پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

فهرست مندرجات

۱ – حکمِ پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint در عصر جدید
۲ – گمانه زنیها
۳ – نقد گمانه نخست:
۴ – گمانه دوم:
۵ – نقد گمانه دوم:
۶ – آیه شریفه و نماز قصر:
۷ – واژگان آیه:
۸ – ضرب فی الارض در قرآن:
۹ – بررسی:
۱۰ – ففیه معان اربع:
۱۱ – چند یادآوری:
۱۲ – مسافر کیست؟
۱۳ – اندازه سفر
۱۴ – بررسی سند حدیث:

حکمِ پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint در عصر جدید

پاره اى از گزاره هاى فقهى، تنها در عرصه فقه، به بوته بررسى نهاده مى شوند و حکم آنها، به خارج از فقه سریان نمى یابد.

امّا گاه، گزاره و فتوا و حکم فقهى، در دیگر مقوله ها و معارف اسلامى، اثر مى گذارد و پیامدهایى به همراه دارد. در مَثَلْ مقوله نماز مسافر، اگر چه مسأله فقهى مى نماد و در آغاز مسأله فقهى بوده که حکم آن را مقلّد از فقیه جویا مى شده، ولى اندک اندک، با توجه به گوناگونى فتواها و پیدایش ماشین و صنعت واستفاده مردم از اتومبیل، قطار، و هواپیما در سفرها و پیمودن هشت فرسنگ راه، در مدتى بسیار کوتاه و به آسانى و با آرامش، شبهه هایى در اصل جعل حکم مسافر و پرسشهایى در باب چگونگى برابرسازى آن، با پدیده ماشین و کوتاه شدن زمان سفرها و پیمودن فرسنگها راه را در مدتى کوتاه، انگیزه گوناگونى فتاواى فقیهان، انگیزه پافشارى آنان بر مسافت هشت فرسنگ و… پدید آورده که جاى طرح بحثهاى گوناگون دارد.

بحث دیگرى که ذهن و فکر پژوهش گران و صاحب نظران را به خود مشغول داشته این است که بسیارى از محققان، ادعا کرده اند: در قرآن کریم، حکم نماز مسافر بیان نشده و آیه شریفه:

(و اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا…)۱

درباره نماز خوف است.این ادعا، از یک سو، جامع بودن قرآن را زیر سؤال مى برد و از دیگر سوى، استدلالهاى امامان(ع) را به آیه شریفه، براى ثابت کردن ناتمام بودن نماز در سفر، با اشکال رو به رو مى سازد.

از این روى، براى پاسخ گویى به این پرسشها و پرداختن به این جستارها، بر آن شدیم، سبک بحث را در این مقال، به گونه اى دیگر رقم زنیم و به جاى تأسیس اصل، بیان دیدگاه ها، بر شمردن احتمالهاى موجود، بیان دلیلهاى هر یک از احتمالها، برتر و پیش داشتن احتمال قوى، بیان اشکالها و پاسخ بدانها، راه و روش دیگرى در پیش گرفته شود، تا با توجه به گستردگى جستارها و تنگناهاى موجود، رسیدن به نتیجه ، در تمامى بحثها، آسان ترشود. بدین جهت، نخست، با طرح پرسشهاى گوناگون، سعى شده که خوانندگان فرهیخته، با مشکل کلامى که پشت سر مشکل فقهى است، آشنا شوند، سپس با بهره گیرى از معناى سفر در لغت، عرف، قرآن و روایات، روشن گردد که رفت و آمدهاى هشت فرسنگى، نمونه و مصداق سفر، به شمار نمى روند، گرچه در دورانهاى پیشین، چنین بوده است. بنابراین، این گونه رفت و آمدها، از دایره احکام مسافر خارج هستند.

آن گاه، آیه یکصد و یک سوره نساء، به شرح بحث شده، تا:

نخست آن که، ثابت شود، آیه در مقام بیان حکمِ نماز مسافر نیز هست.

دو دیگر، چگونه مسافرى را در نظر دارد.

سه دیگر، کسانى را که آیه را در بردارنده حکم نماز مسافر نمى دانند، به پاسخ گویى پاره اى از اشکالها فر اخواند.

پس از آن، نوبت به روایات مى رسد و در بوته بررسى نهاده مى شوند و از آنها نظر برگزیده: معیار سفر، پیمودن، یا آهنگ پیمودنِ مسیرى است که یک روز از زمان را به خود ویژه سازد.

در این بخش در پى آن بوده ایم که این نکته را بیان کنیم که روایات همین را مى گویند و اگر واژه دیگرى به میان آمده و مجال طرح یافته، مصداق همین معیار در آن زمان بوده اند و بنابراین، ناسازگارى بین روایات وجود ندارد،تا قولى از قولها، برترى داده شود; بلکه قول حق، یکى است.

پس از این، دیدگاه فقیهان پیشین طرح مى شود، در این عرصه، تلاش شده که این نکته بیان شود که فقیهان هم، بر این باور بوده اند.

دیگر آن که بیان کرده ایم، سخن ما، سخن جدیدى نیست که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد; بلکه روایات و سخن فقیهان هم بر همین مدار مى چرخیده است و تنها سخن، بر سر مصداق بوده است.

آنان در آن عصر، مسیر هشت فرسنگ را مصداق یک روز راه مى دانسته اند، نه این که براى هشت فرسنگ، موضوعیتى در برابر یک روز راه، باور داشته باشند. بنابراین، ما اگر در آن زمان مى زیستیم ، آن مصداق را مى پذیرفتیم و اگر آنان در زمان ما مى زیستند، بر مسیر یک روز، همراهى مى کردند.

پس از بحث از مقوله هاى یاد شده، سخنان دیدگاههاى فقیهان صد سال اخیر را به بوته بررسى نهاده ایم که چرا اینان، با این که با صنعت و ماشین و شتاب و سرعت وسائل نقلیه آشنایى و با آنها سر و کار داشته اند، براى هشت فرسنگ موضوعیت قائل شده و سخنى از مسیر یک روز، به میان نیاورده اند؟

در این جا تلاش ورزیده ایم، به گونه اى مشکل آنان پاسخ داده شود، تا بتوانند با معیار و مسیر یک روز، نظر خود را هماهنگ سازند.

در پایان، اصلى را تأسیس کرده ایم که اگر کسى به شک خود باقى ماند، به آن تمسک جوید و از احتیاط و جمع بین نماز تمام و ناتمام، بپرهیزد که خلاف منت الهى بر بندگان است.

در بحث از این که آیا نماز تمام و ناتمام، اقل و اکثرى است، یا بین آنها تباین؟ اقل و اکثرى بودن پذیرفته شده، اگر چه بین سایر نمازهاى دو رکعتى و چهاررکعتى، مانند صبح و عشا، تباین باشد.

بنابراین، بر هم زدن راه و روش شناخته شده مقاله هاى فقهى، نه به خاطر نبود برهان و دلیل برگزاره برگزیده و نه به جهت پذیرفته بودن آن راه در نزد ما بوده است، بلکه تمامى تلاش:

۱. براى بیان دقیق و موشکافانه گزاره برگزیده، در سخنى کوتاه و فشرده بوده است.

۲. براى قانع کردن دیگران بر پذیرش این روش، تا این فکر به عنوان نظرى در کنارراهها و روشهاى دیگر قرار نگیرد، بلکه تنها این راه مورد پذیرش واقع شود، تا به شبهه هاى کلامى مسأله مورد بحث ، پاسخ داده شود.

۳. از آیه شریفه قرآن، براى برهانى و ثابت کردن مطلب، استفاده شود و با این روش که در برابر هر ظاهرى از ظواهر آیات قرآن، احتمالى مجال طرح یابد و در نتیجه، آیات قرآن از گردونه استدلال، بیرون بمانند، به رویارویى برخاسته شود و راه دیگرى ، فرا روى اهل نظر قرار گیرد.

گمانه زنیها

گمانه نخست: نماز را کوتاه گزاردن، برابر آیه شریفه واجب نباشد، بلکه جایز باشد:

(اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا، انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً.)

چون در زمین سفر کردید، اگر بیم داشتید که کافران به شما آزار برسانند، گناهى بر شما نیست که نماز کوتاه گزارید; چرا که کافران، پیوسته براى شما دشمنى آشکارند.

بنابراین گمانه، از جمله :(لیس علیکم جناح) رخصت فهمیده مى شود، نه واجب بودن.

نقد گمانه نخست:

این گمانه چند اشکال دارد:

۱. با روایات بسیار، ناسازگارى دارد. روایات، به روشنى بر مسافر واجب مى دانند که نماز را کوتاه بگزارند. و (لیس علیکم جناح) بمانند.(لاجناح علیکم ان یطوفوا بهما) است; یعنى همان گونه که سعى صفا و مروه واجب است و در آن خلافى نیست،۲ (لیس علیکم جناح) بر مسافر واجب مى داند که نماز خویش را کوتاه بگزارد.

۲. بخش پایانى آیه دلالت مى کند که آیه، مربوط به نماز خوف است، نه نماز مسافر.

گمانه دوم:

معیار در کوتاه گزاردن نماز در سفر، و روزه را افطار کردن، خستگى، یا سخت بودن سفر است، به این معنى اگر کسى در سفر، خسته شد، یا سفر سخت بود نماز را ناتمام بگزارد، اگر خسته نشد و سفر دشوار نبود، نماز را تمام بگزارد.

