پاورپوینت کامل مناجات عرفه امام حسین (علیهالسّلام) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مناجات عرفه امام حسین (علیهالسّلام) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مناجات عرفه امام حسین (علیهالسّلام) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مناجات عرفه امام حسین (علیهالسّلام) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
دعای عرفه
در این مقاله به بررسی گزیدهای از شرح دعای عرفه تصنیف مرحوم سید خلف میباشد، میپردازیم.
فهرست مندرجات
۱ – مقدمه
۲ – احوالات مولف
۲.۱ – قول مرحوم خوانساری
۲.۲ – قول مرحوم افندی
۳ – علت نگارش
۴ – اندکی از دعا
۴.۱ – مروری بر پارهای از لغات
۵ – اسراری از احوال اهل سلوک
۶ – طریق رسیدن به مؤثر
۷ – حال جمع و توحید
۷.۱ – مراحل وصول به حال جمع
۷.۲ – حایگاه احراز عرفان
۸ – وصول
۸.۱ – فرق جمع و وصول
۸.۲ – لوازم حال وصول
۸.۲.۱ – حال اتصال
۸.۲.۱.۱ – مراحل اتصالات
۸.۳ – وجوه استدلال بر وجود
۸.۳.۱ – توجیه اول
۸.۳.۲ – توجیه دوم
۸.۳.۳ – خیال و وهم در عرفان
۸.۳.۴ – دلیل توجیه دوم
۹ – پاسخ به یک ایراد
۱۰ – احتجاج با نمرود
۱۱ – ضرورت استدلال در خداشناسی
۱۱.۱ – پاسخ بر ضرورت استدلال
۱۱.۲ – دلیل بیتمکین بودن استدلال
۱۱.۳ – بطلان دلیل و برهان
۱۱.۳.۱ – دلیل اول
۱۱.۳.۲ – دلیل دوم
۱۱.۴ – بطلان استدلال نزد اهل عرفان
۱۱.۵ – تحلیل این فراز حضرت
۱۱.۵.۱ – وجه اول
۱۱.۵.۲ – وجه دوم
۱۱.۶ – مراد از شهود
۱۱.۷ – مراحل شهود
۱۲ – مقام محبت
۱۲.۱ – وفاداری به پیمان
۱۲.۲ – مطالعه عالم ملکوت
۱۲.۳ – اعلان امتثال
۱۲.۴ – درخواست لباس نورانی
۱۲.۵ – گزارش امام از مطالعه
۱۲.۵.۱ – تشبیه ورود امام
۱۳ – تجرید
۱۳.۱ – درجات تجرید
۱۴ – همت
۱۴.۱ – مراحل همت
۱۴.۲ – ذلت حضرت در برابر خدا
۱۴.۳ – طلب وصول
۱۴.۴ – دلیل وجود حق تعالی
۱۴.۵ – راهبری مطلق خدا
۱۵ – صدق و عبودیت
۱۶ – عناوین مرتبط
۱۷ – پانویس
۱۸ – منبع
مقدمه
نسخهای خطی از کتابی نفیس در شرح دعای «عرفه» ابا عبدالله الحسین (علیهالسّلام) نزد این جانب محفوظ است که به «مظهر العجائب و منبع الغرائب فی شرح دعاء سیدنا الحسین بن علی بن ابی طالب (علیهماالسلام)» نامبردار میباشد. از کتاب مزبور، که شرحی عرفانی و حکمی بر دعای «عرفه» است و از بهترین، مهمترین و پرارزشترین کتابها در شرح و گزارش دعای حضرت سیدالشهداست، با همه علاقهمندی و جستجو، نسخه دیگری ندیده و نیافتهام و همچنان سخت مشتاقم که نسخهای دیگر از آن به دست آورم و به تصحیح و چاپ آن، توفیق یابم (ان شاء الله!). چه، نسخه این جانب، آکنده از غلطها و لغزشهای املایی است.
احوالات مولف
پدرم، مرحوم حجه الاسلام والمسلمین سید محمد حجتی حسینی (اعلی الله مقامه الشریف)، به این کتاب، علاقه خاصی داشت و بارها به اهمیت و ارزش محتوای آن اشارت میفرمود. این بنده نیز وقتی در جستجوی سر دلبستگی پدر به این کتاب، مقداری از آن را مورد مطالعه قرار دادم، آن را سرشار از مطالب بسیار مفید و سودمند در شرح دعای «عرفه» حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) یافتم و پس از تفحص احوال مؤلف، دریافتم که وی، از بزرگان علم و از عرفای برجسته به شمار است.
