پاورپوینت کامل نواندیشی اجتهاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نواندیشی اجتهاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نواندیشی اجتهاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نواندیشی اجتهاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل نواندیشی اجتهاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
فقه اسلامی و دانشهای مربوط به آن، از بارزترین پدیدههای اسلامی است. مهم ترین عنصری که جایگاه فقه را ممتاز کرده، واقع گرایی و ارتباط آن با زندگی است. فقه دانش نخبگان و برخاسته از افکاری بی درد نیست، بلکه دانش حیاتی و پاسخی طبیعی برای سروسامان دادن زندگی به بهترین وجه است.
فهرست مندرجات
۱ – جایگاه فقه و پندارگرایی
۱.۱ – أرأیتون
۱.۲ – ضرورت پرداخت فقه به واقعیات
۲ – فقه و اولویتبندی
۳ – توارد
۴ – ورزیدگی ذهنی
۵ – ارزیابی ورزیدگی ذهن
۶ – فقه و نظام آموزشی
۶.۱ – آموزش منطق، فلسفه و فقه
۶.۲ – آموزش فلسفه
۶.۳ – آموزش فقه
۶.۴ – جوزدگی یا خودباختگی (دوگانگی در اندیشه و عمل)
۷ – فقه و نواندیشی
۷.۱ – وازدگی از نواندیشی و تغییر
۷.۲ – اهم و مهم (فاسد و افسد)
۷.۳ – بازسازی شیوه و نظام اندیشه وری
۷.۴ – نوگرایی و گمراهی
۷.۵ – تقدس زدایی
۷.۶ – مصلحت جمعی و دراز مدت یا مصلحت فردی و کوتاه مدت
۷.۷ – فرقه گرایی
۸ – فقه اسلامی و زبان بیان آن
۹ – تأثیر فلسفه در فقه
۱۰ – بررسی آثار اهل سنت
۱۱ – فقه اسلامی یا فقه مذهبی؟
۱۱.۱ – توجیه وجود دیدگاهها
۱۱.۲ – راهحل رفع مناقشات
۱۲ – فقه اسلامی؛ فقط اجتهاد یا نیازهای معرفتی دیگر
۱۳ – ناموفق بودن جنبش نوآوری در مراکز حوزوی
۱۴ – فقه اسلامی و شیوههای نگارش
۱۴.۱ – کتب
۱۴.۲ – نشریات
۱۵ – پانویس
۱۶ – منبع
جایگاه فقه و پندارگرایی
هرکسی در میراث اسلامی کاوش کند، مییابد که دانش فقه و شریعت و علوم وابسته به آن مانند اصول ، حدیث ، رجال و بیان ، جایگاهی برجسته در منظومه اندیشه اسلامی دارد. مهم ترین عنصری که جایگاه فقه را ممتاز کرده، واقع گرایی و ارتباط آن با زندگی است. فقه دانش نخبگان و برخاسته از افکاری بی درد نیست، بلکه دانش حیاتی و پاسخی طبیعی برای سروسامان دادن زندگی به بهترین وجه است. بدین سبب، ( پندار گرایی )
[۱] فقه تخمینی یا تقدیری.
با فقه منافات دارد و آن را تباه میکند؛ زیرا فقه در خدمت زندگی و پاسخی به نیازهای آن است و معنا ندارد به فرض و پندارهای غیر واقعی بپردازد، به ویژه در عصر حاضر که هر روز پدیدههایی نو رخ مینماید. اصولیان از قدیم گفتهاند که وقایع نامتناهی است و هرچقدر درباره آنها مناقشه کنیم، باز وقایع بسیاری شتابان و فراوان از راه میرسند!
أرأیتون
با وجود این، دستهای از فقیهان عراقی در سده دوم میزیستهاند که آنان را با نام ( أرأیتون ) میشناختند؛ زیرا تکیه کلام آنان (أرأیت) (شاید و اگر) بوده است. آنان تقریباً کلمه (لو) (شاید و اما و اگر) را بر ذهن و زبانشان میآوردند، در خانه مینشستند و به فرض و خیال میل و گرایش داشتند. ظهور برخی پرسشها نتیجه (شاید) و (اما)های آنان بود؛ آیا میتوان با جنّیان ازدواج کرد؟ اگر همسر از جنّیان باشد، جزء چهار زن به شمار میآید و در نتیجه نمیتوان با زن پنجمی از جنس آدمیان ازدواج کرد و… ؟ از این رو، مباحثی در فقه شیعی به نام ( فروع علم اجمالی ) ظهور کرد که در مباحث صلات آمده و به فرضهای بسیار نادر و کمیابی میپردازد. بدین ترتیب، فقه از واقعیات زندگی دور شد و به مباحث غیرعملی و تجرّدی پرداخت. پس از آنکه فقه از زندگی دور شد، فقه دیگری به جای آن نشست؛ همان فقه و حقوق غربی.
