پاورپوینت کامل مکاتب اجتهادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مکاتب اجتهادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مکاتب اجتهادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مکاتب اجتهادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل مکاتب اجتهادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
مصاحبهای که پیش رویتان قرار دارد، گفتوگویی است با استاد گرانقدر حجتالاسلام والمسلمین شبزندهدار که به بررسی مکاتب نجف، سامراء، کربلا و قم پرداخته شده و از مسائلی نظیر رشد علمی، تفاوتها و بزرگان هر مکتب سخن به میان آمده است و در پایان روش فقاهتی صاحب جواهر به طور خاص مورد بحث قرار گرفته است. (این مصاحبه توسط آقای سلمان دهشور آنجام گرفته و تقریر شده است).
فهرست مندرجات
۱ – تفاوت مکاتب به لحاظ روش علمی
۲ – مقایسه مکتب کربلا با نجف
۲.۱ – افراد شاخص مکتب کربلا
۲.۲ – انتقال مباحث شیخ به کربلا
۲.۳ – تفاوت محتوایی مطالب
۲.۴ – مقرّر ضوابط الاصول
۲.۵ – تفاوت مطالب غایهالمسؤل با شیخ
۲.۶ – نظم و شکلدهی مطالب
۲.۷ – تفاوت دو مکتب در زمان شیخ
۲.۸ – اوضاع نجف به نقل از انوار المعرفه
۲.۹ – تحلیل مکاتب موجود زمان شیخ
۳ – تأثیر حوزه سامرا بر علم اصول
۴ – مکتب قم
۴.۱ – سیر تاریخی
۴.۲ – اختلاف در معیار با نجف
۴.۲.۱ – اختلاف اول
۴.۲.۲ – اختلاف دوم
۴.۲.۳ – اختلاف سوم
۴.۲.۴ – اختلاف چهارم
۴.۳ – دو نقطه افتراق مکتب نجف و قم
۴.۴ – نوع برخورد با فلسفه
۴.۵ – مسأله انحلال
۴.۶ – عنایت به اصول فقه
۴.۷ – میزان تتبع مکاتب
۴.۸ – منظور از منهج بحثی
۴.۹ – تقسیم علما از لحاظ دقت علمی
۵ – مکتب فقهی صاحب جواهر
۵.۱ – ویژگیهای مکتب صاحب جواهر
۵.۲ – خصوصیات صاحب جواهر
۵.۲.۱ – خصوصیت اول
۵.۲.۲ – خصوصیت دوم
۵.۲.۳ – خصوصیت سوم
۵.۲.۴ – خصوصیت چهارم
۶ – مسأله انضمام ادله
۷ – رجال و حجیت خبر واحد
۸ – پانویس
۹ – منبع
تفاوت مکاتب به لحاظ روش علمی
پاورپوینت کامل مکاتب اجتهادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint سامرا، نجف، کربلا و قم، از لحاظ روش علمی و تعلیمی چه تفاوتهایی با هم دارند؟
بررسی محتوا و مسلک مکتب نجف و سامرا:
مکاتب نجف و سامرا از لحاظ محتوا و مسلک بعد از شیخ ظاهراً متحد هستند؛ زیرا عدهای از تلامذه شیخ که نزد مرحوم میرزای شیرازی تلمذ میکردند، به سامرا منتقل شدند؛ لذا سامرائیها همان مطالب را ترویج کردند؛ البته ممکن است در سبک درسی اختلاف داشته باشند، ولی محتوا همان است.
مقایسه مکتب کربلا با نجف
افراد شاخص مکتب کربلا
افراد شاخص مکتب کربلا و مطالب محتوایی آن:
در کربلا افرادی مثل صاحب فصول و صاحب ضوابط و مرحوم اردکانی وجود داشتند که خودشان دارای مکتب بودند و مطالبشان با حرفهای شیخ متفاوت بود.
اکثر قریب به اتفاق مباحث کتاب غایه المسئول، مباحث الفاظ است، و مقداری بحث ظن و حجیت خبر واحد؛ آیا میتوان گفت در مکتب کربلا روی مباحث الفاظ و اینگونه مباحث کار میکردند؛ چرا که اصول عملیه هنوز منقح نشده بود و مباحث به صورت پراکنده مطرح میشد.
