پاورپوینت کامل حیات فلسفی (دائرهالمعارفبزرگاسلامی) ۶۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حیات فلسفی (دائرهالمعارفبزرگاسلامی) ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حیات فلسفی (دائرهالمعارفبزرگاسلامی) ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حیات فلسفی (دائرهالمعارفبزرگاسلامی) ۶۱ اسلاید در PowerPoint :
حیات فلسفی (دائرهالمعارفبزرگاسلامی)
مقالات مشابه: حیات (علوم دیگر).
مقالات مرتبط: حیات فلسفی.
حَیات، اصطلاحی فلسفی برای بیان ویژگی انواعی از موجودات که وجود پیوسته و آثار وجودی خاص دارند. مفهوم فلسفی حیات در زمینههایی چون علم النفس، اسطورهها و طب مطرح بوده و در تداول عام به معنای زیست و زندگی است، و بر جان و روح و روان نیز اطلاق شده است. نزد ارسطو، حیات یکی از ویژگیهای نفس است و تقسیمبندی ارسطو در باب انواع نفس به نفس نباتی و نفس حیوانی و نفس انسانی، گویای نحوههای حیات است. افلاطون نفس انسانی را نامیرا، و به بیان دیگر، همواره حیّ (زنده) میدانست و از دید او نفس همواره جنبش دارد و فنا نمیپذیرد. کندی در بحث از حیات میگوید: اگر جسم ذاتاً زنده و دارای حیات است، با نابودی حیات، فاسد میشود و از میان میرود؛ و اگر حیاتِ جسم، عرضی است با مفارقت و جدایی حیات، آن جسم همچنان باقی میماند. فارابی حیّ و حیات را دالّ بر یک ذات واحد میداند که البته همانا کاملترین وجود، یعنی واجبالوجود است و ذاتِ دارای حیات یا همان حی، عبارت است از موجودی که والاترین معقول را با والاترین عقل تعقل میکند. ابنسینا حیات را مختص به موجود دارای نفس میداند؛ جسمی زنده است که ویژگیهای حرکت افزایشی و کاهشی، تغذیه، رشد و نمو، تولید مثل، وهم یا خیالپروری و سرانجام، تعقل را از خود بروز میدهد. در فلسف سهروردی، نورالانوار حی حقیقی یا کاملترین حی است و چون شعاعی از نور منبسط او در سراسر انوار، ساری است و قیام سایر انوار به او ست، میتوان ظهورات انوار را مراتبی از حیات در عالم به شمار آورد. حیات در نظری اصالت وجود صدرالدین شیرازی گسترهای به انداز گستر خود وجود مییابد. از دیدگاه او که به واحد و ذومراتب بودن وجود قائل است،حیات در هم مراتب وجود سریان دارد و هر موجودی خواه بسیط و خواه مرکب برخوردار از حیات و شعور، و بنابراین دارای عشق و شوق است؛ در نتیجه حیات نیز برحسب مراتب وجود دارای شدت و ضعف است.
فهرست مندرجات
۱ – معنای عام
۲ – دیدگاه افلاطون
۳ – دیدگاه ارسطو
۴ – دیدگاه کندی
۵ – دیدگاه فارابی
۶ – دیدگاه ابن سینا
۶.۱ – گونههای کلی نفس
۶.۱.۱ – نفس نباتی
۶.۱.۲ – نفس حیوانی
۶.۱.۳ – نفس ناطقه انسانی
۶.۲ – رابطه حیات و نفس
۶.۳ – تفاوت حیات و نفس
۶.۴ – اتکای حیات به نفس
۷ – دیدگاه شیخ اشراق
۸ – دیدگاه ملاصدرا
۸.۱ – قاعده بسیط الحقیقه
۸.۲ – صورت کمالی نفس
۹ – فهرست منابع
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع
۱ – معنای عام
حیات در تداول عام به معنای زیست و زندگی است، و بر جان و روح و روان نیز اطلاق شده است.
[۱] نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، ج۲، ص۱۳۰۰.
مفهوم فلسفی حیات از گذشتههای دور در زمینههایی چون علم النفس، اسطورهها و طب مطرح بوده است.