ضرورت پرداخت فقه به واقعیات
باتوجه به پیامدی که گذشت، ضرورت پرداخت فقه به واقعیات زندگی روشن میشود. لازم است فقها و فقه پژوهان به واقعیاتی همت بگمارند که پدیدههای آن روزانه رخ مینماید، به ویژه که اکنون فقه وارد زمینههای اجتماعی و سیاسی با تمام پیچیدگی و مشکلات آنان شده است. راهکار و شیوهای که در این باره به کار میآید، موضوع شناسی است. فقیهان با وجود این راهکار تا آنجا که میتوانند احتمالها و صورتهای منطقی هر موضوع را شناسایی میکنند تا به تمامی صورتها پاسخ دهند و پاسخهای آنان احتمالات واقع گرایانه را دربر دارد. البته گاه خود را در برابر فرض و احتمالاتی نه چندان عملی میبینند، گرچه احتمال وقوع آن داده میشود. امتیاز چنین روش و راهکاری آن است که فقیه را گرفتار فرض و احتمالات غیر واقع گرایانه و غیرعملی نمیکند، بلکه تلاش و همت وی به گونه مضاعف بر صُوَر عملی متمرکز میشود. در نتیجه به احتمالات غیر عملی و دور از واقع گرایی نمیپردازند، گرچه از لحاظ نظری و فلسفی احتمال آنها داده شود.
فقه و اولویتبندی
گاه فقیهان گرفتار پندارگرایی نیستند، بلکه در تشخیص اولویتها دچار مشکل میشوند. مباحث تخلّی ( طهارت ) و وضو جزء واقعیات است و دور از واقع و نیاز نیست، اما فقط بحث بر سر واقع بودن یا نبودن موضوع نیست، بلکه میزان نیاز بدان نیز مطرح است. مهم تر آنکه میزان نیاز به هر موضوع را باید دانست.
پس از تشخیص نیاز و میزان آن میتوان موضوعات فقهی را به ترتیب اولویت، مقدّم یا مؤخر داشت. مباحث تخلّی و وضو واقع گرایانه و مورد عمل است، اما میباید در هر زمان، درجه اهمیت هر موضوع را در مقایسه با موضوعات دیگر ارزیابی کرد. آیا اکنون که به مباحثی همچون تخلّی ووضو و نماز پرداخته شده، پاسخ به مسائلی همچون شبیه سازی ، باروری مصنوعی ، بانک داری ، بورس و… اولویت ندارد؟
وقتی از اولویات سخن میگوییم و از مراکز دینی و حوزههای علمیه میخواهیم بر موضوعی بیشتر و در اولویت تمرکز کنند، مقصود آن نیست که حکمی شرعی را از نظر دور بداریم و یا بدان اهمیت ندهیم، بلکه سخن درباره اهتمام شناخت و معرفت بدین یا بدان موضوع است؛ چون حکمت وجودی فقه، پاسخ به واقعیات زندگی است.
وقتی از ترسیم اولویات در دروس فقهی و علوم شریعت سخن میگوییم، بدان معنا نیست که فقط محاسبه و ارزیابی بکنیم و تصاویر و نمودارهای هرمی، عمودی و مستطیلی بکشیم، بلکه براساس واقعیات و اولویتهای فقه، در نظام آموزشی و نظریه پردازی و مطالعاتی، باید بازخوانی و بازسازی کرد. در این صورت معنا نخواهد داشت که برخی از فقها در سطح دروس عالی و به مدت ده سال یا بیشتر به بحث طهارت و تخلّی بپردازند! آیا این کار مقبول است؟
چرا هنوز به فکر تدوین یا تدریس دوره کامل فقهی و اصولی هستیم؟ آیا در عصری که علوم دینی چه رسد به دیگر دانشها گسترده تر و متراکم تر شدهاند، چنین پنداشتی صواب است؟ چرا به موضوعات و مباحثی نمیپردازیم که نیاز بدانان بیشتر است و فقیهان و مجتهدان بایستی آنها را تدریس و تحقیق کنند؟
آیا در ابواب طهارت برخی مسائل حساس یا مورد جدل و مناقشه در دنیای معاصر یا کثیرالابتلا مانند طهارت انسان یا تنجیس متنجّس را تدریس میکنیم؟
توارد
البته ناگفته نماند مباحث فقهی با هم مرتبط و درهم متداخلند. ای بسا مباحثی که امروز فایدهای ندارد، در بررسی موضوعات بسیار بااهمیت کمک کند. برای مثال مسئله (کنیز مملوک) که پیدا و آشکار بودن مویش جایز است، گرچه امروز محل ابتلا و موردنیاز نیست، گاه برای فقیه پرسشهایی درباره ملاک و معیارهای حجاب در اسلام پدید میآورد. از این رو، بدین نتیجه میتوان رسید که جایگاه و حرمت زن نقش اساسی در وجوب پوشاندن بدن دارد و تنها ملاک حجاب (تحریک کنندگی غرایز و شهوت ) نیست، چون کنیز نیز همچون (حُرّه) و زن آزاد، موجب تحریک مردان است.
