پاورپوینت کامل نفس ناطقه انسانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نفس ناطقه انسانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نفس ناطقه انسانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نفس ناطقه انسانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

نفس ناطقه

نفس ناطقه نفسی است که هر کس بالوجدان به وجود آن پی می‌برد و با تعبیر «انا» از آن حکایت می‌کند، داستانی دراز و خواندنی دارد به طوری که برخی از طایفه فکر و نظر به جسم بودن آن فتوا دادند و گروهی حکم به جسم لطیف بودنش صادر کردند و دسته‌ای دیگر به مجرّد بودن آن قائل شدند.

فهرست مندرجات

۱ – مقدمه
۲ – حدوث و یا قدم نفس
۳ – دلیل ابطال قول بقدم نفس ناطقه
۳.۱ – قول خواجه نصیر
۴ – حدوث نفس ناطقه از نظر ملاصدرا
۴.۱ – چگونگی حدوث نفس
۴.۲ – زمینه‌بودن بدن برای حدوث نفس
۴.۳ – نتیجه
۵ – بررسی احادیث
۵.۱ – تاویل احادیث
۶ – رابطه نفس و بدن
۷ – نظر مشهور درباره رابطه نفس و بدن
۸ – انواع تعلّق
۹ – نظر ملاصدرا درباره رابطه نفس و بدن
۹.۱ – اتحاد طبیعی در رابطه نفس و بدن
۹.۲ – نتیجه نظر صدرالمتالهین
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع

مقدمه

نفس ناطقه که هر کس بالوجدان به وجود آن پی می‌برد و با تعبیر «انا» از آن حکایت می‌کند، داستانی دراز و خواندنی دارد به طوری که برخی از طایفه فکر و نظر به جسم بودن آن فتوا دادند و گروهی حکم به جسم لطیف بودنش صادر کردند و آن را همچون آب گل جاری در برگ دانستند و دسته‌ای دیگر به مجرّد بودن آن قائل شدند.

[۱] فخررازی، محمد بن عمر، الاربعین، المسئله الثامنه و العشرون، ج۲، ص۱۸.

علاوه بر اختلاف نظر مذکور در باب نحوه وجود نفس؛ در مورد نحوه پیدایش آن نیز نزاعِ دیرینه‌ای میان فیلسوفان و اهل نظر وجود دارد. برخی بر این باور بودند که نفس قبل از ورود به این جهان خاکی در عالمی برتر وجود داشته است و با حقایقی چون «مُثُل» زیست می‌کرده است؛

[۲] م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ص۱۳۱، دوره ۴ جلدی، جاوّل، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ۱۳۶۲.

و بعضی دیگر معتقد بودند که نفس با حدوث بدن حادث می‌شود ولی حدوثش روحانی است. یعنی وقتی بدنی مناسب برای خدمت به نفس حادث شود در این هنگام به توسط مبادی عالیه، نفس، حادث می‌شود و در مملکت تن به پادشاهی می‌پردازد

[۳] ابن سینا، حسین بن عبدالله، النجاه، ص۳۷۵.

و بالاخره برخی از حکیمان جهان اسلام به این نتیجه رسیدند که نفس جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاست.

[۴] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۸، ص۳۴۵.

حال در اینجا به بحث پیرامون نحوه پیدایش نفس می‌پردازیم و موضوع تجرد نفس را به کتب فلسفی مربوط به نفس ارجاع می‌دهیم

[۵] مصلح، جواد، علم النفس یا روانشناسی صدرالمتالهین، ترجمه و تفسیر از سفر نفس کتاب اسفار، ج۱.

[۶] ر. ک. ابوالحسن شعرانی، شرح تجرید الاعتقاد، ج۱، ص۲۵۵.

و در این باب تنها به این نکته اشاره می‌کنیم که امروزه، حکیمان اسلام مسئله تجرّد نفس را اثبات شده و مسلّم می‌گیرند؛ لذا ما نیز در اینجا همین شیوه را بر می‌گزینیم.

