پاورپوینت کامل مهر شدن قلب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مهر شدن قلب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مهر شدن قلب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مهر شدن قلب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

ختم قلب

قرآن در بسیاری از آیات، از «ختم» و «طبع» بر قلب سخن گفته است. آن‌گونه که از آیات برمی‌آید، خداوند این دو تعبیر را در مورد کسانی به کار برده است که قلب‌هایشان در احاطه گناهانشان است و به دلیل کثرت معاصی، از اصل فطرت خود برگشته‌اند و در نتیجه ایمان نمی‌آورند. این مقاله بر آن است تا ضمن اشاره‌ای کوتاه به مفهوم قلب در قرآن، با توجه به واژگان هم‌گروه «ختم» و «طبع»، به معناشناسی این دو واژه بپردازد و هم معنایی نسبی میان آن دو را بیان کند.

فهرست مندرجات

۱ – چکیده
۲ – پیش‌گفتار
۳ – نگاهی به آیات قرآن
۴ – مفهوم ختم بر قلب
۴.۱ – معنای لغوی
۴.۲ – معنای اصطلاحی
۴.۲.۱ – نظرات مفسران
۴.۳ – جمع‌بندی میان معانی و مفاهیم
۵ – عوامل ختم
۵.۱ – پیروی از هوا‌و‌هوس
۵.۲ – کفر ورزیدن به خداوند
۶ – اقسام کفر
۶.۱ – کفر مذموم
۶.۲ – دلیل عدم تسلیم کافران در برابر حق
۷ – علل بروز ختم بر قلب
۸ – موانع ختم
۹ – آثار ختم
۱۰ – مخاطبین ختم
۱۱ – معیار ختم
۱۲ – مراتب ختم
۱۳ – مفهوم شناسی طبع بر قلب
۱۳.۱ – معنای لغوی طبع
۱۳.۲ – معنای اصطلاحی طبع
۱۳.۳ – عوامل طبع
۱۳.۳.۱ – حجاب کبر
۱۳.۳.۲ – حجاب حبّ دنیا
۱۳.۳.۳ – حجاب کفر
۱۳.۳.۴ – حجاب نفاق
۱۳.۳.۵ – حجاب جهل مرکّب
۱۳.۳.۶ – حجاب راحت‌طلبی
۱۳.۳.۷ – حجاب اعتداء
۱۳.۴ – موانع طبع قلب
۱۳.۴.۱ – دوری از تکبر
۱۳.۴.۲ – استجابت دعوت خدا و پیامبر
۱۳.۴.۳ – شناخت درست از زندگی
۱۳.۵ – آثار طبع
۱۳.۵.۱ – عدم تفقه
۱۳.۵.۲ – عدم شنیدن آیات الهی
۱۳.۶ – مخاطبین آیات طبع
۱۳.۷ – مراتب طبع
۱۳.۸ – معیار طبع
۱۴ – نتیجه‌گیری
۱۵ – تفاوت طبع و ختم
۱۶ – فهرست منابع
۱۷ – پانویس
۱۸ – منبع

چکیده

قرآن در بسیاری از آیات، از «ختم» و «طبع» بر قلب سخن گفته است. آن‌گونه که از آیات برمی‌آید، خداوند این دو تعبیر را در مورد کسانی به کار برده است که قلب‌هایشان در احاطه گناهانشان است و به دلیل کثرت معاصی، از اصل فطرت خود برگشته‌اند و در نتیجه ایمان نمی‌آورند. البته در آیاتی از قرآن، واژه‌های مختلف و ظریف دیگری از قبیل «رین»، «غلف»، «قفل»، «قساوت» و «اکنّه» که در واقع واژه‌های هم گروه با «طبع» و «ختم» هستند، در مورد محروم شدن انسان از فطرت خود به کار رفته است. هر کدام از این واژگان، به مرحله‌ای از انحراف فکری انسان و محرومیت او از شناخت اشاره دارد، به گونه‌ای که از مراحل ضعیف‌تر شروع می‌شود و به مراحل سخت و خطرناک می‌رسد، آن‌چنان که به کلی حسّ تشخیص از انسان گرفته می‌شود.
این مقاله بر آن است تا ضمن اشاره‌ای کوتاه به مفهوم قلب در قرآن، با توجه به واژگان هم‌گروه «ختم» و «طبع»، به معناشناسی این دو واژه بپردازد و هم معنایی نسبی میان آن دو را بیان کند. به این منظور، در اولین گام به کاوش در معنا‌شناسی این دو واژه نزد اهل لغت پرداخته شده تا ضمن توجّه به معنای لغوی این واژگان، معانی قرآنی آنها نیز به دست آید. در ادامه ضمن بحث از عدم ترادف و هم‌معنایی کامل میان این دو واژه، به مخاطبین ختم و طبع و عواملی که باعث این بیماری‌های خطرناک روان انسان می‌شود، پرداخته شده است. در پایان از آنچه که مانع از این عارضه‌های قلب معنوی انسان می‌گردد نیز سخن گفته خواهد شد.

پیش‌گفتار

این یک حقیقت قرآنی است که از منظر قرآن کریم، برخی قلب‌ها محجوب هستند. آیات شریفه قرآن با تعابیر مختلف، مسئله حجاب و عارضه‌های قلب را مطرح کرده است و به طور دقیق از نفوذ تدریجی و مرموز آفات و موانع معرفت بر قلب سخن می‌گوید و از چگونگی آلوده شدن این سرچشمه معرفت پرده برمی‌دارد. قرآن کریم به قدری ظریف از این آفات سخن می‌گوید که رهروان راه معرفت را کاملاً به این خطرات آشنا سازد، و پی‌در‌پی هشدار می‌دهد تا مبادا عمری را در بیراهه‌ها در جستجوی آب به دنبال سراب باشند، و بعد از سال‌ها تلاش در طریق دست‌یابی به حقیقت، سر از باطل در آورند.
قرآن کریم درباره هدایت‌ناپذیری و بسته بودن دل‌ها، افزون بر «ختم» و «طبع»، بهره جسته است؛ «رین: » (کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ»

[۱] مطففین/سوره۸۳، آیه۱۴.

؛ «اکنّه: » «وَ مِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ اِلَیْکَ وَ جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ اَکِنَّهً اَن یَفْقَهُوهُ»

[۲] انعام/سوره۶، آیه۲۵.

؛ «زیغ: » «فَلَمَّا زَاغُوا اَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»

[۳] صف/سوره۶۱، آیه۵.

؛ «قفل: » «اَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَا»

[۴] محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.

