پاورپوینت کامل معارف در قرآن ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل معارف در قرآن ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معارف در قرآن ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل معارف در قرآن ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل معارف در قرآن ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint
برای فهم محتوای هر کتابی نخست لازم است خصوصیات زبانی و بیانی آن را بشناسیم و بر همین اساس، در استفاده از معارف قرآن کریم ضروری است که با ویژگیهای قرآن در بیان معارف خود، آشنا باشیم تا اولا بتوانیم آن معارف بلند را به خوبی و در سطحی والا دریابیم، و ثانیا به ابهاماتی که دربارهی شیوهی بیان قرآن در برخی اذهان وجود دارد، پاسخ داده شود.
فهرست مندرجات
۱ – ویژگیهای بیان پاورپوینت کامل معارف در قرآن ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint
۱.۱ – بیان ساده و عمیق
۱.۲ – ظرافت و تنوع در بیان مثلها
۱.۳ – بیان قصص و شیوهی آن
۱.۴ – فرق بیان تمثیلی از بیان حقیقی
۱.۵ – کنایهگویی و رعایت ادب
۱.۶ – خروج از نظم رایج در کتب علمی
۱.۷ – جلب توجه و ایجاد سؤال
۱.۸ – کامل پروری در بیان معارف
۱.۹ – بیان اجمالی علوم طبیعی
۱.۱۰ – شیوهی قرآن در بیان اسرار
۲ – پانویس
۳ – منبع
ویژگیهای بیان پاورپوینت کامل معارف در قرآن ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint
در ذیل، چند ویژگی از ویژگیهای تفهیم پاورپوینت کامل معارف در قرآن ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint نشان داده میشود؛ گرچه به بعضی از آنها در ضمن مباحث گذشته اشارهای شده است.
بیان ساده و عمیق
انسانها فرهنگی مشترک به نام «فطرت الهی» دارند، لیکن در هوشمندی و استعدادهای فکری و ذهنی یکسان نیستند، بلکه: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه»
[۱] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۶۷، ص۱۲۱ و ۱۰۶.
مردم مانند معادن طلا و نقره هستند.
کتابی که جهان شمول است باید معارف فطری را با روشهای متفاوت و در سطوح متعدد بیان کند تا هیچ محققی به بهانهی سطحی بودن مطلب، خود را از آن بی نیاز نپندارد و هیچ ساده اندیشی به بهانهی پیچیدگی و عمیق بودن معارف، خود را از آن محروم نبیند.
از این رو قرآن کریم گذشته از راه حکمت و موعظه و گفتگوی نیکو ره آورد خویش را نشان میدهد: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن»
[۲] نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۵.
باحکمت و اندرز، به راه پروردگارت دعوت نما؛ و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن.
میکوشد تا از راه «مثال آوردن» بسیاری از معارف بلند را پایین بیاورد تا مردم عادی بتوانند در سایهی چنگ زدن به «مثل» بالا روند و از «موعظه» بهره مند گردند و از «گفتگوی نیکو» طرفی بندند و از «حکمت» سرشار شوند و از معقول به مشهود و از حصول به حضور و از غیب به شهود و از علم به عین و از منزل اطمینان به مقصد ملاقات خدای سبحان رسند و از آنجا سیر بی کران «من الله الی الله فی الله» را با نوای «آه من قله الزاد و بعد السفر و طول الطریق»
[۳] امام علی، نهج البلاغه، حکمت ۷۷.
آه! از کمی خرجی و دوری سفر و طولانی بودن راه. و با مشاهدهی مقصود و حیرت ممدوح «رب زدنی فیک تحیرا» ادامه دهد و با درخواست امامان معصوم (علیهمالسّلام) هماهنگ شوند که فرمودند: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک».
[۴] قمی ، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
ای خدا مرا از انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیدههای دل ما را به نوری که به آن نور تو را مشاهده کنم روشن ساز، تا آن که دیده بصیرت ما حجابهای نور را بردارد و به نور عظمت واصل گردد و جانهای ما به مقام قدس عزتت به پیوندد.