حدوث و یا قدم نفس

به طور کلّی در میان فیلسوفانی که به تجرّد نفس ناطقه معتقدند در باب حدوث یا قدم نفس ناطقه دو نظر وجود دارد. افلاطون بر این عقیده بود که نفس، غیر مادی و مقدّم بر جسم است. مقصود او این بود که تن، خدمتگزار نفس می‌باشد

[۷] کاپلستون، تاریخ فلسفه کاپلستون، ج۱، ص۲۳۹.

و بدن در واقع مملکت نفس زمانی بوده که نفس با خدا در عالم مُثُل می‌زیسته ولی به خاطر تمایلش به عالم حس هبوط کرده و در بدن مادی محبوس گشته است.

[۸] م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج۱، ص۱۳۳.

ارسطوئیان و حکمای مشّاء بر این باور بودند که نفس آدمی قدیم نمی‌باشد؛ بلکه با حدوث بدن حادث می‌شوند ولی نه به صورتی که صدرالمتالهین می‌گوید بلکه عقیده آنها این است که نفس حادث است نه قدیم، ولی حادث از ماده و منطبع در ماده نیست بلکه نفس موجود مجرّدی است که وقتی بدن حادث شد آن نیز به فرمان پروردگار خلق می‌شود و به بدن تعلّق می‌گیرد. عبارت شیخ الرئیس در این زمینه چنین است:
«نفس وقتی حادث می‌شود که بدن مناسبی جهت خدمت به آن حادث گردد و این بدن، مملکت و وسیله آن باشد».

[۹] ابن سینا، حسین بن عبدالله، النّجاه، ص۱۸۴، القسم الثانی فی الطبیعیات.

دلیل ابطال قول بقدم نفس ناطقه

مشهورترین دلیلی که این بزرگان بر ابطال قول به قدم نفس و تقدم آن بر بدن اقامه کرده‌اند و از این راه به اثبات نظر خود (قول به حدوث نفس) رسیده‌اند این است که نفوس آدمی در نوع متّفق هستند حال اگر این نفوس پیش از بدن موجود شوند یا متکثرالذات خواهند بود یا فقط با یک ذات؛ و چون هر دو شق محال است لذا ممکن نیست که نفس قبل از بدن موجود باشد. دلیل اینکه محال است نفس پیش از بدن متکثّر و متعدّد باشد این است که اگر نفس پیش از بدن و قبل از تعلّق به بدن، متعدد و متکثّر بوده باشد؛ به ناچار هر نفس از نفس دیگر متمایز خواهد بود. حال امتیاز هر نفس از دیگری یا به علت امتیاز در اصل ذات و ماهیّت آنهاست و یا به واسطه لوازم مختلف و یا به واسطه عوارض مختلف.
امتیاز آنها به ذات و ماهیّت و همچنین به لوازم ذات و ماهیّت، محال است زیرا کلیّه افراد نفوس، در اصل ذات و ماهیّت متعددند و بنابراین، امتیاز در اصل ذات و ماهیّت و همچنین امتیاز در لوازم ذات و ماهیت ممکن نیست زیرا اتحّاد افراد در ماهیّت مستلزم اتّحاد افراد، در لوازم است.
امتیاز به واسطه عوارض نیز ممکن نمی‌باشد. زیرا حدوث عوارض، به سبب وجود ماده و خصوصیات آن است و ماده نفس، از جهتی بدن است و قبل از بدن، ماده‌ای وجود ندارد، بنابراین امتیاز به واسطه عوارض ممکن نیست.
از طرف دیگر محال بودن وحدت عددی نفس پیش از تعلّق به بدن، به این خاطر است که وقتی دو بدن به وجود آیند دو نفس در دو بدن حاصل می‌شود؛ حال یا این است که این دو نفس حاصل در بدن، دو قسم آن نفس واحد می‌باشند و در اینصورت شیء واحدی که وزن و استخوانی ندارد بالقوه منقسم می‌شود و این به واسطه اصول مطرح شده در طبیعیات، ظاهر البطلان است و یا اینکه نفسی که بالعدد واحد است در دو بدن باشد و این نیز بطلانش نیاز به تکلّف زیاد ندارد.