۲ – دیدگاه افلاطون
افلاطون نفس انسانی را نامیرا، و به بیان دیگر، همواره حیّ (زنده) میدانست. از دید او نفس همواره جنبش دارد و فنا نمیپذیرد. چیزی که جنبشش از دیگری است و در عین حال چیزی دیگر را به حرکت درمیآورد، همینکه از جنبش بازایستد، حیاتش نیز به پایان میرسد.
[۲] .Plato، Phaedrus، p245
آنچه منشأ حرکت خویش را در خود دارد و خودش را میجنباند، چون هرگز خویشتن را ترک نمیکند، جنبشش نیز پایان نمیپذیرد. نفس نیز منشأ حرکتش را در خویشتن دارد، و از اینرو، نامیرا و فناناپذیر است.
[۳] .Plato، Phaedrus، p245
۳ – دیدگاه ارسطو
نزد ارسطو، حیات یکی از ویژگیهای نفس است و تقسیمبندی ارسطو در باب انواع نفس گویای نحوههای حیات است. او بیان میکند که برخی از اجسام طبیعی دارای حیاتاند و برخی دیگر حیات ندارند. او در دربار نفس حیات را چنین تعریف میکند: «مقصود ما از حیات این است که جسم تغذی کند و نمو یابد و خودبهخود فساد پذیرد»،
[۴] .گ۴۱۲ a، سطرAristotle، De Anima، ۱۵-۱۰
و سپس نتیجه میگیرد که هر جسم طبیعی که از حیات بهره دارد، جوهر است. ارسطو جسم را با نفس یکی نمیداند، چرا که جسم زنده (دارای حیات) محمولِ هیچ موضوعی قرار نمیگیرد، بلکه خودْ موضوع و ماده است. نفس خودش جوهر به شمار میآید و صورتِ جسمِ طبیعیِ زنده است. به بیان دقیقتر، نفس جوهری است که کمالِ جسمِ طبیعی به شمار میآید.
[۵] .گ ۴۱۲ a، سطرAristotle، De Anima، ۱۵-۱۰
مطابق بیان ارسطو،
[۶] .کتابII، فصلAristotle، De Anima، ۳
پدید حیات را میتوان به ۳ کارکرد عمده تقسیم کرد: رشد و بازتولید، احساس، و تحرک مکانی؛ که از این میان، رشد و بازتولید اساسیتر است.
۴ – دیدگاه کندی
کندی در بحث از حیات میگوید: اجسامِ ذیحیات از دو حال خارج نیستند؛ حیات یا ذاتیِ آنها ست، یا عرضیِ آنها. اگر جسم ذاتاً زنده و دارای حیات است، با نابودی حیات، فاسد میشود و از میان میرود؛ و اگر حیاتِ جسم، عرضی است با مفارقت و جدایی حیات، آن جسم همچنان باقی میماند.
[۷] کندی، یعقوب، رسائل الفلسفیه، ج۱، ص۲۶۶.
وی از این رهگذر به بحث دربار نفس میپردازد، زیرا آنچه ماهیت یک شیء را تشکیل میدهد، صورت آن است و نفس نیز صورت جوهر یا جسمِ طبیعیِ ذیحیات است.
[۸] کندی، یعقوب، رسائل الفلسفیه، ج۱، ص۲۶۷.
اما نفس جوهر نوعی است و از این رو جسم نیست، زیرا نوع اصلاً جسم نیست، بلکه امری عام است که افراد زنده (ذیحیات) تحت آن قرار میگیرند.
[۹] کندی، یعقوب، رسائل الفلسفیه، ج۱، ص۲۶۷.
کندی به عنوان نمونه، نوع انسان را معرفی میکند که ترکیبی است از صفات حی (زنده) و ناطق و میرا.
[۱۰] کندی، یعقوب، رسائل الفلسفیه، ج۱، ص۲۶۸.
۵ – دیدگاه فارابی
فارابی موضوع حیّ و حیات را در افقی وسیعتر مطرح کرده، و این مفهوم را با صفت الهی حیات، در علم کلام اسلامی، پیوند داده است. او حیّ و حیات را دالّ بر یک ذات واحد میداند
[۱۱] فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، ص۱۲.
که البته همانا کاملترین وجود، یعنی واجبالوجود است.
[۱۲] فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، ص۱۳.
به بیان او، ذاتِ دارای حیات یا همان حی، عبارت است از موجودی که والاترین معقول را با والاترین عقل تعقل میکند.
[۱۳] فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، ص۱۲.
