پاورپوینت کامل دیدگاه شیعیان درباره ایمان فرقههای اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دیدگاه شیعیان درباره ایمان فرقههای اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیدگاه شیعیان درباره ایمان فرقههای اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دیدگاه شیعیان درباره ایمان فرقههای اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
ایمان فرقههای اسلامی (دیدگاه شیعیان)
کلیدواژه: شیعیان، فرقههای اسلامی، کافر.
پرسش: آیا شیعیان، دیگر فرقههای اسلامی را کافر میدانند؟
پاسخ: در امت اسلامی فرقههای مختلفی به وجود آمد که هر فرقهای، فقط مذهب خود را مذهب حق و فرقه ناجیه دانسته و بقیه فرقهها را فرقه هالکه و اهل آتش میدانند؛ اما شیعیان، تمام فرقههای اسلامی (غیر از نواصب) را مسلمان میدانند و همه احکام اسلامی، از جمله حرمت جان، مال و… را محترم میشمارند؛ اما با استدلال به آیه ۲۵۵ سوره مائده، اسلام کامل را فقط اسلامی میدانند که همراه با ولایت امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) باشد، در حالی که به شیعیان تهمت میزنند که فقط خود را مسلمان و دیگر فرقههای اسلامی را کافر میدانند. در این مقاله درصدد بررسی این مطالب هستیم.
فهرست مندرجات
۱ – مقدمه
۲ – طرح شبهه
۳ – اصل روایت شبههشده
۴ – نقد و بررسی شبهه
۴.۱ – معیارها در اسلام و مسلمانی
۴.۱.۱ – دیدگاه شیعه
۴.۱.۲ – تأیید دیدگاه شیعه در منابع اهل سنت
۴.۲ – دیدگاه در فرقه ناجیه
۴.۲.۱ – روایات صحاح درباره فرقه ناجیه
۴.۲.۱.۱ – ابنماجه
۴.۲.۱.۲ – ترمذی
۴.۲.۲ – تشخیص فرقه ناجیه
۴.۳ – فرقه ناجیه از دیدگاه علمای اهل سنت
۴.۳.۱ – اشاعره
۴.۳.۲ – ماتریدیه
۴.۳.۳ – پیروان احمد بن حنبل
۴.۳.۴ – اهل حدیث
۴.۳.۵ – زیدیه
۴.۳.۶ – اهل آتش بودن پیروان ابوحنیفه
۵ – تکفیر شیعه توسط عثمان الخمیس
۶ – نمونههایی از تکفیر شیعیان توسط اهل سنت
۶.۱ – ابنعابدین
۶.۲ – تقیالدین سبکی
۶.۳ – سیواسی
۶.۴ – ابوسعید خادمی
۶.۵ – ابننجیم
۶.۶ – ابنحجر هیثمی
۶.۷ – کلیبولی
۶.۸ – شیخ نظام
۶.۹ – هبهالله لالکائی
۶.۱۰ – ابنتیمیه
۶.۱۱ – مقدسی و مرداوی
۶.۱۲ – اثرات تکفیر شیعیان
۷ – اهلسنت و تکفیر همدیگر
۷.۱ – حکم به کفر غیر حنبلی
۷.۲ – حکم به کفر طرفداران احمد بن حنبل
۷.۳ – تغییر مذهب ممنوع
۷.۴ – سب و لعن شافعیها توسط حنبلیها
۷.۵ – گرفتن جزیه از حنابله
۷.۶ – گرفتن جزیه از شافعیها
۷.۷ – جدا شدن مساجد شافعیها از حنفیها
۷.۸ – بنای مسجد ضرار توسط حنابله
۷.۹ – حکم به کفر منکر مسح بر خفین
۸ – تکفیر ابوحنیفه از سوی دیگر فرقههای اهل سنت
۸.۱ – ابوحنیفه یا ابوجیفه
۸.۲ – اجماع علمای اهل سنت بر گمراهی ابوحنیفه
۸.۳ – کفر ابوحنیفه و توبه دادن وی
۸.۴ – تأسیس مذهب حنفی
۸.۵ – فرزند شوم و شرور و پر ضرر برای اسلام
۸.۶ – ابوحنیفه سردمدار فرقه مرجئه
۸.۷ – تکفیر صریح ابوحنیفه
۸.۸ – قبهای از آتش بر قبر ابوحنیفه
۸.۹ – جریترین فرد نسبت به خداوند
۸.۱۰ – سزاوار نبودن سکونت در شهر ابوحنیفه
۸.۱۱ – لعن ابوحنیفه
۸.۱۲ – تبعید و اخراج ابوحنیفه از کوفه
۸.۱۳ – ترجیح شراب فروش از حنفی
۸.۱۴ – ارزش سخن ابوحنیفه
۸.۱۵ – ابوحنیفه و مقایسه ایمان ابوبکر و ابلیس
۸.۱۶ – ابوحنیفه و مقایسه سخن عمر با سخن شیطان
۸.۱۷ – تکفیر محمد بن ادریس شافعی
۹ – نمونههایی از درگیری و کشتار میان اهل سنت
۹.۱ – جنگ حنابله با شافعیها در بغداد
۹.۲ – جنگ حنفیها با شافعیها در اصفهان
۹.۳ – جنگ حنفیها و شافعیها در ری
۹.۴ – جنگ شافعیها و حنابله در بغداد
۹.۵ – جنگ حنابله با نظامیه در بغداد
۹.۶ – کشتار به دلیل تفسیر یک آیه
۹.۷ – جنگ حنابله و اشاعره سال ۴۴۷
۹.۸ – جنگ اشاعره و حنابله در بغداد
۹.۹ – جنگ اشاعره و حنابله سال ۴۷۰
۱۰ – نتیجه
۱۱ – پانویس
۱۲ – منبع
مقدمه
عثمان الخمیس، تئوریسین معاصر وهابی و از لیدرهای اصلی آنها، اتهامات بسیاری را علیه شیعه مطرح نموده است.
از آن جایی که شبهات مطرح شده عثمان الخمیس، اهمیت بسیاری دارد و از مهمترین شبهات وهابیت علیه شیعه به حساب میآید، تصمیم گرفتیم که تکتک این شبهات را به صورت پرسش و پاسخ مطرح نموده و بررسی کنیم.
طرح شبهه
یکی از اتهامات عثمان الخمیس، این است که شیعیان فقط خود را مسلمان و دیگر فرقههای اسلامی را کافر میدانند. وی میگوید:
المساله الثالثه: القول بکفر من عدا الشیعه:
کل من عدا الشیعه فهو کافر بل لم یتوقف الامر علی ذلک بل کل من عدا الشیعه کافر وولد زنا….
۳. ویروی الکلینی فی الکافی عن الرضا انه قال: لیس علی مله الاسلام غیرنا وغیر شیعتنا، وهذا فی الجزء الاول من الکافی ۲۳۳.
تمام مردم غیر از شیعیان کافرند، بلکه از این هم فراتر رفته و گفتند: غیر از شیعه همه کافر و ولد الزنا هستند … کلینی در کتاب کافی از امام رضا نقل میکند که فرمود: به جز ما و شیعیان ما هیچ کس دیگری پایبند شریعت اسلام نیست.