خیر؛ آن مباحث منظم است.
انتقال مباحث شیخ به کربلا
آیا شیخ، هم مباحث اصول عملیه و هم بحث قطع را منقح کردهاند؟
این مطالب در کلمات و کتب مکتب کربلا وجود دارد؛ البته نه به شکلی که شیخ مطرح کرده است. میتوان گفت اصل مباحث تعادل و تراجیح و استصحاب برای مکتب کربلا است؛ این مطالب از شریف العلما که ساکن کربلا بود شروع شد. البته بعضی هم ادعا کردهاند که رسائل، تقریرات درس شریف العلماست؛ گرچه بعید میدانم. البته افراد اصلی حوزه کربلا، همان فاضل اردکانی و صاحب ضوابط و صاحب مفاتیح بودند.
مطالب شیخ به کربلا منتقل میشد و مورد نقد و بررسی قرار میگرفت؛ اما پایه مباحث و افکار، مطالب شیخ نیست.
مرحوم آقای شیخ مرتضی حائری در کتاب خاطراتشان به نام «سرّ دلبران»، داستانی را نقل کردهاند که در سفری که شیخ برای زیارت به کربلا مشرف میشود، میرزای شیرازی هم در خدمت ایشان بود. جناب میرزا به درس فاضل اردکانی میرود و اردکانی مطلب شیخ را – که در درسشان به ایشان ملا مرتضی میگفتند – نقل و نقد میکند. در بازگشت وقتی سوار قایق میشوند، همان اوایل راه، مرحوم میرزا برای شیخ نقل میکند که فاضل اردکانی چنین مناقشهای کرد؛ شیخ همانجا به فکر فرو میرود و تا نجف ایشان همینطور متفکر بود و در نجف میپذیرد که اشکال به ایشان وارد است.
آقای حائری در آن کتاب نوشتهاند که وقتی ما رسائل را خدمت آقای محمدتقی خوانساری میخواندیم، ایشان گفتند اشکال در بحث استصحاب کلی قسم ثانی بوده است.
تفاوت محتوایی مطالب
تفاوت محتوایی مطالب مکتب کربلا و نجف:
تقریرات اردکانی به نام غایه المسئول، به کوشش مرحوم شهرستانی از تلامذه فاضل اردکانی، توسط مؤسسه آل البیت چاپ شده است. از نظر محتوایی هر کسی این کتاب را مطالعه کند، میبیند که سبک و حرف و مطالب تقریر شده، غیر از رسائل و مباحث شیخ است.
باید گفت کربلا پدر نجف بعد از شیخ است؛ زیرا هنگامی که شریف العلما در کربلا ساکن بود، شیخ نزد او تلمذ کرده و مبدأ بسیاری از افکار شیخ، از آنجا بوده است و جوانههایش در کلمات شریف العلماست؛ حتی بعضی از اساتید بزرگ به طور جزم گفتهاند که رسائل، تقریرات درس شریف العلماست؛ یعنی تألیف ابتدایی شیخ اعظم نیست. بنابراین مکتب کربلا در مباحث علمی مکتب نجف نقش زیادی دارد، ولی من بعید میدانم اینطور باشد.
مقرّر ضوابط الاصول
مجله فقه: «ضوابط الاصول»، تقریرات شریف العلماست؟
«ضوابط الاصول»، تقریرات شریف العلما نیست؛ این دو کتاب در عرض هم هستند. کتاب دیگری به نام «القواعد الشریفه» موجود است که مقرر آن سید اسدالله بروجردی است و این کتاب تقریر مطالب شریف العلماست، ولی صاحب ضوابط الاصول، مرحوم قزوینی، احتمالاً نزد شریف العلما تلمذ هم نکرده باشد.
تفاوت مطالب غایهالمسؤل با شیخ
مجله فقه: درباره تفاوتهایی که شما در کتاب غایه المسئول با مطالب شیخ اعظم مشاهده کردید، توضیح بیشتری بفرمایید.
بیشتر مطالب آنجا شبیه افکار شیخ نیست؛ سبک طرح مطالب و مباحث، مانند سبک فصول و هدایه المسترشدین است؛ البته هر متفکری یک استدلالی دارد، ولی سبک، همان سبک است.