قول مرحوم خوانساری
مرحوم خوانساری «سید محمدباقر خوانساری موسوی (متوفای ۱۳۱۳ هـ.)، مصنف «روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات». (رضواناللهعلیه) در معرفی مؤلف کتاب مینویسد:
«السید الاصیل والفاضل النبیل، خلف بن السید عبدالمطلب بن السید حیدر بن السید محسن بن السید محمد الملقب بالمهدی بن فلاح الموسوی الحویزی المشعشعی…» و سپس اضافه میکند که وی، از معاصران شیخ بهایی و میرزا محمد استرآبادی است و کتابهای متعدد و سودمندی در حدیث و کلام و منطق و نحو و امثال آن دارد و در این شمار، از کتابی با عنوان «مظهر العجائب» یا «مظهر الغرائب» در شرح دعای «عرفه» یاد میکند.
قول مرحوم افندی
در کتاب «ریاض العلماء»، «ریاض العلماء و حیاض الفضلاء»، تصنیفی است از عبدالله بن عیسی افندی تبریزی، از شاگردان نامدار علامه مجلسی (رحمهالله) در شرح احوال وی آمده است:
«سید خلف، زاهدی مرتاض بود که غذایش بس ساده و لباسش خشن، و از نظر عبادت نیز ضربالمثل بود. و تا وقتی که بینایی خود را از دست نداده بود، در تمام ایام سال روزهدار بود و نمازهای نافلهاش ترک نمیشد و در ایام هفته تا هر شب جمعه، قرآن را ختم میکرد، و مع هذا از شجاعترین و پرمهابتترین مردم عصر خود به شمار میرفت و دارای عزمی قاطع و قلبی نیرومند بود».
علت نگارش
سید خلف در مقدمه این کتاب، درباره سبب تصنیف آن مینویسد:
اطلاع یافتم که مولای ما امام حسین (علیهالسّلام) را دعایی است که در عرفات خوانده میشود؛ لذا در صدد به دست آوردن آن برآمدم و سعی و کوشش خود را برای یافتن آن به کار گرفتم تا آنکه خداوند متعال مرا به حج موفق ساخت و چنان موقفی را درک کردم و در زیر چادری به سر میبردم که در مقابل چادر عالم ربانی علامه عصر… میرزا محمد استرآبادی قرار داشت و با هم همین دعای عرفه را زمزمه میکردیم تا خواندن آن را به پایان رساندیم. آنگاه وی (استرآبادی) به من گفت: «بجاست این دعا، شرح و گزارش شود؛ پس تو آن را شرح کن.» و چون امتثال امر او را فرض و واجب برمیشمردم، به شرح آن آغاز کردم، و سرانجام به اتمام آن موفق شدم.
اندکی از دعا
اینک، ترجمه بخشی از آن کتاب نفیس عرفانی:
قسمتی از دعای «عرفه» و ترجمه شرح آن
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی تردددی فی الآثار یوجب بعد المزار، فاجمعنی علیک بخدمه توصلنی الیک. کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک. ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؟ ومتی یعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک؟ عمیت عین لا تراک علیها رقیبا، وخسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبک نصیبا!
الهی امرت بالرجوع الی الاثار، فارجعنی الیک بکسوه الانوار وهدایه الاستبصار حتی ارجع الیک منها، کما دخلت الیک منها مصون السرعن النظر الیها ومرفوع الهمه عن الاعتماد علیها، انک علی کل شی ء قدیر.
الهی! هذا ذلی ظاهر بین یدیک، وهذا لایخفی علیک؛ منک اطلب الوصول الیک، وبک استدل علیک، فاهدنی بنورک الیک، واقمنی بصدق العبودیه بین یدیک.
مروری بر پارهای از لغات
مزار، عبارت از مکانی است که از آن دیدار به عمل میآید.
خدمه، کاری است که خادم در مقام طاعت از مولی و سرور خود انجام میدهد.
