پاورپوینت کامل افک (موسسهولیعصر) ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل افک (موسسهولیعصر) ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل افک (موسسهولیعصر) ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل افک (موسسهولیعصر) ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل افک (موسسهولیعصر) ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint
گروهی از صحابه رسول خدا به یکی از زنان پیامبر تهمت زنا زدند و مطالب زیادی مطرح شد تا این که از جانب خدا آیه زیر در برائت همسر رسول خدا از زنا نازل شد:
«اِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْاِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْاِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛
[۱] نور/سوره۲۴، آیه۱۱.
در حقیقت، کسانی که آن بهتان (داستان اِفک) را (در میان) آوردند، دستهای از شما بودند. آن (تهمت) را شرّی برای خود تصوّر مکنید بلکه برای شما در آن مصلحتی (بوده) است. برای هر مردی از آنان (که در این کار دست داشته) همان گناهی است که مرتکب شده است، و آن کس از ایشان که قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابی سخت خواهد داشت.»
اما نسبت به شان نزول این آیه که آیا در شان عایشه است یا ماریه قبطیه است، چه زمانی نازل شده است، و آیا نزول این آیه فضیلتی برای عایشه یا ماریه به حساب میآید یا نه، بحثها و اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد که در ادامه به آن میپردازیم:
فهرست مندرجات
۱ – واژهشناسی
۲ – دیدگاه شیعه
۳ – دیدگاه اهلسنت
۳.۱ – زمان واقعه افک
۳.۲ – شک پیامبر به همسر خود
۳.۳ – کنارهگیری پیامبر از عایشه
۴ – عدم روایت توسط اصحاب
۵ – شان نزول
۶ – حسادت عایشه به ماریه
۷ – برائت ماریه
۸ – ادامه شایعات
۹ – تهمت زنندگان
۱۰ – اجرای حد توسط پیامبر
۱۱ – تعارضی دیگر
۱۲ – پانویس
۱۳ – منبع
۱ – واژهشناسی
در قرآن از گروه تهمتزنندگان با کلمه «عصبه» یاد کرده است. راغب اصفهانی در مفردات قرآن معنای آن را جماعتی میداند که با هم همکاری دارند.
[۲] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۸
۲ – دیدگاه شیعه
شیعیان معتقدند که واقعه افک بر اساس یک توطئه از پیش طراحی شده از جانب منافقین اتفاق افتاد. ایشان برای تایید دیدگاه خود، به معنای لغوی «عصبه» که در آیه افک آمده نیز استناد می نمایند. این واژه چنان که گذشت بر جماعتی دلالت دارد که با هم نسبت و همکاری داشته باشند، لذا استعمال این واژه در خصوص منافقین صحیح است، در حالی که بنابر نظر اهلسنت، عبد اللّه بن ابیّ و مسطح و حمنه در این واقعه دست داشتند و این افراد نه با هم نسبتی داشتند، نه از یک قبیله بودند، نه همه جزء منافقین به حساب میآمدند، نه همه از انصار بودند و نه همه از قریش! بنابراین بعید است که بتوان آنها را تحت یک مجموعه جمع نمود تا عنوان «عصبه» بر آنها صادق باشد.
برخی معتقدند که شیعه با تمسک به آیه افک، به عایشه همسر پیامبر نسبت زنا میدهند. این در حالی است که در هیچ کتابی از کتب معتبر شیعه چنین چیزی به چشم نمیخورد و این نسبت، صحیح نیست. آلوسی از مفسرین معروف اهلسنت در این باره چنین گفته است:
«ونسب للشیعه قذف عائشه رضی الله تعالی عنها بما براها الله تعالی منه وهم ینکرون ذلک اشد الانکارولیس فی کتبهم المعول علیها عندهم عین منه ولا اثر اصلا؛
[۳] آلوسی، شهابالدین، تفسیر روح المعانی، ج۱۸، ص۱۲۲.
به شیعه نسبت میدهند که به عایشه تهمت فحشا میزنند در حالی که شیعیان این امر را شدیدا انکار میکنند و چنین نسبتی را قبول ندارند و کوچکترین اثری از چنین تهمتهایی (نسبت به عایشه و…) در کتب معتبر و مورد قبول شیعه یافت نمیشود.»