این ادراکْ نیکوترینِ ادراکات، یعنی معقولات به وسیل نیکوترینِ قوای ادراکی، یعنی عقل است. بر این مبنا، از آنجا که واجبالوجود کاملترین وجود است، به حقیقیترین وجه شایست نام حی است،
[۱۴] فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، ص۱۳.
و آنچه معلوم و معقول این ذات حی است، کاملترین مُدرَکات است.
[۱۵] فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، ص۱۳.
او از اینجا نتیجه میگیرد که نفسهای انسانی به سبب ضعف قوای عقلانی و آلودگی به شوائب مادی و عدمی، قادر نیستند معقولات را عیناً دریابند و بنابراین دارای حیات نازلتریاند.
[۱۶] فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، ص۱۴.
۶ – دیدگاه ابن سینا
ابن سینا در موضوع حیات، لوازم نظری ارسطو را پرورانده است. او میگوید: جسمهایی را مشاهده میکنیم که دارای احساساند و به اراد خویش حرکت میکنند، و جسمهایی را نیز مشاهده میکنیم که تغذیه، رشد و نمو و تولید مثل دارند. این ویژگیها و کارکردها نمیتوانند صرفاً ناشی از جسمیت این اشیاء باشند، بلکه عاملی موجد آنها ست که نفس خوانده میشود.
[۱۷] ابن سینا، الشفاء، نفس، ص۵.
نفس صورتِ جسمِ زنده را تشکیل میدهد و آن احوال، بالذات از این صورت صادر میشود.
[۱۸] ابن سینا، الشفاء، نفس، ص۶.
هر یک از موجوداتِ زنده یعنی نبات و حیوان، به جسمانیت خویش کامل و تمام نیستند، بلکه نبات و حیوان نیازمند نفساند تا بالفعل باشند، نفسی که ذاتش جسمانی نیست.
[۱۹] ابن سینا، الشفاء، نفس، ص۶.
از اینجا میتوان دریافت که ابنسینا حیات را مختص به موجود دارای نفس میداند؛ جسمی زنده است که ویژگیهای حرکت افزایشی و کاهشی، تغذیه، رشد و نمو، تولید مثل، وهم یا خیالپروری و سرانجام، تعقل را از خود بروز میدهد.
۶.۱ – گونههای کلی نفس
ابنسینا هر یک از این کارکردها را مختص به گونهای از نفس میداند و ۳ نوعِ کلی برای نفس برمیشمارد: نفس نباتی، نفس حیوانی، و نفس انسانی. هر یک از این انواع دارای قوایی است که منشأ افعال گوناگون موجودات زندهاند.
۶.۱.۱ – نفس نباتی
نفس نباتی از ۳ قوه تشکیل شده است: غاذیه، نامیه، مولّده.
[۲۰] ابن سینا، النجاه، ص۳۱۸.
قوه غاذیه نیروی تحلیلرفت جسم زنده را بدان باز میگرداند یا بر آن میافزاید. قوه نامیه افزونیِ مناسب در طول، عرض و عمق را به جسم میدهد تا جسم به کمال نمو و ارتقای خویش برسد.
[۲۱] ابن سینا، النجاه، ص۳۱۸.
قوه مولّده از جسمی که خودش به آن تعلق دارد، جزئی را که بالقوه شبیه آن جسم است، برمیگیرد و با کمک اجسام مشابه دیگر، عمل ساخت و ترکیب بر روی آن انجام میدهد تا جسم شبیه، تحقق بالفعل بیابد.
[۲۲] ابن سینا، النجاه، ص۳۱۹.
۶.۱.۲ – نفس حیوانی
نفس حیوانی دارای دو قو محرکه و مدرکه نیز هست. قوه محرکه به دو قسم باعثه و فاعله تقسیم میشود، و قوه مدرکه نیز دارای ادراکهای خارجی و داخلی است.
۶.۱.۳ – نفس ناطقه انسانی
اما نفس ناطقه انسانی علاوه بر اینها دو قوه عالمه و عامله را نیز دارد که موجد ادراکات و عملکردهای خاص آدمیاند.
[۲۳] ابن سینا، النجاه، ص۳۳۰.
۶.۲ – رابطه حیات و نفس
با آنچه دربار نفس و قوای آن ذکر شد، روشن میشود که حیات نه کاملاً همان نفس است و نه یکی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 