صفقه: («الصفقه الخاسره»، معاملهای است که فرد از رهگذر چنین معاملهای از لحاظ خرید و فروش، زیان میبیند.) هر معاملهای را ـ که به عنوان خرید و فروش انجام میگیرد ـ «صفقه: کف زدن و دست به هم کوبیدن» مینامند؛ چون خریدار دست خود را به دست فروشنده میزند و یا دستها را به یکدیگر میکوبند. و اصولا هر چیزی که نواخته میشود و صدایی از آن به گوش میرسد از آن به «صفقه» تعبیر میشود…
المصون، یعنی محفوظ از نقص و تغیر.
اسراری از احوال اهل سلوک
در مطاوی این بند از دعای «عرفه» نکات سودمندی دیده میشود که بیانگر اسراری از احوال اهل سلوک و مردمی است که طریق حق را در مینوردند و راه وصول به مقام قرب را میپویند. و نیز متضمن بارزترین نکاتی است که هرگونه شک و تردید و ابهام را از قلب و درون میسترد؛ نکاتی که باید آنها را قانون و ضابطه ادب و نزاکت در پیشگاه الهی، و رهنمودی برای رسیدن به منتهای هدف مطلوب برشمرد:
طریق رسیدن به مؤثر
«الهی ترددی فی الآثار یوجب بعد المزار»… خدایا اگر توجه خود را بر بررسی آثار قدرت و دستآوردهای توانایی تو معطوف سازم و یک به یک آنها را تحت مطالعه قرار دهم تا تو را شناسایی کنم، همین امر موجب میگردد که راه وصال و دیدار تو دور و دراز گردد.
سید الشهدا (علیهالسّلام) به خدا عرض میکند: ای محبوب و مطلوب من، اگر خویشتن را ـ برای شناخت تو ـ در آثار و آفریدههای متکثر و آیات متنوع تو سرگرم سازم، و در لابلای شاخههای به هر سو سر کشیده آثار صنع تو، به این سو و آن سو کشانده شوم، موجب میگردد که از مؤثر، یعنی از تویی که این همه آثار را پدید آوردهای، به گونهای ناخوش آیند، دور و بیگانه شوم. و این کار بدان میماند که واقعیت مشهود را رها سازم و برای یافتن آن به جستجوی نشان و اثرش برآیم، و یا چنان است که از یقین روی گردانم و به دنبال خبر و گزارش از یقین تلاش کنم؛ و در نتیجه در پایگاهی از خیال محض به سربرم که به هیچ وجه مرا به دلیلی قاطع رهنمون نخواهد بود، و در میان فضایی از گمانها و احتمالات قرار گیرم که راه را فراسویم در رسیدن به محبوب مسدود سازد؛ زیرا اگر فرآوردهای جالب و شگفتانگیز، در دسترس احساس و تفکر کسی قرار گیرد، سزا نیست که نردبان احساس و اندیشه را هدف قرار دهد و بر آن بالا و پایین رود تا فقط درباره نظم و ترتیب و کیفیت ترکیب این فرآورده، نیروی فکر خود را به کار بگمارد، و در ماهیت این فرآورده، اندیشه خود را ایستا نگه دارد؛ بلکه باید بپوید و از این نردبان فکر و استدلال بگذرد تا آورنده و سازنده آن را شناسایی کند و دل به محبت کسی ببندد که آن را آفریده و لباس هستی را بر قامتش پوشانده است؛ و به گونهای این حقیقت را دریابد که چهره حق را با گسترهای فراگیر در تمام آفاق ـ علی رغم همه کثرات و اختلاف صور و نگارههای آثار ـ کشف و شهود نماید.
حال جمع و توحید
چون سید الشهدا (علیهالسّلام) میدانست که تفکر ایستا در آثار صنع الهی موجب بعد مسافت در وصول، و راهزنی سالک در پیمودن طریق به سوی مطلوب و مامول میگردد، از خدا درخواست میکند که قوای حسی و عقلی او را همبستگی بخشیده و در توجه و اهتمامش تمرکزی بیافریند تا پریشان خاطر نماند و از تفرق و تشتت اندیشه برهد؛ لذا از پایگاهی بعید برای تحقق قرب جوار، بانگ برمیآورد که:
«فاجمعنی علیک بخدمه توصلنی الیک». .. مرا در حضور خویش به خدمتی فرمان ده؛ خدمتی که راه وصول به تو را بر من هموار و نزدیک سازد.