بر این گمانه، دلیلهایى دلالت مى کند که یک به یک شرح مى دهیم:

۱. آیه شریفه درباره روزه مى فرماید:

(یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام، کما کتب على الذین من قبلکم، لعلّکم تتّقون، ایّاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او على سفر فعدّه من ایام اخر و على الذین یطیقونه فدیه طعام مسکین…)۳

اى ایمان آورندگان، روزه بر شما نبشته آمد، آن گونه که بر پیشنیان شما، نبشته بود، شاید که پرهیزگارى پیشه کنید، روزه، چند روز شمرده شده است، پس از شما هر کس که بیمار، یا در سفرى باشد، به شمار آن، در روزهاى دیگر، روزه گیرد و بر کسانى که نتوانند روزه دار شوند، باز خرید آن، غذا دادن به درویش است، براى هر روز، یک خوراک…

این آیه شریفه براى زمینه سازى اعلام حکم روزه و این که آن را تکلیفى سخت نینگارند، چند نکته را بیان فرموده است:

۱. روزه بر پیشینیان نیز نبشته شده بوده، پس تکلیف سختى نیست که تنها بر دوش شما نهاده شده باشد.

۲. روزه، زمینه ساز تقواست.

۳. روزه، تنها در روزهاى شمرده شده، واجب است.

۴. از سختى روزه، نهراسید، اگر کسى مریض بود، یا در سفر، روزه بر او واجب نیست، به شمار آن، در روزهاى دیگر، روزه بگیرد.

۵. اگر کسى در اثر پیرى، یا بیمارى همیشگى، توان روزه گرفتن ندارد، روزه بر او واجب نیست و باید براى هر روز، یک خوراک، به درویش بدهد.

به هر حال، نکته هایى که براى بحث ما مفید است این که:

الف.(على سفر) بین (مریضاً) و (على الذین یطیقونه) واقع شده است; یعنى نخست آسان گرفتن بر مریض و بار او را سبک کردن، سپس آسان گیرى بر مسافر و در آخر، آسان گرفتن بر ناتوان و کم کردن از بار تکلیف او، ذکر شده است. این ترتیب، نشانگر آن است، آسان گرفتن بر مسافر و سبک کردن تکلیف او، به علتى، مانند کم کردن تکلیف مریض و شخص ناتوان بوده است.

ب. امور پنجگانه یاد شده، براى آسان جلوه دادن روزه است و این که خداوند حالتها و گرفتاریهاى بندگان را، در نظر داشته و جدا ساختن بیماران، مسافران و ناتوانان از جمع کسانى که باید روزه بگیرند، به عنوان امتنان بر این کسان بوده است.

پس اگر سفر، سخت و توان فرسا نبود، جدا ساختن مسافر از روزه داران امتنان نخواهد بود.

۲. آیه شریفه مى فرماید:

(اذا ضربتم فى الارض ، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً.)۴

هر گاه مسافرت کردید، بر شما تنگى و گرفتگى نیست که نماز را کوتاه گزارید، در صورتى که مى ترسید از کافران به شما گزندى رسد، چون کافران، همیشه، دشمن آشکار شما هستند.

در این که آیا آیه شریفه بیان کننده حکم نماز مسافر است،یا نماز خوف و مطارده، یا (فلیس علیکم جناح) رخصت است، یا عزیمت، دیدگاههاى گوناگونى عرضه شده است.

آنچه در این جا مهم است که روى آن تکیه شود، آیه شریفه در صدد برداشتن گونه اى از سختى و دشوارى از دوش مکلف است، روشن است که امتنان در وقتى به جا و مناسب خواهد بود که سفر، یا جنگ، همراه با دشواریها و سختیهاى توان فرسا باشد و گرنه، کارى خردمندانه نخواهد بود.

۳. روایاتى که مى فرمایند نماز در عرفات، باید ناتمام گزارده شود، از جمله در روایت زیر، معاویه بن عمار به امام صادق(ع) مى گوید:

(انّ اهل مکه یتمون الصلاه بعرفات.

فقال: ویلهم، [۱] و ایّ سفر اشد منه.لا تتم.)۵

اهل مکه در عرفات، نماز را تمام مى گزارند.

فرمود: واى بر آنان، چه سفرى سخت تر از آن وجود دارد. نه، نماز تمام نیست تمام نگزار .

این حدیث، با سندهاى گوناگونى در کتابهاى: فقیه، کافى و تهذیب نقل شده و از نظر سندى بسیار بسیار استوار و در پاره اى از نقلها، به جاى واژه (لا تتم)، (لا تتموا) آمده ; یعنى نماز را تمام نگزارید.

۴. روایاتى که نماز کاروان سالاران، دوره گردان، شترداران، چوپانان و… را تمام مى دانند، با همین فلسفه سازگارند که ناتمام گزاردن نماز، به خاطر خستگى و دشوارى سفر است، از جمله روایت اسحاق بن عمار از امام که مى گوید پرسیدم:

(عن الملا حین و الاعراب،هل علیهم تقصیر؟

قال: لا، بیوتهم ، معهم.)۶

از ناخدایان، بادیه نشینان که آیا آنان بایدنماز را ناتمام بگزارند؟

فرمود: خیر، خانه هاى آنان، با آنان است.

در حدیثى دیگر، به گونه مرسل از امام صادق نقل شده که فرمود:

(الاعراب لا یقصرون و ذلک انّ منازلهم معهم.)

بادیه نشینان، نماز را ناتمام نمى گزارند، چون منزلهاى آنان با آنان است.

در روایتهاى دیگر آمده است: (چون شغل آنان است)۷ یا (ناخدا در خانه خودش است و خانه اش حرکت مى کند)۸

همگى با این فلسفه هماهنگى دارند که چون سفر شغل آنان است، منزلهاى آنان، همراه آنان است و… خستگى را حس نمى کنند و یا اگر خستگى را احساس مى کند، مربوط به شغل آنان است، نه مربوط به سفرشان.

۵. روایاتى که بر کاروان داران، چارواداران، واجب مى دانند که نماز را ناتمام بگزارند، در صورتى که رنج افتند.

الف. صحیحه محمدبن مسلم، ازیکى از دو امام: امام باقر، یا امام صادق(ع):

(المُکارى و الجمال اذا جد بهما السیر فلیقصرا)۹

چاروادار، خربنده و شتردار، وقتى که سفر آنان را به تلاش افکند، باید نماز خود را ناتمام بگزارند.

ب. صحیحه فضل بن عبدالملک. وى، مى گوید از امام پرسیدم درباره چاروادارانى که رفت و آمد مى کنند. حضرت فرمود:

(اذا جدّوا السیر فلیقصروا)۱۰

آن گاه به حرکت خود شتاب دادند، نماز را ناتمام بگزارند.

ج. امام صادق(ع) در مرفوعه اى مى فرماید:

(چاروادار و شتردار وقتى در سفر، به تلاش افتادند، بین منزلها ناتمام نماز بگزارند و در منزلها، تمام بگزارند.)۱۱

اگر این فلسفه از آیات قرآن و روایات فهمیده شد و در پاره اى از روایات به آن، به روشنى دلالت داشت، به منزله علت قرار داده شود، با آن معامله علت شود، مشکل، از سر راه برداشته مى شود و پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint، بسان روزه مریض خواهد شد و مسأله شخصى خواهد بود که هر کس ، خود داناتر به خویشتن است.

زراره از حضرت صادق(ع) پرسید:

(ما حدّ المریض الذى یفطرفیه الرجل و یدع الصلوه من قیام؟

فقال: بل الانسان على نفسه بصیره. هو اعلم بما یطیقه)۱۲

حدّ بیمارى که انسان، در آن روزه را مى گشاید و نماز خود را ایستاده نمى گزارد، چه قدر است؟

انسان بر حال خویشتن بصیر است، او، آگاه تر است به آنچه توانایى دارد.

در روایت دیگر امام صادق(ع) مى فرماید:

(هو مؤتمن علیه مفوّض الیه فان وجد ضعفاً فلیفطر و ان وجد قوّه فلیصم.)۱۳

بیمار، مورد اعتماد است و به او اختیار داده شده، اگر سستى یافت، روزه خویش را بگشاید و اگر توانایى یافت، روزه بگیرد.

نقد گمانه دوم:

مشکلى که وجود دارد این است که اگرمعیار خستگى بود و آن نیز وابسته به کسان، شارع آن را به خود مردم وا مى گذارد و در برابر پرسشهاى گوناگون که درباره مسافر مطرح شده، مى فرمود: (هو اعلم بنفسه) در حالى که در هیچ یک از روایتهاى وارد شده درباره پاورپوینت کامل نماز و روزه مسافر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint، چنین مطلبى بیان نشده است. بنابراین، سختى و خستگى، تنها ، فلسفه حکم است که لازم نیست حکم، همیشه دائر مدار آن باشد.

گمانه سوم: معیار و تراز در ناتمام گزاردن نماز، یک روز راه پیمایى ، با مرکبهاى عادى است.

سخن در این است که حکم مسافر، در شرع، بر کسى بار نشده که بخواهد یک روز راه را بپیماید. چون در زمانهاى دور، مَرْکبهاى همگانى، الاغ، اسب و شتر بوده، یک روز راه پیمایى این مَرْکبها معیار قرار گرفته و مسیر حرکت یک روز را بر حرکت آنها برابر ساخته اند که شده هشت فرسنگ. آن گاه اعلام کرده اند که هرکس آهنگ پیمودن هشت فرسنگ راه را دارد، مسافر است.

ولى امروز، چون از مرکبهاى آن زمان استفاده نمى شود و مسافرت با مرکبهاى جدید انجام مى گیرد، باید دید خط مسیرى را که این مرکبها در یک روز مى پیمایند، چند فرسنگ است و آن گاه هرکس آهنگ پیمودن چنین خط مسیرى را داشت، مسافر است و هر کس خط سیر کم ترى را بناست بپیماید، مسافر نیست.

با این گمانه، بیش تر اشکالهاى فقهى و کلامى که سخن از آنها رفت، به درستى، پاسخ داده مى شوند، در این جا، دو بحث مهم، مطرح است:

۱. ثابت کردن این جستار، با دلیلهاى استوار.

۲. پاسخ به این پرسش که چرا فقیهان ما، که با مرکبهاى جدید، پیوسته در رفت و آمد به شهرهاى دور و نزدیک هستند، چنین نظرى نداده وحتى از طرح این گمانه،در نگارشهاى خویش پرهیز کرده اند.

