پاورپوینت کامل حدیث طیر مشوی در منابع اهل سنت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حدیث طیر مشوی در منابع اهل سنت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حدیث طیر مشوی در منابع اهل سنت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حدیث طیر مشوی در منابع اهل سنت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل حدیث طیر مشوی در منابع اهل سنت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
کلیدواژه: حدیث طیر مشوی، منابع اهل سنت، سند، برتری امام علی (علیهالسّلام).
پرسش: آیا روایت «طیر مشوی» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟
پاسخ: یکی از روایاتی که ولایت و برتری مطلق امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را بر تمام اصحاب، به ویژه ابوبکر و عمر و بلکه بر تمام خلایق ثابت میکند، روایت طیر مشوی است که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اسناد معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است.
فهرست مندرجات
۱ – روایت طیر مشوی
۱.۱ – روایت سفینه
۱.۱.۱ – بررسی سند روایت
۱.۱.۱.۱ – عبید عجلی
۱.۱.۱.۲ – ابراهیم بن سعید جوهری
۱.۱.۱.۳ – حسین بن محمد
۱.۱.۱.۴ – سلیمان بن قرم
۱.۱.۱.۵ – فطر بن خلیفه
۱.۱.۱.۶ – عبدالرحمن بن ابینعم
۱.۲ – روایت سدی کبیر
۱.۲.۱ – بررسی سند روایت
۱.۲.۱.۱ – حسین بن حماد
۱.۲.۱.۲ – مسهر بن عبدالملک
۱.۲.۱.۳ – عیسی بن عمر
۱.۲.۱.۴ – اسماعیل سدی
۱.۳ – روایت یحیی بن کثیر
۱.۳.۱ – بررسی سند روایت
۱.۳.۱.۱ – وشاء
۱.۳.۱.۲ – سلمه بن شبیب
۱.۳.۱.۳ – عبدالرزاق صنعانی
۱.۳.۱.۴ – اوزاعی
۱.۳.۱.۵ – یحیی بن صالح
۱.۳.۲ – نتیجه
۱.۴ – روایت عثمان الطویل
۱.۴.۱ – بررسی سند روایت
۱.۴.۱.۱ – فریابی
۱.۴.۱.۲ – ورتنیس
۱.۴.۱.۳ – زهیر بن معاویه
۱.۴.۱.۴ – عثمان الطویل
۱.۵ – روایت عبدالله بن انس
۱.۵.۱ – بررسی سند روایت
۱.۵.۱.۱ – ابویعلی موصلی
۱.۵.۱.۲ – قطن بن نسیر
۱.۵.۱.۳ – جعفر بن سلیمان
۱.۵.۱.۴ – عبدالله بن مثنی
۱.۵.۱.۵ – عبدالله بن انس
۱.۶ – روایت علی بن عبدالله
۱.۶.۱ – بررسی سند روایت
۱.۶.۱.۱ – حسین بن محمد مؤدب
۱.۶.۱.۲ – سلیمان بن قرم
۱.۶.۱.۳ – محمد بن شعیب
۱.۶.۱.۴ – داود بن علی
۱.۶.۱.۵ – علی بن عبدالله
۱.۷ – روایت یحیی بن سعید
۱.۷.۱ – بررسی سند روایت
۱.۸ – روایت عبدالملک بن سلیمان
۱.۸.۱ – بررسی سند روایت
۱.۸.۱.۱ – ابنابیحاتم رازی
۱.۸.۱.۲ – عمار بن خالد واسطی
۱.۸.۱.۳ – اسحاق بن یوسف ارزق
۱.۸.۱.۴ – عبدالملک بن ابیسلیمان
۲ – دلالت روایت بر ولایت امیرمؤمنان
۲.۱ – بیان سه مقدمه
۲.۲ – دلیل مقدمه دوم
۲.۳ – ثبوت مقدمه سوم