یعنی خدایا، توجه و التفات مرا آنچنان به سوی خویش معطوف ساز که از آن پس به غیر تو ننگرم، و جز رضای تو، رضای هیچ کسی، حتی رضای خود را هم نپویم.
مقام «جمع» و همبستگی با خداوند (تبارک و تعالی) از شریفترین حالات است و خود این حالات از شکوهمندترین مقامات در سیر و سلوک بوده و در طریقه وصول، از نهایات به شمار است که نمیتوان حالی برتر از آن یافت. لذا آن حضرت، حال و مقام «جمع» را از خداوند متعال درخواست کرده است.
مراحل وصول به حال جمع
«جمع»، مقامی است محمود و اولین مرحله آن ـ که باید آن را مبدا و مرحله آغازین استقرار حال «جمع» دانست ـ «جمع العلم» میباشد که همزمان با وصول انسان به چنین مرحلهای همه علوم و آگاهیهایی که بر اساس حس به هم رسیدهاند و یقین را به ثمر رساندهاند، ذوب میگردند، و علم لدنی، طومار همه این معلومات و معارف را درهم میپیچید.
حایگاه احراز عرفان
در چنین پایگاهی از آگاهی است که انسان میتواند عنوان «عارف» نه «عالم» را برای خویشتن احراز کند؛ زیرا در طریق علم موانعی پدید میآید، و عالم و دانشمند به گاه اقامه دلیل، دستخوش تزلزل و تردید میگردد؛ اما اگر رشحهای از علم لدنی بر قلب سالک ببارد، به مرحله «جمع الوجود»، تعالی مییابد و دیوارههای مرز پایانی اتصال به حقایق ـ که این مرز، میان سالک و معبود و مطلوب او جدایی میافکند ـ فرو میریزد؛ بدانگونه که از رهگذر شهود، فنای در حق را به معاینه میبیند، و آمادگی برای رسیدن به مرحله «جمع العین» برای او فراهم میآید، که هرگونه اشاره و ارائهای اعم از اشاره محسوس و اشاره معقول از میان برمیخیزد؛ زیرا در چنین مرحلهای، حکم و داوری اشاره باطل میشود و ارزش خود را از دست مینهد… «ولیس وراء عبادان مزار». چنین حالی را باید همان مقصد و مقصود والا، و فنای در آن را مطلوب برین برشمرد که حضرت سید الشهدا (علیهالسّلام) با تعبیر «فاجمعی علیک» آن را از حضرت باری تعالی درخواست کرد.
و اینکه آن حضرت چنین حالی را با بیان «بالخدمه التی توصل الیک» برای خود تقاضا کرد ـ با اینکه «خدمت» از حالات اکتسابی است؛ لکن حال «جمع» حالی است وهبی و خدادادی ـ برای آن است که حضرت سید الشهدا (علیهالسّلام) میخواست انکسار و تواضع خویش را به خدا عرضه و از خدا توفیق چنین خدمتی را ـ که او را تا مقام وصول پیش میبرد ـ استدعا نماید؛ به این معنی که خود این خدمت و کوشش را به عنوان توفیقی از سوی خدا معرفی نماید و اعلام کند که محرک او در این سعی و خدمت، همان عنایت الهی است؛ زیرا خود برای خویشتن و در جهت دلخواه، آهنگ سعی و خدمت ننمود؛ چون چنین کوشش و تحرکی را صرفا برای وصول و رسیدن به وی از او مطالبه میکرد.
وصول
«وصول»، همان حالی است که مجرای عبور و گذر در جهت فراهم آمدن حال «جمع» و بلکه راس و سرآغاز سلوک میباشد که در نهایت، به تحقق حال «جمع» میپیوندد. بنابراین نباید «وصول» را ـ به خاطر آنکه در مضمون دعا، متاخر میباشد ـ در مرتبتی پیشتر از حال «جمع» تلقی کرد؛ زیرا وصول، مقدمه به هم رسیدن حال جمع و توحید است.
فرق جمع و وصول
در بیان فرق میان «جمع» و «وصول» باید گفت: قبلا یادآور شدیم که با «جمع الوجود» ـ یعنی همان مرحله میانین مراحل «جمع» ـ مقاطع و موانع پایانی اتصال از میان برمیخیزد و اتصال به هم میرسد. و درباره مراحل وصول نیز میتوان گفت: وصول، دارای لوازمی است که باید آنها را از احوال مهم و شکوهمند دانست، و همین احوال است که فرد را به حال «معرفت» میرساند؛ معرفتی که سرانجام آن «جمع و توحید» است.