بحث نخست: دلیلهاى وابسته بودن حکم مسافر، به قصد پیمودنِ یک روز راه: پیش از هر چیز باید یادآور شد و تاکید ورزید، امروزه، با توجه به دگرگونى ژرف در مرکبهاى سفر و شتاب غیر در خور سنجش با مرکبهاى دوران گذشته، آهنگ پیمودن هشت فرسنگ(چهل و پنج کیلومتر) با این گونه وسائل موتورى، آهنگ مسافرت اطلاق نمى شود.

آن که با مرکبهاى موتورى آهنگ پیمودن هشت فرسنگ راه، در زمانى بسیار کوتاه را دارد، خود را مسافر نمى داند. برخلاف دورانهاى پیشین و زمانهاى دور، که پیمودن این خط سیر، یک روز کامل وقت مى گرفت وکسى که بر آن بود این خط سیر را بپیماید، مى باید از روز قبل خود را آماده مى کرد و زاد و توشه خود را تهیه مى دید و خود را به طور کامل ، مسافر احساس مى کرد.

از دیگر سوى، واژگان کتاب و سنت، براى معناى عرفى وضع شده اند و این امور ، حقیقت شرعیه، یا متشرعه ندارند.

سفر در قرآن و روایات ، به معناى سفر عرفى است و اگر کسى بر این پندار باشد که سفر حقیقت شرعى است و شارع، آن را براى معناى ویژه در پیمودن هشت فرسنگ، گذارده، ناگزیر باید دلیلهاى خود را اقامه کند.

ناگفته نماند، نبایستى مفهوم با مصداق اشتباه شود، مفهوم سفر چیزى است و مصداق آن، چیز دیگر. مفهوم، همیشه ثابت است و مصداق، در درازاى زمان، یا در گوناگون سرزمینها و مکانها، چه بسا دگرگونى بپذیرد.

به هر حال، پیش از هر چیز، باید مفهوم لغوى سفر، روشن شود، تا به دست آید که آیا با معناى عرفى آن، همگونى دارد یا خیر، و آن گاه تحقیق شود که آیا سفر شرعى داریم، یاخیر.

راغب اصفهانى در مفردات مى نویسد:

(السّفر ، کشف الغطاء و یختص ذلک بالاعیان نحو سَفَر العمامه عن الرأس و الخمار عن الوجه… (و الصبح اذا اَسْفَرَ ) اى اشرق لونه… و سَفَرَ الرجل فهو سافر… و سافَرَ خُصّ بالمفاعله اعتباراً بان الانسان قد سفر عن المکان و المکان سفر عنه و من لفظ السَّفَر اشْتُقّ السُفره لطعام السّفر و لما یوضع فیه قال تعالى: (ان کنتم مرضى او على سفر)

و السِّفر الکتاب الذین یُسفر عن الحقایق و جمعه اسفار. قال تعالى (کمثل الحمار یحمل اسفارا) و خُصّ لفظ الاسفار فى هذا المکان تنبیهاً ان التوراه وان کانت تحقق ما فیها فالجاهل و لا یکاد یَسْتبینها کالحمار الحامل لها.)

السَّفر: پرده بردارى کردن است. به اعیان و پدیده هاى خارجى اختصاص دارد، مانند دستار را از سر برداشت و روسرى را از صورت…

و الصبح اذا اَسْفَرَ: بامداد، آن گاه که رنگش تابان شود،…(سفر الرجل) آشکار شد.(فهو سافر) پس او، آشکار است.و (سافر) به این اعتبار، به باب مفاعله ویژگى پیدا کرده است که انسان از مکان در مى گذرد و آشکار مى شود.

و از واژه (سَفَر) واژه (سُفره) گرفته شده است که به غذاى سفر مى گویند و به جایى که غذا در آن گذاشته مى شود.

خداوند فرمود: اگر بیمار، یا در سفر بودید.

سِفْر کتابى که از راستیها و حقیقتها، پرده بر مى دارد. جمع آن اسفار است.

خداوند مى فرماید: همچون مَثَل الاغى است که اسفار= کتابها را بر پشت مى کشد.

واژه اسفار به این مکان ویژگى یافت، تا هشدارى باشد به این که تورات، اگر چه در بردارنده حقیقتها و درستیهایى است ، ولى جاهل،خواستار روشن شدن آن نیست، مانند الاغ، حمل کننده آن است.

بررسى:

از مفردات به روشنى به دست مى آید که (س.ف.ر.) به معناى کشف و آشکار شدن است، مسافر، چون با بیرون شدن ازخانه، آشکار مى شود، به وى مسافر مى گویند و چون غذایى به همراه خود مى برده، به آن غذا سُفره گفته اند و کم کم، از روى مجاز، به آن آوندى که غذا در آن گذاشته مى شده (سُفره) گفته اند. به زنان بى حجاب، (سافره) مى گویند، چون خود را آشکار ساخته اند.

فیومى در مصباح المنیر مى نویسد:

(السَّفر و هو قطع المسافه یقال ذلک اذا خرج للارتحال، او لقصد موضع فوق سافه العدوى لان العرب لا یُسمّون مسافه العَدْوى سفراً. قال بعض المصنفین، اقل السّفر یوم کأنه اخذ من قوله تعالى: (ربنا باعدبین اسفارنا) قال فى التفسیر کان اصل اسفار هم یوماً یقیلون فى موضع و یبیتون فى موضع و لا یتزوَّدون لهذا… و السُّفره، طعام یُصنع للمسافر… و سُمّیت الجِلدَهُ یُوعى فیها الطّعام سُفره، مجازاً.)

سفر، از جایى به جایى رفتن و فاصله اى را در نوردیدن است. هنگامى که براى کوچ کردن، یا به آهنگ جایى که بیش از فاصله اى است که شخص دونده، بدون درنگ و ایست، مى پیماید(عدوى) شخص از منزل خارج مى شود، مى گویند.

زیرا عرب، مسافت عَدْوى را سفر نمى نامند، شمارى از نویسندگان گفته اند: کم ترین سفر، یک روز است و شاید از سخن خداى متعال گرفته شده باشد: (پروردگارا بین سفرهایمان [۳] فاصله انداز) زیرا در تفسیر است که اصل سفرهاى ایشان، یک روز بوده است; در جایى، نیم روز مى خوابیدند و در جایى شب. براى آن، زاد و راحله اى بر نمى گرفتند… سُفره، غذایى که براى مسافر درست مى شود… پوستى که در آن غذا مى گذارند، از روى مجاز، سفر نامیده شده است.

پس سفر، یک معناى عرفى دارد که در آن، افزون بر آشکار شدن، آمادگى ویژه را نیز طلب مى کند.

سفر، دورى از وطن، خانه و خانواده و کار و کسب است; امّا چند فرسنگ باشد، در ذات سفر نخوابیده و از لغت چیزى به دست نمى آید، بلکه بستگى به عرف دارد و مَرْکبهاى سوارى، مکان، زمان و… بسان میزان و ترازو. میزان، ابزارى است براى وزن سنجى دقیق، حال در زمانى کالا را با ترازوهاى داراى دو کند و یک شاغول، به دست مى آوردند و امروزه با ترازوهاى بسیار دقیق و کامپیوترى.

امروزه، با مراجعه به عرف، روشن مى شود که پیمودن خط سیرهاى کوتاه، چهل کیلومتر، سفر به شمار نمى روند و هیچ عرفى، پیمودن خط سیر بین شهرهاى بزرگ، تا شهرکهاى پیرامون آن را با این که چهل و یا بیش از چهل کیلومتر است، سفر به شمار نمى آورد.

آیه شریفه و نماز قصر:

در قرآن، تنها یک آیه درباره نماز قصر داریم،آن هم با احتمالهاى گوناگون که باید درباره آنها، بحث کرد:

(و اذا ضربتم فى الارض، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدواً مبیناً)

چون در زمین سفر کردید، اگر بیم داشتید که کافران به شما آزار برسانند، گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید، چرا که کافران، پیوسته براى شما دشمنى آشکارند.

پاره اى از پرسشهاى مطرح درباره آیه:

۱. آیا آیه شریفه بیان کننده حکم نماز مسافر است، یا نماز خوف، یا هر دو؟

۲. آیا مراد از (قصر) نمازهاى چهاررکعتى را دو رکعتى گزاردن است، یا مراد معناى لغوى آن است که کوتاه گزاردن نماز باشد، یا هر دو؟

۳. گیریم که آیه شریفه، در صدد بیان حکمِ نماز مسافر باشد، آیا موضوع را روشن و مسافر را معنى کرده است، یا آن که باز شناخت آن را به عرف واگذارده است؟

۴. آیا مسافر، حقیقت شرعیه، یا متشرعه دارد؟

۵. آیا روایات مى توانند معنایى به طور کامل، ناسازگار با معناى عرفى از (مسافر) ارائه بدهند؟

واژگان آیه:

ابن اثیر، در نهایه مى نویسد:

(یقال ضربتُ فى الارض اذا سافرت)

وقتى مسافرت کردى، به جاى این که بگویى (مسافرت) ، مى گویى: (ضربت فى الارض)

راغب اصفهانى در مفردات مى نویسد:

(و الضرب فى الارض الذهاب فیها، هو ضربها بالأرجل)

ضربت فى الارض ، راه رفتن در آن است. آن، زدن زمین است با پاها.

فیومى در مصباح المنیرمى نویسد:

(ضربتُ فى الارضِ سافرت و [۴] فى السیر اسرعت.)

ضربت فى الارض، یعنى سفر کردم. ضربت فى السیر، یعنى سرعت گرفتم.