نظم و شکلدهی مطالب
آیا میتوان گفت در مکتب کربلا اجمالاً نظم و شکلدهی مباحث، مانند مطالب نجف نبود؛ مثلاً نظم و منهج مباحث فصول یا قوانین – البته قوانین، قانون قانون پیش میرود – به صورتی که شیخ مثلاً مجاری اصول عملیه و قطع و… را منقح کردهاند، نیست.
همانگونه که بیان کردم سبک کربلا و پایه مباحث، همان سبک و مباحث قوانین و فصول است؛ چون نظم مسائل قوانین و فصول غیر از رسائل شیخ است؛ مثلاً مقداری از مباحث آنها درباره قرآن است، بعد بحث سنت و خبر واحد و مباحث تعارض و غیره، برخلاف مباحث شیخ که از قطع شروع میشود و تعارض را در آخر و بعد از اصول عملیه طرح میکند. مسائلی که در حجیت خبر واحد طرح میشود نیز همینگونه است؛ در کتاب مفاتیح الاصول بحث عدالت را مفصل بحث کرده، حتی از حجیت فقه الرضا هم بحث شده است، ولی مانند شیخ بحثهای قطع و ظن و شک را بها نمیدهند و در مبحث مستقلی از آن بحث نمیکنند؛ اگرچه نفس این مسائل تقریباً در کلمات آنها هم به ترتیب دیگری وجود دارد.
تفاوت دو مکتب در زمان شیخ
تفاوت نجف و سامرا در محدوده زمانی شیخ اعظم:
دو مکتب نجف و سامرا با اختلافاتی که در سبک تدریس و تعمق در مباحث دارند، از نظر علمی در یک مسیر هستند، ولی مکتب کربلا متفاوت است.
تفاوتهایی که درباره دو مکتب نجف و سامرا بیان داشتید، مربوط به زمانهای خاصی است و تا امروز اینطور نبوده است؛ این نکات مربوط به زمان شیخ تا حدود پنجاه یا چهل سال بعد از شیخ میشود، ولی بعداً اوضاع فرق کرده است.
در نجف اشرف بعد از شیخ اعظم، افکار شیخ بیشتر اهمیت داشت و تقریر میشد. یکی از تلامذهای که آن عصر را درک کرده و برای تحصیل به نجف رفته بود، آقای شیخ اسماعیل محلاتی است؛ وی از اجلاء است؛ هم از نظر علمی و هم از نظر تقوا خیلی بالاست و آشنایی من با ایشان، با توصیه آقای حاج آقا مرتضی حائری شروع شد.
ایشان در پایان کتاب «انوار الهدایه و المعرفه» که در عقائد نوشته شده، احوالات خودش را بیان کرده است و بعد به مناسبت بیان احوالاتش، اوضاع نجف و سامرا را توضیح میدهد. از بیان ایشان آشکار میشود که هم خبره فن است و هم از نزدیک اوضاع را دیده است.
اوضاع نجف به نقل از انوار المعرفه
اوضاع نجف به نقل از کتاب انوار المعرفه:
در این کتاب آمده است: مجالس تدریس در این ارض مقدس زیاد بود؛ اول همه از حیث اجتماع و تهاجم طلاب، مجلس درس سید بزرگوار جناب آقای آقا سید حسین تبریزی کوه کمرهای بود، (ایشان، عموی مرحوم حجت هستند) که در ضبط مطالب شیخ بکلِّها فقهاً و اصولاً در غایت اتقان، عِدلی برای او نبود.
از آنجا که غایت مقصد نوع محصلین آن دوره، فهم مرادات شیخ و اطلاع بر مقاصد او بود و این مطلب به نحو اتم و اولی در محضر آن سید بزرگوار حاصل بود، لهذا هجوم طلاب بر او بیشتر از سایرین میشد.
از اینجا میفهمیم که بعد از شیخ تا مدتها نجف تحت سیطره افکار شیخ بوده و توضیح و شرح مطالب شیخ مد نظر قرار داشته و تصرف در افکار شیخ در آن زمان، کمتر مورد نظر بوده است. مرحوم محلاتی در ادامه مینویسد:
بعد از آن مرحوم (سید حسین تبریزی کوه کمرهای)، مرحوم سید بزرگوار جناب الحاج میرزا محمدحسن شیرازی بود… چون که مبنای درس آن مرحوم بر نقل و حکایت مطلب غیر نبود، بلکه هر مطلبی را از همه جهت باید تحت نظر قرار دهد و به آن نظر ثاقب و حدس صائبی که داشت، که آن هم از غرائب دهر بود، زیر و بالا کند و این مسلک گذشته از اینکه فوق طاقت اواسط طلاب بلکه اواخر آنها که نظر عمیقی نداشتند بود، موجب میشد که هر مسئله طول میکشید و دیر پیش میرفت، لهذا جمعیت درس او کمتر بود.