[۱۰] ابن سینا، حسین بن عبدالله، النّجاه، ص۳۷۵.

[۱۱] ر. ک. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، المبدء و المعاد، ص۳۱۱ -۳۱۰.

قول خواجه نصیر

خواجه نصیرالدین طوسی در «شرح تجرید الاعتقاد» در این‌باره چنین می‌گوید:
«و هی (النفس) حادثه و هو ظاهر علی قولنا، و علی قول الخصم لوکانت ازلیّهً لزم اجتماع الضدّین او بطلان ما ثبت او ثبوت ما یمتنع».
مسئله هفتم در اینکه نفوس حادثند. مقصود حادث زمانی است نه حادث ذاتی زیرا که به اتفّاق همه الهیون معتقدند، نفوس مخلوقند اما اینکه با حدوث بدن حادثند و همانگاه که بدن مستعد شد نفس انسانی بر او افاضه می‌شود! یا پیش از بدن حادث شده و پس از حدوث بدن بدان تعلّق می‌گیرد؟ ارسطو و پیروان او می‌گویند با حدوث بدن حادثند و شاید بعضی اصحاب شرایع بخصوص اهل حدیث، نفس را پیش از بدن حادث بدانند اما خواجه نصیرالدین طوسی (علیه‌الرحمه) به روش پیروان ارسطو رفته است و آن را حادث به حدوث بدن می‌داند بدلیل آنکه همان دلیل آنان را آورده و بدان تمسّک جسته است.
دو احتمال موجّه بیشتر در آن نیست یا نفوس، قدیم زمانی هستند (به قول افلاطون) یا حادث به حدوث بدن (به قول ارسطو). امّا عبارت کتاب «و هو ظاهر علی قولنا» یعنی بر قول ما که عالم را حادث می‌دانیم همه چیز را حادث می‌دانیم حتّی نفوس را؛ «و علی قول الخصم» یعنی به قول حکمای پیش از اسلام اگر نفوس حادث باشند چنان‌که ارسطو گفته «فنعم الوفاق و (لوکانت ازلیّه)» و اگر به قول بعضی مانند افلاطون قدیم باشند «لزم اجتماع الضدّین» اجتماع دو ضدّ لازم می‌آید زیرا اگر نفس از ازل یکی بود و پس از خلق ابدان متعلّق به همه ابدان شده و الآن هم یکی است لازم آید یک نفس در بدن عالم و دانشمند باشد و در بدن جاهل نادان و در یکی سخی و در دیگری بخیل و در یکی شجاع و هکذا پس اجتماع ضدّین لازم می‌آید. «او بطلان ما ثبت» یا اگر نفس در ازل یکی بوده و به خلقت ابدان منقسم شده و هر قطعه از آن در بدنی قرار گرفته لازم می‌آید تجرّد نفس، و غیر منقسم بودن آن را که ثابت کردیم باطل شود و این تفسیر مطابق کتاب شفاست. «او ثبوت ما یمتنع» اگر نفوس از آغاز خلقت متعدّد بودند سپس هر نفس به بدن جداگانه تعلّق گرفت بدون تقسیم، باید این نفوس، نوع واحد نباشند زیرا که اگر ماهیّت ممکن، افراد بسیار از نوع خود داشته باشد، اختلاف افراد به ماده است یا محلّ نه به ماهیّت؛ و نفوس مجرّد که ماده و محلّ ندارد و در مکان و چیزهای مختلف قرار نمی‌گیرد و ماهیتاً یکی باشند تعدّد در آنها معقول نیست».

[۱۲] حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ج۱، ص۱۸۸.