اکنون درا ین موضوع سخن نمیگوییم و درصدد تبیین دیدگاهی نیستیم، بلکه مقصود ( توارد ) و ارتباط موضوعات و مباحث فقهی است. لازمه (توارد) آن است که هیچ بحث فقهی را از نظر دور نداریم؛ مبادا طلاب از بابی فقهی آگاهی و اطلاعی نداشته باشند و در دیدگاههای فقهی شان از جمله در موضوعات مهم کنونی، خلل و خدشهای حاصل شود.
به توارد و تداخل موضوعات فقهی باور داریم و آن را نادیده نمیگیریم، اما پدیدهای مربوط به معرفت و شناخت موضوعات است، نه مربوط به میزان تحقیق و پژوهش موضوعات. باید طلاب بر تمامی ابواب و موضوعات فقهی آگاه باشند، اما نه بدان معنا که به موضوعاتی بپردازند که امروزه به کار نمیآیند و دیگر بدان مبتلا نمیشوند و اهمیت و اولویتی ندارند. از این رو بین اولویات دروس فقهی با اعتقاد به تداخل و توارد موضوعات فقهی ناهمگونی وجود ندارد، بلکه میتوان هر دو را در نظر داشت و بینشأن هماهنگی و همخوانی کرد. اگر به موضوعی برخوردیم، بدان بپردازیم و در صورت نیاز به اندازه درباره اش تحقیق و پژوهش کنیم.
ورزیدگی ذهنی
بنابر دیدگاهی، برخی از موضوعات فقهی در عمل به کار نمیآید و از گستره نیاز چه عام و چه خاص بیرون است، اما فایده و ویژگیای دارد که بقا و وجودش را در روند اجتهاد ضروری میکند. منظور برخی مسائل پیچیده و سخت است که دربردارنده موضوعی فقهی است، اما توان و شایستگی فقیه را بیان میکند.
پرداختن به چنین مسائلی، نه از آن باب است که بدان عملاً نیاز و احتیاجی است، بلکه نیاز بدان علمی است؛ چون باعث ورزیدگی ذهن و تمرین ژرف اندیشی در موضوعات شرعی میشود. برای مثال در دو سده اخیر، مباحثی وجود داشته که بسیار مورد اهتمام فقیهان بوده است، مانند مباحث کتاب مکاسب شیخ مرتضی انصاری (۱۲۸۱ ه ). برخی موضوعات این کتاب شاید در عمل اهمیتی نداشته باشد (چون مربوط به اوضاع و مسائل گذشته اقتصادی است که امروزه وجود ندارد و به کار نمیآید)، اما اجتهاد در آنها اهمیت دارد (هر چقدر بین واقعیات کنونی با آن مسئله فاصله وجود داشته باشد)؛ زیرا اجتهاد در موضوعی که قیل و قال و رد و تفریع و فروع در آن بسیار هست، دارای ارزش علمی است و نسلی را بارور و مجتهد میکند، چنان که در مباحث پیچیده فقهی، خبره و آگاه میگردند.
ارزیابی ورزیدگی ذهن
بی تردید این اندیشه واقعیت دارد، اما آیا موضوعات علمی (که ذهن را ورزیده و پویا میسازد) به پایان رسیده که برای اجتهادپروری و ورزیدگی ذهنی، تنها در میان امثال این کتب و اوراق بررسی کنیم؟ اگر هم ّ و غم ّ آن داریم که فقه به مسائل کنونی و مورد نیاز دنیا پاسخ گوید، آیا نمیتوان راهکار و شیوهای در پیش گرفت که هم به نیازها بپردازیم و هم مجتهدپروری و ورزیدگی ذهنی کنیم؟
اگر کسی بگوید امثال موضوعات مطرح در کتب کهن به سبب فواید علمی که دارد، ضرر چندانی ندارد تا بدانها بپردازیم، باید از وی پرسید که آیا اجتهاد وسیله است یا هدف؟ آیا اجتهاد در خدمت دین و برای دستیابی بر اهداف دیگر است و یا فقط تفنّن و ورزش ذهنی و عقلی است؟ معتقدیم اجتهاد هدف مند و در پرتو دادههای دینی است که راه حلهایی برای واقعیات زندگی ارائه میدهد. از این رو، اگر مرکزی علمی مدّعی است که میخواهد نظامی بهتر و برتر از دیگران برای عالم پی ریزد، نمیتواند فرهنگ خویش را بر تفنّن و ورزش ذهنی بنا کند و غرق در مباحث غیرعلمی و فکری بشود که به اهداف نهایی و مورد انتظار از فقه ربطی ندارد.
گرایش به تفکرات و اندیشه فلسفی تا اندازهای مسئول چنین پیامدی است. در مورد دخالت افکار فلسفه گرایانه در مباحث شریعت سخن خواهیم گفت.