آقای حائری هم نقل کردهاند که فردی برای تحصیل به سامرا میرود؛ میرزا گاهی عصرها کنار دجله میرفتند و این آقا هم میرود. میرزا سؤال میکنند: درس ما را چطور دیدی؟ میگوید: آقا خیلی طولانی است. میرزا که میبینند ایشان خوشش نیامده، میفرمایند: ما نمیخواهیم مطالب را برف انبار کنیم، میخواهیم یک مسئله حل بشود.
گاهی یک بحث، هفت ساعت طول میکشید و ایشان رسمش این بود که از همه نظر میپرسیدند و در آخر خودشان جمعبندی میکردند. این دومین مجلس درس در نجف بود.
یکی دیگر از مجالس این ارض مقدس، محضر مبارک جناب حاج میرزا حبیبالله رشتی بود که از اولین نمره تلامذه بزرگ شیخ است. وی شخص متصرف واسع الفکری بود که در هر مطلبی به تصرفات بدیع خود داخل و خارج میشد. تصنیفات فقهی و اصولی آن مرحوم، شایع و از قوه نظر و کمال علمی، برای کسی که اهل خبره بوده باشد به خوبی حاکی است.
تحلیل مکاتب موجود زمان شیخ
تحلیل مکاتب موجود آن زمان طبق نقل کتاب:
از مطالبی که نقل شد، نکاتی به دست میآید:
اول اینکه تفاوت مکتب سامرا و نجف این بود که در سامرا سبک میرزای شیرازی به جای نقل کلمات، تعمیق در مسائل و ژرفاندیشی بود. سبکشان این نبود که مطالب نقل شود، بلکه نظریهپردازی و ژرفنگری میکردند.
سبک مرحوم رشتی برخلاف میرزا، نقل کلمات بود؛ کتابشان را نگاه کنید، اقوال را جمع میکند، البته بررسی هم میکند، ولی شیوهاش این است که اقوال را از کتابهای مختلف جمع و سپس نقد کند.
یک سبک هم مثل درس آقا سید حسین کوه کمرهای بود که در همان محدوده نقل و تقریر حرفهای شیخ بوده است.
پس در نجف دو سبک وجود داشت، ولی سبک تعمیقی میرزا بعد از ایشان تعطیل میشود، تا زمان آخوند پیش میآید. آخوند هم از فرآوردههای میرزای شیرازی است؛ با نگاهی در فقه و اصول آخوند، در مییابیم که نقل اقوال آنچنان نیست، ایشان خودشان ژرفاندیشاند و این یک خصیصهای است که ما در این زمان میبینیم.
خصیصه دیگری که در نجفیها بیشتر متداول بوده ولی در قمیها وجود نداشت، با وجود اینکه شاگردان آنجا بودند اما به آن سبک اقبال نداشتند و آن را ادامه نمیدادند، این است که نجفیها معمولاً در ابتدای ورودشان به مسائل فقهی، به دنبال تأسیس اصل هستند؛ به این معنا که اگر در مسئلهای دلیلی نبود، مقتضای اصل چیست؟ گاهی این بحث، طولانی و عمیق و مشکل است، در حالی که در مسئله اتفاقاً دلیل هم موجود است و نیاز به آن اصل مؤسّس نیست؛ این یک سبک مخصوص به نجف است. اشخاصی مثل آقای حائری و آقای بروجردی و اعاظمی که در نجف بودند و به قم آمدند، این سبک را نداشتند؛ زیرا نظرشان این بود که وقتی دلیلی در مسئله وجود دارد، تأسیس اصل لزومی ندارد، و اگر در جایی احتیاج باشد، بحث اصل را مطرح کرده و آن را باز میکنیم. لذا این تفاوتی است که از نظر روشی و منهجی، بین دو مکتب نجف و قم دیده میشود.