قرآن کریم برای متوسطین مردم از برهان و حکمت استفاده میکند و از این طریق معارف را بدانها میرساند ولی برای انسانهای ساده اندیشی که برهان و استدلال برایشان قابل هضم نیست، از مثال آوردن برای رقیق و ساده شدن معارف سنگین استفاده میکند؛ این خصوصیت غالبا در کتابهای عقلی و استدلالی وجود ندارد. راه «مثال آوردن» همانطور که درمنطق آمده، غیر از راه «حد» و «رسم» است؛ زیرا نه ذاتیات شیء مورد تعریف در آن میآید و نه عوارض ذاتی آن، بلکه برخی از نمونههای مشابهیاد میشود مثل اینکه در تعریف نفس آدمی میگویند: نفس در بدن همانند ناخدا در کشتی است. تا این مثال زمینهای برای بازشناسی نفس باشد.
خدای سبحان در قرآن کریم میفرماید: «و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون»
[۵] زمر/سوره۳۹، آیه۲۷.
یعنی ما در این قرآن برای مردم از هر گونه مثل میآوریم تا آنان متذکر شوند. در استفادهی از مثل این نکته را باید در نظر داشت که نباید در محدودهی مثل توقف کرد بلکه باید آن را روزنهای به جهان وسیع «مورد مثال» دانست و از این مسیر گذشت و از مرحلهی علم، به قلهی عقل سفر کرد و سپس از آن سکوی رفیع و بلند، به کنگرهی مشاهده کردن پرواز نمود و فقط به مقام مقدس خداوندی تعلق یافت و دیگر هیچ:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق «تعین» پذیرد آزاد است
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که غیر از افراد مخصوص کسی آنها را نمیفهمد، ولی هیچ مطلبی در قرآن نیست جز اینکه برای همگان قابل فهم است؛ زیرا محتوای همان آیات بلند را خدای سبحان در آیات دیگری ترقیق فرموده و به طور ساده، به صورت مثل، یا داستان و یا با بیان سادهی همه کس فهم، بیان کرده است. به عنوان نمونه دربارهی علم غیب خود میفرماید «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو»
[۶] انعام/سوره۶، آیه۵۹.
یعنی کلیدهای غیب نزد ذات مقدس خدا است و هیچ کس جز او، علم بدانها ندارد، این آیه را تودهی مردم نمیفهمند که «مفاتح غیب» یعنی چه. ولی خدای سبحان پس از این فراز از آیه، مسئله را به صورتی بیان میکند که همگان میتوانند بفهمند: «و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها»
[۷] انعام/سوره۶، آیه۵۹.
یعنی خداوند به آنچه که در خشکی و دریاست آگاه است و هیچ برگی از درختی نمیافتد جز اینکه او خبر دارد. اگر چه عموم مردم آن فراز بلند آیه را نمیفهمند ولی همان محتوا را در سطحی نازلتر و رقیقتر در جملات بعدی درک میکنند، البته باید اعتراف کرد که قدرت مثل همانند قدرت حد یا رسم نیست تا به خوبی معرف را بشناساند، لیکن سهم زیاد آن در تفهیم مورد مثل قابل انکار نیست.
ظرافت و تنوع در بیان مثلها
انسان هرچه ساده اندیش تر باشد، احتیاجش به مثل بیشتر است و به همین دلیل اگر مثلا استاد ریاضی بخواهد مسائل هندسی را برای نوآموزی مطرح کند، حتما باید از مثل کمک بگیرد؛ قرآن کریم نیز در نشان دادن معارف گوناگون خود، از مثلهای متعدد استفاده کرده و در عرضهی مثلهای ظریف خود، تنوع را اعمال نموده است. خدای سبحان دربارهی ظرافت مثلهای قرآن میفرماید: «تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون»
[۸] عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴۳.
یعنی این مثلها با آنکه بسیار سادهاند، ولی فهم آنها نیاز به علم دارد تا وسیلهای برای رسیدن به عقل باشد.