لوازم حال وصول
لوازم حال وصول عبارتاند از: مکاشفه، مشاهده، معاینه، حیات، انفصال، و اتصال. و هر یک از این احوال، دارای درجات و مراحلی است که همگی آنها را در جای خود گزارش کردیم. اتصال اعتصام، اتصال شهود، اتصال وجود:
حال اتصال
اما حال «اتصال» و پیوستن به حق، معنایش چنان نیست که میان دو چیز آن چنان قرب و نزدیکی به وجود آید که هیچ مسافت و فاصلهای در مرتبت بین آن دو باقی نماند؛ بلکه هدف این است که آن اتصالی که برای مقربین فراهم میآید متحقق گردد؛ مانند حال اتصالی که برای حضرت مصطفویه (علیهوآلهاشرفالتحیه) به هم رسید، آنجا که خداوند متعال از چنین اتصالی بدینگونه بازگویه میکند: «ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین اوادنی»
[۱] نجم/سوره۵۳، آیه۸.
… آنگاه جبرائیل آنچنان اوج گرفت، و دوری و فاصله خود را با حضرت ختمی مرتبت (صلواتاللهوسلامهعلیهوآله) تقلیل داد و آنچنان بر قرب خود افزود که فاصله میان آن دو به اندازه پهنای دو کمان و یا مسافتی کمتر از آن رسید.
مراحل اتصالات
درباره «مسافت کمتر از پهنای دو کمان: اوادنی» عقل را یارای سخن نیست که آن را بیان و یا اندازهگیری کند. بنابراین، «اتصال به حق و پیوستن به او» دارای درجات و مراحلی متساوی و یکسان نیست؛ بلکه دارای مراتب متفاوتی میباشد که پایینترین آن، عبارت از «اتصال اعتصام» است که به میزان قصد و اراده، موانع را از میان برمیدارد و راه را برای انتقال به «اتصال شهود» میگشاید. و اتصال شهود، عبارت از اتصالی است که اگر فردی بخواهد بدان برسد باید از هرگونه علل و عوارض و بیماریهای دل رهیده بوده و از هرگونه استدلال و مطالبه دلیل در جهت اثبات مطلوب، بینیاز باشد. وقتی سالک به این مرحله رسید، این امید وجود دارد که بر نردبان «اتصال وجود» بالا رود و به حال «جمع» واصل گردد. آفتاب آمد دلیل آفتاب… یا من دل علی ذاته بذاته!
وجوه استدلال بر وجود
امام حسین (علیهالسّلام) به دنبال درخواست حال «جمع» از پی حال وصول، به خدای متعال عرض میکند:
«کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک». چگونه میتوان به چیزی، (یعنی اثری) که در وجود خود به تو نیازمند است بر وجود تو استدلال کرد؟!
درباره این سخن سیدالشهدا (علیهالسّلام) دو توجیه را میتوان اظهار کرد:
توجیه اول
وجود حضرت باری (تعالی) پدیدارترین وجود در عالم هستی است. و عبارتی که آن حضرت به دنبال آن میآورد، یعنی «ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک…» همین توجیه را تایید میکند؛ چنانکه آن را بیان خواهیم کرد.
توجیه دوم
کنه و حقیقت حضرت احدیت، مخفیترین چیزهاست؛ زیرا هر مقدمات علمی که فرد در طریق وصول به حق از آن بهره میگیرد، صرفا به مدد هدایت الهی است و این مقدمات به یاری نیرویی به نام عقل، که حق (تعالی) آن را در انسان به ودیعت نهاده است. برای وصول به نتیجه مرتب میگردد و عقل، خود مخلوقی از آفریدههای باری (تعالی) است و در وجود خود به خدا نیازمند میباشد، و عقلی که از دستاوردهای الهی است، او را نمیرسد که مستقلا در اثبات ذات حق و یا ادعای احاطه به کنه و حقیقت صفات او اعمال قدرت کند.