اصل روایت شبههشده
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ اَنَّهُ کَتَبَ اِلَیْهِ الرِّضَا (علیهالسّلام) اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّ مُحَمَّداً (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ اَمِینَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کُنَّا اَهْلَ الْبَیْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ اُمَنَاءُ اللَّهِ فِی اَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْبَلَایَا وَالْمَنَایَا وَاَنْسَابُ الْعَرَبِ وَمَوْلِدُ الْاِسْلَامِ وَاِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ اِذَا رَاَیْنَاهُ بِحَقِیقَهِ الْاِیمَانِ وَحَقِیقَهِ النِّفَاقِ وَاِنَّ شِیعَتَنَا لَمَکْتُوبُونَ بِاَسْمَائِهِمْ وَاَسْمَاءِ آبَائِهِمْ اَخَذَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَعَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ یَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَیَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا لَیْسَ عَلَی مِلَّهِ الْاِسْلَامِ غَیْرُنَا وَغَیْرُهُم ْ نَحْنُ النُّجَبَاءُ النُّجَاهُ وَنَحْنُ اَفْرَاطُ الْاَنْبِیَاءِ وَنَحْنُ اَبْنَاءُ الْاَوْصِیَاءِ وَنَحْنُ الْمَخْصُوصُونَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَنَحْنُ اَوْلَی النَّاسِ بِکِتَابِ اللَّهِ وَنَحْنُ اَوْلَی النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَنَحْنُ الَّذِینَ شَرَعَ اللَّهُ لَنَا دِینَهُ….
از عبداللَّه جندب روایت شده که حضرت رضا (علیهالسّلام) در نامهای به او نوشت: اما بعد همانا محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امین خدا بود در میان خلقش و چون آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در گذشت، ما خانواده وارث او شدیم؛ پس ما هستیم امین خدا در زمین، دانش فتنهها و مصائب و مردنها و نژاد عرب و تولد اسلام نزد ما است. و چون هر کسی را به بینیم میشناسیم که او حقیقتاً مؤمن است یا منافق. نام شیعیان ما و نام پدرانشان، نزد ما ثبت است، خدا از ما و آنها پیمان گرفته است که به هر راهی که رفتیم آنها هم وارد شوند و در هرجا در آییم، در آیند، جز ما و ایشان کسی در کیش اسلام نیست.
ماییم نجیب و رستگار، و ماییم بازماندگان پیغمبران، و مائیم فرزندان اوصیاء، و ما در کتاب خدای (عزّوجلّ) مورد عنایت قرار گرفتهایم، و ما به قرآن سزاوارتریم تا مردم دیگر، و ما به پیغمبر نزدیکتریم تا مردم دیگر، و خدا دینش را برای ما مقرر داشته….
نقد و بررسی شبهه
این روایت از نظر سندی مشکلی ندارد و مطالبی که در آن مطرح شده با اعتقادات شیعه همخوانی دارد؛ اما از این روایت به صورت قطعی نمیتوان استفاده کرد که شیعیان دیگر فرقههای اسلامی را کافر میدانند.
معیارها در اسلام و مسلمانی
مراد از «اسلام» در این روایت، همان اسلام کاملی است که همراه با ولایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) باشد؛ چنانچه خداوند بعد از اعلام ولایت امیرمؤمنان (علیهالسلام) در روز غدیر، اسلام همراه با ولایت را اسلام کامل و دین مورد رضایت خود اعلام فرموده است:
«الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمْ الاِْسْلاَمَ؛ امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.»
خطیب بغدادی با سند صحیح از ابوهریره نقل میکند که این آیه در روز عید غدیر و پس از معرفی علی (علیهالسّلام) برای خلافت نازل شده است:
لما اخذ النبی (صلی الله علیه وسلم) بید علی بن ابی طالب، فقال: الست ولی المؤمنین، قالوا: بلی یا رسول الله، قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک یا بن ابی طالب، اصبحت مولای ومولی کل مسلم، فانزل الله: «الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ».
رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود: آیا من سرپرست مؤمنان نیستم؟ گفتند: آری، چنین است ای رسول خدا، فرمود: هر کس من مولا و سرپرست اویم علی مولای اوست، عمر فریاد زد: تبریک، تبریک، ای پسر ابوطالب، تو اکنون مولای من و هر مسلمان هستی، پس خداوند این آیه را نازل فرمود: امروز دین را بر شما کامل نمودم.
از آنجایی که بحث شان نزول آیه اکمال و ابلاغ را در مقاله دلالت حدیث غدیر به صورت کامل بررسی و صحت سند احادیث آن را مطرح و بیان کردهایم، از اینرو، از طرح دوباره آن خودداری میکنیم.
دیدگاه شیعه
از دیدگاه شیعه، هر فردی که به وحدانیت خداوند و رسالت نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شهادت دهد، مسلمان است و احکام اسلامی بر او جاری میشود. علمای شیعه نیز در کتابهای فقهی به این مطلب تصریح کرده و فتوا به پاک بودن چنین فردی دادهاند، که به دو نمونه اشاره میکنیم.
شیخ انصاری (رضواناللهتعالیعلیه) در اینباره مینویسد:
المشهور طهاره المخالف لاهل الحق عدا الفرق الآتیه منهم للاصل وادله طهاره المسلمین من النص والاجماع بعد ملاحظه ما دل علی اسلامهم فی الظاهر بناء علی تحدید الاسلام المقابل للایمان الذی هو مناط الطهاره دون المرادف له بما علیه الناس من الشهادتین والتزام الصلاه والصیام والحج والزکاه وغیر ذلک کما لا یخفی علی المتتبع باب الفرق بین الایمان والاسلام من اصول الکافی هذا مضافا الی السیره القطعیه المستمره من زمن حدوث هذا المذهب الی یومنا هذا من الائمه صلوات الله علیهم واصحابهم ومن جمیع المؤمنین من المباشره لهم ومساورتهم والاکل من ذبایحهم واطعمتهم ومزاوجتهم….
مشهور از فقها گفتهاند مسلمانان مخالف مکتب اهل بیت غیر از یک فرقه آنان پاک هستند، و دلیل آن جریان اصل طهارت و دلایلی مانند: نص و اجماع است که پس از اثبات ظاهری مسلمان بودن حکم طهارت جاری میشود، البته بنابراین که اسلام را مفهومی در برابر ایمان بدانیم نه مرادف با آن، یعنی اسلام عبارت باشد از اظهار شهادتین و التزام به اقامه نماز و روزه و حج و زکات و غیر اینها که هر محققی با مراجعه به باب فرق بین ایمان و کفر از کتاب اصول کافی با حقیقت این دو مفهوم آشنا میشود، علاوه بر این مطالب، از آغاز پیدایش مذهب اهل بیت (علیهمالسّلام) سیره و روش امامان و پیروان آنان بر همنشینی و رفت و آمد و استفاده از خوراکیها و غذاهای آنان و پیوند زناشویی با دیگر مسلمانان بوده است.
شهید صدر (اعلیاللهمقامه) نیز در اینباره مینویسد:
وکل انسان اعلن الشهادتین (الشهاده لله بالتوحید وللنبی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالرساله) فهو مسلم عملیا وطاهر حتی ولو علم بانه غیر منطو فی قلبه علی الایمان بمدلول الشهادتین ما دام هو نفسه قد اعلن الشهادتین ولم یعلن بعد ذلک تکذیبه لهما، او اعتقادات دینیه اخری تتعارض معها بصوره صریحه لا تقبل التاویل، وکل من ولد عن ابوین مسلمین فهو مسلم عملیا وطاهر ما لم یعلن تکذیبه للشهادتین.