بنابراین ضرورت وجود مؤلفههای دقت علمی و نیاز عملی و راهبردی در شیوه و متونی که برای تدریس برمی گزینیم و نیز نوع فعالیتها و پژوهشهایی که فقیهان باید در پیش گیرند، روشن است و نباید به یکی از این دو جنبه (موضوع و نیاز یا به عبارت دیگر واقعیات و اولویات) بسنده کرد؛ زیرا هر دو به یک اندازه اهمیت دارند. اگر هر دو را جمع آوریم و به هر دو بپردازیم، به اهداف مطلوب میرسیم؛ زیرا دادهها و دانش فقهی نه در بررسی یک باب که در بررسی ابواب فقهی گسترده است.
فقه و نظام آموزشی
پس از بررسی واقعیات و اولویتها به موضوع دامنه دار نظام آموزشی میپردازیم. اصلاح نظام آموزشی چنان که شیخ محمد عبده (۱۹۰۵ م) معتقد است، مهم ترین راهکار اصلاح بُنیه و توان مندی فکری است.
به رغم سخنهای بسیار در این باره تنها به چند نکته اشاره میشود:
آموزش منطق، فلسفه و فقه
نظام آموزشی، فکر و اندیشه فردی و جمعی را سر و سامان میدهد. وقتی حوزههای علمیه و مراکز دینی به طلاب منطق میآموزند، فقه منطق ارسطویی را بدانان یاد میدهند. در نتیجه طلبه میپندارند تمامی خردمندان عالم معادلات این منطق را قبول دارند و همگی بر آن متّفق القولند. سالها میگذرد و طلبه نمیداند رهیافتها و دانشهای منطقی دیگری ظهور کردهاند و منطق ارسطویی مورد نقد قرار گرفته و پدیدههایی دیگر در آن اثر گذارده است. البته نمیتوان گفت که منطق ارسطویی کهنه شده و میباید آن را به فراموشی سپرد، بلکه طلاب باید افزون بر آن، آرا و رویکردهای دیگر را بشناسند و نپندارند دنیا یک دین و آیین دارد تا در آن صورت، دچار افکار و پندارهای فردی و خودمحور نگردند.
آموزش فلسفه
در مورد فلسفه اسلامی نیز همین گونه است، چنان که به جز اندکی، دیگر حوزههای علمیه تنها بر فلسفه عقلی ملاصدرا (۱۰۵۰ ه. ق) تکیه و تمرکز دارند و گویا فلسفهای دیگر در دنیا وجود ندارد. همین حالت افراط را برخی از روشن فکران عربی در گرایش به فلسفه ( ابن رشد ) دارند. این وضع و گرایش سبب شده آگاهی و اطلاع چندانی از افکار و منابع دیگران نداشته باشند.
آموزش فقه
کم و کاستی مختص منطق و فلسفه نیست، بلکه دامن گیر فقه نیز شده است. به رغم تنوع کنونی دروس فقهی (که انکارپذیر نیست) هنوز مسائلی پوشیده و پنهان از نظر طلاب است که با همین کاستی به پیش میروند. برای مثال، فقه اهل سنت میان حوزههای شیعی ناشناخته است، چنان که فقه شیعه میان سنیان، نیز حقوق بین الملل ، در هر دو حوزه سنی و شیعی ناشناخته مانده است، مگر پس از تکمیل آموختهها و پژوهشهای فقهی و حقوقی خود، بر حقوق بین الملل آگاه شوند که البته در این مرحله، جهان بینی و ایدئولوژی آنان در بسیاری احکام و اوقات شکل گرفته، ذهنیات و قضاوتهایی از پیش مطرح دارند.
باورهای فردی و نه جامع نگر موجود در نظام آموزشی را که گاه طلاب چند دهه با آن زندگی میکنند، نباید کم اهمیت پنداشت، گرچه برنامهها و نظامهای کنونی آموزشی بدین کاستیها رسیدگی میکنند {و در پی ایجاد اندیشه و خِرَد جمعیاند تا دید و نگرشی جامع و شامل و با اطلاع از تمامی رهیافتها و دانشهای کهن و امروزین داشته باشد}.
جوزدگی یا خودباختگی (دوگانگی در اندیشه و عمل)
طلابی که امید به تغییر و دگرگونی وضع موجود دارند، دچار خودباختگی و یا جوزدگی میشوند که دوگانگی در باور و عمل، نتیجه آن است. از بدترین چالشها و بحرانهایی که حوزههای علمیه امروز گرفتار آنند، رعایت مصالح و ملاحظات نادرست اما گاه گریزناپذیر است.