نتیجه‌ای که منطقاً از این دلیل بدست می‌آید این است که نفس نمی‌تواند پیش از بدن مستقلا موجود باشد؛ حال اگر کسی بگونه دیگر وارد شود و بگوید که منظور از اینکه «نفس پیش از خلق بدن بوده است» این است که به وجود علتش موجود بوده است» دیگر این دلیل کاربردی نخواهد داشت البته فرض چنین قائلی در واقع، خروج تخصّصی از بحث می‌باشد زیرا بحث در حدوث و قدمِ نفس حول این محور می‌چرخد که آیا نفس پیش از حدوث بدن مستقلا و بیرون از علّت خود وجود داشته است یا نه؟
نکته دیگری که در باب این دلیل باید گفت این است که درست است که این استدلال، فرض وجودِ نفس پیش از بدن را اِبطال می‌کند ولی هرگز از این دلیل بر نمی‌آید که وقتی بدنی مناسب، حادث گردید، خداوند نفسی را برای آن بدن خلق می‌کند زیرا ممکن است که کسی بگوید که خداوند نفس جدیدی را خلق نمی‌کند بلکه نفس بدن دیگر را به بدن ما منتقل می‌کند؛ به عبارت دیگر بین قول به وجود نفس پیش از وجود بدن و پیدایش اوّلیه نفس ناطقه با حدوث بدنِ مناسب، نسبت تناقض برقرار نمی‌باشد تا از اِبطال یکی، ثبوت دیگری لازم آید بلکه ممکن است نه آن باشد و نه این، یعنی پای شقّ سوّمی در میان باشد مثلا نفس ناطقه ما از بدن دیگر به بدن ما منتقل شود؛

[۱۳] حلّی، حسن بن یوسف، ایضاح المقاصد من حکمه عین القواعد یا «شرح حکمه العین»، ص۲۴۰، به راهنمایی و کوشش: سیّدمحمّد مشکات، چاپخانه دانشگاه تهران ۱۳۷۸ ق، القسم الاوّل، المقاله الخامسه، المسئله الثالثه.

یا اینکه جسمانیّه الحدوث باشد.

حدوث نفس ناطقه از نظر ملاصدرا

صدرالمتالهین بر این عقیده است که نفس در عین وحدت و بساطت ذات، دارای اطوار و شئون گوناگون و درجات و مراتب وجودی مختلفی است که بعضی پیش از طبیعت و بعضی مقارن با طبیعت و بعضی پس از طبیعت است: نفوس ناطقه انسانی قبل از تعلّق به ابدانِ انسانی، به وجود عقلانی موجودند به طوریکه وجودشان وابسته به وجود علل و مبادی عالیه عقلیه می‌باشد که همواره مستلزم وجود معلولات و مصاحبت با آن می‌باشند، پس از نظر او «نفس» در عالم مفارقات عقلیّه با علت و سبب خویش موجود است به وجود عقلی. زیرا علّت و سبب وجود نفس، موجودی است تامّ و کامل الذّات و هیچ معلولی از علّت تامّه خود که هم تامّ در وجود و هم تامّ در افاضه و ایجاد است منفکّ نخواهد بود. لکن تدبیر و تصرف نفس، مشروط بر حصول استعداد و وجود شرائطی است که ظرف حصول و وجود آنها، عالم جسم و جسمانی است.
بنابراین نفس قبل از حدوث بدن در علّت و سبب خود موجود بوده است. به عبارت دیگر علّت و سبب آن حقیقت نفس را داشته و دارد. چون علّت حقیقت معلول را به نحو اشرف و اکمل با خود دارد. صدرالمتالهین در این‌باره می‌نویسند:
«و امّا الرّاسخون فی العلم الجامعون بین النظر و البرهان و بین الکشف و الوجدان فعند هم انّ لِلّنفس شؤوناً و اطواراً کثیره و لهامع بساطتها اکوان وجودیه بعضها قبل الطبیعه و بعضها مع الطبیعه و بعضها بعد الطبیعه و راوا انّ النّفوس الانسانیه موجوده قبل الابدان بحسب کمال علّتها و سببها و السبّب الکامل یلزم المسبَب معها فالنفس موجوده مع سببها لاِنّ سببها کامل الذّات تامّ الافاده و ما هو کذلک لاینفکّ عنه مسبّبهُ»

[۱۴] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۸، ص۳۴۶-۳۴۵، الجزء الاوّل من السفر الرابع، الباب السابع، فصل ۳.