هر انسانی که شهادتین یعنی اعتراف به توحید و رسالت پیامبر اکرم را ابراز نماید مسلمان است و پاک، اگرچه بدانیم که در قلب و درون او از آثار ایمان خبری نیست؛ ولی این اعتقادش را اظهار میکند و برخلاف آن چیزی نمیگوید. و نیز هر کس که از پدر و مادر مسلمانی زاده شود او نیز مسلمان و پاک است تا زمانی که خلاف آن را اظهار نماید.
تأیید دیدگاه شیعه در منابع اهل سنت
در منابع اهلسنت نیز روایاتی وجود دارد که مردم با ترک ولایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) کافر شدهاند.
ابنمردویه اصفهانی مینویسد:
عن ابیهارون العبدی، قال: کنت اری رای الخوارج لا رای لی غیره، حتی جلست الی ابی سعید الخدری فسمعته یقول: امر الناس بخمس فعملوا باربع وترکوا واحده، فقال له رجل: یا ابا سعید، ما هذه الاربع التی عملوا بها؟ قال: الصلاه، والزکاه، والحج، والصوم – صوم شهر رمضان – قال: فما الواحده التی ترکوها؟ قال: ولایه علی بن ابی طالب. قال: وانها مفترضه معهن؟ قال: نعم. قال: فقد کفر الناس! ! قال: فما ذنبی!
ابوهارون عبدی میگوید: من عقیدهای غیر از اعتقادات خوارج نداشتم، تا آنکه در مجلس ابوسعید خدری نشسته بودم و از او شنیدم که میگفت: مردم به پنج امر سفارش شدند که به چهار برنامه عمل کردند؛ ولی یکی را کنار زدند، شخصی پرسید: آنچه بدان عمل کردند چه بود؟ گفت: نماز، زکات، حج، روزه، پرسید: پس آنچه بدان عمل نکردند چه بود؟ گفت: ولایت و رهبری علی بن ابیطالب، پرسید: مگر این هم مانند آن چهار واجب دیگر بر مردم واجب بود؟ گفت: آری، آن مرد گفت: پس در این صورت کافر شدند، ابوسعید گفت: گناه من چیست؟
دیدگاه در فرقه ناجیه
این مساله از ضروریات هر مذهبی است که فقط خودشان را مسلمان واقعی، هدایتشده، دارای مذهب حق و فرقه ناجیه، و بقیه را گمراه و اهل آتش میدانند که البته اساس تشکیل و تاسیس فرقههای مختلف اسلامی هم بر همین مبنا است؛ چرا که اعتراف به حقانیت مذهب مخالف، در حقیقت انکار حقانیت مذهب خود به حساب میآید.
و از سویی این مبنا و فکر در حقیقت منبعث از روایت «افتراق امت» است که در میان شیعه و سنی متواتر و قطعی است. بر اساس این روایت، از بین هتفاد و سه فرقه اسلامی، فقط یک فرقه ناجیه، و بقیه اهل آتش هستند.
در طول تاریخ، هر فرقهای از فرقههای اسلامی ادعا کردهاند که آن فرقه ناجیه، مذهب مورد قبول آنها است و آنها هستند که بر سنت رسول خدا و اصحاب او باقی، و غیر از خودشان همگی فرقه ضاله و اهل آتش هستند. این عقیده مشترک تمام فرقههای اسلامی است و تنها مربوط به شیعه نیست.
روایات صحاح درباره فرقه ناجیه
روایات بسیاری در این زمینه در صحاح اهل سنت وجود دارد که به دو روایت اشاره میکنیم.
ابنماجه
ابنماجه قزوینی مینویسد:
حدثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْوَلِیدُ بن مُسْلِمٍ ثنا ابو عَمْرٍو ثنا قَتَادَهُ عن اَنَسِ بن مَالِکٍ قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اِنَّ بَنِی اِسْرَائِیلَ افْتَرَقَتْ علی اِحْدَی وَسَبْعِینَ فِرْقَهً وَاِنَّ اُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ علی ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ فِرْقَهً کُلُّهَا فی النَّارِ الا وَاحِدَهً وهی الْجَمَاعَهُ.
انس بن مالک میگوید: رسول خدا فرمود: بنیاسرائیل هفتادو یک فرقه شدند، و بهزودی امت من به هفتادو دو فرقه منشعب خواهند شد، همه فرقهها اهل آتش خواهند بود غیر از یک فرقه و آن فرقه ناجیه، جماعت هستند.
محمدناصر البانی بعد از این روایت میگوید:
حدیث صحیح ورجاله ثقات علی ضعف فی هشام بن عمار لکنه قد توبع کما یاتی والحدیث اخرجه ابن ماجه باسناد المصنف هذا وصححه البوصیری
والحدیث صحیح قطعا لان له ست طرق اخری عن انس وشواهد عن جمع من الصحابه وقد استقصی المصنف رحمه الله الکثیر منها کما یاتی ومضی قبله من حدیث عوف ابن مالک وقد خرجته فی الصحیحه من حدیث ابی هریره من حدیث معاویه وسیذکرهما المصنف
وقد ضل بعض الهلکی من متعصبه الحنفیه فی میله الی تضعیف هذا الحدیث مع کثره طرقه لمخالفته هوی فی نفسه وقد رددت علیه فی المصدر المذکور آنفا فلیراجعه من شاء.
این حدیث صحیح و راویان آن ثقه میباشند؛ مگر هشام بن عمار، سپس میگوید: قطعا این حدیث صحیح است؛ زیرا با شش طریق روایت شده است، اگر چه بعضی از متعصبان حنفی خواستهاند آن را تضعیف کنند که این هم نشئت گرفته از هواهای نفسانی است.
ترمذی
ترمذی مینویسد:
حدثنا مَحْمُودُ بن غَیْلَانَ حدثنا ابو دَاوُدَ الْحَفَرِیُّ عن سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ عن عبد الرحمن بن زِیَادٍ الْاَفْرِیقِیِّ عن عبد اللَّهِ بن یَزِیدَ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لَیَاْتِیَنَّ علی اُمَّتِی ما اتی علی بَنِی اِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حتی ان کان منهم من اتی اُمَّهُ عَلَانِیَهً لَکَانَ فی اُمَّتِی من یَصْنَعُ ذلک وَاِنَّ بَنِی اِسْرَائِیلَ تَفَرَّقَتْ علی ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ مِلَّهً وَتَفْتَرِقُ اُمَّتِی علی ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ مِلَّهً کلهم فی النَّارِ الا مِلَّهً وَاحِدَهً قالوا وَمَنْ هِیَ یا رَسُولَ اللَّهِ قال ما انا علیه وَاَصْحَابِی.
عبدالله بن عمر از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: سرگذشت بنیاسرائیل درباره امت من تکرار خواهد شد، بنیاسرائیل هفتادو دو فرقه شدند و امت من هفتادو سه فرقه خواهند شد، تمام فرقهها اهل آتش خواهند بود مگر یک فرقه، سؤال شد: آن کدام فرقه است؟ فرمود: آنان که بر روش من و یاران من باقی باشند.
تشخیص فرقه ناجیه
با توجه به فرقههای متعددی که در میان اهل سنت وجود دارد، حال سؤال اینجا است که این فرقه ناجیه، کدام فرقه است؟ اشاعره، معتزله، ماتریدیه و….
روشن است که جمله «ما انا علیه واصحابی» از اضافات اهل سنت است؛ چرا که ممکن نیست رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امتش را امر به محال نماید؛ زیرا صحابه خود دچار اختلافات شدیدی شدند و حتی یکدیگر را مستحق قتل دانسته و با یکدیگر جنگیدهاند.