نظر شیعه این است که این آیات در مورد پاکدامنی ماریه قبطیه یکی از همسران بزرگوار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده که مورد تهمت واقع شده بود. در روایتی از امام باقر(علیهالسلام) چنین آمده است:
«… عن الباقر (علیهالسّلام) قال لما مات ابراهیم ابن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حزن علیه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حزنا شدیدا فقالت له عایشه ما الذی یحزنک علیه فما هو الا ابن جریح فبعث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علیا (علیهالسّلام) وامره بقتله فذهب علی (علیهالسّلام) الیه ومعه السیف وکان جریح القبطی فی حایط فضرب علی باب البستان فاقبل الیه جریح لیفتح له الباب فلما رای علیا عرف فی وجهه الغضب فادبر راجعا ولم یفتح باب البستان فوثب علی علی الحائط ونزل الی البستان واتبعه وولی جریح مدبرا فلما خشی ان یرهقه صعد فی نخله وصعد علی فی اثره فلما دنا منه رمی بنفسه من فوق النخله فبدت عورته فاذا لیس له ما للرجال ولا له ما للنساء فانصرف علی الی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال له یا رسول الله اذا بعثتنی فی الامر اکون فیه کالمسمار المحمی فی الوبر امضی علی ذلکام اثبت قال لا بل تثبت قال والذی بعثک بالحق ماله ما للرجال ولا له ما للنساء فقال الحمد لله الذی صرف عنا السوء اهل البیت.
[۴] فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، ج۳، ص۴۲۴.
[۵] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۵۵.
[۶] قمی، علی بن ابراهیم، تفسر قمی، ج۲، ص۹۹.
[۷] طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۱۰۳.
«از امام باقر (علیهالسّلام) روایت شده که فرمود: زمانی که ابراهیم فرزند رسول خدا از دنیا رفت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسیار محزون شدند، عایشه گفت: چرا برای فوت ابراهیم غمگینی؟ ابراهیم فرزند جریج بود (و فرزند تو نبود). رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی (علیهالسّلام) را به دنبال جریج فرستادند و امر نمودند که حضرت امیر او را به قتل برساند. حضرت علی (علیهالسّلام) در حالی که شمشیری به دست داشتند حرکت نمودند، جریج قبطی هم روی دیوار باغی نشسته بود. در این هنگام حضرت علی (علیهالسّلام) به باغ رسیدند و در زدند. جریج از بالا به حضرت نگاه کرد تا در را برای ایشان باز کند، اما زمانی که غضب را در چهره حضرت علی (علیهالسّلام) دید فرار نمود و درب را باز نکرد.
حضرت علی (علیهالسّلام) روی دیوار باغ رفتند و داخل باغ شدند و با سرعت دنبال جریج رفتند و جریج هم فرار میکرد. جریج که از قتل ایمن نبود، بر جانش ترسید لذا از درخت نخلی بالا رفت و حضرت هم به دنبال او از درخت بالا رفتند. وقتی حضرت نزدیک او رسیدند، جریج خودش را از بالای درخت پائین انداخت. ناگهان لباسش کنار رفت و عورتش مشخص شد. او نه عورت مردانه داشت و نه عورت زنانه. وقتی این صحنه اتفاق افتاد، حضرت علی (علیهالسّلام) او را رها نمود و به محضر پیامبراکرم شرفیاب شدند و عرضه داشت: ای پیامبر خدا زمانی که مرا دنبال این امر فرستادید من همچون (کنایه از اینکه به شدت دنبال عمل کردن به دستور شما بودم) قسم به آن که شما را به پیامبری مبعوث نموده است، جریج نه عورت مردانه داشت و نه عورت زنانه. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: سپاس خدایی را که این نسبت ناروا را از اهل بیت من (ماریه) دور نمود و حقیقت داستان را مشخص نمود.»