در استفادهی از مثل بین متفکران دو نظر وجود دارد: برخی میگویند این مثلها در حد تشبیه عرفی است و تنها برای نزدیک کردن مطلب به ذهن آورده شده است، و گروهی دیگر میگویند این مثلها برای وصف و بیان وجود مثالی مطلب آمده و حقیقت مورد مثال را بیان میکند. مثلا در آنجا که قرآن کریم میفرماید: «مثل الذین حملوا التوراه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا»
[۹] جمعه/سوره۶۲، آیه۵.
کسانی که مکلف به تورات شدند برخی میگویند: در این آیهی کریمه، کسانی که از کتب الهی چیزی نمیفهمند، به الاغ تشبیه شدهاند؛ زیرا الاغ چیزی نمیفهمد و از محتوای کتابهایی که بر پشت او گذاشتهاند بی خبر است. ولی برخی دیگر معتقدند که این مثل بیان کنندهی واقعیت درونی کسانی است که عمدا مجاری ادراک و تعقل معارف الهی را بستهاند؛ در هر موطنی هم که حقیقت ظهور کند، واقعیت مثلها نیز ظهور میکند و به همین دلیل خدای سبحان منکران قرآن را کور معرفی میکند: «صم بکم عمی فهم لا یعقلون»
[۱۰] بقره/سوره۲، آیه۱۷۱.
مقصود خدای سبحان این است که کافران ومنافقان اگر چه از نظر حواس ظاهری بینا و شنوا و گویا هستند ولی واقعیت درونی آنها کر و گنگ و کور است و برای اثبات این نظر هم به آیاتی از قرآن استدلال میکنند، مانند آیهی «لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور»
[۱۱] حج/سوره۲۲، آیه۴۶.
یعنی، دیدههای قلبهای اینها واقعا کور است و لذا همین افراد در قیامت کور محشور شده میگویند: «رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا»
[۱۲] طه/سوره۲۰، آیه۱۲۵.
پروردگارا چرا من را کور محشور کردهای و حال آنکه در دنیا بصیر و بینا بودم؟
از روایاتی که مؤید این معناست، سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دربارهی مردی است که دو همسر دارد و بین آنها عدالت را مراعات نمیکند. حضرت در وصف او فرمود: «جاء یوم القیامه مغلولا مائلا شقه حتی یدخل النار»
[۱۳] شیخ الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۳۴۲.
در روز قیامت در حالی پا به عرصهی محشر میگذارد که بدن او به دو نیمه تقسیم شده و نیمی از آن مایل است! این حقیقت عمل انسان بی عدالت است که به این صورت ظهور میکند، محکمهی قیامت نظیر محکمهی دنیا نیست که جزایش اعتباری باشد، بلکه آنچه انسان در دنیا انجام داده، در قیامت ظهور میکند و باطن متن عمل مشاهده میشود.
خدای سبحان میفرماید: «لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل»
[۱۴] روم/سوره۳۰، آیه۵۸.
و نیز فرمود «و لقد صرفنا فی هذا القرآن للناس من کل مثل»
[۱۵] کهف/سوره۱۸، آیه۵۴.
یعنی برای بیان معارف و حقایق از هر گونه مثلی در قرآن آوردهایم. دقت در مثلهای قرآن نشان میدهد که چه در محتوای مثل و چه در قالب آن، تنوع و تفنن رعایت شده است. از نظر قالب مثال زدن؛ گاهی تشبیه مفرد به مفرد است، گاهی تشبیه جمع به مفرد، گاهی نیز تشبیه جمع به جمع است. از نظر محتوا نیز خداوند گاهی به نور و زیت و مشکات، و گاهی به گمشدگان بیابان در شب و جویندگان سراب در روز، و گاهی به الاغ و عنکبوت و مگس و… مثال میزند و در مثال آوردن تنوع را رعایت میفرماید.
مخالفین قرآن میگفتند شان خداوند به گونهای است که نباید به مگس و عنکبوت و مانند آن مثل بزند؛ زیرا اینها موجودات پستی هستند و تناسبی با بزرگی خداوند ندارند. خدای سبحان در پاسخ به این اشکال ظاهر بینانه میفرماید: «ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضه فما فوقها»
[۱۶] بقره/سوره۲، آیه۲۶.
