پاورپوینت کامل مسلمانان شدن راهب ۲۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مسلمانان شدن راهب ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مسلمانان شدن راهب ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مسلمانان شدن راهب ۲۹ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل مسلمانان شدن راهب ۲۹ اسلاید در PowerPoint (واقعه کربلا)
بنا بر گزارش برخی از مورخان و مقتلنویسان، ماموران عبیدالله بن زیاد هنگام بردن سرهای شهدای کربلا و اسرا به شام، در برخی از شهرها و آبادیها، برای استراحت و تجدید قوا، توقف میکردند؛ در این توقفگاهها، گاه امور خارقالعادهای رخ میداد. یکی از امور خارقالعادهای که برخی از مورخان، محدثان و مقتلنویسان در جریان بردن سر امام حسین (علیهالسّلام) به شام، نقل کردهاند، ماجرای سخن گفتن سر امام حسین (علیهالسّلام) با یک راهب و اسلام آوردن وی، و سپس دگرگونی سکههای طلا یا نقرهای است که راهب در قبال گرفتن سر امام به ماموران داده بود.
فهرست مندرجات
۱ – گزارش راوندی
۲ – گزارش دیگران
۳ – پانویس
۴ – منبع
۱ – گزارش راوندی
راوندی (۵۷۳ق) به نقل از سلیمان بن مهران اعمش در درباره ماجرای سخن گفتن سر امام حسین (علیهالسّلام) با یک راهب و اسلام آوردن وی، با تفصیل، گزارش ذیل را آورده است:
در موسم حج مشغول طواف بودم که مردی را دیدم که چنین دعا میکرد خدایا، مرا ببخش؛ هرچند میدانم که نخواهی بخشید!
از این سخن بر خود لرزیدم. نزدیکش رفتم و گفتم: ای شخص، تو در حرم خدا و حرم پیامبری. این ایام حرام هم، در ماهی بزرگ است؛ چرا از آمرزش الهی ناامیدی؟
گفت: گناهم بسی بزرگ است. گفتم: بزرگتر از کوه تهامه؟
گفت: آری.
گفتم: با کوههای ثابت و استوار برابری میکند؟
گفت: آری. اگر میخواهی بگویم. گفتم: بگو.
گفت: بیا از حرم بیرون برویم.
از حرم بیرون رفتیم. آنگاه گفت: من یکی از افراد حاضر در سپاه شوم عمر سعد ملعون بودم. آنگاه که حسین (علیهالسلام) کشته شد، من یکی از چهل نفری بودم که سر مطهر را از کوفه نزد یزید بردند. در مسیر شام در دیر مسیحیان فرود آمدیم. (ابن شهر آشوب نام آن منزل را «قِنِّسرِین» ذکر کرده است.
[۱] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۶۰.
) سر به نیزه بود و نگهبانان همراهش بودند. وقتی که غذا را آماده کردیم و برای خوردن آن نشستیم، ناگهان دستی را دیدیم که بر دیوار آن دیر مینویسد:
اتَرجو اُمَّهٌ قَتَلَت حُسَینا ••• شَفاعَهَ جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ
«آیا امتی که حسین را کشتند، روز قیامت امید شفاعت از جدش دارند؟ »
از آن حادثه بسیار بیمناک شدیم. بعضی برخاستند تا آن دست را بگیرند؛ ولی ناپدید شد و یارانم سر سفره غذا برگشتند. ناگهان دیدیم همان دست برگشت و چنین نوشت:
فَلَا وَ اللَّهِ لَیْسَ لَهُمْ شَفِیعٌ ••• وَ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی الْعَذَابِ
نه به خدا سوگند! آنان شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود».
همراهان ما به طرف آن دست بلند شدند [تا آن را بگیرند]، اما دوباره ناپدید شد. پس [یارانم به سر سفره غذا] برگشتند و آن دست [برای بار سوم] آشکار شد و چنین نوشت:
وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَیْنَ بِحُکْمِ جَوْرٍ ••• وَ خَالَفَ حُکْمُهُمْ حُکْمَ الْکِتَابِ
«حسین را با فرمانی ستمگرانه کشتند و فرمانشان مخالف حکم قرآن بود».
من دست از غذا خوردن کشیدم؛ چون دیگر اشتها نداشتم. راهبی از دیر خود نظارهگر ما بود، و دید که از آن سر نوری به بالا میتابد. پس به سوی نگهبانان سر رفت و گفت: شما از کجا آمدهاید؟ گفتند: از عراق آمدهایم. ما با حسین جنگیدیم. پرسید: حسین پسر فاطمه و پسر پیامبرتان و پسر عموزاده پیامبرتان؟ گفتند: آری. گفت: مرگتان باد! به خدا اگر عیسی بن مریم پسری داشت، او را بر چشمهایمان مینهادیم. ولی اینک از شما خواستهای دارم. گفتند: چیست؟ گفت: به سرکرده خود بگویید من ده هزار دینار دارم که از پدرانم به ارث بردهام. [میخواهم] آنرا از من بگیرد و این سر را تا هنگام کوچ، در اختیار من بگذارد. هنگام رفتن شما، من آن سر را به او برمیگردانم.
این جریان را به عمر سعد (بر اساس منابع تاریخی کهن، حامل سر امام حسین به دربار یزید، زَحر بن قَیس یا محفَّز بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودهاند و هیچ یک از منابع معتبر کهن، عمر سعد را فرمانده حاملان سر ندانسته است.) خبر دادند. گفت: «پولها را بگیرید و تا وقت رفتن، سر را به او بسپارید». پیش راهب رفتند و گفتند: پول را بیاور تا سر را بدهیم. راهب، دو کیسه که در هر کدام پنج هزار دینار بود، به آنان داد. عمر سعد دستور داد تا کارشناسی، آنها را بررسی و وزن کند. آنگاه پولها را به کنیزش داد و دستور داد سر را به راهب بدهند. راهب سر را گرفت و آنرا شست و تمیز کرد و با مشک و کافو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 