۳ – دیدگاه اهلسنت
خلاصه حدیث افک مطابق نقل صحاح (که راوی آن فقط عایشه میباشد، ) چنین است:
«… وقفل ودنونا من المدینه قافلین آذن لیله بالرحیل فقمت حین آذنوا بالرحیل فمشیت حتی جاوزت الجیش… وکان صفوان بن المعطل السلمی ثم الذکوانی من وراء الجیش… یقود بی الراحله حتی اتینا الجیش… وکان الذی تولی الافک عبدالله بن ابی ابن سلول فقدمنا المدینه فاشتکیت حین قدمت شهرا والناس یفیضون فی قول اصحاب الافک لا اشعر بشئ من ذلک وهو یریبنی فی وجعی انی لا اعرف من رسول الله صلی الله علیه و سلم اللطف الذی کنت اری منه حین اشتکی انما یدخل علی رسول الله صلی الله علیه و سلم فیسلم ثم یقول: کیف تیکم، ثم ینصرف، فذاک الذی یریبنی ولا اشعر بالشر.
فخرجت معی ام مسطح… فقالت: تعس مسطح، فقالت لها: بئس ما قلت اتسبین رجلا شهد بدرا. قالت: ای هنتاه او لم تسمعی ما قال، قالت قلت: وما قال؟ قالت: فاخبرتنی بقول اهل الافک فازددت مرضا علی مرضی، فلما رجعت الی بیتی ودخل علی رسول الله صلی الله علیه وسلم تعنی سلم ثم قال: کیف تیکم، فقلت اتاذن لی ان آتی ابوی، قالت: وانا حینئذ ارید ان استیقن من قبلهما. قالت فاذن لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فجئت ابوی، فقلت لامی: یا امتاه ما یتحدث الناس؟ قالت: یا بنیه هونی علیک، فوالله لقلما کانت امراه وضیئه عند رجل یحبها ولا ضرائر الا کثرن علیها، قالت: فقلت: سبحان الله ولقد تحدث الناس بهذا؟
قالت: فبکیت تلک اللیله حتی اصبحت لا یرقا لی دمع ولا اکتحل بنوم، حتی اصبحت ابکی فدعا رسول الله صلی الله علیه وسلم علی ابن ابی طالب واسامه بن زید رضی الله عنهما حین استلبث الوحی یستامرهما فی فراق اهله. قالت: فاما اسامه بن زید فاشار علی رسول الله صلی الله علیه وسلم بالذی یعلم من برائه اهله وبالذی یعلم لهم فی نفسه من الود، فقال: یا رسول الله اهلک وما نعلم الا خیرا، واما علی بن ابی طالب، فقال: یا رسول الله، لم یضیق الله علیک والنساء سواها کثیر وان تسال الجاریه تصدقک،
قالت: فدعا رسول الله صلی الله علیه وسلم بریره، فقال: ای بریره هل رایت من شئ یریبک؟ قالت بریره: لا، … قالت: فمکثت یومی ذلک لا یرقا لی دمع ولا اکتحل بنوم، قالت: فاصبح ابوای عندی وقد بکیت لیلتین ویوما لا اکتحل بنوم ولا یرقا لی دمع یظنان ان البکاء فالق کبدی قالت: فبینما هما جالسان عندی، … فبینا نحن علی ذلک دخل علینا رسول الله صلی الله علیه وسلم فسلم ثم جلس. قالت: ولم یجلس عندیمنذ قیل ما قیل قبلها وقد لبث شهرا لا یوحی الیه فی شانی، قالت فشهد رسول الله صلی الله علیه وسلم حین جلس، ثم قال: اما بعد یا عایشه فانه قد بلغنی عنک کذا وکذا، فان کنت بریئه فسیبرئک الله، وان کنت الممت بذنب فاستغفری الله وتوبی الیه، فان العبد اذا اعترف بذنبه ثم تاب الی الله تاب الله علیه.