طریحى در مجمع البیان مى نویسد:

(ضربتم فى الارض، اى: سرتم فیها)

روشن شد که (ضربت فى الارض) یا به معناى (مسافرت کردم) است و یا به معناى (در زمین مسافرت کردم). اکنون سخن در این است که آیا (در زمین) قید معناست، یا تنها به عنوان ظرف مطرح است. اگر قید معنى باشد، در نتیجه، (ضربت فى الارض) به معناى (سافرت فى الارض) است.بنابراین، مسافرت با هواپیما و مانند آن را در بر نمى گیرد و همچنین سیر در دریا را. ولى اگر ظرف باشد، به این معنى که چون به طور معمول، سیرها در زمین واقع مى شود، آن را آورده اند و واژه (ارض) موضوعیتى ندارد و به گوناگون سفرها، مى توان ضرب فى الارض گفت: تا کنون، کسى چنین خدشه اى در دلالت آیه نکرده است و نگفته مسافرت با هواپیما، سبب کوتاه شدن نماز مى شود. این خدشه نکردن، یا ناشى از این است که اینان، (فى الارض) را قید نمى دانسته، یا ناشى از این است که تنها به روایات نظر داشته که مطلق سفر و مسافت مطرح است و یا ناشى از آن است که سیر با هواپیما و مانند آن، از گزاره هاى نوپیداست که فقیهان کم تر درباره آن سخن گفته اند.

ضرب فى الارض در قرآن:

افزون بر آیه مورد بحث، در چهار جاى دیگر قرآن، جمله (ضرب فى الارض) به کار برده شده که در ذیل بیان مى شود:

۱ . (للفقراء الذین احصرو فى سبیل اللّه لا یستطیعون ضرباً فى الارضِ یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف.)۱۴

زکات و صدقه براى نیازمندانى است که از جان و مال خود و فرزندان خود، در راه خدا، باز داشته و مانده اند وتوانایى بازرگانى و روزى جستن از رفتن به مسافرت ندارند و نادانان، گمان برند که ایشان، بى نیازند، از آن که از مردم چیزى نخواهند و عفت و آبرو را نگاه دارند.

۲. (یا ایها الذین آمنوا،لا تکونوا کالذین کفروا و قالوا لأخوانهم اذا ضربوا فى الارض او کانوا غُزّیً لو کانوا عندنا ماماتوا و ما قتلوا.)۱۵

اى کسانى که ایمان آوردید، بسان کافران مباشید که به برادرانشان، هنگامى که به سفر مى رفتند، در سفر می مردند و یا به جهاد مى رفتند کشته می شدند مى گفتند:

اگر آنان نزد ما بودند، نمى مردند و کشته نمى شدند.

۳.(یا ایها الذین آمنوا شهاده بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیه اثنان ذوا عدل منکم او آخران من غیرکم ان انتم ضربتم فى الارض فاصابتکم مصیبه الموت…)۱۶

اى گروندگان، هر گاه یکى از شما را مرگ فرا رسد، در هنگام وصیت، گواهى میان خودتان لازم است، آن هم دو گواه استوار از هم دینان شما، یا دو نفر از غیر هم دین، در صورتى که در حال سفر باشید، مرگ به شما رسد.

۴.(…علم ان سیکون منکم مرضى و آخرون یضربون فى الارض، یبتغون من فضل اللّه و آخرون یقاتلون فى سبیل اللّه…)۱۷

… خداوند مى داند از شما بیماران هستند که به شب نتوانند برخاست، و دیگرانند که در زمین سفر مى کنند و از فضل خدا روزى مى جویند و دیگرانند که در راه خدا با دشمنان پیکار مى کنند.

به روشنى از سخن اهل لغت که پیش از این از آن سخن گفتیم و آیه هاى شریفه قرآن، به دست مى آید و فهمیده مى شود که (ضرب فى الارض) به معناى سیر و حرکت در زمین و سفر است. از این روى، سخن کسانى که آن را به معناى حرکت به سوى دشمن مى دانند، در خور مناقشه است.

آقاى خوئى در ردّ استدلال به آیه شریفه (سوره نساء۱۰۱/) براى نماز مسافر مى نویسد:

(و فیه انها [۷] غیر داله على المشروعیه، فضلاً على الوجوب. فانها ناظره الى صلاه الخوف و المطارده بقرینه التقیید بقوله(ان خفتم) و ما ورد فى الآیت الاخرى المتصله بها من بیان کیفیه هذه الصلاه فالمراد من الضرب فى الارض، الضرب فى القتال و الحرکه نحو العدو و لامساس لها بالضرب لأجل السفر فى اجنبّیه عن صلاه المسافر بالکلیه.)۱۸

آیه قرآن، نه تنها بر واجب بودن ناتمام گزاردن نماز در سفر دلالت نمى کند که حتى بر مشروع بودن آن نیز دلالتى ندارد; زیرا آیه، به نشانه (ان خفتم) =اگر ترسیدید و به نشانه چگونگى نماز خوف که در آیه بعدى، پیوسته به همین آیه، بیان شده، ناظر به نماز خوف و مطارده است.

بنابراین، مراد از (ضرب فى الارض) حرکت به سوى کاروزار و دشمن است وهیچ گونه پیوندى به ضرب به خاطر سفر ندارد و در نتیجه ، به طور کلى از نماز مسافر بیگانه است.

بررسى:

آیا ممکن است آیه به طور کلى از مطلبى بیگانه باشد و امام معصوم از آیه، همان مطلب بیگانه را بفهمد و ما هم ناگزیر باشیم به برداشت بیگانه از آیه گردن نهیم.

به دیگر سخن، گاه، آیه اى داراى چندین احتمال است و امام، یکى از آن احتمالها را تقویت مى کند و ما هم آن را مى گیریم و گاه، آیه ظهورى دارد و احتمالى بر خلاف آن ظهور و امام، به احتمال که در نظر ما ضعیف است،تمسک مى جوید و آیه را برابر آن معنى مى کند.

در این دو انگاره، چنگ زدن به سخن امام و ترک احتمالهاى دیگر آیه، یا ترک ظهور آیه، مشکلى ندارد.

امّا اگر آیه اى به طور کلى از مطلبى بیگانه بود، به گونه اى که نه پیش از سخن امام و نه پس از آن، چنین احتمالى از آیه در خور فهم نبود، آیا در چنین انگاره اى، ازنظر مبانى شیعه، امام مى تواند مطلبى به طور کامل بیگانه با آیه را به عنوان تفسیر آیه بیان کند؟

گیریم که بیان کرد، آیا براى ما درخور پیروى است وحق داریم که از روى تعبد، به فهم و برداشتى باور کنیم و به آن پاى بند باشیم که ناسازگار با آیه قرآن است؟

پاسخ درست به این پرسشها، بسیار مى تواند راهگشا باشد و در گوناگون بحثها به کار آید و اکنون در ردّ سخن آقاى خویى یادآور مى شویم:

نخست آن که: در دیگر آیه هاى شریفه قرآن، (ضرب فى الارض) تنها براى سفر غیر جنگى به کار رفته و براى سفر جنگى و یا سفرى که در آن به گونه اى کاروزار هم مطرح است، از جمله: (ضرب فى سبیل اللّه) استفاده شده است:

(یا ایها الذین آمنوا، اذا ضربتم فى سبیل اللّه، فتبینوا و لا تقولوا لمن القى الیکم السلام لست مؤمنا تبتغون غرض الحیاه الدنیا فعندالله مغانم کثیره.)۱۹

اى کسانى که ایمان آورده اید، نیک برسید و نگاه کنید و به کسى که به شما سلام کرد، گفت مسلمانم نگویید تو با ایمان نیستى، غرض شما، متاع این جهانى است که به دست آورید.پس بدانید نزد خداوند غنیمتهاى بسیار است.

از بخش پایانى آیه شریفه، به خوبى استفاده مى شود سفر براى پیکار با دشمن بوده و شأن نزول هم، گواه بر آن است.۲۰

خلاصه این که جمله (ضرب فى الارض) با (ضرب فى سبیل اللّه) ناسان است جمله اولى در سفر معمولى به کار مى رود و دومى در سفرهاى جنگى.

دو دیگر، نشانه و قرینه پیوستگى آیه بعدى به این آیه، که وى طرح کرده، نمى تواند درست باشد; زیرا در یک آیه، چه بسا، چندین مطلب، مربوط به امور گوناگون، بیان شود، چه رسد به دو آیه طولانى و پیاپى.

بنابراین، نه تنها امکان دلالت آیه به نماز مسافر منتفى نیست، بلکه علما و مفسرانى از آیه، نماز قصر را فهمیده اند که یا از امام صادق(ع) پیش تر مى زیسته و یا ایشان را به عنوان معصوم قبول نداشته اند، تا سخن آن حضرت را از روى تعبّد بپذیرند. در نتیجه، برداشت آنان، از خود آیه بوده است.

پس باید روى اصول و قوانین تفسیر اندیشید، اصول و قوانینى که به ما امکان این گونه برداشتها را از آیه بدهد. زیرا به باور ما، برداشتهاى امام، برابر اصول و قوانین تفسیر است و به هیچ روى ، بیگانه با ظواهر آیات نیست.

علاّمه طباطبایى، دو اصل کلى مهم را در تفسیر در کانون توجه قرار مى دهد که سزاوار است در آنها درنگ ورزیم:

(و اعلم انک اذا تصحفت اخبار ائمه اهل البیت، حق التصفح، فى موارد العام والخاص و المطلق والمقیّد من القرآن وجدتها کثیراً ما تستفید من العام حکماً و من الخاص، اعنى العام مع المخصص، حکماً آخر. فمن العام، مثلاً الاستحباب، کما هو الغالب و من الخاص الوجوب و کذلک الحال، فى الکراهه و الحرمه و على هذا القیاس.

و هذا احد اصول مفاتیح التفسیر فى الاخبار المنقوله عنهم و علیه مدار جمٌ غیر من احادیثهم و من هنا یمکنک ان تستخرج منها من المعارف القرآنیه قاعدتین.