حال امت اسلامی به عمل کدامیک از اصحاب رسول خدا اقتدا کنند؟
به عثمان یا قاتلان او که از برترین اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند؟
در صف یاران معاویه و شام (فئه باغیه) باشند یا در صف یاران امیرمؤمنان (علیهالسلام)؟
به اصحاب جمل اقتدا کنند یا به امیرمؤمنان (علیهالسلام)؟ به عمل ابوالغادیه که به قول ابنتیمیه از سابقون الاولون است، تمسک کنند یا به عمل عمار یاسر؟
فرقه ناجیه از دیدگاه علمای اهل سنت
علمای اهل سنت نیز در تعریف فرقه ناجیه، دچار اختلافات شدیدی شدهاند، برخی اشاعره و اهل حدیث را فرقه ناجیه دانستهاند و برخی ماتریدیه را. برخی اهل قیاس (حنفیها) را فرقه ضاله دانستهاند و برخی اشاعره و… را. در ذیل به چند نمونه اشاره میشود.
اشاعره
قاضی عضدالدین ایجی، از بزرگان اهل سنت میگوید:
وامّا الفرقه المستثناه الذین قال فیهم: هم الذین علی ما انا علیه واصحابی، فهم الاشاعره والسلف من المحدّثین واهل السنّه والجماعه، ومذهبهم خال من بدع هؤلاء.
فرقه نجاتافته که در سخن رسول خدا آمده است و فرمود: آنچه که من و یارانم بر آنیم، اینان اشاعره و محدثان سلف و اهل سنت و جماعت هستند که مذهبشان از بدعتها به دور است.
ماتریدیه
ابوسعید خادمی در دفاع از ماتریدیه میگوید:
قَالَ الْعَلَّامَهُ الْعَضُدُ: الْفِرْقَهُ النَّاجِیَهُ وَهُمْ الْاَشَاعِرَهُ لَعَلَّ مُرَادَهُ امَّا تَغْلِیبَ اَوْ عُمُومَ مَجَازٍ اَوْ ادِّعَاءَ اتِّحَادِهِمْ مَعَ الْمَاتُرِیدِیَّهِ الَّذِینَ تَابَعُوا فِی الْاُصُولِ کَالْحَنَفِیَّهِ الَی عَلَمِ الْهُدَی الشَّیْخِ اَبِی مَنْصُورٍ الْمَاتُرِیدِیِّ وَجْهُ کَوْنِهِمْ فِرْقَهً نَاجِیَهً الْتِزَامُهُمْ کَمَالَ مُتَابَعَهِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاَصْحَابِهِ فِی مُعْتَقَدَاتِهِمْ بِلَا تَجَاوُزٍ عَنْ ظَاهِرِ نَصٍّ بِلَا ضَرُورَهٍ وَلَا اسْتِرْسَالٍ الَی عَقْلٍ خِلَافًا لِمُخَالِفِیهِمْ کَمَا ذَکَرَهُ الْعَلَّامَهُ الدَّوَانِیُّ.
عَضُدالدین ایجی میگوید: فرقه ناجیه اشاعره است، شاید مقصود او از این سخن یا به نحو غلبه؛ یعنی اکثر اشاعره و یا از باب عموم مجاز باشد و یا از این جهت که اعتقاداتشان با ماتُریدیه یکسان است که در اصول مانند ابوحنیفه از ابومنصور ماتُریدی پیروی میکنند، و علت اینکه اینان را فرقه ناجیه دانسته است به جهت تبعیت کامل از رسول خدا و اصحاب در اعتقادات و بدون تجاوز از ظاهر نصوص؛ مگر به قدر ضرورت و یا ارجاع به عقل برخلاف مخالفینشان است.
پیروان احمد بن حنبل
سفارینی، یکی دیگر از علمای اهل سنت درباره فرقه ناجیه مینویسد:
اهل السنه والجماعه ثلاث فرق: الاثریه وامامهم احمد بن حنبل، والاشعریه وامامهم ابو الحسن الاشعری، والماتریدیه وامامهم ابو منصور الماتریدی.
اهل سنت و جماعت سه فرقه هستند: اثریه که امامشان احمد حنبل است و اشعریه که امامشان ابوالحسن اشعری است و ماتُریدیه که امامشان ابومنصور ماتُریدی است.
و در ادامه میگوید:
قال بعض العلماء: هم یعنی الفرقه الناجیه اهل الحدیث: یعنی الاثریه، والاشعریه والماتریدیه.
بعضی از دانشمندان گفتهاند: فرقه ناجیه اهل حدیث هستند؛ یعنی اثریه و اشاعره و ماتُریدیه.
و در پایان میگوید:
انّ قول النبی صلی اللّه علیه وآله وسلم: «الا فرقه واحده» ینافی التعدّد، فالفرقه الناجیه هم الاثریّه فقط، اتباع احمد بن حنبل، دون الاشعریّه والماتریدیه.
اما فرمایش رسول خدا که فرمود: یک فرقه اهل نجات است، با تعدد فرقهها منافات دارد؛ بنابراین فرقه ناجیه یکی بیش نیست و آن اثریه پیروان احمد حنبل میباشند، نه اشاعره و ماتُریدیه.
اهل حدیث
از میان دیگر فرقههای اسلامی، اهل حدیث تلاش بیشتری کردهاند تا خود را فرقه ناجیه جلوه داده و دیگران را فرقه هالکه معرفی کنند.
ابومظفر سمعانی مینویسد:
ان الله تعالی ابی ان یکون الحق والعقیده الصحیحه الا مع اهل الحدیث والآثار لانهم اخذوا دینهم وعقائدهم خلفا عن سلف وقرنا عن قرن الی ان انتهوا الی التابعین واخذه التابعون عن اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم واخذه اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم عن رسول الله صلی الله علیه وسلم ولا طریق الی معرفه ما دعا الیه رسول الله صلی الله علیه وسلم الناس من الدین المستقیم والصراط القویم الا هذا الطریق الذی سلکه اصحاب الحدیث
واما سائر الفرق فطلبوا الدین لا بطریقه لانهم رجعوا الی معقولهم وخواطرهم وآرائهم فطلبوا الدین من قبله فاذا سمعوا شیئا من الکتاب والسنه عرضوه علی معیار عقولهم فان استقام قبلوه وان لم یستقم فی میزان عقولهم ردوه فان اضطروا الی قبوله حرفوه بالتاویلات البعیده والمعانی المستنکره فحادوا عن الحق وزاغوا عنه ونبذوا الدین وراء ظهورهم وجعلوا السنه تحت اقدامهم تعالی الله عما یصفون…
او ما سمعت ان المعتزله مع اجتماعهم فی هذا اللقب یکفر البغدادیون منهم البصریین والبصریون منهم البغدادیون ویکفر اصحاب ابی علی الجبائی ابنه اباهاشم واصحاب ابیهاشم یکفرون اباه ابا علی.
خداوند متعال اراده نفرموده؛ مگر آن که مذهب و عقیده حق و صحیح فقط نزد اهل حدیث باشد؛ زیرا آنان دین و اعتقاداتشان را نسل به نسل ازتابعان و آنان از اصحاب رسول خدا و اصحاب از رسول خدا گرفتهاند؛ بنابراین راهی برای رسیدن به دین صحیح و راه مستقیم و استوار وجود ندارد؛ مگر راهی که اصحاب حدیث میروند.
