محمودبن عمر زمخشری، اساس البلاغه، ذیل «صوف».
[۵۰] یحییبناحمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوصالاداب، ج ۲، ص ۱۵.
[۵۱] ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، متن و ترجمه کتاب تعرف، ج۱، ص ۲۴ـ ۲۵.
اما اسم منسوب به صفّه، صُفّی است نه صوفی.
[۵۲] اسماعیلبن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج ۱، ص ۱۵۹.
[۵۳] ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص ۱۶۳.
اشتقاق از صَفّ
۴) اشتقاق از صَفّ. برخی معتقدند که صوفیان به سبب بلندی همت و نزدیکی قلوب و آگاهی به اسرار، نزد خداوند در صف اول قرار دارند.
[۵۴] عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، ج۱، ص ۲۴ـ ۲۵.
[۵۵] عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص ۶۱.
این اشتقاق نیز به لحاظ قواعد لغوی مردود است و واژه منسوب به صفّ، صَفّی خواهد بود نه صوفی.
[۵۶] ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، متن و ترجمه کتاب تعرف، ج۱، ص ۲۵.
[۵۷] اسماعیلبن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج ۱، ص ۱۵۹.
[۵۸] یحییبناحمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوصالاداب، ج ۲، ص ۱۵.
[۵۹] عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص ۶۱.
اشتقاق از صفاء
۵) اشتقاق از صفاء (روشنی و پاکیزگی) و صفوت (برگزیده)، که خود از صفا مشتق شدهاند و در اکثر منابع، در کنار واژگانی همچون صافی و صفی به کار رفتهاند. از جمله گفته شده است که هر کس به تصوف موصوف شود، صفات انسانی در وی معدوم میشود و صفای صرف باقی میماند
[۶۰] منصوربن اردشیر عَبّادی، مناقب الصوفیه، ج۱، ص ۳۲.
صوفی کسی است که دلش برای خداوند صافی شده باشد
[۶۱] یحییبناحمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوصالا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 