؛ «قساوت: » «فَلَوْلا اِذْ جَاءهُمْ بَاْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»

[۵] انعام/سوره۶، آیه۴۳.

؛ «غلف: » «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِم بَآیَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ الاَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقًّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ»

[۶] نساء/سوره۴، آیه۱۵۵.

؛ «مرض: » «فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»،

[۷] بقره/سوره۲، آیه۱۰.

از جمله تعبیرهایی است که خداوند متعال درباره ناسالم بودن قلب افراد مختلف در قرآن به کار برده است.

نگاهی به آیات قرآن

نگاهی به آیات قرآن این مطلب را بیان می‌کند که آفات و حجاب‌های قلب گاه خفیف و گاه شدید هستند و گاهی هم آن‌چنان آفت بر دل چیره می‌شود که انسان در ظلمت کامل فرو رفته و همه نوع قدرت درک و معرفت از انسان سلب می‌گردد. استعمال این آفات و حجاب‌ها در قرآن در این زمینه، حساب شده و زیباست. به نظر می‌رسد واژگان هم‌گروه با «ختم» و «طبع»، هر کدام اشاره به مرحله‌ای خاص دارد.
– گاه به مرحله زنگار می‌رسد.

[۸] مطففین/سوره۸۳، آیه۱۴.

– گاه سخن از انحراف قلب است.

[۹] صف/سوره۶۱، آیه۵.

– گاه پرده بر دل می‌افتد.

[۱۰] انعام/سوره۶، آیه۲۵.

– زمانی قلب به کلّی در غلاف می‌رود.

[۱۱] نساء/سوره۴، آیه۱۵۵.

– گاه قفل‌های محکم بر دل زده می‌شود.

[۱۲] محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.

– گاه آن را در محفظه‌ای قرار می‌دهد و مهر و موم می‌کند.

[۱۳] بقره/سوره۲، آیه۷.

– گاهی قلب به مانند سکّه‌ای نقش ثابت به خود می‌گیرد و امکان هیچ گونه تغییری در آن نیست.

[۱۴] نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۶.

آن‌گونه که از آیات بر می‌آید، ختم و طبع بر قلب جزء مراحل پایانی محرومیت است، به گونه‌ای که قلب به هنگام ختم، به مرحله نهایی و پایانی از جمود فکری و عقلی می‌رسد و زمانی که قلب مطبوع می‌گردد، محرومیت از معرفت به حدّ نهایی می‌رسد و شکلی ثابت به خود می‌گیرد.
لازم به ذکر است که قلب یا همان صحیفه نفس و جان انسان در آغاز تولد، پاک و عاری از پلیدی‌ها و آلودگی‌هاست، اما انسان با ارتکاب ارادی اعمال زشت و ناپسند، به تدریج در نفس خود، ملکات رذیله اخلاقی را پدید می‌آورد و صفات ذمیمه را بر لوح ضمیر جان خود ثبت می‌کند. همین ملکات و صفات رذیله، گناهان و کارهای ناشایست انسان است که موجب زنگارهایی می‌شود که مستقیماً بر آینه قلب می‌نشیند و چهره طبیعی این آینه را تغییر می‌دهد و انسان نمی‌تواند حقایق را آن‌چنان که هست، بشناسد.
در واقع اعمال زشت انسان، نقش و صورتی به نفس می‌دهد و این نقوش و صورت‌ها، مانع از آن می‌شوند که نفس آدمی، حق و حقیقت را درک کند و بین نفس و درک حق حائل می‌گردند. در حالی‌که این نفس به حسب طبع اولیّه‌اش، صفا و جلایی دارد که با داشتن آن، حق را آن‌طور که هست، درک می‌کند و آن را از باطل و نیز تقوا را از فجور تمیز می‌دهد، هم‌چنان که خداوند فرموده است: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا• فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا».

[۱۵] شمس/سوره۹۱، آیه۸-۷.

[۱۶] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۲۰، ص ۳۸۹.

مفهوم ختم بر قلب

اکنون در این نوشتار به توضیح مفهوم «ختم» و «طبع» بر قلب پرداخته می‌شود.

معنای لغوی

آن‌گونه که از کتب برخی از اهل لغت برمی‌آید، عدّه‌ای از لغت‌پژوهان ختم را همان طبع دانسته‌اند و به هم‌معنایی ختم با طبع اشاره کرده‌اند. لحیانی از جمله کسانی است که به ترادف میان ختم و طبع اشاره کرده است.

[۱۷] زبیدی حنفی، محمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۴ق، ج۱۶، ص۱۸۹.

بر این اساس «خَتَمَ عَلی قَلبِهِ» مجاز است هنگامی که چیزی در آن وارد نمی‌شود و چیزی از آن خارج نمی‌گردد. «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلوُبِهِم» نیز، همانند آن فرموده خداوند است که فرمود: «طَبَعَ اللهُ عَلَیها».

[۱۸] نساء/سوره۴، آیه۱۵۵.

پس تعقل نمی‌کنند و به چیزی توجه نمی‌کنند. زجاج نیز ختم و طبع در لغت را به یک معنا دانسته است که آن عبارت از پوشش بر چیزی است و اطمینان از اینکه چیزی بر آن وارد نمی‌شود، همان‌طورکه خداوند فرموده است: «عَلی قُلوُبِهم اَقفالُها»

[۱۹] محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.

[۲۰] ابن منظور، جمال‌الدین محمد، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۸ق، ج۱۲، ص ۱۶۳.

اگر چه برخی از ارباب لغت هم‌معنایی ختم و طبع را بیان کرده‌اند، امّا برخی لغت‌شناسان میان ختم و طبع تفاوت قائل شده‌اند و گفته‌اند که طبع، اثری است که بر جای می‌ماند و از آن جدا نمی‌شود؛ طبع از مفهوم ثبات برخوردار است، در صورتی‌که ختم از این معنا برخوردار نیست. «طَبع الدِّرهَم» یعنی بر درهم مهر نهاده شده و این مهر، اثری است که در آن نشان می‌گذارد و زایل نمی‌شود. بر همین مبناست که می‌گویند «طَبعُ الانسان» زیرا چیزی است که ثابت و زوال‌ناپذیر است و اینکه می‌گویند فلان کس بر این طبع سرشته شده است، زمانی است که این طبع و سرشت از او زایل نشود.

[۲۱] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش، ج۳، ص۲۲.