و باز می‌فرمایند:
«انّ للنفس الانسانیّه مقامات و نشآت ذاتیه بعضها من عالم الامر و التدبیر، قل الرّوح من امر ربّی»

[۱۵] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۸، ص۳۹۲، الجزء الاوّل من السفر الرابع، الباب السابع، فصل ۶.

یعنی «نفس انسانی را مقامات و نشآت ذاتی است که بعضی از آنها، از عالم امر و تدبیر می‌باشد».
حال، در اینجا، ممکن است این اشکال مطرح بشود که اینکه شما گفتید نفس، قبل از تعلّق به بدن در علّت و سبب خود موجود است و به وجود عقلی وجود دارد؛ آیا این امر مستلزم قول به وجود شیء در شیء به صورت بالقوّه نیست! همانطوریکه صور غیر متناهی در مبدء قابلی یعنی هیولای اولی موجود است.
نباید گمان کنید که وجودِ شیء در فاعل همانند وجود شیء در قابل است زیرا وجود شیء در فاعل از نظر تحصیل و فعلیّت از وجود فی‌نفسه آن شیء هم شدیدتر و تمام‌تر است؛ در حالیکه وجود شیء در قابل گاهی از وجود فی‌نفسه آن شیء ناقص‌تر و ضعیف‌تر است؛ زیرا وجود آن شیء در قابل دارای قوّه، شبیه بعدم وجود فی‌نفسه آن، بین بود و نبود (امکان) می‌باشد و حال آنکه وجود آن در فاعل بالوجوب است.

[۱۶] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۸، ص۳۶۸، الجزء الاوّل من السفر الرابع، الباب السابع، فصل ۶.

چگونگی حدوث نفس

حال وقت آن است که بدانیم از نظر این حکیم الهی، نفس ناطقه چگونه حادث می‌شود و چطور به بدن تعلّق می‌گیرد؟
قبلا گفته شد که طبق حرکت جوهری کلیّه موجوداتِ جهانِ طبیعت در حرکت و تحوّل دائم بسر می‌برند و هر موجودی در این جهان به سوی غایت خویش در جریان است و دم بدم صورت جدیدی را بخود می‌گیرد و مقام تازه‌ای را دارا می‌شود، حال، صدرالمتالهین بر طبق این اصلِ گره‌گشای فلسفی بیان می‌دارد که وقتی عناصر چهارگانه کاملا تصفیه شدند و اختلاط و امتزاج آنها به اعتدال رسید و راه کمال و استکمال عوالم نباتات و حیوانات را پشت سر گذاشت و قدمی فراتر نهاد، در این هنگام از جانب «واهب الصور» شایسته قبولِ نفس ناطقه می‌شود.
«پس هنگامی که مواد و عناصر اوّلیه با مزاج‌های حاصل در خویش به مرتبه نهایی استعداد قبول صورت جدید رسیدند و به آخرین درجات و مراتب انکسار توسط ما بین اضداد نایل شدند و شدّت و صورت آنها به اعتدال گرایید… در این هنگام شایسته قبول صورتی افضل و فیض اکمل و جوهری اعلا و اشرف از جوهر سایر موالید می‌گردد و لذا از ناحیه عالم امر و تاثیر و تدبیر الهی، صورتی را می‌پذیرد که جرم سماوی و عرش رحمانی پذیرفته و آن صورت، عبارت است از قوّه‌ای روحانی و نفسی که هم مدرک کلیات و هم مدرک جزئیات و هم متصرّف در معانی و صورت است».

[۱۷] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الشواهد الربوبیه، ص۲۹۹، ترجمه جواد مصلح.