ولی فرقههای دیگر، دین را با روشهای دیگری مانند مراجعه به عقل و آراء و ذهنیات خودشان تعریف و تفسیر میکنند، کتاب و سنت را با معیارهای عقلی میسنجند که اگر موافق بود میپذیرند و اگر مخالف بود رد میکنند و اگر مجبور به پذیرش آن باشند بازهم با تفسیر و تأویل غیر مناسب و دور از حقیقت آن را تحریف میکنند؛ ازاینرو از جاده حق منحرف شده و از حقیقت دین فاصله گرفته و سنت را نابود کردهاند، و به همین جهت است که میبینید معتزله با اینکه تحت یک نام و مذهب جمع شدهاند؛ ولی یکدیگر را تکفیر میکنند، معتزله بغداد اهل بصره را و معتزله بصره بغدادی را تکفیر میکند، طرفداران ابوعلی جبایی فرزندش ابوهاشم را تکفیر میکنند و طرفداران ابوهاشم پدرش ابوعلی را.
و برای اینکه ثابت کنند که فرقه ناجیه فقط آنها هستند، دست به داستانسرایی زده و با جعل قصههای عوام فریب از خوابنماشدن و تشرف به محضر رسول خدا استفاده میکنند و میگویند رسول خدا را در خواب دیدهایم و تایید آن حضرت را نیز دریافت کردهایم! !!.
خطیب بغدادی در اینباره مینویسد:
حدثنی محمد بن ابی الحسن قال اخبرنی ابوالقاسم بن سختویه قال سمعت اباالعباس احمد بن منصورالحافظ بصور یقول سمعت ابا الحسن محمد بن عبدالله بن بشر بفسا یقول رایت النبی صلی الله علیه وسلم فی المنام فقلت من الفرقه الناجیه من ثلاث وسبعین فرقه قال انتم یا اصحاب الحدیث
محمد بن عبدالله بن بشر میگوید: رسول خدا را در عالم خواب دیدم، سؤال کردم فرقه ناجیه از بین هفتادو سه فرقه کیست؟ فرمود: شما ای اصحاب حدیث!!!.
ابنفاخر اصفهانی مینویسد:
حدثنا محمد بن عبید الله بن بشر الفسوی، قال: رایت رسول الله فی المنام فی مسجد عندنا بفسا جالس (لنا؟) فی المحراب، فبرکت بین یدیه وبیدی محبره، فقلت: یا رسول الله، من الفرقه الناجیه من الثلاث والسبعین فرقه من امتک؟ قال: انتم یا اصحاب الحدیث.
محمد بن عبیدالله بشر فسوی گفته است: پیامبر را در عالم خواب در مسجدی در شهر فسا دیدم که در محراب نشسته بود، مقابلش زانو زدم و گفتم: فرقه ناجیه از بین فرقههای امتت کدام یک است؟ فرمود: شما ای اصحاب حدیث!!!!.
طبیعی است که وقتی کسی نتواند دلیلی برای حقانیت مذهب خود ارائه کند، دنبال خواب، فال و… میرود.
زیدیه
فرقه زیدیه نیز ادعا میکنند که فرقه ناجیه آنها هستند و در اینباره کتابهایی نیز نوشتهاند.
حاجی خلیفه مینویسد:
وصنف احمد بن یحیی المرتضی مختصرا سماه الملل والنحل ایضا علی مذهب الزیدیه وذکر فیه ان الفرقه الناجیه هی الزیدیه.
احمد بن یحیی کتابی مختصر به نام ملل و نحل در مذهب زیدیه نوشته است و در آن زیدیه را فرقه ناجیه معرفی میکند.
اهل آتش بودن پیروان ابوحنیفه
روایات صحیح السندی در کتابهای اهل سنت یافت میشود مبنی بر این که کسانی که قیاس را یکی از منابع فقهی خود میدانند، فرقه هالکه و اهل آتش هستند.
حاکم نیشابوری مینویسد:
اخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسیب ثنا نعیم بن حماد ثنا عیسی بن یونس عن جریر بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبیر بن نفیر عن ابیه عن عوف بن مالک رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ستفترق امتی علی بضع وسبعین فرقه اعظمها فرقه قوم یقیسون الامور برایهم فیحرمون الحلال ویحللون الحرام هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.
عوف بن مالک به نقل از رسول خدا میگوید: رسول خدا فرمود: به زودی امت من به هفتاد و چند فرقه خواهند رسید که بزرگترین آنان گروهی هستند که امور دین را با آراء خودشان مقایسه میکنند، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکنند.
این حدیث بنا به شرایط شیخین صحیح است اگرچه آن را نیاوردهاند.
طبرانی در معجم کبیر مینویسد:
حدثنا یحیی بن عُثْمَانَ بن صَالِحٍ ثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ ثنا عِیسَی بن یُونُسَ عن حَرِیزِ بن عُثْمَانَ عن عبد الرحمن بن جُبَیْرِ بن نُفَیْرٍ عن ابیه عن عَوْفِ بن مَالِکٍ عَنِ النبی صلی اللَّهُ علیه وسلم قال تَفْتَرِقُ اُمَّتِی علی بِضْعٍ وَسَبْعِینَ فِرْقَهً اَعْظَمُهَا فِتْنَهً علی اُمَّتِی قَوْمٌ یَقِیسُونَ الاُمُورَ بِرَاْیِهِمْ فَیُحِلُّونَ الْحَرَامَ وَیُحَرِّمُونَ الْحَلالَ.
عوف بن مالک از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: امت من به هفتاد و چند فرقه خواهند رسید که بزرگترین آنان گروهی هستند که امور دین را با آراء خودشان مقایسه میکنند، حلال را حرام و حرام را حلال میکنند.
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه الطبرانی فی الکبیر والبزار ورجاله رجال الصحیح.
این روایت را طبرانی و بزّار نقل کردهاند و راویان آن راویان صحیح بخاری هستند.
در این حدیث در حقیقت تمام مذاهب و فرقههای فعلی اهل سنت زیر سؤال رفتهاند، چرا که اکثر اهل سنت، اهل قیاس هستند، و قیاس و استحسان یکی از مهمترین منابع استنباط احکام شرعی در فقه آنان به شمار میرود.
نتیجه آنکه، هر فرقهای از فرقههای اسلامی، خود را مسلمان واقعی، فرقه نجات یافته و تابع واقعی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میداند که البته شیعه هم از این قاعده کلی خارج نیست. آری، تنها فرقی که شیعه دارد این است که برای اثبات حقانیت خویش و فرقه ناجیه بودن به خواب و رؤیا متوسل نمیشود؛ بلکه با استفاده از دهها دلیل و مدرک که در منابع فرقههای دیگر وجود دارد، ثبات و استواری ملاکهای عقیدتی خویش را به اثبات میرساند.
تکفیر شیعه توسط عثمان الخمیس
عثمان الخمیس که امروز لیدر و ایدئولوگ وهابیت به شمار میرود، ابتدا عقیده تکفیر را به شیعه نسبت میدهد؛ ولی بعدا، خود، شیعه را به شدت تکفیر میکند و حتی تمام عقاید شیعه را الهام گرفته از یهود و نصاری میداند. اکنون به قسمتهایی از سخنان عثمان الخمیس در تکفیر شیعه توجه نمایید:
الا تتفقون معی ان من یدین بهذه الاشیاء ومن یقول هذا القول انه لیس من المسلمین، الا یحق لنا بعد هذا ان نقول ان من دان بهذه الامور (عقائد الشیعه) انه غیر مسلم، لان هذه الامور لیست من دین الاسلام وانه لا یحق لنا ان نقول مذهب الشیعه بل نقول دین الشیعه.