راغب در معنای واژه ختم، دو وجه معنایی را بیان می‌کند، امّا سخنی از هم‌معنایی آن با طبع به میان نمی‌آورد: ۱- تاثیر گذاشتن چیزی در چیز دیگر مانند نقش خاتم و مهر بر چیزی. ۲- اثر و نتیجه‌ای که از نقش کردن و مهر زدن پدید می‌آید و مجازاً به معنای در بند کشیدن چیزی یا منع از ورود چیزی استعمال می‌شود، مانند آیه «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلوُبِهِم و عَلی سَمعِهِم»

[۲۲] بقره/سوره۲، آیه۷.

[۲۳] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چاپ چهارم، بی‌جا، طلیعه النور، ۱۴۲۹ق، ص ۲۷۴.

لغت‌پژوهان علاوه بر معنی مهر زدن، معنای دیگری را برای ختم آورده‌اند که آن، رسیدن به نهایت و آخر یک چیز است. «خَتَمَ الشَّی» یعنی رسیدن آن به پایانش. زمانی که کسی قرآن را به پایان می‌رساند، گفته می‌شود «خَتَمَ فُلانٌ القرآنَ». «خاتَم مِن کُلِّ شئ» نیز به معنای عاقبت و پایان یک شیء است. همچنین آیه «خاتَمَ النَّبیین» یعنی «آخرین پیامبر»

[۲۴] احزاب/سوره۳۳، آیه۴.

[۲۵] ابن منظور، جمال‌الدین محمد، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۸ق، ج۱۲، ص ۱۶۴.

ازهری، اصل معنایی برای واژه ختم را «پوشش» بیان کرده است، مانند «خَتَمَ البَذرَ» که به معنی پوشاندن بذر است.

[۲۶] زبیدی حنفی، محمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۴ق، ج۱۶، ص۱۸۹.

در جمع‌بندی نهایی می‌توان گفت اهل لغت در معنای واژه ختم به معانی مهر زدن، پوشش و پوشاندن یک چیز و پایان یک شیء اشاره کرده‌اند.

معنای اصطلاحی

ختم در قرآن درباره موضوعِ قلب در آیات:سوره بقره،

[۲۷] بقره/سوره۲، آیه۷.

سوره انعام،

[۲۸] انعام/سوره۶، آیه۴۶.

سوره جاثیه

[۲۹] جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.

و سوره شوری

[۳۰] شوری/سوره۴۲، آیه۲۴.

به کار رفته است. مراد از ختم در اصطلاح قرآن، مهر و موم شدن و نفوذناپذیری قلب در مقابل دعوت الهی است. خداوند متعال این تعبیر را به جز آیه ۲۴ سوره شوری که مورد خطاب آن پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، درباره افراد بی‌ایمان لجوجی که بر اثر گناهان بسیار، در برابر عوامل هدایت نفوذناپذیر شده‌اند، به کار برده است. لجاجت و عناد این افراد در برابر حق به گونه‌ای در دل آنان رسوخ کرده است که همانند بسته و کیسه سر به مهری شده‌اند که دیگر هیچ‌گونه تصرفی در آن نمی‌توان کرد و به اصطلاح قلب آنها لاک و مهر شده است.

[۳۱] مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، ‌تفسیر نمونه، چاپ یازدهم، قم، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۱۱۹.

علّت اینکه خداوند این تعبیر را در مورد این‌گونه افراد به کار برده است، بدین دلیل است که استعمال این واژه در میان اعراب به معنای مهر زدن بر چیزی مرسوم بوده است. در وجه تسمیه سلبِ حسِ تشخیص و درک واقعی از افراد به «ختم» باید گفت که این معنا از آنجا گرفته شده که در میان مردم رسم بر این بود هنگامی که اشیائی را در کیسه‌ها و یا ظرف‌های مخصوص قرار ‌می‌دادند و یا نامه‌های مهّمی را در پاکت می‌گذاشتند، برای آنکه کسی سر آن را نگشاید، آن را می‌بستند و گره می‌زدند و بر گره مهر می‌نهادند. در لغت عربی برای این معنی، کلمه «ختم» به کار می‌رود.

[۳۲] مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، ‌تفسیر نمونه، چاپ یازدهم، قم، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۱۱۹.

نظرات مفسران

مفسران در بیان معنای «ختم» در قرآن، نظرات مختلفی ارائه کرده‌اند که به آنها اشاره می‌شود:
۱ـ منظور از ختم، علامت و نشانه است؛ وقتی کافر در کفر و انکارش به درجه‌ای می‌رسد که دیگر ایمان نخواهد آورد و این امر برای خداوند معلوم است، علامتی بر قلب او زده می‌شود که نقطه‌ای است سیاه رنگ تا ملائکه بدانند او ایمان نمی‌آورد و او را سرزنش و نفرین کنند. همان‌طور که در قلب مؤمن علامت ایمان نوشته می‌شود تا ملائکه بدانند و او را ستایش و برایش طلب عفو و رحمت کنند.

[۳۳] حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثنی عشری، ج۱، ص۶۳.

راغب در مفردات این معنای از ختم را نمی‌پذیرد و در ردّ کلام جبائی که سخنش اشاره به این مطلب دارد می‌گوید:
«این چنین نیست، زیرا که اگر این علامت محسوس باشد، اصحاب تشریح آن را درک می‌کنند و اگر معقولِ غیرِ محسوس باشد، پس ملائکه با اطّلاع از اعتقادات آنها از استدلال بی‌نیاز هستند.»

[۳۴] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چاپ چهارم، بی‌جا، طلیعه النور، ۱۴۲۹ق، ص ۲۷۵.

اگر چه راغب این مطلب را نپذیرفته است، اما این دلیلی بر رد و عدم پذیرش این مطلب نیست. در برخی از روایات ائمه: به چنین معنایی از «ختم» اشاره شده است و این امر، دلیل معتبر و متقنی در پذیرش این مفهوم است. از امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) روایت است که فرمودند: «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم… اَی وَسَمَها بِسمهٍ یعرِفُها مَن یَشاءُ مِنَ المَلائکَهِ اذا نَظَروا الَیها بِاَنّهُم الَّذینَ لایوُمِنونَ»؛ یعنی نشانه و علامتی که از طریق آن ملائکه هرگاه به آنها نگاه کنند، می‌دانند که اینها کسانی هستند که ایمان نمی‌آورند.

[۳۵] عروسی حویزی، علی‌ بن جمعه، نور الثقلین، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۳۳.

۲ـ مقصود از ختم بر قلب‌ها، حکم و شهادت خداوند است به اینکه آنها حق را نمی‌پذیرند. «ختم» به معنای شهادت و حکم، بسیار به کار می‌رود؛ مثلا ًمی گویند: «اَراکَ تَختِمُ عَلی کُلِّ ما یَقولُ فُلانٌ؛ می‌بینم هر آنچه فلانی می‌گوید، تو بر آن صحه می‌گذاری و شهادت می‌دهی.»