خداوند از این که به (موجودات ظاهرا کوچکی مانند) پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمیکند. اینجا جای حیا نیست و برای بیان حقایق و معارف در سطح فهم مردم باید به موجودات گوناگون مثل زد و این هیچ سستی ندارد.
خدای سبحان در ترسیم ضعف بتهای مشرکین میفرماید «یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب»
[۱۷] حج/سوره۲۲، آیه۷۳.
این بتهای چوبی و سنگی و انسی وجنی و آسمانی و زمینی که میپرستید، توان آن را ندارند که مگسی را خلق کنند و اگر مگس، چیزی را از این معبودهای دروغین شما برباید، توان استرداد آن را نیز ندارند. منشا ضعف طلب کنندهیا عدم علم و آگاهی او است و یا عدم قدرت و توان حرکت او، به هر تقدیر، بتها برای حفظ خود ضعیفند، و از طرف دیگر تاکنون بشر نتوانسته در قبال حشرات دیدنی و نادیدنی از خود دفاع کند و هرگز با پیشرفت علم و تکنولوژی نیز چنین توانی را ندارد؛ زیرا هر کدام از صنایع پیشرفته ممکن است با آفرینش ذرات نادیدنی دیگر همراه گردد که توان انسان را بگیرد همان گونه که مگس ضعیف است معبودهای منکران نیز ضعیفند.
بنابراین، اعتراض کافران به نحوهی مثال آوردن قرآن درست نیست چون اقتضای تعدد و تنوع معارف، تعدد و تنوع مثال است، علاوه بر اینکه حقیر بودن چیزی، به ظاهر و کوچکی جثه و اندام آن نیست؛ به تعبیر حضرت صادق (سلاماللهعلیه) «مگس» تمام مزایای فیل را دارد به اضافهی دو شاخک که فیل ندارد.
[۱۸] نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص۱۴۵.
پس نمیتوان کوچکی جثه و اندام را، معیار و میزان حقارت و پستی قرار داد، چه اینکه بزرگی جثه و کلانی اندام، معیار عظمت آفرینش آن نیست، عمده در تشخیص معیار، همانا دستگاه دقیق و اعجاب آور خلقت منظم و هماهنگ علمی و عملی موجود زنده است.
بیان قصص و شیوهی آن
قرآن کریم داستان پیامبران و تاریخ ملتهای گذشته را نقل کرده لیکن نه چون تاریخ نویسان و قصه پردازان، بلکه قسمتهایی از تاریخ آن بزرگان و امتهای آنان را که با هدف هدایتگری خود هماهنگ است بیان فرموده است، قصه نویسان در نوشتن یا نقل قصههای خود وارد جزئیات قضایا میشوند و مخاطب خود را سرگرم میکنند ولی قرآن چنین روشی ندارد.
به عنوان مثال، در ماجرای فرزندان آدم میفرماید: «و اتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الآخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل الله من المتقین• لئن بسطت الی یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک انی اخاف الله رب العالمین»
[۱۹] مائده/سوره۵، آیه۲۷ ۳۱.
یعنیای پیامبر؛ خبر دو فرزند آدم را به حق بر آنها تلاوت کن؛ آن زمان که هر دو نفرشان، قربانی دادند ولی از یکی از آنها پذیرفته شد و آن دیگری که از او پذیرفته نشد به برادر خود گفت حتما تو را میکشم برادر تهدید شده به او گفت خدا تنها از پرهیزکاران میپذیرد. اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمیگشایم؛ چون از پروردگار جهانها و جهانیان میترسم. من میخواهم که تو با گناه من و گناه خود در دوزخ جای گیری و از اصحاب آتش بشوی. نفس نیرنگ باز، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد و برادرش را کشت و از زیانکاران شد. سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین کندوکاو میکرد تا به او نشان دهد که چگونه جسد برادر خود را دفن کند او گفت: وای برمن! آیا من نتوانستم مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟ و سرانجام از نادمان گردید.