احدیهما: انّ کل جمله وحدها و هى مع کل قید من قیودها، تحکى عن حقیقه ثابته من الحقایق او حکم ثابت من الاحکام، لقوله تعالى: (قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم یلعبون) انعام ۹۱.

ففیه معان اربع:

الاول: قل اللّه . و الثانى: قل اللّه ثم ذرهم. و الثالث: قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم. و الرابع: قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم یلعبون. و اعتبر نظیر ذلک فى کل ما یمکن.

و الثانیه: ان القصتین او المعنیین اذا اشترکا فى جمله او نحوها، فهما راجعان الى مرجع واحد و هذان سرّان تحتها اسرار و اللّه الهادى.)۲۱

بدان، اگر روایات امامان(ع) را خوب بررسى کنى، در مى یابى که در جاهاى بسیار، از عام قرآن، حکمى را استفاده کرده اند و از عام، با مخصّص آن، حکمى دیگر را. در مَثَلْ از عام، مستحب بودن را فهمیده اند ـ که بیش تر چنین است ـ و از خاص، واجب بودن را، همین طور، از عام مکروه بودن را و از خاص، حرام بودن و بر همین قیاس ادامه بده.

این یکى از کلیدهاى تفسیر در اخبار نقل شده از ائمه(ع) است. مدار بسیارى از احادیث بر همین استوار است. بنابراین، شما مى توانید از این جا، دو قانون در معارف قرآنى به دست آورید:

اول: هر جمله، به تنهایى و همان جمله با قیدى از قیدها، هریک، بیانگر یکى از حقایق ثابت، یا یکى از احکام ثابت است. در مَثَلْ، در آیه شریفه: (بگو خدا هدایتی موسی را فرستاده آن گاه، بگذار در ژرفاى [۱۰] به بازى [۱۱] شوند.) چهار معنى احتمال دارد:

۱. قل اللّه بگو: خدا موسی را فرو فرستاده

۲. قل اللّه، ثم ذرهم. بگو : خدا کتاب را فرو فرستاده است. پس از آن، آنان را به خود واگذار.

۳. قل اللّه، ثم ذرهم فى خوضهم. بگو: خدا کتاب را فرو فرستاده و پس از آن، آنان را در ژرفاى باطل خویش واگذار.

۴. قل اللّه ، ثم ذرهم فى خوضهم یلعبون. بگو: خدا کتاب را فرو فرستاده و پس از آن ، آنان را واگذار تا در ژرفاى باطل خویش به بازى سرگرم شوند.

بسان این قانون را در هر جا که توانستى، به کار بگیر و استفاده کن.

دوم: دو قصه، یا دو معنى ، وقتى در جمله اى ، یا فرازى مشترک بودند، بى گمان و به طور حتم، آنها به یک مرجع باز مى گردند.

اینها دو رازند و رازهاى بسیارى را در خود نهفته دارند.

آیه مورد بحث، مى توانداز جمله مصداقهاى قانون اول، که علاّمه طباطبایى طرح کرده، باشد. زیرا فراز (و اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه) مطلبى را مى رساند و این فراز و با فراز (ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا) معنى و مطلب دیگرى را مى رسانند و هر دو مى توانند حکایت گر مراد شارع باشند.

اگر آن گونه که علاّمه طباطبایى، عام را بیان گر حکم استحبابى و عام و خاص را بیان گر حکم وجوبى دانسته و در مسأله توجه به قبله، آن را پیاده کرده، بپذیریم، در این جا نیز مى توان گفت که آیه در صدد تشریع اصل نماز قصر براى مسافر، یا در صدد تشریع مستحب بودن آن است. با این حال، واجب بودن کوتاه گزاردن نماز خوف را نیز مى رساند و به دیگر سخن، تأکید بر کوتاه گزاردن نماز خوف بیش تر است. و این مطلب، به روشنى در پاره اى از روایات آمده است:

۱. (عن زراره، عن ابى جعفر(ع) قال قلت له: صلاه الخوف و صلاه السفر تقصران، جمیعاً؟

قال: نعم و صلاه الخوف احق ان تقصّر من صلاه السفر لان فیها خوفاً.)۲۲

زراره مى گوید به امام صادق(ع) گفتم: آیا نمازخوف و نماز مسافر، هردو، کوتاه گزارده مى شوند: فرمود: بله و نماز خوف از نماز مسافر سزاوارتر است که کوتاه گزارده شود; زیرا در آن ترس است.

این حدیث، با سند صحیح، در من لا یحضره الفقیه و تهذیب الاحکام، آمده است.

۲. (عن حریز عن ابى عبداللّه(ع) فى قول اللّه عزوجل: (و اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه…)

فقال هذا تقصیرتان و هو ان یردّ الرجل الرکعتین الى رکعه)۲۳

حریز از امام صادق(ع) درباره فرموده خداوند: (و اذا ضربتم فى الارض… ) نقل کرده که حضرت فرمود: این کوتاه گزاردن دومى است و آن این است که انسان، دو رکعت را به یک رکعت برگرداند.

سند حدیث صحیح است و حدیثى نزدیک به همین مضمون، کلینى در کافى و شیخ طوسى در تهذیب نقل کرده اند که حضرت به جاى (هذا تقصیرتان…) فرموده است:

(فى الرکعتین تنقص منهما واحده)

در دو رکعت، یک از آنها کم مى شود.

در تفسیر عیاشى از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:

(فرض اللّه على المقیم، اربع رکعات و فرض على المسافر رکعتین تمام و فرض على الخائف رکعه وهو قول اللّه عزّ وجل: (لا جناح علیکم ان تقصروا…) یقول من الرکعتین فتصیر رکعه)۲۴

خداوند، بر مقیم چهار رکعت و برمسافر، دو رکعت و بر ترسان، یک رکعت، واجب کرده است.

این فرموده خداوند است: (لا جناح علیکم ان تقصروا…) مى گوید از دو رکعت، مى شود یک رکعت.

صاحب وسائل احتمال داده که روایتهاى برگشت دو رکعت به یک رکعت، تقیه اى است.ولى، به هر حال، در این مطلب جاى هیچ گمانى نیست که نماز خوف، بیش از نماز مسافر، سزاوار است که ناتمام گزارده شود. حال این سزاوارى، به این است که بر ناتمام گزادن نماز خوف، بیش تر تأکید شده، یا ناتمام گزاردن در نماز خوف بیش تر است، یا به این است که از شمار رکعتهاى نماز مسافر کاسته مى شود و نماز خوف از محتوا، تا آن جا که آن را مى شود با اشاره نیز انجام داد.

با توجه به آنچه گذشت، پاسخ دو پرسش ، از سه پرسش مطرح شده، روشن شده و به خوبى نمایانده شد که آیه شریفه، در صدد بیان هم حکم نماز مسافر و هم نماز خوف است.

هم چنین (ان تقصروا) هم مى تواند قصر در چگونگى وهم قصر درمقداررا بیان کند.

به دیگر سخن، (تقصروا) نسبت به نماز مسافر، بسنده کردن به دو رکعت است، به جاى چهار رکعت و در نمازخوف، به معناى مطلق کوتاه کردن است، چه کوتاه کردن از رکعتها و چه کم کردن از چگونگیها و یا شرایط.

این از باب به کار بردن لفظ در دو معنى نیست و بر فرض هم که باشد، این چنین کاربردى رواست، مانند (صلوه) در آیه شریفه:

(یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون و لا جنباً الاّ عابرى سبیل حتى تغتسلوا.)۲۵

اى کسانى که به اسلام گرویده اید، در حالت مستى، گرد نماز نگردید، تا آن که بدانید چه مى گویید. هم چنین در حالت ناپاکى (جُنب) به محل نماز نروید، مگر آن که شست و شو (غسل) کنید، لیکن، راه رفتن و گذشتن ازمسجد در آن حال، منعى ندارد.

که به دو معناى نماز و مکان نماز، به کار رفته است و در فراز نخست (حتى تعلموا ماتقولون) قرینه است که (صلوه) به معناى نماز است و در فراز دوم: (الاّ عابرى سبیل) قرینه است که (صلوه) به معناى مکان نماز است. در آیه نماز قصر، (ان تقصروا) مى تواند بافراز اول، به معناى کوتاه گزاردن نماز چهار رکعتى به دو رکعت باشد و با فراز دوم، به معناى مطلق کوتاه گزاردن.

دنباله آیه ۱۰۱ سوره نساء: (واذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه.)

از بحثهاى دیگرى که در این جا و در ذیل آیه جاى طرح دارد این که: در آیه شریفه آمده: (گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید.) در حالى که امامان(ع) و به پیروى از ایشان، شیعیان، کوتاه گزاردن نماز را بر مسافر، واجب مى دانند و حتى روایات بسیارى داریم که اگر کسى از روى عمد، نماز را در سفر تمام گزارد، باید دوباره آن را ناتمام به جا مى آورد و اگر وقت گذشته باشد، در خارج وقت، قضا کند.

سازگار سازى بین جمله (فلیس علیکم جناح) با واجب بودنِ ناتمام گزاردن نماز در سفر، از دشواریهاى کار فقیه است. از این روى زراره و محمد بن مسلم، این مشکل را با امام صادق(ع) در میان مى گذارند و امام پاسخ مى دهد:

(ما تقول فى الصلاه فى السفر کیف هى وکم هى؟

فقال انّ اللّه عزّوجلّ یقول: (واذا ضربتم فى الارض، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلاه) فصار التقصیر فى السفر واجباً کوجوب التمام فى الحضر.

قال: قلنا له: قال الله عزّوجلّ: (ولیس علیکم جناح) ولم یقل: افعلوا، کیف اوجب ذلک؟ فقال: الیس قد قال اللّه عزّوجلّ فى الصفا والمروه: فمن حجّ البیت اواعتمر فلاجناح علیه ان یطّوّف بهما.) الا ترون انّ الطواف بهما واجب مفروض. لانّ اللّه عزّوجلّ ذکره فى کتابه وصنعه نبیّه وکذلک التقصیر فى السفر شىء صنعه النبى(ص) و ذکره اللّه تعالى ذکره فى کتابه.