[۳۶] طوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا، ج۱، ص۶۳.

[۳۷] رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۱۳.

۳ـ قول دیگر این است که اینها مورد ذم قرار گرفته‌اند، به سبب آنکه ایمان در قلب آنها داخل نمی‌شود و کفر هم از آن خارج نمی‌گردد. گویی قلب‌هایشان مهر شده است. مانند آیه «صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ»، اینان گویی کر و کور و گنگ‌اند؛ یعنی کفر چنان در دل آنان جای گرفته است که دیگر نمی‌بینند، مانند کسانی که قلبشان مهر شده است.

[۳۸] طبرسی، فضل بن محمد، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه آیات و تحقیق و نگارش: علی کرمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۱۰۷.

۴ـ کم عمقی و کوتاه نظری: ابوعلی جبائی می‌گوید که ختم بر قلب کنایه از کم‌عمقی و کوتاه بینی در نظر و استدلال است و منظور آن است که دل‌های اینان وسعت فکر و منطق ندارد، در برابر مؤمنین که سعه نظر و وسعت فکر دارند. همان‌طور که در آیه کریمه «اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاسلام فَهُوَ علی نورٍ مِن رَبِّهِ»

[۳۹] زمر/سوره۳۹، آیه۲۲.

، مقصود همین وسعت نظر است و درباره کفار می‌فرماید: «اَم عَلی قَلُوبٍ اَقفالُها».

[۴۰] محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.

و نیز «قالوُا قُلُوبُنا غُلفٌ»

[۴۱] بقره/سوره۲، آیه۸۸.

و «وَ عَلَی قُلُوبُنا اَکِنَّهٍ».

[۴۲] انعام/سوره۶، آیه۲۵.

مقصود از عدم وسعت قلب این است که بین حق و باطل نمی‌توانند تشخیص دهند. در محاورات و استعمالات مردم زیاد دیده می‌شود که به کسی که شجاع نیست، می‌گویند دل ندارد یا قلب ندارد؛ یعنی ترسو است. همین‌طور کسی که دعوت به اسلام شده و دلیل‌های روشن آن را دیده است و در عین حال از اسلام فاصله می‌گیرد، این شخص کسی است که دلش مهر شده و قلبش در پرده و «غلف» است.

[۴۳] انعام/سوره۶، آیه۲۵.

جمع‌بندی میان معانی و مفاهیم

شاید با یک جمع‌بندی میان معانی و مفاهیم مختلفی که از «ختم» در تفاسیر ارائه شد، بتوان گفت کسی که ایمان نمی‌آورد و از حق رویگردان شده است، عناد و لجاجت او، کفر و بی‌ایمانی او و هر آنچه که مانع از توجّه و روی ‌آوردن او به حق شود، مانند پوششی است که مانع از وسعت فکر و نظر او می‌شود و او قادر به تشخیص میان خیر و شر و حق و باطل نخواهد بود. در عین حال، خداوند نیز آن را علامت و نشانه‌ای قرار می‌دهد که مورد نکوهش قرار گیرد و فرشتگان نیز او را بشناسند و به بی‌ایمانی او پی ببرند.
ختم بر قلب در برخی از آیات، مانند آیه «قُل اَرَاَیتُم اِن اَخَذَاللّهُ سَمعَکَم وَ اَبصارِکُم وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُم»،

[۴۴] انعام/سوره۶، آیه۴۶.

در ردیف گرفتن قوای شنوایی و بینایی آمده است. قلب ابزار درک و تعقل است و ختم بر قلب به معنی از کار افتادن عقل است.

[۴۵] طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ اسلامی، بی‌تا، ج۵، ص۷۰-۷۱.

همان عقلی که به وسیله آن این امکان برای انسان فراهم می‌شود تا به خدا ایمان آورد و از گناهانش توبه کند.

[۴۶] طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی-تا، ج۴، ص۱۳۹.

در ختم بر قلب، دریچه قلب بسته می‌شود، به طوری که دیگر چیزی از خارج در آن داخل نمی‌شود تا قلب درباره آن فکر کند و به کار بیفتد و خیر و شر و واجب و غیر واجب را تشخیص دهد. البته قلب به کلّی از خاصیتی که برای تفکر دارد از کار نمی‌افتد، زیرا اگر چنین باشد، آن وقت چنین کسی باید دیوانه باشد و حال آنکه کفار دیوانه نبودند، بلکه تنها فرقی که دل‌های آنها با دل‌های سایرین داشت، این بود که کفار کلام حق را درباره خدای سبحان گوش نمی‌دادند؛ دل‌هایشان دلی بوده که چیزی از واردات چشم و گوش در آن وارد نمی‌شده تا حق و باطل را تشخیص دهند.

[۴۷] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۷، ص ۱۳۱.

اینکه گرفتن چشم و گوش در کنار ختم بر قلب آمده است، اشاره به آن دارد که این دو، ابزارهای حسّی ارتباط انسان با جهان بیرون هستند. گوش و چشم دو ابزار حسّی هستند که در واقع راه‌های ورود اطّلاعات از جهان خارج هستند. گوش شنیدنی‌ها را، و چشم دیدنی‌ها را به قلب می‌فرستد و در قلب است که باید تحلیل روی اطلاعات دریافتی صورت گیرد و سرانجام باعث ایمان به خدا گردد. البته ابزارهای حسّی محدود به چشم و گوش نیست، امّا این دو بیشترین نقش جمع‌آوری اطلاعات را دارند. آیه فوق با اشاره به اخذ و گرفتن این دو ابزار از سوی خداوند، سعی در بیان اهمیت و ارزش این ابزارهای شناخت دارد. به بیان دیگر، این آیه حالتی را که به خاطر از دست دادن چشم و گوش و عقل برای انسان پیدا می‌شود مورد توجه قرار می‌دهد. در حقیقت قرآن می‌خواهد بگوید که این ابزار مهم شناخت از خود شما نیست و می‌خواهد با توجه به حالت دردناکی که برای انسان به خاطر از دست دادن این نعمت‌ها پیش می‌آید، او را متوجّه این نعمت‌های بی نظیر خداوند کند و وجدانش را از این راه تسخیر کرده و او را به خضوع وادارد.