به نظر بنده اختلافات مسالک این بزرگان بیشتر در روشهای علمی یا تدریسی یا تدوینی است، و اینکه در موقع بحث کردن اول سراغ اصل برویم یا نه؛ اما در محتوا و مخصوصاً در فقه، تفاوت زیاد معنا ندارد؛ چون فقه یک علم منقول است و مهم این است که آن امر ثابت نفسالامری را کشف بکنند.
تأثیر حوزه سامرا بر علم اصول
نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که حوزه سامرا از جهت تعمیق مباحث اصولی خیلی مؤثر بوده؛ یعنی امتیاز کار میرزای شیرازی این است که قوت و نیرویی به علم بخشیده و بزرگانی که منشأ آثار شدند، مثل آقای نائینی و آقا ضیاء و مرحوم صاحب کفایه، در حقیقت نقطه عطف هستند. مرحوم آخوند صاحب کفایه، از لحاظ عمق بخشیدن قبل از این دو محقق قرار دارد، اگرچه از نظر رتبه، آقای نائینی و آقا ضیاء در رتبه تلامذه آخوند قرار میگیرند؛ اگرچه آقای نائینی خیلی تلمذ نکرده، برخلاف آقا ضیاء و محقق اصفهانی و مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی، که افراد دقیقی بودند و علم اصول را پیش بردند؛ اینها مرهون زحمات میرزای شیرازی و آن سبک هستند؛ البته همه مطالب از شیخ است، اما زحمات میرزای شیرازی و تربیتها و تعمیقهای ایشان، مؤثر واقع شده است.
من شنیدهام که آقای خوئی به مبالغه میفرمودند اگر آقا میرزا محمدتقی شیرازی ادعای نبوت بکند و معجزه خودش را اصول قرار بدهد، سزاوار است قبول شود. البته آقای خوئی درس میرزای دوم (میرزا محمدتقی شیرازی) نرفته، بلکه درس آقا میرزا علی آقا شیرازی میرفت؛ از ایشان سؤال میشود که چرا درس میرزا محمدتقی نرفتید، ایشان میگفتند نمیتوانستم مطالبش را جمع بکنم.
مطالبی که فرمودید، حدود پنجاه سال بعد از شیخ اعظم است، اگر ممکن است بعد از این پنجاه سال مکاتب را پیگیری کنید.
استاد: در ادامه، ظاهراً مکتب سامرا و کربلا منتفی شدهاند. سامرا یک سال بعد از میرزا برقرار بود، و از اعاظمی که آنجا بودند مثل میرزا محمدتقی شیرازی و محقق فشارکی، آثار چندانی بر جای نمانده است؛ از آقای شیرازی اصول مکتوبی باقی نمانده است و از مرحوم فشارکی هم کتاب مختصری مانده است، البته حرفهای مهم ایشان را حاج شیخ عبدالکریم در کتاب درر الفوائد جمع کرده است.
در ادامه باید مکتب قم و نجف را بررسی کرد.
مکتب قم
سیر تاریخی
در زمان شیخ اعظم و میرزای شیرازی، میتوان گفت قم از لحاظ علمی مکانی نبود که مکتبی در آن باشد. پس از آنکه قم حوزه مهمی شد، باید گفت تقریباً ولید نجف است؛ یعنی تحصیل کردههای نجف، مانند آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم آمدند. ایشان ولید نجف و سامرا است و تحصیلات ابتدایی و سطوحشان در کربلا بوده است. آقای حاج شیخ، محضر فاضل اردکانی را درک کرده اما تلمذ نکرده است؛ زیرا هنوز به حد خارج نرسیده بود و سطوح میخواند. فاضل اردکانی به ایشان میگوید شما به سامرا برو و آنچنان نامهای به میرزای شیرازی مینویسد که وقتی میرزا نامه را میخواند، میفرماید: «نامه را طوری نوشتهاند که من به ایشان ارادت پیدا کردهام».
بعد به امر مرحوم میرزای شیرازی، پسر مرحوم شیرازی آقا سیدعلی با آقای حائری، خدمت میرزا محمدتقی شیرازی، معروف به میرزای شیرازی دوم تلمذ میکنند؛ بعد خدمت آقا سید محمد فشارکی، که از تلامذه میرزای شیرازی بود، درس را ادامه میدهند.