خیال و وهم در عرفان
میان عقل و خیال و وهم ـ حتی با کمک دقیقترین استدلال ـ از یک سو، و سرادق ذات حضرت ذوالجلال از سوی دیگر، دیواری از خفا و ابهام کشیده شده است که فتح باب آن از محالات به شمار میآید؛ اما علیرغم چنین بعد و دوری و خفا و ابهام، وجود او در نظر اهل عرفان از هر موجودی آشکارتر میباشد و از نظر اهل یقین و ایمان، از آفتاب در بهترین و روشنترین لحظات روز پدیدارتر است.
دلیل توجیه دوم
دلیل و قرینه توجیه اخیر، عبارت از این سخن حضرت سیدالشهدا (علیهالسّلام) است که عرض میکند:
«ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟». آیا غیر تو (یعنی آثار تو) دارای آنچنان ظهوری است که تو را نباشد تا بخواهد ظهور تو را وانمود سازد؟
بر این جمله تابناک، بارقهای از نور نبوت تابیده، و شبنمی از پرتو افشانیهای مشکات ولایت، آن را شاداب ساخته است. چه، به ما هشدار میدهد که تمام اشیا، آنچنان به او وابستهاند و وجود آنها و حیات آنها و قالبهای آنها آنچنان از فیض عنایت حق مدد میگیرد که اگر لحظهای از نظر رحمت او محروم و تهی گردند نابود شده و درهم فرو میریزند: «و گر نازی کند درهم فرو ریزند قالبها».
پس آنکه خود، اساس وجود هر چیزی است، خود دارای برهانی آشکارتر، و دلیلی استوارتر بوده و بالاتر از آن است که معلول او وی را اثبات کند، و ساخته دست قدرت او هستی او را ارزیابی نماید؛ زیرا وقتی ثابت شد که این مصنوع و فرآورده قدرت الهی در هر حال و شرایطی به صانع و آفریدگار خود از نظر وجود و دوام و بقا نیازمند است و در خود او چیزی فزون از هستی حق وجود ندارد که او را از مؤثر و هستی آفرین بی نیاز سازد، آیا این امکان برای او وجود دارد که واجب الوجود را ظاهر سازد و در مقام اثبات وجود او برآید؟
آری اگر طبع انسان، سلیم بوده، و از کدورات و تیرگیهای حس و خیال، زلال و پاکیزه باشد، در خور آن است که در مقام اثبات وجود ممکنات و تصدیق به نیاز آنها و تغیر و شدن و دگرگونی آنها، از طریق وجود صانع و آفریدگار آنها استدلال کند و از سوی حق در سوی خلق ره در نوردد؛ نه آنکه اثر و آفریده را پلی در سیر به سوی حق قرار دهد.
پاسخ به یک ایراد
آنگاه که ابراهیم (علیهالسّلام) به ملکوت آسمانها نگریست و از راه افول و غروب و ناپدید شدن ستاره و ماه و خورشید، استدلال کرد که اینها حادث هستند و به «محدث» نیازمند میباشند، رو به سوی خدایی آورد که صاحب عظمت و جبروت است و گفت: «انی وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض حنیفا وما انا من المشرکین»
[۲] انعام/سوره۶، آیه۷۹.
به سوی خدایی روی میآورم که به خلقت آسمانها و زمین آغاز کرد؛ آن هم با روح یکتاپرستی و در حالی که از مشرکین نیستم.
باید یادآور شد که این سخن ابراهیم پس از آنکه در مورد ستاره و ماه و خورشید، جمله «هذا ربی» را بر زبان آورد، به علت جهل و عدم آگاهی او نسبت به صانع و محدث این پدیدهها نبوده است؛ بلکه هدف ابراهیم (علیهالسّلام) مماشات و همزبانی با خصم، یعنی هماهنگی با بتپرستان و کسانی بوده است که این عناصر را پرستش میکردند تا از این راه، افکار آنها را وادارد که در برابر حق و توحید تسلیم گردند؛ چون آن حضرت احساس میکرد که خصم و طرف مقابل او از لحاظ معرفت دچار نارسایی و ضعف میباشد، لذا او را به تدریج با حق و توحید مانوس میساخت؛ چنانکه نمرود را با بهرهگیری از روش تدریج و مماشات به تسلیم در برابر حق واداشت.
احتجاج با نمرود
ابراهیم (علیهالسّلام) در مقام احتجاج با نمرود گفت: «ربی الذی یحیی ویمیت»… پروردگارم زنده میکند و میمیراند.