عوامل ختم

از آنجایی که نظام جهان آفرینش بر پایه اسباب و مسببّات قرار دارد، منشا ختم بر قلب نیز وجود برخی از عوامل می‌باشد. در عوامل ختم بر قلب، سخن از علل و عوامل این پدیده خطرناک است. سخن در این است که چه اموری سبب می‌شود تا بر دل انسان مهر زده شود. در قرآن کریم این مسئله مهم در آیات مختلف بیان شده است و قرآن، آنجا که سخن از ختم بر قلب می‌زند، عواملی را که در ایجاد «ختم» مؤثر هستند را نادیده نگرفته است و به آنها نیز توجّه داشته است. در قرآن کریم، عوامل اصلی این امر تبیین شده است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد:

پیروی از هوا‌و‌هوس

پیروی از هوا و هوس از جمله عواملی است که باعث ختم بر قلب می‌شود، همان‌گونه که در آیه ۲۳ سوره جاثیه به این مطلب اشاره شده است: اَفَرَاَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلَهَهُ هَوَاهُ وَاَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَهً؛

[۴۸] جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.

پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟»
قرآن کریم در این آیه می‌خواهد بگوید که هوس، ریشه موانع شناخت است و با نشستن این غبارها بر آینه قلب، این آینه زنگار می‌گیرد و انسان دچار ختم قلب می‌گردد. هوس طوفانی است که وزش آن غبارهایی به رنگ ظلم، کفر، اسراف و فسق تولید می‌کند. در این آیه خداوند می‌فرماید کسی که هوس خود را خدای خویش گرفته است، عامل حرکت و موضع‌گیری فردی و اجتماعیش هوس اوست. هوس است که انسان را به پنهان کردن حقیقت وادار می‌کند. وقتی هوس زمام اختیار انسان را از کف عقل گرفت، انسان از راهی که عقل او را به آن دعوت می‌کند، منحرف می‌شود و گمراه می‌گردد. ولی او گمراهی است که راه را می‌داند و خداوند نیز چنین افرادی را گمراه می‌کند.
هواپرستی سبب می‌شود تا انسان هوسران به تدریج به بیماری مبتلا شود و در این صورت گوش عقل و دل او مهر و موم شود و دیده بصیرت وی کور گردد. هنگاهی که خداوند راه‌های شناخت را بر انسان مسدود کرد، دیگر هیچ کس نمی‌تواند او را هدایت و راهنمایی کند. به طور کلّی هوسرانی‌ها و پیروی از آرزوهای شیطانی، حجابی است که فطرت انسانی را می‌پوشاند و باعث می‌شود که انسان از یاد خدا غافل و بی‌خبر بماند. هواپرستی موجب ختم بر قلب می‌گردد.

کفر ورزیدن به خداوند

علاوه بر هواپرستی، کفر، از دیگر عواملی است که باعث ختم بر قلب می‌شود. کفر در لغت، عبارت از پنهان کردن چیزی است و اینکه به شب کافر گفته می‌شود، برای آن است که اشخاص را در تاریکی خود می‌پوشاند و نیز به کشاورز بدان جهت که دانه را در زمین پنهان می‌کند، کافر گفته می‌شود.

[۴۹] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چاپ چهارم، بی‌جا، طلیعه النور، ۱۴۲۹ق، ص ۷۱۴.

کفر در قرآن با عنایت به ریشه لغوی آن، در مورد نهان کردن امور نیک و پسندیده و نیز در مورد نهان کردن امور زشت و ناپسند استعمال شده است. بنابراین کفر در قرآن به سه معنا آمده است:
۱- کفری که نه ممدوح است و نه مذموم: «اعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْاَمْوَالِ وَالْاَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ اَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً»؛

[۵۰] حدید/سوره۵۷، آیه۲۰.

بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزون‌جویی در اموال و فرزندان است [مثل آنها] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] به شگفتی‌ اندازد سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی، آن‌گاه خاشاک شود.»
۲-کفر ممدوح: نهان کردن چیزی که عقل پنهان کردن آن را نیک و آشکار شدنش را ناپسند می‌داند: «لاَ اِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛

[۵۱] بقره/سوره۲، آیه۲۵۶.

در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنوای داناست.»
قرآن کسانی را که به عقاید باطل کافر می‌شوند و به عقاید حق گرایش می‌یابند، ستایش می‌کند.
۳- کفر مذموم: عبارت است از پنهان کردن چیزی که عقل نهان کردن آن را ناپسند و آشکار نمودن آن را پسندیده می‌داند؛ مانند پنهان کردن و کتمان حقیقت از روی تعصب و لجاجت.

اقسام کفر

در مورد اقسام کفر نکوهیده و مذموم می‌توان از چهار قسم یاد کرد:
الف» کفر جهلی: عبارت است از پنهان کردن جهل با ادعای علم نسبت به مجهول: «اَفَرَاَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلَهَهُ هَوَاهُ وَاَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَهً»؛

[۵۲] جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.

پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟»
ب) کفر علمی: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا اَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً»؛

[۵۳] نمل/سوره۲۷، آیه۱۴.

و با آنکه دل‌هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند.»
ج) کفر نعمت: «هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی اَاَشْکُرُ اَمْ اَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَاِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَاِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیم»؛

[۵۴] نمل/سوره۲۷، آیه۴۰.

این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می‌گزارد و هر کس ناسپاسی کند، بی‌گمان پروردگارم بی‌نیاز و کریم است.»
د) کفر معصیت؛ امام صادق(علیه‌السّلام) کفر مذکور در آیه ۸۵ سوره بقره

[۵۵] بقره/سوره۲، آیه۸۵.

را به کفر معصیت تفسیر نموده است.

[۵۶] محمدی ری‌شهری، محمد، خردگرایی در قرآن و حدیث، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۸ش، ج۸، ص۴۰۷.

این آیه خطاب به بنی اسرائیل که بعضی از فرمان‌های الهی را اجرا می‌کردند و بعضی را نادیده می‌گرفتند، می‌فرماید: «اَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»؛

[۵۷] بقره/سوره۲، آیه۸۵.

آیا به بعضی از دستورات الهی ایمان می‌آورید و به بعضی کافر می‌شوید؟!»