قالت: فلما قضی رسول الله صلی الله علیه وسلم مقالته قلص دمعی حتی مااحس منه قطره فقلت: لابی اجب رسول الله صلی الله علیه وسلم فیما قال، قال: والله ما ادری ما اقول لرسول الله صلی الله علیه وسلم، فقلت لامی: اجیبی رسول الله صلی الله علیه وسلمقالت: ما ادری ما اقول لرسول الله صلی الله علیه وسلم، قالت: فقلت: وانا جاریه حدیثه السن لا اقرا کثیرا من القرآن، انی والله لقد علمت لقد سمعتم هذا الحدیث حتی استقر فی انفسکم، وصدقتم به، فلئن قلت: لکم انی بریئه والله یعلم انی بریئه لا تصدقونی بذلک ولئن اعترفت لکم بامر والله یعلم انی منه برئیه لتصدقنی، والله ما اجد لکم مثلا الا قول ابی یوسف قال «فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون…» وانزل الله «ان الذین جاؤا بالافک عصبه منکم».
[۸] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۰۱.
[۹] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۱۷۳.
[۱۰] واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغغازی، باب غزوه بنی المصطلق من خزاعه وهی غزوه المریسیع، باب حدیث الافک. و ج ۸، ص۸۱۶.
[۱۱] سبحانی، جعفر، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه، باب قول الله تعالی وأمرهم شوری بینهم وشاورهم فی الامر.
[۱۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری،ج۵، ص۱۱۶.
[۱۳] نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۲۹.
«عایشه میگوید: در یکی از جنگها که همراه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودم، در بازگشت از کاروان عقب ماندم، … سپس به همراهی صفوان به کاروان ملحق شدم، … و این موجب شد تا عبدالله بن ابی سلول ما را به تهمتی بزرگ متهم کرد. وارد مدینه شدیم مردم در پیرامون آن تهمت سخن میگفتند، اما من غافل بودم. چون وارد مدینه شدیم یک ماه در بستر بیماری افتادم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این یک ماه به من بی اعتناء بود. این بی اعتنائی مرا رنج میداد. تنها گاه میآمد، سلام میکرد، و میگفت: جریانت چگونه است؟ و بر میگشت. این سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا بیشتر نگران میکرد. اما نمیدانستم چه نسبت زشتی به من دادهاند.
شبی در مسیر، مادر مسطح گفت: هلاک باد مسطح! گفتم: چه سخن بدی گفتی، آیا مردی را که در جنگ بدر شرکت داشته دشنام میدهی؟ مادر مسطح گفت: آیا ساده و بی اهمیت میانگاری یا نشنیده ای؟ گفتم: مگر چه گفتهاند؟ گفت: تهمت ناروای به تو را. او برای من بازگو کرد، با شنیدن این خبر مرضم شدت یافت. به خانه بازگشتم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمد و آن کنایه همیشگی را تکرار کرد: چگونه است جریان تو؟ اجازه گرفتم به خانه پدر و مادرم بروم. اجازه داد. رفتم و به مادرم گفتم: مردم چه میگویند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زنی را که شوهرش او را دوست دارد، هووهایش به او زیاد تهمت میزنند. شب تا صبح گریه کردم، اشکم خشک نمیشد، لحظهای خواب نرفتم.
صبح شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) علی بن ابیطالب و اسامه بن زید را طلبید تا در مورد طلاق من با آنان مشورت کند. اسامه بن زید بر اساس شناخت نسبت به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزه بودنشان و محبت به آنها، گفت: یا رسول الله! خانواده توست، ما جز خوبی چیزی نمیدانیم، اما علی بن ابیطالب گفت: خدا بر تو تنگ نگرفته، زن زیاد است! اگر از خادمه بپرسی راستش را میگوید. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بریره را طلب کرد و فرمود: آیا چیز مشکوکی دیده ای؟ بریره گفت: نه!