همهی ماجرای هابیل و قابیل در قرآن، همین آیات فوق است که درسهای فراوانی را به همراه خود دارد: اینکه خداوند اعمال خوب را تنها از پرهیزکاران میپذیرد، اینکه بی تقوایی انسان را به حسادت میکشد و حسادت انسان را به قتل برادر خود وادار میکند، اینکه متقین از کرامت نفس برخوردارند و دست به اعمال پستی مانند قتل برادر نمیزنند و قصاص قبل از جنایت نمیکنند، این که نفس انسان اول «نیرنگ باز» است سپس «امرکننده به بدی» میشود و آهسته آهسته انسان را به بدیها میکشاند، اینکه انسان موجود ضعیفی است و بسیاری از چیزها را حتی به اندازهی زاغی نمیداند، اینکه عاقبت تبه کاری و پستی ندامت و پشیمانی است، اینها و برخی نکات دیگر برای انسان درس آموز است و قرآن کریم در این قصه آنها را آورده است.
اما این نکته که چرا قربانی کردند؟ منشا قربانی ، ازدواج با همسر زیبا بود یا چیز دیگر؟ در کجا و چه زمانی بود؟ این امور را قرآن بیان نفرموده است و اگر روایاتی هم دراین زمینه باشد، مرسل است و چندان قابل اعتماد نیست و باید دقت کرد که خرافات و اسرائیلیات در توضیح و تشریح قصههای قرآنی وارد نشود.
قرآن کریم در قصههای خود هرگاه سخنی را از کسی نقل کند، اگر باطل باشد، به نحوی بطلان آن را اعلام میکند، و در صورتی که حق باشد با بیان جملهای تصدیق آمیز یا با تثبیت همان مطلب آن را تایید میکند. عبرت آموزی و بیان سنتهای الهی از دیگر ویژگیهای قصههای قرآنی است که در گذشته به آن اشاره شد و ضرورتی در تکرار نیست.
فرق بیان تمثیلی از بیان حقیقی
قرآن کریم قصههای فراوانی را از انبیای الهی و سرگذشت اقوام و افراد آورده است که همگی بیان کنندهی وقایع و حقایقی است که در گذشته رخ داده است و قرآن آنها را بدون کم و کاست ذکر نموده. چنانکه دربارهی هابیل و قابیل میفرماید: «و اتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق»:
[۲۰] مائده/سوره۵، آیه۲۷.
ماجرای فرزندان آدم را به «حق» برای اینان تلاوت کن. این تعبیر نشان میدهد که هم اصل ماجرا واقع شده و امر حقیقی است نه تخیلی، و هم نقل آن آمیخته به تخیل نیست؛ پس نقل و منقول هر دو حقاند. بنابراین، ویژگی قصههای قرآن، حقیقی بودن آنهاست. قرآن اسطوره و افسانه نیست و نظیر کتاب کلیله و دمنه و مانند آن نیست که در آنها افسانههایی برای اهدافی ساخته شوند و حقیقی نباشند، البته ممکن است که اهداف هم صحیح باشد و آن قصههای تخیلی و ساخته شده، پندآموز باشند ولی قرآن کریم چنین کاری را نکرده، بلکه هر داستانی که نقل میکند، هم حقیقی است و هم نتایج حقی را به همراه دارد.
قصههای قرآن غیر از مثال آوردن است، مثال آوردن عبارت از تنزیل و رقیق کردن معارف بلند به وسیلهی مثل آوردن است ولی قصههای قرآنی، بازگو کردن متن ماجرای واقعی گذشتگان است؛ قرآن کریم بین این دو مطلب جدا کرده و هرگز اجازه نمیدهند که این دو بهیکدیگر آمیخته شوند و مخاطبان را به اشتباه اندازند.
هرجا قرآن بیان تمثیلی دارد برای آن قرینهای میآورد تا از اشتباه جلوگیری کند مثلا در سورهی مبارکهی «حشر» برای عظمت قرآن، مثالی میآورد و در پایان آن میفرماید «تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون»
[۲۱] حشر/سوره۵۹، آ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 