اندیشور بزرگی چون شهید محمدباقر صدر (۱۴۰۰ ق) اقتصاد یا مسائل خانواده یا عقود و سامان دهی مالی یا مباحث قضا را که بسیار اهمیت دارد، تدریس نمیکرد، با وجود اینکه وی با خرد و ژرف کاوی فقهی اش، اگر بدان مباحث میپرداخت دریافتهای مهم و درخوری ارائه میکرد که همگان بدان نیازمندند و باعث رشد و تعالی معرفی میشد. شهید صدر حدود شانزده سال به تدریس کتاب طهارت تا مباحث حیض پرداخت که در مباحث طهارت عروه الوثقی برخی از این دروس و نه تمامی آن چاپ و منتشر شده است. یکی از شاگردان شهید صدر ایشان را قانع کرد که کتاب الطهاره را تدریس کند، به رغم آنکه شهید مایل بود بحث ( عقود ) را به صورت مقارنهای و تطبیقی با نظریات غربی تدریس کند، اما شاگرد شهید صدر به ایشان گفت که اگر مباحث نو و روز را تدریس کنی، حوزه علم و فقاهت تو را باور نخواهد کرد، پس لازم است مباحث سنتی را شروع کنی تا حوزه شما را قبول کند. به سبب این تقاضا و جوزدگی شهید صدر مباحث طهارت را به مدت بیش از شانزده سال شروع کرد و ادامه داد! حوزه علمیه بدین سبب خسارت زیادی دیده است.
شهید صدر کمتر از شانزده سال را برای نوشتن فلسفتنا، اقتصادنا و الأسس المنطقیه للاستقراء صرف کرد؛ آثار برجستهای که به تعریف و توصیف نیاز ندارند. اگر وی آن شانزده سال را صرف بررسی و بیان ابعاد مختلف مسائل اجتماعی میکرد، امروز اثر سترگ و ارزش مندی در دست بود. چگونه میتوان از چنین زیانی چشم پوشید و چه کسی پاسخ گوی چنین پیامد و امثال این کمی و کاستی هاست؟
آیا مراکز حوزوی و دینی باید به شیوه سنتی و کهن آموزشی عمل کنند تا گرفتار پیچیدگیها و اوضاع نابسامان گردند و آن گاه به خود آیند و یا آنکه باید از همان آغاز طبق باورهای خود به ایجاد تغییر و دگرگونی در نظام درسی اقدام کنند؟ هرچند شاید بدین سبب ایشان را در حوزههای علمیه قبول نکنند، اما در غیر این صورت نخواهند توانست برنامههای اصلاح گرایانه خود را اجرا کنند.
افزون بر مهم و اساسی بودن پرسش، پاسخ نیز سرنوشت ساز و پیچیده است. برخی همواره میترسند که اگر نظام سنتی را کنار بنهند، اجتهاد و فقاهتشان پذیرفته نشود. ناچار در مراحلی دست از باورشان میشویند تا بعد گشایشی حاصل شود اما با گذشت ایام، ایدههای خود را از دست میدهند.
از این رو، طلاب ناچار به فراگیری کتبی میپردازند که به سودمند بودن آنها مطمئن نیستند، به رغم احترامی که برای اثر و مؤلف آن مینهند؛ زیرا ممکن است از لحاظ علمی به ضعف و بی سوادی متهم شوند!
پیامد چنین جو و باوری، از دست رفتن و تباه شدن توانمندیها و استعدادهاست.
فقه و نواندیشی
نواندیشی مسئلهای پیچیده است که در زیر به تبیین نکاتی درباره آن میپردازیم:
وازدگی از نواندیشی و تغییر
نخستین پدیده مهم درباره نواندیشی، جبهه گیری و عدم استقبال برخی مراکز دینی است؛ زیرا ترسی بجا از نواندیشیها و دگردیسی موضوعات دینی وجود دارد. نواندیشی در مورد مسائل و آموزههای دینی در غرب و شرق و کشورهای اسلامی، بازتابهای منفی میان اذهان عموم دین داران داشته است. چنین تجارت ناخوشایندی و نیز حساس بودن موضوعات دینی، برخی عالمان را واداشته از هر کوششی برای تغییر و نواندیشی خودداری و احتیاط کنند، به ویژه که غرب در پی ایجاد فرهنگی جهان شمول است.
از دیگر علل مخالفت و ایستادگی عالمان در برابر نواندیشی آن است که نوگرایان در پرتو و تحت تأثیر معرفت و شناختی هستند که دستاورد غرب است؛ چون به نظرشان فرهنگ و تمدن غربی، همخوان با زمان حاضر و پاسخگوی نیازهای عصر حاضر است.