نمرود گفت: «انا احیی وامیت»… من نیز زنده میکنم و میمیرانم.
ابراهیم پس از مماشات با نمرود، به وی گفت: «فان الله یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب»… «فبهت الذی کفر…». این هر سه قسمت مجموعا آیه ۳۵۸ سوره بقره میباشد…
[۳] بقره/سوره۲، آیه۳۵۸.
خداوند متعال آفتاب را از مشرق برمیآورد، اگر تو راست میگویی، آن را از مغرب برآور؛
که از آن پس نمرود کافر دستش از دلیل تهی شد و مبهوت ماند.
ابراهیم (علیهالسّلام) اگر میخواست مماشات نکند، میتوانست همین دلیل اخیر را پیش از دلیل نخست مطرح سازد.
ضرورت استدلال در خداشناسی
اگر کسی این سؤال را به میان آورد: طبق برداشتی که از سخن سید الشهدا (علیهالسّلام) به عمل آمد، آیا این تصور به وجود نمیآید که نباید ما به قانون استدلال و راه بردن از آثار به مؤثر پایبند باشیم، بلکه شایسته است از آن برحذر بمانیم؟ با اینکه استدلال کردن در مسائل مربوط به توحید و خداشناسی بر همه مردم ضروری است؟
پاسخ بر ضرورت استدلال
میتوان به این توهم و تصور پاسخ داد: مراد و منظور این نیست که نباید از قانون استدلال مطلقا بهره جست؛ تکالیف دینی، همه مردم را در مسئله توحید، به استدلال ـ در حد وسع و تواناییشان ـ موظف میداند؛ یک کودک، آنگاه که به مرحله تمییز و تشخیص میرسد، به معرفت استدلال موظف میگردد، و ولی و سرپرست او مکلف است که او را بر طاعت از اوامر الهی تمرین دهد؛ و وقتی به سن بلوغ رسید، به طاعت مزبور، مکلف میشود و بدینسان همان اندازه که در معرفت و شناخت نیرومندتر میشود، وظیفهاش در طاعت سنگینتر میگردد.
و یا آنکه در اینباره میتوان گفت: طفل، قبل از آنکه نیروی استدلال در او به هم رسد، از راه تقلید، به طاعت از اوامر الهی میپردازد؛ و آنگاه که از قدرت کافی برای استدلال برخوردار شد موظف به استدلال و در نتیجه، مکلف به طاعتی مبتنی بر استدلال میگردد. و بدینسان در معارف و آگاهیها از مرتبه عوام مؤمنین، تعالی مییابد و به مرتبه «خواص» و از آنجا به «خواص الخواص» جابجا گشته و از ترقی و والایی برخوردار میشود.
وقتی انسان به این مرحله رسید و به مرتبت «اهل نهایات» در عرفان نایل آمد، استدلال او در ظهور وجود حق از راه ظهور وجود ممکنات ـ یعنی پدیدههایی که در وجود خود به وجود حق نیازمندند ـ نوعی از هذیان به شمار میآید که ظهور آثار را پلی برای ظهور وجود مؤثر قرار دهد، و به اصطلاح در امر توحید به استدلال روی آورد. یکی از ارباب قلوب، حال اهل دلیل و برهان را چنین توصیف میکند: «پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین، سخت بیتمکین بود». این شعر از جلال الدین محمد مولوی رومی است.
دلیل بیتمکین بودن استدلال
این گفتار سیدالشهدا (علیهالسّلام) است که از پی سخن پیشین ـ بلافاصله ـ میفرماید:
«متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؟ ومتی بعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک؟»
اگر به مضمون این سخن توجه نماییم به روشنی درک میکنیم که مقصود سیدالشهدا (علیهالسّلام) آن است که ظهور وجود حق به گونهای است که به هیچگونه دلیلی ـ که او را اثبات کند ـ نیازی ندارد؛ زیرا دلیل، عبارت از ترتیب مقدمات معلوم و عناصر شناخته شده ذهنی برای رسیدن به مجهولاتی تصوری و یا تصدیقی است که نتیجه آن معلوم گشتن یک امر مجهول میباشد. اما اگر چیزی به سبب کمال ظهور و پدیدار بودن و آشکار بودن، طوری باشد که هیچ چیزی روشن تر از آن قابل تصور نباشد ـ و حتی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 