الذی یدین بهذا (مذهب الشیعه) لا یقال عنه مسلم؛ بل هذا دین آخر غیر الاسلام لا نعرفه ابدا…
من یعتقد هذا الاعتقاد لا شک انه لیس من دین الله تبارک وتعالی فی شئ.
وقال الامام احمد ایضا: ولیست الرافضه من الاسلام فی شیء. کتاب السنه للامام احمد بن صفحه۸۲
وقال ابو حامد المقدسی لا یمضی علی ذی بصیره من المسلمین ان اکثر ما قدمناه فی الباب قبله من تکفیر هذه الطائفه الرافضه علی اختلاف اصنافها کفر صریح وعناء مع جهل قبیح لا یتوقف الواقف علیه من تکفیرهم والحکم علیهم بالمروق من دین الاسلام. هذا قاله فی رساله له فی الرد علی الرافضه صفحه ۲۰۰
وقال الامام الشوکانی: ان اصل دعوه الروافض کیاد الدین ومخالفه الاسلام وبهذا یتبین ان کل رافض خبیث یصیر کافر بتکفیره لصحابی واحد فکیف بمن یکفر کل الصحابه واستثنی افرادا یسیره. هذا قاله فی نثر الجوهر علی حدیث ابی ذر.
وقال الالوسی، ذهب معظم علماء ما وراء النهر الی کفر الاثنی عشریه قاله فی کتاب منهج السلامه
وقال ابن باز: الرافضه الذین یسمون الامامیه والجعفریه والخمینیه الیوم کفار خارجون عن مله الاسلام.
آیا با من هم صدا نمیشوید که هر کس چنین اعتقاداتی داشته باشد مسلمان نیست، و آیا حق نداریم به شیعیان بگوییم که شما غیر مسلمانید؛ زیرا این عقاید از اسلام نیست و بهتر است بگوئیم دین شیعه نه مذهب شیعه؛ چون این دین غیر از اسلام است، احمد حنبل گفته است: شیعه جایی در اسلام ندارد.
مقدسی گفته است: بر انسانهای آگاه پوشیده نیست که شیعیان با همه طوایفشان در نادانی و کفر صریح به سر میبرند و اینان از دین اسلام خارج میباشند.
شوکانی گفته است: اساس تبلیغات شیعه نابودی دین و مخالفت با اسلام است؛ پس اگر هر شیعهای یک نفر از اصحاب پیامبر را کافر بداند خود او کافر است، حال چگونه است آنکه همه اصحاب را کافر میداند؛ مگر تعدادی اندک از ایشان را؟
آلوسی گفته است: بزرگان از دانشمندان ماوراء النهر، اثنا عشریها را کافر دانستهاند.
بنباز گفته است: شیعیان که به امامیه و جعفری معروف و امروز به طرفداران خمینی مشهور هستند اینان کافر و از امت اسلامی خارج هستند.
بنابراین از جناب عثمان الخمیس میپرسیم که اگر تکفیر دیگر مذاهب اسلامی، کار درستی نیست، چرا شما این کار را مرتکب شدهاید و اگر کار درستی است، چرا به شیعیان ایراد میگیرید.
نمونههایی از تکفیر شیعیان توسط اهل سنت
در میان مذاهب اسلامی، مذهب اثنا عشری، بیشتر از دیگر مذاهب آماج تکفیر دانشمندان اهل سنت قرار گرفته است. علاوه بر تکفیرهایی که از زبان عثمان الخمیس نقل شد، مطالب بسیاری در این زمینه در کتابهای اهل سنت وجود دارد که به چند نمونه اشاره میکنیم:
ابنعابدین
محمد امین مشهور به ابنعابدین، از فقهای مشهور احناف است که اهل سنت جنوب ایران ارادت خاصی نسبت به ایشان دارند. وی در کتاب تنقیح الفتاوی الحامدیه، فتوای مشهور عبدالله افندی را درباره تکفیر و جواز قتل شیعیان اینگونه نقل میکند:
وَرَاَیْت فِی مَجْمُوعَهِ شَیْخِ الْاِسْلَامِ عَبْدِ اللَّهِ اَفَنْدِی حَفِظَهُ اللَّهُ الْمَلِکُ السَّلَامُ حِینَ زَارَنِی فِی الْجُنَیْنَهِ وَقْتَ قُدُومِهِ مِنْ الْمَدِینَهِ الْمُنَوَّرَهِ عَلَی مُنَوِّرِهَا اَفْضَلُ الصَّلَاهِ وَاَتَمُّ السَّلَامِ سَنَهَ ۱۱۴۶ مَا صُورَتُهُ مَا قَوْلُکُمْ – دَامَ فَضْلُکُمْ وَرَضِیَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَنَفَعَ الْمُسْلِمِینَ بِعُلُومِکُمْ – فِی سَبَبِ وُجُوبِ مُقَاتَلَهِ الرَّوَافِضِ وَجَوَازِ قَتْلِهِمْ هُوَ الْبَغْیُ عَلَی السُّلْطَانِ اَوْ الْکُفْرِ، اذَا قُلْتُمْ بِالثَّانِی فَمَا سَبَبُ کُفْرِهِمْ وَاِذَا اَثْبَتُّمْ سَبَبَ کُفْرِهِمْ فَهَلْ تُقْبَلُ تَوْبَتُهُمْ وَاِسْلَامُهُمْ کَالْمُرْتَدِّ اَوْ لَا تُقْبَلُ کَسَابِّ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَلْ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِهِمْ.
وَاِذَا قُلْتُمْ بِالثَّانِی فَهَلْ یُقْتَلُونَ حَدًّا اَوْ کُفْرًا وَهَلْ یَجُوزُ تَرْکُهُمْ عَلَی مَا هُمْ عَلَیْهِ بِاِعْطَاءِ الْجِزْیَهِ اَوْ بِالْاَمَانِ الْمُؤَقَّتِ اَوْ بِالْاَمَانِ الْمُؤَبَّدِ اَمْ لَا وَهَلْ یَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ نِسَائِهِمْ وَذَرَارِیِهِمْ اَفْتُونَا مَاْجُورِینَ اَثَابَکُمْ اللَّهُ تَعَالَی الْجَنَّهَ.
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ اعْلَمْ اَسْعَدَک اللَّهُ اَنَّ هَؤُلَاءِ الْکَفَرَهَ وَالْبُغَاهَ الْفَجَرَهَ جَمَعُوا بَیْنَ اَصْنَافِ الْکُفْرِ وَالْبَغْیِ وَالْعِنَادِ وَاَنْوَاعِ الْفِسْقِ وَالزَّنْدَقَهِ وَالْاِلْحَادِ وَمَنْ تَوَقَّفَ فِی کُفْرِهِمْ وَاِلْحَادِهِمْ وَوُجُوبِ قِتَالِهِمْ وَجَوَازِقَتْلِهِمْ فَهُوَ کَافِرٌ مِثْلُهُمْ وَسَبَبُ وُجُوبِ مُقَاتَلَتِهِمْ وَجَوَازِ قَتْلِهِمْ الْبَغْیُ وَالْکُفْرُ مَعًا…
فَیَجِبُ قَتْلُ هَؤُلَاءِ الْاَشْرَارِ الْکُفَّارِ تَابُوا اَوْ لَمْ یَتُوبُوا لِاَنَّهُمْ انْ تَابُوا وَاَسْلَمُوا قُتِلُوا حَدًّا عَلَی الْمَشْهُورِ وَاُجْرِیَ عَلَیْهِمْ بَعْدَ الْقَتْلِ اَحْکَامُ الْمُسْلِمِینَ وَاِنْ بَقُوا عَلَی کُفْرِهِمْ وَعِنَادِهِمْ قُتِلُوا کُفْرًا وَاُجْرِیَ عَلَیْهِمْ بَعْدَ الْقَتْلِ اَحْکَامُ الْمُشْرِکِینَ وَلَا یَجُوزُ تَرْکُهُمْ عَلَیْهِ بِاِعْطَاءِ الْجِزْیَهِ وَلَا بِاَمَانٍ مُؤَقَّتٍ وَلَا بِاَمَانٍ مُؤَبَّدٍ نَصَّ عَلَیْهِ قَاضِی خَانْ فِی فَتَاوِیهِ.
وَیَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ نِسَائِهِمْ لِاَنَّ اسْتِرْقَاقَ الْمُرْتَدَّهِ بَعْدَمَا لَحِقَتْ بِدَارِ الْحَرْبِ جَائِزٌ وَکُلُّ مَوْضِعٍ خَرَجَ عَنْ وِلَایَهِ الْاِمَامِ الْحَقِّ فَهُوَ بِمَنْزِلَهِ دَارِ الْحَرْبِ وَیَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ ذَرَارِیِّهِمْ تَبَعًا لِاُمَّهَاتِهِمْ لِاَنَّ الْوَلَدَ یَتْبَعُ الْاُمَّ فِی الِاسْتِرْقَاقِ.
در مجموعهای از رسالههای شیخ الاسلام عبدالله افندی در سال ۱۱۴۶، پس از مراجعتش از مدینه منوره اینگونه دیدم که سؤال شده بود: نظر شما در کشتن شیعیان، به خاطر خروج آنان بر حاکم اسلامی و یا کفر آنان چیست؟ اگر به سبب کفر باشد علت کفر آنان چیست؟ و در صورت اثبات کفر اگر توبه کردند، آیا توبه و اسلام آنان مانند مرتد پذیرفه میشود، یا مانند کسی که پیامبر را سبّ کند، پذیرفه نمیشود و باید کشته شوند؟
و اگر کافر هستند آیا حدّ قتل جاری میشود یا کفر؟ و آیا جائز است از آنان جزیه گرفته شود و باقی باشند و زنانشان به بردگی گرفته شوند؟
در پاسخ مینویسد: این کافران ستمگر و جنایتکار، بین همه انواع کفر و ستمگری و فسق و بیدینی جمع کردهاند، کسی که در کفر و شرک و بیدینی و قتل آنان شک داشته باشد خود او کافر است…! ! !
کشتن این کفار (شیعیان) واجب است، توبه کنند یا نکنند؛ چون اگر توبه کنند و مسلمان شوند باید حد بر آنان جاری شود و حد آن کشتن است و بعد از قتل حکم مسلمان را دارند، و اگر توبه نکنند کشته میشوند و احکام کفار جاری میشود و ماندن آنان با گرفتن جزیه جائز نیست، و زنانشان باید به کنیزی گرفته شوند و فرزندان آنان نیز همین حکم را دارند؛ چون فرزند تابع مادر است.
و در حاشیهای که بر درّ المختار دارد، مینویسد:
وفی الفتح عن الخلاصه ومن انکر خلافه الصدیق او عمر فهو کافر ا ه
کسی که خلافت ابوبکر یا عمر را انکار کند کافر است.
تقیالدین سبکی
تقیالدین سبکی مینویسد:
ورایت فی المحیط من کتب الحنفیه عن محمد لا تجوز الصلاه خلف الرافضه ثم قال لانهم انکروا خلافه ابی بکر وقد اجمعت الصحابه علی خلافته.
وفی الخلاصه من کتبهم فی الاصل ثم قال وان انکر خلافه الصدیق فهو کافر
وفی الفتاوی البدیعیه من کتب الحنفیه من انکر امامه ابی بکر الصدیق رضی الله عنه فهو کافر وقال بعضهم هو مبتدع والصحیح انه کافر.
در کتاب محیط از کتابهای حنفیها دیدم نوشته بود: نماز پشت سر شیعه جائز نیست؛ زیرا خلافت ابوبکر را که صحابه بر آن اجماع دارند انکار میکنند.
و در کتاب خلاصه از کتابهای حنفیها آمده است: منکر خلافت ابوبکر کافر است.
و در کتاب فتاوای بدیعیه آمده است: کسی که امامت و رهبری ابوبکر را انکار کند کافر است، بعضی گفتهاند: بدعتگذار است؛ ولی اعتقاد صحیح آن است که چنین شخصی کافر است.
و در ادامه مینویسد:
الامر الرابع النقول عن العلماء فمذهب ابی حنیفه ان من انکر خلافه الصدیق رضی الله عنه فهو کافر وکذلک من انکر خلافه عمر بن الخطاب رضی الله عنه ومنهم من لم یحک فی ذلک خلافا وقال الصحیح انه کافر والمساله مذکوره فی کتبهم فی الغایه للسروجی وفی الفتاوی الظهیریه والبدیعیه وفی الاصل لمحمد بن الحسن والظاهر انهم اخذوا ذلک عن امامهم ابی حنیفه رضی الله عنه
موضوع چهارم نقل سخنان دانشمندان است: مذهب ابوحنیفه این است که منکر خلافت ابوبکر همچنین خلافت عمر کافر است، برخی گفتهاند: در کفر چنین شخصی هیچ اختلافی نیست. این مساله در کتابهائی مانند: الغایه سروجی و فتاوای ظهیریه و بدیعیه و در اصل محمد بن حسن موجود است که در حقیقت آن را از پیشوایشان ابوحنیفه گرفتهاند.
سیواسی
کمالالدین سیواسی در شرح فتح القدیر مینویسد:
وفی الروافض ان من فضل علیا علی الثلاثه فمبتدع وان انکر خلافه الصدیق او عمر رضی الله عنهما فهو کافر
در بین شیعیان هر کس علی را بر سه خلیفه مقدم بداند بدعتگذار است، و اگر خلافت ابوبکر و عمر را انکار نماید کافر است.
ابوسعید خادمی
ابوسعید خادمی مینویسد:
(وَفِی الظَّهِیرِیَّهِ) لِظَهِیرِ الدِّینِ الْمَرْغِینَانِیِّ (وَمَنْ اَنْکَرَ امَامَهَ اَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ) رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ (فَهُوَ کَافِرٌ فِی الصَّحِیحِ). .. (وَکَذَلِکَ مَنْ اَنْکَرَ خِلَافَهَ عُمَرَ فِی اَصَحِّ الْاَقْوَالِ).
ظهیرالدین مرغینانی در کتاب الظهیریه مینویسد: بنا بر قول صحیح منکر امامت ابوبکر کافر است، همچنین بنا بر صحیحترین قول منکر خلافت عمر نیز کافر است.
ابننجیم
ابننجیم حنفی مینویسد:
وَالرَّافِضِیُّ انْ فَضَّلَ عَلِیًّا علی غَیْرِهِ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ وَاِنْ اَنْکَرَ خِلَافَهَ الصِّدِّیقِ فَهُوَ کَافِرٌ
شیعه اگر علی را بر سه خلیفه مقدم بداند بدعتگذار است، و اگر خلافت ابوبکر و عمر را انکار کند کافر است.