صدرالمتالهین در اثر دیگرش مطلب مذکور را با عباراتی تقریباً شبیه عبارت‌های مذکور، چنین بیان می‌کند:
«وقتی عناصر صافی شد و تقریباً به طور معتدل امتزاج یافت و نسبت به نبات و حیوان، طریقِ کمال را بیشتر پیمود و قوس عروجی را نسبت به سایر نفوس بیشتر طی نمود، از جانب واهب الصور مختصّ بنفس ناطقه می‌گردد، نفسی که سایر قوای نباتی و حیوانی را بکار می‌گیرد، زیرا فزونی کمال بر اساس زیادی صفا و اعتدال است.
پس وقتی موادّ به واسطه مزاج‌هایش به نهایت آمادگی رسید و به نهایت اعتدال و وساطت که عاری از تضادّ باشد، رسید و اعتدال یافت و شبیه آسمان‌های هفتگانه گشت؛ در اینصورت مستحقّ قبول فیض اکمل و جوهر اعلی و اشرف، از ناحیه بخشنده جواد می‌شود و از تاثیر الهی، چیزی را می‌پذیرد که جرم آسمانی و عرش رحمانی پذیرفته است؛ یعنی قوّه رحمانی که ذاتاً مدرک کلیّاتِ عقلی و به واسطه قوی و آلات خود، مدرکه جزئیات حسی می‌باشد؛ در معانی تصرّف می‌کند و راه خداوند بزرگ و حق را می‌پیماید.»

[۱۸] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، مفاتیح الغیب، المفتاح الخامس عشر، الباب الثالث، ص۵۱۴-۵۱۳.

[۱۹] ر. ک. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، المبدا و المعاد، الفن الثانی، المقاله الاولی، ص۲۵۸.

بنابراین وقتی موجودی به صورت استکمالی نشآت عنصری و جمادی و نباتی و حیوانی را طی نمود و به تحول جوهری خود هر دم و هر لحظه صورتی کامل‌تر یافت به مرحله‌ای می‌رسد که کمالی که دریافت می‌کند دیگر جسمانی نیست بلکه روحانی و معنوی است و آن، همان نفس ناطقه است.
در مورد مطلب مذکور چند نکته را باید کاملا در نظر داشت تا نظریه صدرالمتالهین را در مورد حدوثِ نفس، به درستی فهمید و آن اینکه نفس ناطقه را در واقع، موجود مجرّد افاضه می‌کند نه اینکه به واسطه تحوّل جوهری یک چیز و عبور آن از مرتبه حیوانیت، به وجود آید بدون اینکه دست فیض بخش موجود مجرّد در میان باشد. صدرالمتالهین در این زمینه می‌گوید:
«پس علّت فاعلی نفس ناطقه، امری قدسی است که از مادّه و علائق آن، اعم از صورت یا نفسی دیگر، مفارق استوآن امر مفارق، همان است که حکیمان و فیلسوفان اولیه «عقل فعّال» نامیده‌اند و در زبان بزرگان فارس (حکمای ایران باستانی) به «روانبخش» موسوم است».

[۲۰] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۸، ص۳۹۸، الجزء الاوّل من السفر الرابع، الباب السابع، فصل ۶.

باز وی در اثر دیگرش در این زمینه می‌نویسد:
«… وقتی مادّه بدنی دارای کیفیّت مزاجی، حادث گردید و صلاحیت آن را پیدا کرد که وسیله و مملکت نفس باشد، در آن هنگام، خداوند بخشنده با استخدام برخی از فرشتگان مقرّب که مفارق از عالم مادّه و قوای آن می‌باشند، نفس جزئی را به وجود می‌آورد؛ نفسی که صورت بدن و مصدر کارهای انسانی و اخلاق و تدابیر بشری و مورد تایید روح‌القدس می‌باشد؛ زیرا آن تدابیر، تنها از طریق جوهر قدسی که دارای تعقّلات کلّیه است انجام می‌گیرد.
پس بدن به واسطه استعدادش، خواهان صورتی مادّی است و بخشش مبدا واهب فیّاض، کلمه عقلیه و لطیفه ملکوتیه به آن بدن افاضه می‌کند».