۲.۴ – سخن شیخ مفید
۲.۵ – سخن سیدمرتضی
۲.۶ – سخن علامه مجلسی
۲.۷ – سخن حافظ گنجی
۲.۸ – شعر سید حمیری
۳ – محبوبین خداوند
۴ – عدم برتری ابوبکر و عمر بر دیگران
۴.۱ – بررسی سند روایت
۴.۱.۱ – هشیم بن بشیر
۴.۱.۲ – مجالد بن سعید
۴.۱.۳ – عامر بن شراحیل
۴.۲ – برتری مدفونین بقیع از عمر
۴.۳ – روایت خائنین به امت
۴.۳.۱ – روایات علمای اهلسنت
۴.۳.۱.۱ – نقل علاءالدین کاشانی
۴.۳.۱.۲ – نقل حاکم نیشابوری
۴.۳.۱.۳ – نقل خطیب بغدادی
۴.۳.۱.۴ – نقل بیهقی
۴.۳.۱.۵ – نقل باقلانی
۴.۳.۲ – دلالت قرآن
۴.۳.۳ – نکته
۵ – دیدگاههای بزرگان اهلسنت درباره اسناد روایت
۵.۱ – تضعیف راوی حدیث
۵.۲ – سردرگمی برخی از علمای سنی
۵.۳ – دیدگاه ابونعیم
۵.۴ – دیدگاه تلمستانی
۵.۵ – دیدگاه سبکی
۵.۶ – علت مظلومیت روایت طیر
۵.۶.۱ – سخن البانی
۵.۶.۲ – سخن حافظ صدیق
۶ – اشکالات اهلسنت به روایت
۶.۱ – اشکال اول
۶.۱.۱ – خلاصه اشکالات ابنتیمیه
۶.۱.۲ – پاسخ
۶.۱.۲.۱ – وجود روایت در صحاح سته
۶.۱.۲.۲ – تقویت روایت با روایتهای بعدی
۶.۱.۲.۳ – دروغ بزرگ ابنتیمیه
۶.۲ – اشکال دوم
۶.۲.۱ – پاسخ علامه امینی
۶.۲.۲ – پاسخ محمد حیاه انصاری
۶.۲.۳ – پاسخ علامه میلانی
۶.۳ – اشکال سوم
۶.۳.۱ – پاسخ ذهبی
۶.۳.۲ – دفاع غیرمنصفانه
۶.۴ – اشکال چهارم
۶.۵ – پاسخ علامه مظفر
۶.۶ – اشکال پنجم
۶.۶.۱ – پاسخ اول
۶.۶.۲ – پاسخ دوم
۶.۶.۲.۱ – دیدگاهسبکی
۶.۶.۲.۲ – فتوا طبق قاعده
۶.۶.۲.۳ – استدلال اهل مجسمه
۶.۶.۲.۴ – استفاده آلوسی از قاعده
۶.۶.۲.۵ – دیدگاه منکرین قاعده
۶.۶.۲.۶ – پاسخ کلی به قاعده
۶.۶.۲.۷ – شمول قاعده در روایت
۶.۶.۲.۸ – نتیجه
۶.۷ – اشکال ششم
۶.۷.۱ – پاسخ اول
۶.۷.۱.۱ – پاسخ مرحوم مظفر
۶.۷.۱.۲ – پاسخ میرحامد حسین
۶.۷.۱.۳ – اعتراض عائشه در روایات
۶.۷.۱.۴ – علت اعتراض عائشه
۶.۷.۲ – پاسخ دوم
۶.۷.۲.۱ – جواب میرحامد حسین
۶.۸ – اشکال هفتم
۶.۸.۱ – پاسخ
۶.۹ – اشکال هشتم
۶.۹.۱ – پاسخ
۶.۹.۱.۱ – پاسخ علامه مظفر
۶.۹.۱.۲ – پاسخ میرحامد
۶.۹.۱.۳ – جواب دیگر
۶.۱۰ – اشکال نهم
۶.۱۰.۱ – پاسخ
۶.۱۰.۲ – استفاده پیامبر از قدرت فوق بشری
۶.۱۱ – اشکال دهم
۶.۱۱.۱ – پاسخ هروی
۶.۱۱.۲ – توضیح پاسخ هروی
۶.۱۲ – اشکال یازدهم
۶.۱۲.۱ – پاسخ اول
۶.۱۲.۲ – پاسخ دوم
۶.۱۲.۳ – پاسخ سوم
۶.۱۲.۴ – پاسخ چهارم
۶.۱۲.۵ – پاسخ پنجم
۶.۱۳ – اشکال دوازدهم
۶.۱۳.۱ – پاسخ اول
۶.۱۳.۲ – پاسخ دوم
۶.۱۳.۳ – پاسخ سوم
۷ – سخن پایانی
۸ – پانویس
۹ – منبع
روایت طیر مشوی
یکی از روایاتی که ولایت و برتری مطلق امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را بر تمام اصحاب، به ویژه ابوبکر و عمر و بلکه بر تمام خلایق ثابت میکند، روایت طیر مشوی است.