قالا: قلنا له: فمن صلّى فى السفر اربعاً ایعید ام لا؟

قال: ان کان قد قرءت علیه آیت التقصیر وفسّرت له فصلّى اربعاً اعاد. وان لم یکن قرءت علیه ولم یعلمها، فلااعاده علیه والصلوات کلها فى السفر الفریضه رکعتان، کل الصلاه، الا المغرب، فانها ثلاث لیس فیها تقصیر، ترکها رسول اللّه(ص) فى السفر والحضر، ثلاث رکعات.

قد سافر رسول اللّه(ص) الى ذى خُشَب وهى مسیره یوم من المدینه، یکون الیها بریدان اربعه و عشرون میلا فقصّر وافطر، فصارت سنّه.

وقد سمّى رسول اللّه(ص) قوماً صاموا حین افطر: (العصاه)

قال، علیه السلام: فهم العصاه الى یوم القیامه وانا لنعرف ابنائهم وابناء ابنائهم الى یومنا هذا.)۲۶

چه مى فرمایید درباره نماز در سفر، چگونه است و چقدر است؟

فرمود خداوند عزّوجلّ مى فرماید: (چون درزمین سفر کردید، گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید.)

بنابراین، کوتاه گزاردن نماز در سفر، واجب شد، بسان واجب بودن تمام گزاردن نماز در حضر.

گفتیم: خداوند، تنها فرموده: بر شما گناهى نیست و نفرموده: باید کوتاه گزارید، چگونه کوتاه گزاردن در سفر را، بسان تمام گزاردن در حضر واجب کرده است؟

فرمود: مگر خداوند درباره صفا و مروه نفرموده است: (هرکس حج، یا عمره گزارد، بر او گناهى نیست که بین آن دو، سعى کند) مگر توجه ندارید که سعى بین صفا و مروه، واجب است; زیرا خداوند در کتابش فرمود و پیامبرش گزارده است.

هم چنین، کوتاه گزاردنِ نماز در سفر، چیزى که پیامبر(ص) در سفر انجام داده و خداوند در کتابش ذکر فرموده است. گفتیم: کسى که در سفر چهار رکعت نماز گزارده باشد، باید دوباره بگزارد، یا خیر؟

فرمود: اگر آیه تقصیر بر او خوانده شده و تفسیر گردیده، با این حال، چهار رکعت گزارده، باید دوباره بگزارد و اگر بر او خوانده نشده و آن را نمى داند، بر عهده او نیست، دوباره گزاردن. و نمازها، همه، در سفر، همان [۱۳] فریضه اند; هرنماز دو رکعت، مگر نماز مغرب که سه رکعت است که در آن تقصیر نیست. رسول خدا(ص) آن را در سفر و حضر سه رکعتى گزارده است.

رسول خدا(ص) به ذى خشب، که در فاصله یک روز راه از مدینه، دو برید ـ ۲۴ میل ـ است، سفر کرد و نماز خود را کوتاه گزارد و روزه خویش را گشود و همین، سنت شد.

و پیامبر اکرم(ص) گروهى را که روزه گرفتند، در هنگامى که او روزه گشود، گناهکاران نامید.

امام باقر(ع) فرمود: آنان تا روز قیامت، گناهکارانند و ما پسران ایشان و پسران پسران ایشان را تا امروز مى شناسیم.

سند روایت، صحیح است، زیرا شیخ صدوق در مشیخه من لایحضره الفقیه نوشته است:

(هر آنچه در کتاب از زراره بن اعین، نقل شده، از پدرم، از عبداللّه بن جعفر حمیرى، از محمد بن عیسى بن عبید و حسن بن ظریف و على بن اسماعیل بن عیسى، همگى، از حمادبن عیسى، از حریز بن عبداللّه، از زراره بن اعین، روایت کرده ام.)۲۷

چند مطلب از این حدیث به دست مى آید:

۱. امام واجب بودنِ نماز قصر را از خود آیه شریفه استفاده مى کند; زیرا پس از تمسک به آیه، با فاء تفریع مى فرماید: (فصار التقصیر، واجباً.)

۲. زراره بن أعین و محمد بن مسلم مى انگاشته اند جمله (فلیس علیکم جناح) یک اجازه وترخیص است بر مسافر که نماز خویش را ناتمام گزارد. زیرا بر این گمان بوده اند که اگر واجب مى بود، مى بایست خداوند با واژه امر مى فرمود. که امام، در برابر پندار تلاش مى ورزد در دو مرحله، ثابت کند که بر مسافر واجب است نماز خویش را کوتاه گزارد.

مرحله نخست: در این مرحله امام، با آوردن مثالى قرآنى: (فلاجناح علیه ان یطوّف بهما) یادآور مى شود: همان گونه که از این فراز از آیه شریفه، واجب بودن سعى بین صفا و مروه فهمیده مى شود و هیچ شک و شبهه اى در آن نیست، از جمله (فلیس علیکم جناح) آیه قصر نیز، فهمیده مى شود: بر مسافر واجب است که نماز خویش را ناتمام گزارد. امام با این تمسک جویى و استدلال، به آن دو مى فهماند که چنین نیست که هر جا واژه (لاجناح) یا (لیس جناح) بود، حکم ترخیص باشد، باید قرینه هاى حالیه، مقامیه، زمینه ها و شرایط نزول حکم، ذهنیت مردم و… را نیز در نظر گرفت.

مرحله دوم: در تفسیر آیه هاى قرآن، نباید تنها به واژگان بسنده کرد; بلکه باید سنت پیامبر(ص) را به عنوان شرح دهنده و بیان گر قرآن، در کانون توجه قرارداد.

سعى صفا و مروه را پیامبر(ص) و مؤمنان انجام دادند و آیه (لاجناح علیه) نازل شد و هیچ کس در واجب بودن آن شک نکرد. در این جا هم، آیه، فرو فرستاده شد و پیامبر اکرم(ص) نیز انجام داد. بنابراین در واجب بودن نماز قصر هم نباید شک داشت.

۳. زراره بن أعین و محمد بن مسلم، براى یقین پیدا کردن به مسأله، پرسش خویش را از زاویه دیگرى مطرح مى کنند و آن این که اگر مسافر نماز خویش را چهار رکعتى گزارد، چه حکمى دارد؟

امام در این مرحله بین عالم به حکم و جاهل به آن، فرق گذاشته و دوباره گزاردن نماز را بسته به این دانسته که از حکم قصر آگاهى داشته باشد.

۴. از پاسخ امام به دست مى آید که خوانده شدن آیه قصر بر مکلف، به تنهایى کافى نیست، بلکه باید براى او تفسیرنیز شده باشد.

۵. امام، پس از این که ثابت مى کند واجب بودن نماز قصر را، در پاسخ پرسشهاى دیگر آنان، چگونگى کوتاه گزاردن، مقدارى که از نماز کوتاه مى شود و… پرداخته است.

فرموده است: همه نمازها در سفر، به همان مقدار فریضه، یعنى دو رکعت است، به جز نماز مغرب که رسول خدا در سفر و حضر، آن را سه رکعتى به جا آورده است.

چند یادآورى:

۱. نمازها در ابتدا، هر نوبتى دو رکعت بوده، که روى هم رفته مى شده ده رکعت، سپس پیامبر(ص) به آنها هفت رکعت افزود.۲۸ آنچه را خداوند بر عهده مکلّفان قرار داده بود، فرض اللّه و فریضه نام گرفت و آنچه را که پیامبر(ص) بر آنها افزود، فرض النبى نامیده شده.۲۹

بنابراین واژه (الفریضه) وصف، و یا خبر براى (الصلوات) است; یعنى نمازها در سفر، همان فریضه است و (رکعتان) عطف بیان آن است و نشان مى دهد که فریضه دو رکعت بوده است. آن گاه، به یک استثناء اشاره مى کند و آن نماز مغرب است. مغرب از ابتداء، دو رکعت بود، وقتى پیامبر اکرم(ص) به ظهر، عصر و عشاء دو رکعت افزود، به آن یک رکعت افزود. حال پس از کوتاه شدن نمازهاى چهار رکعتى در سفر، از نماز مغرب، چیزى کاسته نمى شود.

۲. تا این جا به پرسشهاى زراره و محمد بن مسلم، پاسخ داده شد. از ظاهر عبارت من لایحضره الفقیه، بر مى آید حدیث دنباله اى دارد و آن هم بیان گرِ روش و سنّت رسول اکرم(ص) است که در ذى خُشب، که به فاصله یک روز از مدینه راه بود، نماز را ناتمام گزارد.

گروهى در این سفر، روزه خود را با پیامبر(ص) نگشودند که پیامبر(ص) آنان را گناهکار خواند.

نکته مهم: پیامبر(ص) کسانى که در سفر ذى خُشب، به پیروى از وى، روزه خود را نگشودند، گناهکار نامید; ولى از روایات به دست نمى آید که پیامبر(ص) به آنان که در سفر نماز را تمام مى گزاردند، چنین سخنى، یا سخنانى همانند آن، فرموده باشد.

خداوند درباره نماز در سفر مى فرماید:

(فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه)

گناهى بر شما نیست که سفر نماز را کوتاه گزارید.

درباره روزه مى فرماید:

(فمن کان منکم مریضاً، او على سفر فعده من ایّام اُخر.)۳۰

پس از شما هر کس که بیمار، یا در سفرى باشد، به شمار آن در روزهاى دیگر، روزه بگیرد.

از دیگر سوى، ترخیص روزه در سفر و حکم بر حرام بودن آن، همراه با حکم واجب بودن آن، نازل شده است، تا نشان دهد، روزه، از اصل و اساس، بر مکلف مسافر،قرار داده نشده است. ولى نمازها، در ابتدا، دو رکعتى بودند و سپس بر آنها افزوده شد و پس از مدتى، حکم قصر نازل شد.