کفر مذموم

کفر مذموم به تمام اقسام آن موجب تیرگی قلب و مانع شناخت است. اما کفری که موجب ختم بر قلب می‌شود، همان کفر به معنای اصطلاحی آن در قرآن، یعنی انکار خداوند و بی‌ایمانی است. کفر از آنجا که تجسّم هوس است، مانع شناخت‌های قلب می‌شود. کفر کافران ناشی از نافرمانی عقل و اطاعت از دشمن عقل، یعنی هوس است. نافرمانی از عقل، دیده عقل را ضعیف می‌کند و اگر ادامه یابد، آن فرد را به تدریج نابینا می‌سازد. نافرمانی عقل و اطاعت از دشمن است که عقل را ضعیف می‌کند. ادراکات عقل فطری انسان اگر مورد مخالفت قرار گیرد، ضعیف می‌گردد و به تدریج به فراموشی سپرده می‌شود. کفر آینه قلب را تیره می‌کند و بر آن مهر می‌زند. هر بار که انسان حقیقتی را پنهان می‌کند، بر تیرگی آینه قلب افزوده می‌شود، تا آنجا که دیگر به هیچ وجه نمی‌تواند حقیقت را نشان دهد. وقتی انسان حقیقت را ندید و راه را از چاه تشخیص نداد، طبیعتاً گمراه می‌گردد.
کفر کافران مختوم القلب، باور نداشتن و نپذیرفتن آن چیزی است که فطرت نخستین انسانی و عقل صریح، آن را حق می‌بیند و پذیرفتنش را لازم می‌داند. کفر در انسان، برای روان او، مانند بیماری و مرضی است که اگر چاره نشود، تمام قوای انسانی از کار می‌افتد و سرانجام آن، کوری مطلق دل است که دیگر حق را از باطل نمی‌تواند جدا کند و درست را از نادرست بفهمد. به بیان روشن‌تر، اگر بیماری کفر چاره نشود، به هلاکت انسان و انسانیت کشیده می‌شود و به جایی می‌رسد که دیگر هیچ‌گونه‌ اندرزی به کارش نمی‌خورد.
چنین افرادی که سیاهی، تمام قلب آنان را فراگرفته است، قابل هدایت و راهنمایی نیستند و هشدار پیامبران الهی کوچک‌ترین اثری در هوشیاری و هدایت آنان ندارد. از این‌رو قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره این افراد می‌فرماید: «اِِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَوَآءٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اََم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُونَ• خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوُبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی اَبصارِهِم غِشاوَهٌ وَ لَهَم عَذابٌ عَظیمٌ»

[۵۸] بقره/سوره۲، آیه۷-۶.

در روایات نیز، کفر به عنوان عاملی مؤثر در ختم بر قلب شمرده شده است. روایت است از امام رضا (علیه‌السّلام) که در تفسیر آیه «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِم و عَلی سَمعِهِم» فرموده‌اند: «الخَتمُ هُوَ الطَّبع عَلی قُلُوبِ الکُفّارِ عُقوبَهً عَلی کُفرِهِم کَما قالَ عزَّوَجل: «بَل طَبَعَ اللَّهُ عَلیها بِکُفرِهِم؛

[۵۹] نساء/سوره۴، آیه۱۵۵.

؛ ختم یعنی مهر زدن بر دل‌های کافران به خاطر عقوبت بر کفرشان، همان‌طور که خدای عزوجل در قرآن فرموده: «بلکه خدا به خاطر کفر آنها، دل‌هایشان را مهر کرده است».

[۶۰] صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، ترجمه:حمید رضا مستفید، علی اکبر غفاری، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب، ۱۳۸۷ش، ج۲، ص۱۱۲.

دلیل عدم تسلیم کافران در برابر حق

لازم به ذکر است که عدم تسلیم کافران در برابر حق و از بین رفتن استعداد برای قبول حق در آنان، در واقع بازتاب و عکس‌العملی از اعمال خود آنهاست و چیز دیگری علّت آن نیست. اعمال بد، نظیر انکار آفریدگار جهان و انکار گفتار پیامبران، حالت مخصوصی در وجود این کفار پدید آورده است که قدرت تعقل از وجودشان رخت بربسته است و این نیز به واسطه انتخاب خواهش‌های نفسانی و به واسطه کفر ورزیدن، جدال و لجاجت در برابر حق، تکبّر و ستیز می‌باشد. اصرار آنها بر کفر، قوای ادراکی آنها را از کار‌ انداخته است. آنها، راه‌ها و وسایلی که به وسیله آن می‌توانستند به حق برسند و با آن ارتباط پیدا کنند را در خودشان از بین برده‌اند. از میان رفتن این ابزارهای ارتباطی به دنبال اعمال زشتی است که از طرف آنها صورت گرفته است و در پی آن، این مجاری ارتباطی مسدود و بی‌اثر شده است. در روایتی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده است که فرمودند: «همانا گناهان هر گاه پی‌در پی بر قلب وارد شوند، آن را قفل می‌کنند و در این هنگام است که ختم و مهر بر قلب از سوی خداوند می‌آید. پس برای قلب راهی برای ایمان و خلاصی از کفر نیست و این همان طبع و ختمی است که خداوند در آیه «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوُبِهِم و عَلی سَمعِهِم» به آن اشاره کرده است و این چنین است قلبی که خداوند ختم بر آن را توصیف کرد، این قلب به ایمان نمی‌رسد، مگر اینکه ختم قلب شکسته گردد و ختم از قلب جدا گردد.»

[۶۱] ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، چاپ اول، بیروت، دار الهلال، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۴۹.

این کافران، آن چنان در این کفر، عناد، لجاجت و اعمال بد و ناشایست فرو رفته‌اند که حسّ تشخیص از ‌آنها سلب شده است و قدرت درک هیچ‌گونه واقعیت را ندارند. در نتیجه، دیگر مطالب واقعی و حقیقی در دلشان جای نمی‌گیرد. البته این امر در مورد همه کافران نیست، بلکه منظور، آن جمعیت متعصبی است که با حق دشمنی و عناد دارند و بر لجاجت و جحد خود پافشاری می‌کنند و گونه‌ای آلوده به ظلم و گناه و فساد ‌شده‌اند که قلبشان به کلی تاریک گشته است.

علل بروز ختم بر قلب

برای بروز ختم بر قلب، عللی دیگر را می‌توان در نظر گرفت، از جمله اینکه:
الف) وابستگی به پدیده‌های حیوانی و اسقاط وجدان از فعالیت، خنثی شدن و از کار افتادن عوامل حرکت در مسیر حیات معقول، مانند درک، هوش، فهم،‌ اندیشه، تعقل و احساسات پاک درونی.
ب) لجاجت و تعصب برای نگه داشتن آنچه سالیانی از عمر خود را در آن وضع روانی قبلی سپری کرده و نمی‌تواند بپذیرد که ممکن است در همه آن سالیان طولانی به خطا رفته است.
ج) بیماری تکبر و خودخواهی که مانع از هر خیر و صلاحی است.

[۶۲] جعفری، محمدتقی، قرآن نماد حیات معقول، چاپ سوم، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، ۱۳۸۴ش، ص۳۶.