در حوزههای دینی، نوگرایی با خودباختگی و بحران هویت گره و پیوند خورده است. تغییر وضع موجود، جوی از ترس و هراس به دنبال میآورد؛ زیرا عالمان دین مدار میترسند امور به گونهای از هم بگسلد که پیامد خوشایندی نداشته باشد. حق آن است که بگوییم تا اندازهای این ترس منطقی و توجیه پذیر است، اما آیا درست است چنین احتیاطها و بیم هایی، چنان نهادینه شود که دفع مفسده بر جلب مصلحت مقدم آید؟ بر فرض که خطا و لغزشهایی در نواندیشی و نوگرایی شده که برخی از آنها نیز فاحش بوده، اما آیا اصل قضیه را باید از بیخ و بن کند یا پیوسته نواندیش را زیر سؤال برد؟ مگر موارد عینی از نواندیشی وجود ندارد که ممتاز و مورد رضایت بوده و صورت مثبت و مفیدی از آن رخ نموده است؟ شمارش خطا و اشتباه در امثال این حالات، موجب درازگویی در مبادی و نظریات شده، بی آنکه گرفتار شتاب زدگی شویم، باید دید علت خطا از اصل طرح و برنامه است یا در خلط و اشتباه در برخی مصادیق و تطبیق نوگرایی. پس از آن میتوان به مفید بودن یا نبودن طرح و نواندیشی حکم کرد، نه اینکه قضاوت کلی شود، به ویژه اگر به اصل نواندیشی اعتقاد داشته باشیم.
وجود اشتباه و پیامد ناخوشایند، باید ما را به ارزیابی و بررسی وادار کند؛ هر طرحی چقدر قابلیت و توان ایجاد اصلاح و احیا دارد؟ آیا اشتباهات به اندازهای هست که نتوان از طرح به صورت صحیح و سالم بهره برد یا اینکه در حد معقول و منطقی میشود اشتباهات را نادیده گرفت؟
افزون بر اینکه هر طرح و برنامهای که در پی تغییردادن و ایجاد دگرگونی است، هزینههایی دارد که نمیتوان آنها را خطا و اشتباه نامید. خطا آن است که از حد میانه و اعتدال خارج گردیم. ما هیچ گاه غیرمعصوم را معصوم نمیدانیم و در برخورد با پدیدهها و رخدادها انتظار برخوردی از هر جهت بی عیب و نقص (که شأن معصوم است) نداریم. از این رو، میباید مجموع خوبیها و بدیها و دیگر عناصر را در قضاوت موردنظر داشت، نه اینکه یکباره بر طرح و اندیشهای خط بطلان بکشیم و تصویری ناامیدکننده از آن نشان بدهیم؛ گویا هیچ توان و ثمرهای ندارد!
اهم و مهم (فاسد و افسد)
نکته مهم دیگر این است که نپذیرفتن نواندیشی، گاه حریفان حاضر در صحنه را وامی دارد آن را در اختیار خود بگیرند. چنین کاری وضع کارها را پیچیده تر میکند و فاصله و رخنه بین دو طرف را بیشتر مینماید، اما اگر بزرگان قوم که از ورود به تجربههای نوگرایانه نگرانند و کارها به دستشان است، بدین کار به صورت درست مبادرت ورزند، شاید موفقیت و پیروزی نسبی به دست آورند، حتی شاید مشروعیت حریف را (که وجود او بسته به سنت گرایی و انزوای طرف مقابل است) بستانند؛ زیرا تندروی یک طرف، مشروع و محقق بودن طرف مقابل را ثابت میکند، در حالی که میانه روی یا اجرای طرح، حریف مقابل را از بین خواهد برد.
درباره چه چیز باید نواندیشی و بازسازی کرد؟ پرسشی است که پاسخ هایش گوناگون است. برخی معتقدند مطلوب، نوگرایی و بازسازی زبان و ادبیات دانشهای دینی است و اینکه باید افکار و اندیشهها را به حال خود بگذاریم، اما باید راه عرضه و ارائه آنها را عوض کرد، ولی برخی خواهان تغییرات گسترده تر هستند.
بازسازی شیوه و نظام اندیشه وری
بازسازی نظام اداری یا نظام آموزشی یا تغییر زبان و ادبیات کافی نیست، بلکه شیوه اندیشه و راههای تعقل را میبایست سر و سامان داد؛ زیرا تمامی محورهای نوگرایی پیرامون این محور اصلی میگردد. اگر مکانیزم سوخت و ساز بدن (معده) درست دوا و درمان شود، شکل و شمایل ظاهری آدمی، رنگ و لعاب میگیرد و آبله و جوش نمیزند.
شکست برخی تجربههای اصلاحگری بدان سبب است که سطحی و روبنایی به حل مشکل پرداخته اند. اگر مشکل باز و شرح شود، اما راه حلی گذرا پیش روی آن قرار داده شود، کاری مقطعی و سطحی کرده ایم؛ درد را آرام کرده ایم، اما طولی نمیکشد که زخم سر باز میکند و چه بسا این بار درد و رنج آن بیشتر باشد؛ زیرا هرچه پیش تر میرویم، کارها پیچیده تر و دانشها گسترده تر میگردد. از این رو، میباید به موضوعات حساس و سرنوشت سازِ راهبردی و معرفت شناسانه پرداخت؛ زیرا مانند شاهرگ فکر و اندیشه است. میباید در این موضوعات بازبینی و نوسازی کرد و بسیار اندیشید تا بتوان جای درد و بیماری را تشخیص داد، گرچه پیش از آن میباید درد و رنج را حس کرد. پرداختن به موضوعات حساس و سرنوشت ساز از لحاظ فکری و عقلی، نیازی انکارناپذیر است.