بنابراین، مصلحت تمام گزاردن نماز در سفر وجود دارد، گرچه ناسازگار با روش و نیت پیامبر(ص) باشد، ولى روزه گرفتن در سفر، مصلحت ندارد.

دنباله آیه نماز قصر: (ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدواً مبیناً.)

نخستین پرسشى که پس دقت در این فراز از آیه به ذهن مى آید، این است که چرا اداه شرط در آیه: (اذا) و (ان) جداى از یکدیگر بیان شده اند و در بین آنها جواب شرط آمده که برابر نظم منطقى مى بایست، ابتدا جمله هاى شرطى بیان شوند، آن گاه جزا بیاید; بدین گونه:

(واذا ضربتم فى الارض وخفتم ان یفتنکم الذین کفروا فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه)

پاسخ: اگر این گونه نازل مى شد، تنها نماز خوف در سفر را در بر مى گرفت، نه نماز مسافر را به تنهایى و نه نماز خوف به تنهایى را. در حالى که آیه، در صدد بیان حکم هر سه نماز است.

دومین پرسش: اگر هر دو حرف شرط: (إذا) بود، یا هر دو حرف شرط (ان) بود، چگونه معنى مى شد و با آنچه که هست، چه فرقى داشت؟

پاسخ: در جاى خود گفته شده است: از کلام فصیح، (اذا) براى امرى که واقع شدن آن حتمى است، به کار مى رود و (ان) براى امرى که معلوم نیست رخ بدهد، یا نه، به کار مى رود. در مثل گفته مى شود:

(اذا طلعت الشمس، فالنهار موجود) و درست نیست گفته شود: (ان طلعت الشمس…) از آن جا که همیشه (ضرب فى الارض) وجود دارد و در آن نماز ناتمام گزارده مى شود، خداوند (اذا) را به کار برده و چون ترس، ممکن است وجود داشته و ممکن است وجود نداشته باشد. خداوند حرف (ان) را به کار برده است.

پرسش سوم: آیا (فلیس علیکم جناح) جواب (اذا) است و جواب (ان خفتم) محذوف است، یا (فلیس علیکم جناح) جواب هر دو شرط است.

پاسخ: ابن هشام درمغنى اللبیب، مى نویسد: در جایى دو شرط و یک جزا نقل شده، جزا را براى شرط نخست مى داند و جزا شرط دوم را به قرینه جزاى شرط نخست، محذوف مى داند:

(ذکروا انه اذا اعترض شرط على اخر نحو: (اِنْ اکلتِ اِنْ شربتِ، فانتِ طالق.) فانّ الجواب المذکور للسابق منهما وجواب الثانى محذوف. مدلول علیه بالشرط الاول و جوابه، کما قالوا فى جواب المتأخر عن القسم والشرط… وهذا کله حسن)۳۱

بیان کرده اند: اگر شرطى بر شرط دیگر عارض شود، مثل این که مردى به همسر خود بگوید:

(اگر خوردى، اگر آشامیدى، طلاق داده شده اى) در این صورت جواب ذکر شده، از آن شرط پیشین است و جواب شرط دوم محذوف است که شرط و جوابِ اول، به آن دلالت مى کنند. همان گونه که در باب اجتماع قَسَم و شرط، همین را گفته اند… و همه اینها نیکوست.

به طریق اولى، در بحث ما، که شرط و جزاء، به طور کامل ذکر شده اند و سپس جمله شرطى دیگر آمده، جواب شرط، از آن شرط اولى است و دومى جزاى دیگرى مى طلبد. پس آیه، بر دو شرط و دو جزا، دلالت مى کند. این نکته ها نشانه آن است که سخن کسانى که آیه را تنها بیان گر حکم نماز خوف دانسته اند، سخن تحقیقى نیست و به دقایق آیه توجه نشده است. اگر چه فهم دقیق آیات، ویژه (من خوطب به) حضرت پیامبر(ص) است، ولى این نباید سبب شود که ما در آیات قرآن، کم دقت کنیم.

مسافر کیست؟

بى گمان، واژگان کتاب و روایات،به زبان عرف عام است، نه به زبان و اصطلاح ویژه.

بنابراین، (ضربتم فى الارض)، یا (سافرتم) معناى عرفى خود را دارند و آیه شریفه قرآن، حکم نماز مسافر را بر همان کسى که عرف او را مسافر مى داند، بار مى سازد.

نه زمانهاى پیشین و نه اکنون و در عصر ما، کسى را که خط سیر یکى ـ دو ساعته را بپیماید و پس از آن، به منزل خود برگردد، مسافر نمى گویند.

دستِ کم، عرف از واژه مسافر این را مى فهمد که شخص از شهر و دیار رخ بربسته و جدا گردیده، و به اصطلاح، بیابانى شده و پس از پیمودن یک روز راه، شب را به استراحت پرداخته است. از این روى، اگر ما باشیم و آیه شریفه، هیچ گاه به آنان که با مرکبهاى جدید، آهنگ پیمودنِ هشت فرسنگ راه را دارد، مسافر نمى گوییم; مگر این که دلیل خاصى داشته باشیم.

در این جا این پرسش پیش مى آید پیامبر اکرم(ص) وائمه(ع) از مسافر یا (ضرب فى الارض)معناى ویژه اى را اراده کرده و یا همان فهم عرفى را در نظر داشته اند.

بر فرض، مراد آنان معناى ویژه اى بوده، آیا آن معنى مى تواند به طور کامل ناسازگار با آنچه عرف مى گوید و از آیه مى فهمد، باشد، یا تنها مى توانند موضوع را کمى بگسترانند و یا از دامنه آن بکاهند.

پرسش نخست فقهى است و پرسش دوم کلامى.

در پاسخ به پرسش نخست مى توان گفت که پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) معناى مسافر را گسترانده و از کسى که چندین روز راه مى پیماید، به کسى که یک روز راه بپیماید، گسترانده اند.

نشانه هاى زیادى وجود دارد که سفرها چندین روز به درازا مى کشیده است; از جمله آیاتى که درباره نوشتن وصیت در سفر، گرفتن شاهد در سفر، گرفتن رهن در سفرو…وجود دارد که همگى دلالت دارند که به دراز کشیده شدن سفرو چندین روز، یا چندین هفته و ماه، دور بودن شخص از دیار و خانمان، زن و فرزند و خویشان; به گونه اى که ممکن بود قرض، وصیت و … فراموش شود:

۱. یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه…و ان کنتم على سفر و لم تجدوا کاتباً فرهان مقبوضه)۳۲

اى کسانى که ایمان آورده اید، هر گاه با یکدیگر داد و ستد کنید و وام دهید براى مدت معین، پس آن را بنویسید… اگر در سفر باشید و نویسنده نیابید، گروگان بستانید.

۲. (یا ایها الذین آمنوا شهاده بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیه اثنان ذوا عدل منکم او آخران من غیر کم ان کنتم ضربتم فى الارض فاصابتکم مصیبه الموت)۳۳

اى گروندگان، هر گاه یکى از شما را مرگ رسد، در هنگام وصیّت، گواهى میان خودتان، لازم است آن هم دو گواه استوار از هم دینان شما، یا دو نفر از غیر هم دین، در صورتى که در حال سفر باشید و مرگ به شما رسد.

۳.(لایلاف قریش، ایلافهم رحله الشتاء و الصیف.)۳۴

براى الفت دادن قریش، الفت آنان هنگام کوچ زمستان و تابستان.

این سوره شریفه، اشاره به دو سفر تابستانى و زمستانى قریش به سوى یمن و شام دارد که هر یک، چندین ماه به درازا مى کشید.

۴. کوتاه ترین سفرهایى که در قرآن از آنها یاد شده، سفرهاى قوم سبأ است:

(و جعلنا بینهم و بین القرى التى بارکنا فیها قرى ظاهره و قدّرنا فیها السَّیر سیروا فیها لیالى و ایّاماً آمنین.)

ما میان آنان و میان شهرهاى با برکت، آبادیهاى آشکار قرار دادیم و رفتن و آمدن میان آن شهرها با فاصله سازوار، معین کردیم، و [۱۵] شبها و روزها در آن دیه ها سیر کنید و ایمن باشید.

تا این که ناسپاسى کردند و براى این که بینوایان و بى زاد و توشه ها نتوانند با آنان سفر کنند، گفتند:

(…ربنا باعدبین اسفارنا و ظلموا انفسهم فجعلنا هم احادیث و مزَّقنا هم کل ممزَّق انّ فى ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور.)۳۵

پروردگارا! سفرهاى ما را دور تر کن! و بر خویشتن ستم کردند.ما ایشان را در داستانها سَمَر کردیم از ایشان به عبرت باز گویند و ایشان را گسستیم تمام گسستنى و در آن کار نشانهاى روشنى براى هر شکیباى سپاس دارى است.

از آیه شریفه روشن مى شود که بین آغاز و فرجام سفر قوم سبأ زیاد بوده، لیالى و ایام طول مى کشیده و آنچه این سفر را آسان مى کرده آبادیها و دیه هاى خوش آب و هواى بین راه بوده که فاصله آنها از هم نصف روز بوده است. خلاصه این که در قرآن، سفر به کم تر از یک روز، اطلاق نشده و عرف آن زمان از واژه سفر، غایب بودن چندین روز را از خانه و کاشانه مى فهمیده است.