به نظر می‌رسد همه عوامل و اسباب ختم بر قلب، از هوا و هوس نشأت می‌گیرد. آن کس که به مرحله نهایی از کفر هم می‌رسد، ریشه اصلی تمرّد او از حق، پیروی او از هوا و هوسش است که منجر به این می‌شود تا بر حق و حقیقت پرده بیندازد. اگر انسان بخواهد موانع شناخت قلبی خود را بردارد، به طور قطعی و بنیادی باید ریشه هوس را از عمق وجود خود بر کَنَد و جلوی هوا و هوس خود را بگیرد.

موانع ختم

قرآن اگر چه از ختم بر قلب سخن گفته است، اما راه پیشگیری از این امر را نیز بیان کرده است. قرآن کریم آنجا که سخن از قلب‌های محجوب دارد، در مورد جلوگیری از به وجود آمدن این حجاب‌ها، لبریز از دستورات الهی و فرامین خداوند است. انسان با توجه به شرایطی، می‌تواند تا به آن هنگام که قلبش به مرحله مختوم شدن نرسیده است، آینه عقل را صیقل و صفا داده و آن را غبارروبی کند. اولین گام سعی در معالجه بیماری هوس است.
روح انسان را یا یاد خدا پر می‌کند و یا هوا و هوس، جمع میان این دو ممکن نیست. هواپرستی سرچشمه غفلت از خداوند است. این مطلب به وضوح در سوره کهف آمده است که تبعیت از هوای نفس، انسان را از یاد خدا غافل می‌کند؛
«وَلَا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ اَمْرُهُ فُرُطاً»؛

[۶۳] کهف/سوره۱۸، آیه۲۸.

از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‌ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیاده‌روی است اطاعت مکن.»
هواپرستی به قدری در جلوگیری و ممانعت از راه یافتن به سوی حق تاثیرگذار است که امام علی۷فرمودند: «فَامّا اتِّباعُ الهوی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ»

[۶۴] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه۴۲، ص۳۸.

؛ «پیروی از خواهش نفس، انسان را از حق باز می‌دارد.»
در روایتی دیگر از امام علی(علیه‌السلام) نیز آمده است که فرمودند: «اِنَّکَ ان اَطَعتَ هَواکَ اصَمَّکَ وَ اَعماکَ وَ افسَدَ مُنقَلَبَکَ وَ ارْداکَ»؛

[۶۵] محمدی ری‌شهری، محمد، خردگرایی در قرآن و حدیث، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۸ش، ج۱۰، ص۳۷۷.

«اگر از هوس خود فرمان بری، تو را کر و کور می‌کند و آینده‌ات را تباه می‌سازد و به پستی‌ات می‌کشاند.» در حدیث دیگری امام فرمودند: «الهَوی شَریکُ العمی؛

[۶۶] محمدی ری‌شهری، محمد، خردگرایی در قرآن و حدیث، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۸ش، ج۱۰، ص۳۷۷.

هوس شریک کوری است.» یعنی همان‌طوری که کوری مانع دیدن حسّی است، هوا و هوس نیز مانع بصیرت عقلی است. بنابراین هر دو در مانع شناخت بودن شریک هستند.
آن زمان که انسان از هوا و هوس خویش پیروی می‌کند و مرتکب گناه می‌شود، پرده حیا را می‌دَرَد و در لجنزار معصیت غوطه‌ور می‌شود و فطرت خداجویی‌اش بر اثر گناه پوشانده می‌شود. اینجاست که گوش سخن حق را نمی‌شنود و دل حقایق عقلی را درک نمی‌کند و فریادهای عقل به گوش دل نمی‌رسد. گویا درِ دل بسته شده و مهر و موم گردیده است. غوطه‌ور شدن در شهوات و هوای نفس، ریشه استعدادهای روحی و درونی انسان را می‌خشکاند و آن را از آب معرفت و رحمت الهی محروم می‌سازد. به راستی که هواپرستی، بت خطرناکی است که تمام درهای رحمت و راه‌های نجات را به روی انسان می‌بندد. بت هوا و هوس اغواکننده و سوق دهنده به سوی انواع گناهان و انحرافات است. هواپرستی است که عقل را که مهم‌ترین وسیله هدایت و درک صحیح حقایق است، از انسان می‌گیرد و پرده بر بصیرت و عقل آدمی می‌افکند.
همان‌گونه که در قسمت عوامل ختم بر قلب گذشت، کفر عامل دیگری در ختم بر قلب مطرح شد. آیه ۷ سوره بقره که اشاره به کافران مختوم القلب دارد، در تقابل با اهل تقوا و متقین که در آیات ابتدایی سوره بقره از آنان سخن گفته شده، می‌باشد.

[۶۷] بقره/سوره۲، آیه۷.

از این‌رو می‌توان نتیجه گرفت که ایمان و تقوا، عاملی مهم در جلوگیری از ختم بر قلب است. تقوا، تزکیه نفس و پرهیزگاری، شرط بهره‌مندی از هدایت است. هر انسانی که فطرت انسانی خود را دفن نکرده باشد، آگاه به فجور و تقوای خود است، امّا آن هنگام که انسان سرمایه فطری خود را از دست بدهد، راهی برای هدایت تشریعی ندارد.

آثار ختم

از آثار بارزی که ختم بر قلب به دنبال دارد، یکسان بودن انذار و عدم انذار پیامبر بر افراد مختوم القلب است. خداوند در آیه «اِِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَوَآءٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اََم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُونَ»

[۶۸] بقره/سوره۲، آیه۷.

به این مطلب اشاره کرده است که کسانی که به درجه ختم بر قلب رسیده‌اند و صحیفه جانشان مختوم شده است، انذار و عدم انذار بر آنان یکسان است. اینکه پیامبر، پیام الهی را به آنان می‌رساند، تنها از این جهت است که بر آنان اتمام حجّت شود.

مخاطبین ختم

آن‌گونه که از توجه و بررسی آیات به دست می‌آید، هواپرستان و کافران، از منظر قرآن جزء افرادی هستند که مختوم‌القلب هستند. در اینجا به توضیح نکاتی بیشتر در مورد این گروه‌ها پرداخته خواهد شد.
۱- کافرانی که به درجه نهایی از کفر رسیده‌اند و انذار و عدم انذار آنان یکسان است. آیه «اِِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَوَآءٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اََم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُونَ»

[۶۹] بقره/سوره۲، آیه۶.