افراد دیگری مثل آقای بروجردی، شاگرد آخوند صاحب کفایه بودند. آیات ثلاث، آقایان خوانساری و صدر و حجت، شاگردهای نجفاند و تلامذه آقای نائینی و آقای آقا ضیاء عراقی به شمار میروند. میتوان گفت که نجف، سامرا و قم، سه ضلع یک مثلث بودند، منتهی تفاوتهایی داشتند.
اصول قم را بیشتر در اصول مرحوم امام و مرحوم آقای داماد و مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری میتوانیم جستوجو کنیم؛ چون اینها ولید نجف به آن معنا نیستند، بیشتر خودشان تولید علم کردهاند؛ مرحوم امام و آقای حائری زیاد استاد ندیدهاند؛ برخلاف آقای خوئی که پنج استاد دیده است: حاج میرزا علی شیرازی، آقای نائینی، آقای آقا ضیاء، آقای اصفهانی، و آقا شیخ الشریعه؛ و احتمالاً خودشان در معجم الرجال الحدیث اینها را به عنوان اساتیدشان ذکر کرده باشند. فکر میکنم مرحوم امام یک دوره کامل اصول از آقای حاج شیخ عبدالکریم ندیده باشند. ایشان در مدت چند ماهی که در قم بودند، در درس آقای بروجردی و یک مقدار در درس محمدحسین مسجدشاهی صاحب وقایه الاذهان، شرکت کردهاند و ظاهراً خدمت آقای یثربی، سطح یا کمی درس خارج خوانده باشند. بنابراین بیشتر کار شخصی و استعدادهای شخصیشان بوده که به اینجا رسیدهاند. از حاج شیخ محمد شاهآبادی نقل شده است که اگر امام به اندازه آقای گلپایگانی و آقای اراکی در فقه کار کرده بود، به خاطر استعداد قوی که داشت، اعلم من فی الارض میشد.
اختلاف در معیار با نجف
اختلاف مرحوم امام و مرحوم آقای حائری با نجف زیاد است؛ مخصوصاً معیارهای دو مکتبی اینجا مشهود است.
لطفاً اختلافات را روشن کنید و اهم این اختلافات را توضیح بدهید.
اختلاف اول
اختلاف اول در مسئله انحلال است، که در مکتب آقای نائینی و مکتب نجف در خیلی از ابحاث نقش عمدهای دارد؛ البته مرحوم آقا ضیاء منکر انحلال است، مگر در موارد بسیار نادر، که شاید خارج از محل نزاع است و آن را همه قبول دارند؛ اما در آنجایی که محل کلام است، نجفیها به مسئله انحلال اهمیت میدهند و زیاد مطرح میکنند، اما قمیها اینطور نیستند.
اختلاف دوم
اختلاف دوم در مسئله خطابات قانونیه است، که به نظر حضرت امام قدرت و التفات، شرط نیست، بلکه به غیر قادر، عاجز، ناسی و غیره میتواند تکلیف قانونی بشود. ایشان در موارد بسیاری از این مسئله بهرهبرداری میکند و از تفاوتهای اساسی به شمار میرود.
اختلاف سوم
اختلاف سوم در مسئله «لا ضرر» یا «لا حرج» است؛ البته در «لا ضرر» که نوعاً فقها آن را حاکم بر ادله میدانند، حضرت امام «لا ضرر» را نهی سلطانی میدانند و میفرمایند حکومت بر ادله ندارد؛ لسانش نهی است، اما نه نهیای که تحریم الهی باشد، بلکه تحریم سلطانی است که پیامبر اکرم (ص)، به این جهت که سلطان امت است، طبق اختیاراتی که داشت نهی میکرد. لذا ایشان قاعده لا ضرر را که در فقه کاربرد بسیاری دارد، قبول ندارند.
اختلاف چهارم
اختلاف چهارم در مسئله ترتب است؛ البته آقای آخوند هم منکر ترتب است، ولی نجفیها مثل آقای نائینی و آقای آقا ضیاء و آقای اصفهانی قائل به ترتب هستند. حضرت امام هم منکر ترتب است و مبانی ایشان در بسیاری از مباحث دیگر اصول متفاوت است. آقای حائری و آقای داماد هم اینگونه بودند.