اندازه سفر

ناتمام گزاردن پیامبر اکرم(ص) نماز خویش را در سفر، به ذى خُشب که تا مدینه یک روز راه بود، سنت شد.۳۶ کم کم به دست آمد، یک روز راه، برابر است با دو برید، هشت فرسنگ ، بیست و چهار میل، از این روى در روایات بسیار آمده است: (مسیره یوم) (بیاض یوم) ، (بریدان)، (ثمانیه فراسخ) و (اربعه و عشرون میل)۳۷

که همه اینها به یک حقیقت اشاره دارند و آن، سفرى که دست کم، یک روز به درازا بکشد.سپس،در زمانهاى بعد، امامان(ع) یک روز راه را براى مردم، تفسیر کردند که مراد،یک روز راه نیست، بلکه نیمى از روز را برود و نیمى دیگر را برگردد، به گونه اى که یک روز، در حال سفر باشد، بسنده است.۳۸

در این سخن، به سیره پیامبر اکرم(ص) تمسک جستند که در ذباب، نماز را کوتاه گزارد و ذباب تا مدینه، نصف روز، راه بوده است.۳۹

سپسها، اختلاف شد که آیا رفت و برگشت، باید در یک روز انجام بگیرد، که گفته شود در حقیقت سفر یک روز فرد را در بر گرفته و یا مى توان نیمى از روز را رفت و در جایى،یک، یا دو شب ماند و سپس برگشت؟

به دیگر سخن، در اصل مدت پیمودن خط سیر، اختلافى نبوده، بلکه تنها اختلاف در فعلى و تقدیرى بودن آن بوده است.

در تمامى این حالتها، دو برید، هشت فرسنگ و بیست و چهار میل، برابر بوده با یک روز راه، از این روى، براى آسان کردن کار، کم کم خط سیرها و راه هایى که مسافران مى پیمودند، یا بنا بود بپیمایند ، بر اساس برید، فرسنگ و میل روشن مى شد. برابر پاره اى از روایات، هشت فرسنگ، بیش ترین خط سیرى بود که کاروانها مى توانستند بپیمایند، تا این که با پیشرفت دانش بشرى و اختراع ماشین، امروزه، این خط سیر در کم تر از یک ساعت براى همگان، در خور پیمودن است. حال سخن در این است که به پیماینده این خط سیر، با این سرعت، مسافر گفته مى شود، یا خیر؟

روشن است که عرف به چنین کسانى که خط سیرها را با چنین سرعتى مى پیمایند ، مسافر نمى گوید و وقتى عرف چنین کسانى را مسافر نداند، آیه شریفه قرآن، که بیان گر حکم نماز مسافر است و روایات هم، آنان را در بر نمى گیرند. روایات هشت فرسنگ و مانند آن، مربوط به زمانى است که این معیارها با یکدیگر یکسان بودند و یا ناسانى بسیار کمى داشتند، نه اکنون که عرف پیماینده هشت فرسنگ را مسافر نمى داند.

به دیگر سخن،امروزه، پیمایندگان هشت فرسنگ راه،تخصصاً از حکم مسافر خارج هستند و در این مطلب، هیچ شک و شبهه اى نیست. تنها سخن در این است که آیا شرع مى تواند به گونه توسعه در موضوع، به ما بگوید که پیمایندگان هشت فرسنگ نیز، از روى تعبّد مسافر به شمار مى روند، یا خیر؟

اگر ثابت شد این گونه تعبد امکان دارد، باید ببینیم چنین تعبّدى واقع شده است، یا خیر؟

با یک مثال، بحث را پى مى گیریم: پاره اى از آیات قرآن، ما را از پیروى کردن از گمانها، باز مى دارد و به پیروى از علم، بر مى انگیزانند:

(و لا تقف ما لیس لک به علم)۴۰

و پى هر گمانى که ندانى، به نادانى مرو

یا:

(ان الظن لا یغنى من الحق شیئا)۴۱

هیچ گاه پندار و گمان، به جاى سخنى راست و استوار، به کار ناید.

از دیگر سوى، امامان(ع) ما را به پیروى از کسانى فرمان مى دهند که علم آور نیست، مانند موردى که شخصى از امام رضا(ع) پرسید:

(من هر گاه نتوانم شما را ملاقات کنم، معالم دین خود را از چه کسى فرا بگیرم؟

حضرت فرمود: از یونس بن عبدالرحمان)۴۲

در این جا، آرا و دیدگاه هاى گوناگونى وجود دارد، از جمله این که: امام با این بیان و تأیید، مى خواسته بفرماید: گفته او، گرچه علم آور نیست ولى شما با آن معامله علم کن و آن را به منزله علم بدان. البته روشن است که امام با سخن هر کسى، معامله علم نمى کند، بلکه باید انسان عادل، عالم، شیعه، خوش فهم و… باشد و سخن گمان قوى ایجاد کند، تا شارع گمان به دست آمده از سخن او را به منزله علم بداند.

به دیگر سخن، ما وظیفه داریم از علم پیروى کنیم، ولى وقتى علم وجود ندارد، ناگزیریم که ازغیر علم پیروى کنیم. البته غیر علمى که بیش ترین همانندى به علم را داشته باشد. وقتى حقیقت ممکن نشد، نوبت به نزدیک ترین مجازها مى رسد.

نتیجه این که اگرمواردى رسول اکرم، یا امامان(ع) بخواهند از حقیقت لفظى درگذرند و معناى مجازى آن را قصد کنند، مجازى را پیدا مى کنند که بیش ترین همانندى را با حقیقت داشته باشد.

حال در بحث ما، مسافر به کسى گفته مى شود که از شهر و دیار خود دور شود و یکى ـ دو شب به خانه اش بر نگردد که در گذشته اگر کسى قصد پیمودن هشت فرسنگ راه مى کرد، این چنین بود و از خانه و دیار خود دور مى افتاد و یکى دو شب، نمى توانست به خانه برگردد و سفر در آن معنى حقیقت داشت. اکنون که پیمودن هشت فرسنگ، به آسانى امکان پذیر است، سفر در این معنى حقیقت ندارد و در حقیقت، مسافر بر شخصى که هشت فرسنگ را با مرکبهاى کنونى مى پیماید، صدق نمى کند.

حال سخن در این است که آیا شارع مى تواند چنین شخصى را وادار سازد که پاى بند به حکم مسافر باشد؟ مسأله بسیار دشوار است. زیرا همانندى بین کسى که قصد دارد هشت فرسنگ، یا بیش تر برود و پس از یکى دو ساعت در خانه خود باشد، با مسافر که چندین روز و شب باید به دور از خانه به سر برد، بسیار دشوار است و در صورت ثابت شدن همانندى. این که متعبد باشد، بسیار دور است و در بحث روایات، ثابت خواهیم کرد که ائمه(ع) کسى را به هشت فرسنگ راه متعبد نساخته اند. بلکه مصداق یک روز راه باز شناسانده اند.

روایات:

۱. روى عن زراره و محمد بن مسلم انهما قالا: قلنا لابى جعفر(ع) ما تقول فى الصلوه فى السّفر کیف و کم هى؟

فقال: … و قد سافر رسول اللّه(ص) الى ذى خُشب و هى مسیره یوم من المدینه یکون الیها بریدان ـ اربعه و عشرون میلا ـ فقصّر و افطر فصارت سُنّه)۴۳

زراره و محمد بن مسلم گفتند: به امام باقر(ع) گفتیم: درباره نماز در سفر چه مى گویید; چگونه و چقدر است؟ امام گفت:… رسول خدا(ص) به ذى خُشب مسافرت کرد و آن یک روز راه از مدینه فاصله دارد; داراى دو برید ـ بیست و چهار میل ـ پس نماز را کوتاه گزارد و روزه خویش را گشود، سپس سنت گردید.

بررسى سند حدیث:

سند شیخ صدوق به زراره بن أعین و محمد بن مسلم، برابر پژوهش شمارى از پژوهش گران صحیح است;۴۴ ولى این سند، در صورتى درست است که متن صدوق چنین باشد; (روى زراره و محمد بن مسلم انهما قالا) ولى اگر آن گونه که از من لا یحضره الفقیه نقل کردیم: (رُوى عن زراره و محمدبن مسلم) باشد، معلوم نیست که سند صحیح باشد; زیرا بر خلاف جاهاى دیگر که آمده: (روى زراره)، یا (سأل زراره). در نقلى که ما از فقیه آوردیم، آمده: (رُوِى َ عن زراره)

به هر حال، آقاى خوئى سند شیخ صدوق به محمد بن مسلم را ضعیف مى داند.۴۵

دلالت:

(نزاع بین مسلمانان در صدر اوّل، بر سر این بود که خط سیر، براى نماز را کوتاه گزاردن چه قدر است ابو حنیفه مقدار سه مرحله و شافعى دو مرحله را مى گفته اند و این روایت، ظاهر در این است که کم ترین خط سیر براى نماز قصر، هشت فرسنگ است.)۴۶

در این حدیث، نزاع بین حنفیه، شافعیه و شیعه را به سود شیعه پایان داده است، بحثى نیست، سخن در این است که چرا امام باقر(ع) سه معیار را باز شناساند که نخستین آنها، فاصله یک روز راه است. چرا از اول نفرمود: (و قد سافر رسول اللّه الى ذى خُشب و هى اربعه و عشرون میلاً.)

به نظر مى رسد ، معیار اصلى، پیمودن یک روز راه است که دو برید و بیست و چهار میل، مصداقهاى آن در زمانهاى گذشته بوده است. این معیارها، تا حدود صد سال کاربرد داشته و کاروانسراها نیز تا فراگیر شدن ماشین و در دسترس همگان قرار گرفتن، استراحتگاه، محل اتراق، جاى براى تجدید قوا، عوض کردن اسبهاى تیزتک پیک بوده است.

۲. (محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن النضر، عن عاصم بن حمید، عن ابى بصیر قال قلت لابى عبداللّه(ع) فى کم یقصر الرجل؟

قال: فى بیاض یوم، او بریدین)۴۷

ابى بصیر مى گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم در چه مقدار، کوچ کننده، نماز را کوتاه مى گزارد؟

فرمود: در روشنایى روز، یا دو برید.

سند روایت، صحیح و دلالت آن، روشن است.

یادآورى: در هر دو روایت، نخست،(بیاض یوم)، یا (مسیره یوم) آمده و سپس (بریدین) به عنوان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.