آن روز تا شب، و شب بعد تا به صبح گریه کردم و نخوابیدم و پدر و مادرم نزد من بودند. دو شب و یک روز متصلا گریسته و نخوابیدم چنان که نزدیک بود جگرم از گریه منفجر گردد! ما به این حال بودیم که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شد. سلام کرد و نشست، او از وقتی که این سخن درباره من گفته شده بود، کنار من ننشسته بود و این مطلب یک ماه به طول انجامیده بود. چون نشست فرمود: ای عایشه! درباره تو چنین و چنان به من رسیده است. اگر تو از آن منزهی، خدا بر پاکی تو گواهی خواهد داد، و اگر این گناه را مرتکب شدی، استغفار و توبه کن. چون بنده اگر به گناهش اعتراف کند، سپس توبه نماید، خدا توبه اش را میپذیرد. چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین گفت: اشکم سیل وار جاری شد. به پدرم گفتم: جواب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بده. گفت نمیدانم چه بگویم. به مادرم گفتم: جواب بده. گفت: نمیدانم چه بگویم. من گفتم: دختری کم سن و سالم، چندان قرآن نمیدانم، همین قدر میدانم که این تهمت را شنیده اید، در نفس شما جای گرفته، آن را تصدیق کرده اید. اگر بگویم: من مرتکب این گناه نشدهام، شما باور نمیکنید و مرا تصدیق نخواهید کرد. اما اگر بگویم: من این گناه را مرتکب شده ام، و حال آن که منزهم، مرا تصدیق میکنید. هیچ مثلی را برای شما نمییابم جز کلام پدر یوسف که گفت: «فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون». آن گاه آیات سوره نور: «ان الذین جاؤا بالافک عصبه منکم» تا ده آیه نازل شد. »
در بعض از روایات صحاح آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر اینان حد قذف جاری کرد.
[۱۴] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۱۶.
[۱۵] سبحانی، جعفر، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه، باب قول الله تعالی وامرهم شوری بینهم وشاورهم فی الامر.
درباره صفوان نیز گفتهاند که او ازدواج نکرده بود و سرانجام به شهادت رسید.
۳.۱ – زمان واقعه افک
بر اساس روایات اهلسنت، واقعه افک در غزوه مریسیع اتفاق افتاده است:
«کان حدیث الافک فی غزوه المریسیع؛
[۱۶] صحیح البخاری ج۵، ص۱۱۵. کتاب المغازی باب غزوه بنی المصطلق من خزاعه وهی غزوه المریسیع، باب حدیث الافک.
حدیث افک در غزوه مریسیع اتفاق افتاده است.»
اما نکتهای که بسیار قابل توجه است این است که بخاری نقل میکند:
«فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم من یعذرنی من رجل بلغنی اذاه فی اهلی فوالله ما علمت علی اهلی الا خیرا وقد ذکروا رجلا ما علمت علیه الا خیرا وما کان یدخل علی اهلی الا معی فقام سعد بن معاذ فقال یا رسول الله انا والله اعذرک منه ان کان من الاوس ضربنا عنقه وان کان من اخواننا من الخزرج امرتنا ففعلنا فیه امرک فقام سعد بن عباده وهو سید الخزرج وکان قبل ذلک رجلا صالحا ولکن احتملته الحمیه فقال کذبت لعمر الله لا تقتله ولا تقدر علی ذلک…؛
[۱۷] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری ج۳، ص۱۷۳، کتاب الشهادات، باب حدیث الافک.
…وقتی رسول خدا فرمودند مردی به همسر من اهانت کرده و تهمتی زده سعد بن معاذ بلند شد و عرضه داشت یا رسول الله اگر این فرد از قبیله اوس باشد گردن او را میزنیم و اگر از برادران ما در قبیله خزرج باشد هر چه در مورد او بفرمائید انجام میدهیم. بعد سعد بن عباده که بزرگ خزرجیان بود برخاست و گفت تو دروغ میگویی و نمیتوانی او را بکشی…»
و این مطالب در حالی است که سعد بن معاذ در جنگ قریظه یعنی قبل از جنگ مریسیع و واقعه افک از دنیا رفته است. و این خود تناقضی آشکار است.
نظر ابن حجر عسقلانی از استوانههای علمی اهلسنت در این باره خواندنی است:
«قاتل رسول الله صلی الله علیه وسلم بنی المصطلق وبنی لحیان فی شعبان سنه خمس ویؤیده ما اخرجه البخاری فی الجهاد عن ابن عمر انه غزا مع النبی صلی الله علیه وسلم بنی المصطلق فی شعبان سنه اربع ولم یؤذن له فی القتال لانه انما اذن له فیه فی الخندق کما تقدم وهی بعد شعبان سواء قلنا انها کانت سنه خمس او سنه اربع وقال الحاکم فی الاکلیل قول عروه وغیره انها کانت فی سنه خ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 