نه اینکه به ایجاد تردید رغبتی داشته باشیم یا خودمحور بتازیم، بلکه از آن رو که شیوهها و توانهای تفکر و اندیشه دچار بحران و چالش است (چنان که کاوشها و رویکردها پراکنده و دچار بحران است) بر هریک از ما واجب است موضوعی را برگزینیم و درآن باره پژوهش کنیم و تئوری و اندیشهای درست و واقع بینانه ارائه دهیم.
نوگرایی و گمراهی
آیا بین نوگرایی و گمراهی تلازمی وجود دارد؟ آیا نوگرایی اغلب به گمراهی مردمان میفرجامد، به ویژه کسانی که غیرمتخصص هستند؟ چگونه میتوان بین رسالت دینی و نوگرایی جمع کرد؟ شمار بسیاری از عالمان معتقدند تغییر و نوگرایی، به معنای آزادی رأی و عمل نیست، اما نوگرایان میگویند جنبش نوگرایی در سایه قلع و قمع یا انحصارگرایی و یا استبداد ممکن نیست. از این رو، ضروری است کسی که در پی نوگرایی و ایجاد تغییر است، آزادی فکر و عقیده و بیان داشته و معتقد بدان باشد تا بتواند با ایجاد موج و جنبش فکری و جدل معرفتی، نظام فکری را تغییر و تکان بدهد و این کار با تضارب آرا ممکن است.
تقدس زدایی
دکتر ارکون از جمله اصلاح گرایان است که اعتقاد دارد برای اصلاح گری و نواندیشی باید در مرحله نخست از هر موضوعی تقدس زدایی کرد. نباید هیچ موضوعی مسلّم و تردیدناپذیر پنداشته شود، بلکه هر موضوع قابل اشکال و ایراد است. با چنین باوری میتوان تقدس زدایی کرد و هاله تقدس پیرامون آن را زدود. در این صورت میتوان به صورت علمی و درست، نه به صورت تخریبی به چاره سازی و بازسازی هر موضوع پرداخت.
اما باور تقدس زدایی متولیان مراکز دینی را برمی انگیزانند؛ زیرا به اعتقاد اینان آزادی فکر و اندیشه، به نشر و گسترش افکار گمراه و منحرف میفرجامد؛ امری که شریعت نپذیرفته و اسلام آن را رد میکند. در این صورت چگونه میتوان به افکار و اندیشههای گمراه و منحرف اجازه داد آزادانه در جوامع مسلمانان مطرح شوند و جوانان ساده اندیش و زودباور را گمراه کنند و عامه مردم را (که در علوم دینی غیر متخصصند) از راه به در کنند؟
آیا محل طرح آزاداندیشی میان غیرمتخصصان است؟ به اعتقاد سنت گرایان حتی اگر طرح افکار و اندیشهها فایده و ثمری داشته باشد، اما ضرر و اثر منفی آن بر دین داری مردم اجازه طرح و نشر آن را نمیدهد. از این رو، اگر فتاوا و آرای تازه فقهی (که مخالف اجماع یا مشهور یا سیره سلف باشد) بین مردم مطرح شوند، را دهیم، هیبت فقه و فقها از بین میرود و پس از آن، مردم به رأی و نظر این و آن فقیه اعتماد نخواهند کرد، بلکه به بهانههایی از جمله نوگرایی و تجددخواهی ، فهم و درک خود را بهتر و بالاتر از فقیهان خواهند پنداشت!
آیا در علوم دینی به ویژه فقهی و علوم وابسته به آن میباید آزاداندیشی داشت یا میباید راه احتیاط و محافظه گرایی را در پیش گرفت و هر تغییر و دگرگونی میبایست میان مراکز دینی باقی بماند تا مبادا برای عامه مردمان پیامدی سوء داشته باشد؟
در برابر این نگرشها میباید به راهکاری دست یافت که چگونگی برخورد را بیاموزد.
مصلحت جمعی و دراز مدت یا مصلحت فردی و کوتاه مدت
می توان این استراتژی را به کار گرفت که در برخورد با هر نگرش، مصلحت و سود و زیان آن سنجیده شود، اما نه فقط در مقطع زمانی یا مکانی خاص و محدود (که تنها در این محدوده زمانی و مکانی دست به تجربه و پژوهش بزنیم و بعد قضاوت کلی کنیم) بلکه باید گستره تجربه را فراخ کرد و نوآوری و نواندیشی را در سطح عمومی ارزیابی نمود؛ چون گاه به گروهی از مؤمنان در شهر یا منطقهای خاص مینگریم و درمی یابیم (اکنون و در این مقطع زمانی و مکانی) نشر دیدگاههای نو میان آنان به کجروی میفرجامد، حتی اگر منحرف شوندگان به میزان اندک باشند (مثلاً پنجاه درصد) یعنی با طرح نواندیشیها آنان را از راهی که بدان ایمان داریم، منحرف کرده ایم.