ابنحجر هیثمی
ابنحجر هیثمی مینویسد:
فمذهب ابی حنیفه رضی الله عنه ان من انکر خلافه الصدیق او عمر فهو کافر علی خلاف حکاه بعضهم وقال الصحیح انه کافر والمساله مذکوره فی کتبهم فی الغایه للسروجی والفتاوی الظهیریه والاصل لمحمد بن الحسن وفی الفتاوی البدیعیه فانه قسم الرافضه الی کفار وغیرهم وذکر الخلاف فی بعض طوائفهم وفیمن انکر امامه ابی بکر وزعم ان الصحیح انه یکفر.
مذهب ابوحنیفه این است که: منکر خلافت ابوبکر یا عمر کافر است؛ هر چند که برخی از آنها نظر دیگری دارند؛ ولی نظر صحیح این است که منکر خلافت ابوبکر و عمر کافر است. این مطلب در کتابهای الغایه سروجی، فتاوای ظهیریه، الاصل محمد بن الحسن و فتاوای بدیعیه آمده است. ابوحنیفه شیعه را تقسیم کرده است به کافر و غیر کافر، برخی از فرقههای شیعه را کافر و برخی را کافر ندانسته است؛ ولی نظر صحیح این است که منکر خلافت ابوبکر کافر است.
کلیبولی
عبدالرحمن کلیبولی در مجمع الانهر مینویسد:
قال المرغینانی تجوز الصلاه خلف صاحب هوی الا انه لا تجوز خلف الرافضی والجهنی والقدری والمشبهه ومن یقول بخلق القرآن والرافضی ان فضل علیا فهو مبتدع وان انکر خلافه الصدیق فهو کافر.
مرغینانی گفته است: نماز پشت سر هر کسی که هوای نفس داشته باشد جائز است؛ ولی پشت سر شیعه، جهنی، قدری و مشبّهه و کسی که قرآن را مخلوق بداند جایز نیست، و شیعه اگر علی را برتر بداند بدعتگذار است و اگر خلافت ابوبکر را انکار نماید کافر است.
شیخ نظام
شیخ نظام و گروهی از علمای حنفی هند در الفتاوی الهندیه مینویسند:
من اَنْکَرَ امَامَهَ ابی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ رضی اللَّهُ عنه فَهُوَ کَافِرٌ وَعَلَی قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَیْسَ بِکَافِرٍ وَالصَّحِیحُ اَنَّهُ کَافِرٌ وَکَذَلِکَ من اَنْکَرَ خِلَافَهَ عُمَرَ رضی اللَّهُ عنه فی اَصَحِّ الْاَقْوَالِ کَذَا فی الظَّهِیرِیَّهِ.
کسی که امامت ابوبکر را انکار نماید کافر است، برخی قائل هستند که بدعتگذار است نه کافر؛ ولی قول صحیح آن است که کافر است، همچنین اگر کسی خلافت عمر را انکار نماید بنا بر صحیحترین اقوال کافر است.
هبهالله لالکائی
هبهالله لالکائی در کتاب اعتقاد اهل السنه مینویسد:
سمعت الدوری یقول سمعت احمد بن یونس یقول انا لا ناکل ذبیحه رجل رافضی فانه عندی مرتد.
از احمد بن یونس نقل شده است که گفت: ما گوشت حیوانات ذبحشده به وسیله شیعه را نمیخوریم؛ چون او نزد من مرتد است.
ابنتیمیه
ابنتیمیه حرانی که در دشمنی با اهلبیت (علیهمالسّلام) و پیروان آن حضرت مشهور است، درباره شیعیان میگوید:
والرافضه شرّ الطوائف المنتسبین الی القبله.
رافضه (شیعیان) بدترین طایفهای است که به کعبه و قبله منسوب است.
مقدسی و مرداوی
ابوعبدالله مقدسی و ابوالحسن مرداوی مینویسند:
وَذَکَرَ ابن حَامِدٍ فی اُصُولِهِ کُفْرَ الْخَوَارِجِ وَالرَّافِضَهِ وَالْقَدَرِیَّهِ وَالْمُرْجِئَهِ وَمَنْ لم یُکَفِّرْ من کَفَّرْنَاهُ فُسِّقَ وَهُجِرَ.
ابنحامد در کتاب اصولش کافر بودن خوارج و شیعیان و قدریه و مرجئه را ذکر میکند. سپس مینویسد: کسی که تکفیر شدههای توسط ما را کافر نداند، فاسق است و باید ترک و از جامعه طرد شود.
اثرات تکفیر شیعیان
دشمنیهای اهل سنت با پیروان اهل بیت (علیهمالسّلام) فقط به تکفیر خلاصه نمیشود؛ بلکه در طول تاریخ با تکیه بر همین فتواها، شیعیان بسیاری از دم تیغ زورمداران سنی گذشته و اموال بسیاری غارت شده است که در اینجا فقط به یک نمونه اشاره میکنیم.
ابنکثیر دمشقی و ابوالفداء و ابناثیر جزری در حوادث سال ۴۰۷هـ مینویسند:
وفی هذه السنه قتلت الشیعه الذین ببلاد افریقیه ونهبت اموالهم ولم یترک منهم الا من لا یعرف وفیها کان ابتداء دوله العلولیین ببلاد الاندلس ولیها علی بن حمود بن ابی العیس العلوی
در این سال (۴۰۷هـ) در قاره آفریقا شیعیان به قتل رسیدند و اموالشان به تاراج رفت و کسی از آنان باقی نماند، و این حرکت در آغاز حکومت علولیین در سرزمین آندلس که حاکم آن علی بن حمود بن ابوعیس علوی بود اتفاق افتاد.
اهلسنت و تکفیر همدیگر
به جناب عثمان الخمیس! و همفکران او میگوییم: این سخنان که از زبان شما و ائمه اربعه شما شنیده میشود، فقط در حق شیعه گفته نشده؛ بلکه تمام فرقههای اهل سنت در طول تاریخ همدیگر را تکفیر کرده و حتی در زمان قدرت از همدیگر طلب جزیه کردهاند. شما نه تنها با شیعیان؛ بلکه با یگدیگر نیز مشکلات اساسی دارید. پشنهاد میکنیم که در قدم نخست مشکلات خودتان را با بقیه مذاهب اهل سنت حل کنید، سپس سراغ دیگران بروید.
حکم به کفر غیر حنبلی
شمسالدین ذهبی در تاریخ الاسلام و سیر اعلام النبلاء و همچنین ابن رجب حنبلی در ذیل طبقات الحنابله مینویسند:
احمد بن الحسین بن محمد. المحدث الامام ابو حاتم بن خاموش الرازی البزاز. من علماء السنه… وحکایه شیخ الاسلام الانصاری معه مشهوره. وقوله: مَن لم یکن حنبلیاً فلیس بمسلم.
داستان شیخ الاسلام انصاری با احمد بن حسین بن محمد مشهور است که گفت: هر کس حنبلی نباشد، مسلمان نیست.
حکم به کفر طرفداران احمد بن حنبل
ابناثیر جزری مینویسد:
ذکر الفتنه ببغداد بین الشافعیه والحنابله
ورد الی بغداد هذه السنه الشریف ابو القاسم البکری المغربی الواعظ وکان اشعری المذهب وکان قد قصد نظام الملک فاحبه ومال الیه وسیره الی بغداد واجری علیه الجرایه الوافره فوعظ بالمدرسه النظامیه وکان یذکر الحنابله ویعیبهم ویقول (وما کفر سلیما ولکن الشیاطین کفروا) والله ما کفر احمد ولکن اصحابه کفروا.
فتنهها و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 