[۲۱] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، المبدا و المعاد، الفن الثانی، المقاله الثانیه، ص۳۱۵.

نکته دیگر اینکه بدن، فقط زمینه و شرط حدوث نفس ناطقه می‌باشد نه اینکه نفس که موجود مجرّدی است از بدن خلق بشود، اگر کسی از عبارت «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء» چنین بفهمد که نفس از جسم و بدن خلق می‌شود، در واقع چنین کسی از درکِ عمق عبارت فوق عاجز مانده است و علاوه بر آن به یک اشتباه بسیار بزرگ نیز دچار شده است و آن اینکه ندانسته که جسم سیه روی را توان خلق روح ملک صفت، نمی‌باشد و بدن خاکی را قدرت خلق موجود اعلی نیست.

زمینه‌بودن بدن برای حدوث نفس

صدرالمتالهین درباره زمینه بودن بدن برای حدوث نفس می‌فرماید:
«… نفس دارای شئون و نشآت فراوانی است… و (تنها) بعضی از نشآت آن بر بدن متوقّف است و استعداد بدن، شرط وجود این نشئه می‌باشد یعنی نشآت پست و طبیعت کَوْنیه و این نشئه، جهت فقر و حاجت و اِمکان و نقص آن می‌باشد نه جهت وجوب و بی‌نیازی و تمام نفس».

[۲۲] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۸، ص۳۴۷، الجزء الاوّل من السفر الرابع، الباب السابع، فصل ۶.

نکته دیگری که باید خاطرنشان گردد این است که نفس در آغاز حدوثش، حکم طبایعِ منطبع در ماده را دارد. به طوریکه همچون طفلی است که نیاز شدید به رحم دارد

[۲۳] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۸، ص۳۹۲، الجزء الاوّل من السفر الرابع، الباب السابع، فصل ۶.

و همانند صور نوعیّه حالّ در موادّ می‌باشد؛ ولی استعداد حرکت و استکمال در آن موجود است و به واسطه تحوّل جوهری و حرکت جبلّی و فطری ذاتاً متوجه عالم تجرّد است. بنابراین نباید توّهم کرد که نفس ناطقه در بدو پیدایش، موجود مجرّد رشیدی است که صرفاً برای تدبیر کشور تن حادث شده است.
بلکه باید اعتراف نمود که در آغاز حدوثش، مقام طبیعت را دارد و کمال تازه‌ای است که جوهر مفارق به موجودی بخشیده است که عوالم جمادات و نباتات و حیوانات را با موفقیّت طی کرده است و کمالات هر مرتبه را در خود هضم نموده و وجودش را فربه‌تر کرده است و لذا مستحقّ قبول چنین کمال جدیدی که ادامه کمالات قبلی است، گردیده است.
صدرالمتالهین در این زمینه می‌فرمایند:
«… و به طور کلّی، نفس آدمی از بالاترین مرتبه تجرّدش، به مرتبه طبیعت و حاس و محسوس، تنزّل می‌کند و درجه‌اش در آن حال، درجه طبایع و حواس می‌باشد.
مثلا در هنگام لمس، عین لمس‌کننده و در هنگام بوییدن و چشیدن، عین عضو بوکننده و ذائق می‌شود و این، پایین‌ترین حواس است و وقتی به مقام خیال رسید قوّه مصوّره می‌گردد و آن می‌تواند از این منازل به مقامات عقول قدس صعود کند و با هر عقل و معقولی متّحد گردد».

[۲۴] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۸، ص۱۳۵، الجزء الاوّل من السفر الرابع، الباب السابع، فصل ۶.

«در تحقیق این مقام گفتیم که نفس در آغاز افاضه‌اش بر ماده بدن، صورت یکی از موجودات جسمانی می‌باشد و همچون صورت محسوس و خیالی می‌باشد که در بدو پیدایش، صورتی عقلی برای هیچیک از اشیاء نمی‌باشد، چطور ممکن است نفس در آغاز پیدایش صورت عقلی چیزی باشد! و حال آنکه محال است از یک صورت عقل و مادّه جسمانی، یک نوع جسمانی همچون انسان حاصل شود، بدون توّسط استکمالات و دگرگونی‌های آن مادّه؛ زیرا چنین چیزی از محال‌ترین و بدترین محذورات می‌باشد.»