معنای سخن آن است که با در نظرداشت دو پدیده میتوانیم حکم کنیم:
نخست. افکار و اندیشه ما معیار و ملاک است که هرگونه کوتاه آمدن از آنها انحراف از حق است؛
دوم. شرایط و اوضاع معیار و ملاک است، چه زمانی و چه مکانی.
نتیجه حکم، موضع گیری منفی در برابر نظر طرف مقابل را در پی دارد، اما اگر صورت مسئله را تعدیل کنیم، چه پیش میآید؟ زیرا اگر امور را ضمن چارچوب محدودی ارزیابی کنیم، به دادههایی خاص دست مییابیم، اما اگر ضمن گستره واسع و در امتداد زمان ارزیابی کنیم، بر تصاویر گوناگون و برایندی دیگر دست مییابیم. برخی دولتها که کشورشان جمعیت بسیاری دارد، به هر خانواده اجازه دادهاند فقط یک فرزند داشته باشند تا آمار جمعیت افزایش نیابد و بحرانهای اقتصادی هولناک پیش نیاید. حاصل چنین تصمیمی آن است که هر خانواده طبق صلاح دید خود در مورد فرزند عمل میکند، یعنی هنگامی که والدین بدانند فرزند دختر است، سقط جنین میکنند؛ زیرا نیاز و علاقه به پسر بیشتر است و چون حق داشتن فقط یک فرزند را دارند، طبق صلاحدید خود بهترین مورد (پسر) را انتخاب میکنند. بنابراین، اولاد ذکور بسیار میشود. پس از گذشت چند دهه شمار مردان در کشوری به چندین میلیون میرسد که بحران اجتماعی (به مراتب ترسناک تر از بحران اقتصادی) میآفریند.
خوانشها (قرائتها) از یکدیگر متفاوت است و در چارچوب خود ارزیابی میشود. گاهی قرائتی به آینده نظر دارد و مصلحت جمعی (امت و جامعه) را مینگرد، نه وجود این و آن فرد را. هرکس حکمی کند، نمیتوان گفت که در آن حکم، نکته ضعف و منفی وجود ندارد، اما اگر معیار ضعف هر حکم فقط به سبب نکات و پیامدهای منفی باشد، پس باید اغلب قوانین از بین برود و فراموش گردد؛ زیرا همگی در زمینه عملی دارای مسائل منفی اند. پس مهم آن است که مسائل و پیامدهای منفی و مثبت را در نظر بگیریم تا به نتیجهای جامع و شامل دست یابیم. نتیجه آن است که معیار حکم درست یا نادرست قرار میگیرد.
آزادی فکر و اندیشه در کشورهای اسلامی (با تمامی طیفها و گرایشهایی که وجود دارد) گاه برای گروه یا جریانی، در مقطع زمانی، زیانهایی فرقهای در پی خواهد داشت، اما اگر در سطح گسترده (و نه فقط در مقطع خاص زمانی و مکانی) بنگریم، باید ببینیم کدام گزینه درست است:مصالح مقطعی و خاص یا مصالح جمعی و همیشگی؟
پاسخ بدین موضوع فقط از راه بازخوانی تاریخ ممکن است. کدام مقطع تاریخی از لحاظ معرفتی و فکری پیشرفته تر بوده؟ آیا مقاطع وجود استبداد و آتش زدن کتب فلسفه یا مقاطع آزاداندیشی و تعددگرایی؟
آیا زمانی حکمرانی مأمون (به سبب نشر و گسترش افکار غربی و آزادی عمل علما در برگزاری مناظرات و تضارب آرا) مقطعی مثبت نبود؟ اگر اجازه ظهور و بروز اختلاف و آرای گوناگون فقهی را نداشتیم، آیا اکنون چنین ثروت و میراثی سترگ از نظریات و رویکردها وجود داشت؟ چه زمان و در چه وضع و احوالی، نظریات و افکار و معارف رشد خواهد کرد؟
باید از کسانی که امروزه تمامی یا برخی نوآوریها را قلع و قمع میکنند و اجازه ظهور بدانها نمیدهند، پرسید که آیا اجازه میدهند طبق منطق و شیوه خودشان با آنان برخورد بشود؟ امروز اسلام گرایان در کشورهای غربی خواهان دموکراسی و آزادی بیانند ، اما چرا وقتی کارها و امور به دستشان میافتد، برخی بدتر از وضعی که بدان انتقاد میکردهاند، به وجود میآورند؟ آیا همان معیار و دلیلی که غرب را بدان سبب محکوم میکنیم، در مورد خود ما صادق نیست؟
ملتی که تعدد آرا و اختلاف نظر و دیدگاه را برنتابد، چگونه خواهد توانست رشد و ترقی کند؟ آیا گنجینههای اسلامی و ذخایر و میراث دینی که بدان افتخار و مباهات میکنیم، با قلع و قمع و تکفیر به وجود آمده یا با امک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 