پاورپوینت کامل سلمان فارسی و قرآن ۳۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سلمان فارسی و قرآن ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سلمان فارسی و قرآن ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سلمان فارسی و قرآن ۳۲ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل سلمان فارسی و قرآن ۳۲ اسلاید در PowerPoint
کلیدواژه: صحابی، قرآن، سلمان فارسی.
پرسش: سلمان پارسی کیست و چرا کسانی او را کاتب و آورنده قرآن میخوانند؟
پاسخ: سلمان شخصی ایرانی و فارسی بوده است که حس حق طلبی، او را به دنبال یافتن حقیقت کشانده و دینهایی را آزمایش نمود تا بالاخره با دیدن دین اسلام آن را پذیرفت و به آن ایمان آورد، ولی در کتب علوم قرآنی هیچ نامی از او به عنوان کاتب وحی نیامده است.
اما در رابطه با نسبت دادن قرآن به او؛ نیز باید گفت: کسی ادعا نکرده است که قرآن را سلمان آورده است نه پیامبر! ! بلکه ادعا این بوده است که پیامبر آیات قرآن را از سلمان یاد میگرفته و بعد به عنوان وحی برای مردم تعریف مینموده است که آیه ۱۰۳ از سوره نحل در همین رابطه و برای ابطال آن نازل گشته است.
فهرست مندرجات
۱ – معرفی سلمان
۱.۱ – ورود به مکه
۱.۲ – اولین ملاقات
۱.۳ – آزادی سلمان
۲ – کتابت وحی
۳ – آوردن قرآن
۳.۱ – شان نزول
۳.۲ – نقد قول انتساب قرآن به سلمان
۳.۲.۱ – نقد اول
۳.۲.۲ – نقد دوم
۳.۲.۳ – نقد سوم
۴ – نتیجه
۵ – پانویس
۶ – منبع
معرفی سلمان
کنیه او ابو عبدالله است و در مداین به روزگار خلافت عثمان، مرد در حالی که والی آنجا بود. روایت کردهاند که سلمان گفت: من دهقان زادهای (پدرش دهخدا بوده است) بودم از دهکده «جی» اصفهان و پدرم چندان مرا دوست میداشت که هم چون دوشیزگان در خانه حبس میکرد و من در آیین مجوس کوشش بسیار کردم تا به خادمی آتشکده رسیدم. پس پدرم، در آن هنگام مرا به پارهای زمین که داشت فرستاد و در آنجا از کنیسه نصاری گذشتم و به نزد ایشان درآمدم و نماز ایشان مرا خوش آمد و با خود گفتم: آیین ایشان از آیین من بهتر است. از ایشان جویا شدم که اصل این آیین در کجاست؟ گفتند: در شام است. پس از پدرم گریختم و به شام رفتم و نزد اسقف شدم و به خدمتگذاری او پرداختم و چیزها از او میآموختم تا آنگاه که روز مرگش فرا رسید. بدو گفتم: مرا به چه کسی وصیت میکنی؟
گفت: مردم همه هلاک شدهاند، و دین خویش را رها کردهاند، تو را به مردی در موصل وصیت میکنم، نزد او رو. چون او درگذشت نزد آن مردی رفتم که مرا به او وصیت کرده بود. چندی نگذشت که آن مرد نیز مرد و قبل از مردنش بدو گفتم مرا به چه کسی وصیت میکنی؟ گفت: کسی را نمیشناسم که بر راه راست مانده باشد مگر یک تن که در نصیبین است.
پس به نصیبین نزد آن مرد رفتم پس آن مرد نصیبین را نیز مرگ فرا رسید و مرا نزد مردی، در عموریه ، از سرزمین روم، فرستاد. پس نزد آن مرد شدم و نزد او اقامت گزیدم و گاو و گوسفندانی چند به دست آوردم و چون مرگ او رسید، از او پرسیدم که مرا به چه کسی وصیت میکنی؟ گفت: مردم همه دین خویش را رها کردهاند و هیچ کس از ایشان بر حق نمانده و روزگار پیامبری- که به دین ابراهیم مبعوث میشود و از سرزمین عرب ظهور میکند و به سرزمینی میان دو حره که در آنجا نخلها است مهاجرت میکند- نزدیک شده است. من از او پرسیدم که نشان این پیامبر چیست؟ گفت: هدیه اگر بدهندش میخورد اما صدقه نمیخورد، میان دو کتف او مهر پیامبری است.
ورود به مکه
پس سوارانی از بنی کلب بر من گذشتند و من با ایشان بیرون آمدم و چون به «وادی القری» رسیدند بر من ستم کردند و مرا به مردی یهودی فروختند و من در کشتزار و نخلستان او، برایش کار میکردم. یک بار که نزد او بودم ناگهان پسر عمویش نزد او آمد و مرا از وی خریداری کرد و به مدینه برد. به خدا سوگند که چون آنجا را دیدم شناختم. و خداوند محمد را در مکه مبعوث گردانید و من چیزی از او نشنیده بودم. یک بار که بر سر خرما بنی بودم، پسر عموی سرور من آمد. و گفت: «خدا این قبیله بنی قیله را بکشد که در قبا بر گرد مردی جمع شدهاند که میگوید من پیامبرم.» پس مرا لرزه و سرما فرا گرفت و از خرما بن فرود آمدم و به جستجو و پرسش از هر سوی پرداختم.
اولین ملاقات
سرور من هیچ سخنی با من نگفت و گفت: به کار خویشتن بپرداز و چیزی را که سودی برای تو ندارد رها کن. چون شب فرا رسید اندکی خرما که داشتم برداشتم و نزد پیامبر رفتم. گفتم شنیدهام که تو مردی شایستهای و دارای یاران غریب و نیازمند و فقیری و این چیزی است که برای صدقه نزد من بود و من شما را سزاوارتر از دیگران بدان یافتم. پس پیامبر گفت: «بخورید.» و خود از خوردن سر باز زد. من با خود گفتم: اینک این یکی از نشانهها و بازگشتم. چون فردا شد بازمانده خرماها را برداشتم و نزد او رفتم و گفتم: من دیدم که تو صدقه نمیخوری، این هدیهای است از سوی من. پس حضرت فرمود: «بخورید.» و خود نیز با ایشان خورد. روزی بنزد آن حضرت که در قبرستان بقیع بتشییع جنازه یکی از اصحاب خود رفته بود آمدم، من دو جامه خشن زمخت بر تن داشتم و آن حضرت در میان اصحاب نشسته بود، پس من پیش رفته سلام کردم و به پشت سرش پیچیدم تا شاید مهر نبوت را در میان دو شانه آن حضرت ببینم، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که متوجه رفتار من شده بود مقصود مرا دانست، و ردای خویش را پس زد و چشم من به مهر نبوت افتا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 