در هر حال، میتوان گفت مکتب قم و مکتب نجف دو مکتباند و اساتیدی که الآن حضور دارند واضح است که دو طرز فکر دارند؛ اساتیدی مثل آقای مؤمن، مرحوم آقای فاضل و آقای مکارم، با آنهایی که نجفی هستند فرق میکنند، مثل آقای تبریزی و آقای وحید و اساتید دیگری که تحصیلاتشان از آنجا آغاز شده است؛ این تفاوت در استنباط و اصول و فقهشان مشهود است.
البته میتوان گفت نزد عمده قمیها اصول آقای نائینی نسبت به اصول آقا ضیاء و اصول آقای اصفهانی، بیشتر رونق دارد و قابل قبول است و شاید در خود نجف هم اینطور باشد. درست است که قمیها به محقق بودن آقا ضیاء و اصفهانی معترف هستند، ولی اصول آقای نائینی مقبولتر افتاده و حتی خود آقا ضیاء به تقریرات آقای نائینی تعلیقه زده است؛ یعنی خود آقا ضیاء هم به مقام میرزای نائینی معترف بوده است و در اصفهان نزد آقای نائینی سطح خوانده است. آقای اصفهانی هم در اوائل امرشان متهم میشوند که اصول را در قالب فلسفه ریخته است و لذا به حاشیه میرود، و حتی بعضی از بزرگان آن عصر وقتی جلد اول نهایه الدرایه را میبینند، میگویند مطالب فلسفی اینجا ریخته شده است.
دو نقطه افتراق مکتب نجف و قم
به دست آوردن یک وجه جامع که تطور داشته باشد و به وسیله آن بتوانیم تفاوت این دو مکتب را بهدست آوریم، مشکل است؛ اما با توجه به سیطره علمی افراد، میتوان دو تفاوت را بهدست آورد:
تفاوت اول این است که قمیها در بررسی اسناد روایات، وثاقت راوی، آنهم وثاقت منصوص را مد نظر قرار نمیدهند، بلکه معیارهایشان شهرت و انجبار به شهرت و تراکم قرائنی است که ممکن است این خبر را به رغم اینکه رجالش توثیقی ندارند، به شأن حجت برسانند. این ملاکها در همه بزرگان وجود دارد؛ امام، آقای حائری و بقیه اینطور هستند. این نکته در نجف هم رایج بوده و تقریباً این سبک آقای خوئی است که بر خلاف مشی میکند و وثاقت منصوص را قبول میکند، ولی آقای نائینی و آقا ضیاء و آقای اصفهانی، و حتی معاصرین آقای خوئی، مثل آقای حکیم و آقای شاهرودی اینطور نیستند؛ بنابراین نمیتوان به طور قطع گفت این مسئله، تفاوت مکاتب نجف و قم است؛ ممکن است فردی از اینجا و فردی از آنجا باشد؛ اما اگر نجف را در این اواخر در سیطره آقای خوئی حساب کنیم، میتوان قائل به این تفاوت شد.
تفاوت دوم اینکه در دریافت عرفیات با هم اختلاف دارند؛ البته در منهج متفاوتاند و در کبریات اختلاف دارند و یکی این طرف را و یکی آن طرف را میگوید، که این اختلاف مسالک نیست، بلکه اختلاف در منهج بحث است.
نوع برخورد با فلسفه
آیا نمیتوانم بگوییم یک جامعی وجود دارد و آن اینکه همه قمیها مخالف داخل کردن فلسفه هستند، البته بعضی از ریشه مخالفاند، حال یا به این دلیل که مباحث فلسفی، حقیقی است و مباحث اصول، اعتباری است، لذا معتقدند نباید داخل شود، اما نجفیها فلسفه را داخل میکنند. آقایانی که خیلی فلسفه کار کردهاند، مثل علامه طباطبائی و مرحوم امام خیلی اشکال میکنند که بین مباحث خلط شده است، مثلاً قاعده الواحد را مربوط به فعل خدا میدانند، اما مرحوم آخوند این قاعده را در مبحث موضوع علم اصول، و خیلی موارد دیگر دخالت داده است. این به نظر شما یک جامع نیست؟
به سختی میتوان درباره نجفی که به مخالفت فلسفه معروف است و اصلاً آنجا فلسفه تدریس نمیشد، بگوییم فلسفه را دا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 