نتیجه

پس نفس در آغاز فطرتش به صورت یکی از موجودات این عالم بوده است، جز اینکه قوّه سلوک تدریجی به سوی عالم ملکوت را دارا می‌باشد.
پس نفس اوّلا صورت یکی از موجودات جسمانی است و در قوّه‌اش، قبول صور فعلیه نهفته است و بین آن فعلیّت و این قبول استکمالی، منافاتی وجود ندارد.

[۲۵] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الاسفار، ج۱، ص۲۸۲، الجزء الاوّل من السفر الرابع، الباب السابع، فصل ۶.

حکیم سبزواری نیز در این زمینه می‌گوید:
«نفس، در حدوث، جسمانی و در بقاء، روحانی می‌باشد. یعنی نفس جسمانیّه الحدوث و روحانیّه البقاء است. پس در آغاز، حکمش، حکم طبایع منطبعه در مادّه بلکه پایین‌تر از آن است زیرا چیزی قابل ذکر نبود.»

[۲۶] سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، المقصد الرابع، الفریده السادسه، ص۳۰۳.

بنابراین، صدرالمتالهین «نفس را در بدو حدوثش، صورت و قوّه جسمانی می‌داند که در جسم منطبع است، و این قوّه، بالقوّه انسان است و این مرتبه نازل‌ترین مراتب وجودی آن است؛ پس از این مرتبه، نفس به حرکت جوهری و تجدّد امثال، نیرو می‌گیرد و کم کم بر اشتداد وجودیش افزوده می‌شود و از عالم جسم قدم فراتر می‌گذارد و با ماورای طبیعت، مسانخت پیدا می‌کند و به حدّ تجرّد برزخی و پس از آن تجرّد عقلانی و بعد از آن به مقام فوق تجرّد می‌رسد یعنی او حدّ یقف نمی‌باشد».

[۲۷] حسن‌زاده آملی، حسن، دروس اتّحاد عاقل به معقول، ص۷۲، چ دوّم، انتشارات حکمت، تهران ۱۳۶۶.

پس حرکت جوهری بدن در ابتدا همان تحوّلات عمقی جنین است که جنین را در اثر نموّ و دگردیسی به آستانه روحانی شدن می‌رساند و از آن پس دری گشوده می‌شود که بدن همواره با موجودی روحی، که تناسب و هماهنگی تمام با شرایط بدنی دارد و در حقیقت ادامه وجود اوست، در تماس و تبادل خواهد بود. این موجود روحی نه موجودی است از پیش ساخته که مصنوعاً در آن موقعیّت به بدن وصل شود، بلکه موجودی است که در همان لحظه که بدن آمادگی تماس با روحانیّات را پیدا می‌کند، متناسب با بدن، و چون حلقه‌ای در زنجیره حرکتی آن خلق می‌شود و در حقیقت در نردبان هستی و در مسیر حرکت قافله وجود، نخستین قدم پس از آمادگی یافتن بدن، همان خلقت روح است.
به تعبیر ساده‌تر این روح نیست که به سوی بدن فرود می‌آید، بلکه بدن است که به سوی روح بالا می‌رود، این بالارفتن به سوی روح، باز بدان معنی نیست که روحی از پیش ساخته و فراهم شده و بر مسندی نشسته در انتظار فرا رسیدن بدنی باشد، بلکه بدن در ضمن حرکت و تحوّل عمقی خود و در زوال و حدوث مستمرّش هر لحظه و هر دم صورتی کامل‌تر می‌یابد و در مرحله‌ای چنان می‌شود که کمال بعدی آن دیگر کمال و صورتی جسمانی نیست بلکه کمالی روحانی و معنوی اس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.