بیانگر این مطلب است که کافران مختوم‌القلب هستند؛ گفتار قرآن برای این کافران بی اثر است، اگر از چیزی انذار شوند یا نشوند، به حالشان فرقی ندارد و بر آنها تاثیر نمی‌گذارد، آمادگی تبعیّت از حق در آنان از بین رفته است و دیگر قابلیت پذیرش سخنان حق را ندارند.
کفر کافران در اینجا، مرحله رسوخ کامل کفر و عناد در قلب‌های آنان است، به طوری که اصلاً موضوعی برای هدایت باقی نمی‌ماند و این خود نشان می‌دهد در مراتب پایین‌تر از این مرحله از کفر و ضلالت تام، مرتبه تاثیر کلام و انذار است و انسان به حسب فطرت الهی که اقرار به ربوبیت الهی نمود، استعداد برای تاثیر و قبول را دارد. بنابراین تا زمانی که این استعداد را از دست نداد و جان انسان به سبب انس و اُلفت به حلاوت دنیا از جانب حق رویگردان نشد، هنوز جایی برای انذار و تبشیر باقی می‌ماند.

[۷۰] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص ۵۲.

۲- کسانی که با علم و آگاهی به پیروی از هوا و هوس می‌پردازند، تا جایی که به جای خداپرستی، به هواپرستی روی آورده‌اند؛
«اَفَرَاَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلَهَهُ هَوَاهُ وَاَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَهً؛

[۷۱] جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.

پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟»
هواپرستان کسانی هستند که هوای نفس را معبود خود قرار داده‌اند. هر چه دارند، در پای این معبود قربانی کرده‌اند. از آنجا که علاقه افراطی به چیزی تمام فکر انسان را به خود جلب می‌کند، جز آن نمی‌بیند و به غیر آن نمی‌اندیشد. انسانی که دل و جان خود را در عشق مال و شهوت باخته است و تمام سرمایه‌های خود را برای نیل به این هدف به کار گرفته است، این عشق هوس‌آلود پرده ضخیمی بر عقل و فکر او می‌افکند.
در اینکه انسان چگونه در عین علم به چیزی در آن چیز گمراه می‌شود، باید گفت انسان به فطرت خدادادی‌اش حق را از باطل تشخیص می‌دهد و هر نفسی به تقوا و فجور خود ملهم است، ولی تقویت جانب هوا و تایید شهوت و غضب، باعث پدید آمدن ملکه استکبار و حق‌کُشی می‌شود. وقتی چنین ملکه‌ای در نفس پیدا شد، قهراً آدمی مجذوب آن گشته و به عمل باطل خود مغرور می‌گردد. این ملکه نمی‌گذارد تا انسان توجه و التفاتی به حق داشته باشد. در چنین حالتی است که حق و باطل در نظرش مشتبه می‌شود. در حالی‌که انسان معیار و میزان تشخیص حق و باطل را در نهاد خود دارد.

[۷۲] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۱۸، ص ۱۷۳.

معیار ختم

اگر در قلب بسته شد، نه عقاید باطل و صفات رذیله از آن بیرون می‌رود، و نه عقاید حق و صفات نیکو در آن می‌نشیند، همان‌گونه که در مورد ظرف سربسته و سر به مهر، نه می‌توان گل و لای را از آن خارج ساخت، و نه می‌توان آب زلال را به آن وارد کرد. هر میزان که دل آدمی به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم گشته، به همان‌ اندازه از فهم آیات الهی محروم می‌گردد. معیار سنجش بیماری قلب نیز مقدار بی‌توجهی انسان به فهم آیات یا انزجار از آنهاست.

[۷۳] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، تحقیق و تنظیم: احمد قدسی، چاپ ششم، قم، اسراء، ۱۳۸۶ش، ج۲، ص۲۳۴.

مراتب ختم

این واژگونی دل از آلودگی به مکروهات آغاز می‌شود و به گناهان صغیره و سپس به کبیره می‌رسد و از اکبر کبایر که کفر به خداست، سر بر می‌آورد. هر گناهی که از انسان سر می‌زند، هر چند صغیره باشد، به همان‌ اندازه نور فطرتش را می‌پوشاند و آیینه دلش زنگ می‌زند و بین او و ادراکش، یعنی شناختن خدا، حجاب می‌گردد و فاصله می‌اندازد.

مفهوم شناسی طبع بر قلب

پس از بحث و بررسی «ختم» در قرآن، در این قسمت از مقاله، به بیان معنای «طبع» در قرآن پرداخته خواهد شد.

معنای لغوی طبع

در مفهوم شناسی واژه «طبع» آمده است که طبع، مهر و ختم بر چیزی است. «طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِم» یعنی آنکه میان خدا و بنده‌اش حد و نهایتی است که اگر بنده با انجام گناه به آن نهایت برسد، بر قلبش مهر زده می‌شود و تنها با دور شدن از آن موفق به خیر می‌شود.

[۷۴] فراهیدی، خلیل‌بن احمد، العین، تحقیق:مهدی مخزومی، ابراهیم سامرائی، قم، دارالهجره، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۲۳.

برخی دیگر از لغت‌پژوهان نیز طبع را مترادف ختم دانسته و چنین گفته‌اند که طبع همان ختم است و آن تاثیر در گِل و مانند آن می‌باشد و طبع در آیه «طَبَعَ اللّهُ علی قَلبِهِ» به معنای ختم می‌باشد. «طَبَعَ اللُّه عَلی قُلُوبِ الکافِرین» یعنی آنها توجه نمی‌کند و بر قلب‌هایشان پوشش و پرده‌ای است که آنها موفق به خیر نمی‌شوند.ابو اسحاق نحوی نیز طبع و ختم در لغت را دارای معنای واحدی می‌داند که آن پرده و پوشش بر چیزی و محافظت از ورود چیزی به درون آن است، همان‌طور که خداوند فرموده است: «اَم عَلی قُلُوبٍ اَقفالُها»

[۷۵] محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.

و «کلّا بَل ران عَلی قُلُوبِهِم».

[۷۶] مطففین/سوره۸۳، آیه۱۴.

اما ابن اثیر به هم‌معنایی «طبع» با «رین» اشاره کرده است، حال آنکه مجاهد، رین را آسان‌تر و ساده‌تر از طبع، و طبع را ساده‌تر از اقفال و اقفال را شدید‌تر از طبع می‌داند.

[۷۷] ابن منظور، جمال‌الدین محمد، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۸ق، ج۸، ص۲۳۲.

راغب، معنایی متفاوت با آنچه بیان شد مطرح می‌کند و ترداف کامل میان این دو واژه را نمی‌پذیرد. از نظر او، «طَبع» حالت دادن چیزی و آن را به شکلی درآوردن است، مانند طبع سکه و ضرب درهم. طَبع اعم از «ختم» و اخص از «نقش» است.

[۷۸] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چاپ چهارم، بی‌جا، طلیعه النور،

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.