طبق این روایت: روزی مرغ بریانی را خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هدیه آوردند، آن حضرت قبل از میل کردن، دستانش را به سمت آسمان بلند کرده و دعا فرمود:
«اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ؛ خدایا محبوبترین مخلوق از نظر خودت را بیاور تا با من از این غذا نوشجان نماید».
عائشه و حفصه که شاهد ماجرا بودند به پدرشان خبر دادند، آن دو به نوبت خودشان را رساندند تا با پیامبر هم سفره باشند و این مقام بسیار بلند و ارزشمند نصیب آنان شود؛ اما رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنها را از در خانهشان پس فرستادند و در واقع دست رد بر سینه آنها زدند.
انس بن مالک میگوید که من دوست داشتم این شخص سعد بن عباده از قبیله خودم باشد؛ اما دیدم که علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) آمد و من تا سه بار اجازه ورود ندادم تا اینکه حضرت صدای خودشان را به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رساندند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور دادند اجازه ورود بدهم و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) وارد شدند با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن غذا نوشجان کردند.
اسناد روایت
این روایت با سندهای متعدد از طریق: ۱. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)؛ ۲. انس بن مالک؛ ۳. عبدالله بن العباس؛ ۴. ابوسعید الخدری؛ ۵. سفینه خادم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ ۶. سعد بن ابیوقاص؛ ۷. عمرو بن العاص؛ ۸. ابو الطفیل عامر بن واثله؛ ۹. یعلی بن مره از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است.
روایت سفینه
ابوالقاسم طبرانی در کتاب المعجم الکبیر مینویسد:
حَدَّثَنَا عُبَیْدٌ الْعِجْلِیُّ، ثنا اِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیْدٍ الْجَوْهَرِیُّ، ثنا حُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا سُلَیْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِیفَهَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ اَبِی نُعْمٍ، عَنْ سَفِینَهَ، مَوْلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنَّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اُتِیَ بِطَیْرٍ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ»، فَجَاءَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «اللَّهُمَّ وَالِ».
از سفینه خادم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که برای رسول خدا مرغی آوردند، آن حضرت فرمود: «پروردگارا! محبوبترین مخلوق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد»؛ پس علی (علیهالسّلام) آمد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «خدایا! علی (علیهالسّلام) را دوست بدار».
بررسی سند روایت
صحت و سقم اسناد روایت از قرار زیر است.
عبید عجلی
عبید العجل. الحافظ الامام المجود ابو علی الحسین بن محمد بن حاتم البغدادی تلمیذ یحیی بن معین.
قال الخطیب: کان ثقه متقنا حافظا.
وقال احمد بن المنادی: کان من المتقدمین فی حفظ المسند خاصه.
عبید العجل، حافظ، پیشوا، کسی که خیلی خوب حفظ میکرد و شاگرد یحیی بن معین بود. خطیب گفته: او ثقه، استوار و حافظ بود. احمد بن منادی گفته: او از پیشروان در حفظ روایات مسند بود.
ابراهیم بن سعید جوهری
از روات صحیح مسلم:
ذهبی در شرح حال او مینویسد:
ابراهیم بن سعید الجوهری الحافظ ابو اسحاق البغدادی احد الاعلام سمع ابنعیینه وابا معاویه وعنه السته سوی البخاری وابو حاتم وابنصاعد وخلق.
قال الخطیب کان ثقه ثبتا مکثرا صنف المسند. وقال ابو العباس البراثی قال احمد بن حنبل: هو کثیر الکتاب اکتبوا عنه. وقال النسائی ثقه.
ابراهیم بن سعید الجوهری، حافظ ابواسحاق بغدادی، یکی از مشاهیر بود. تمام نویسندگان صحاح سته ـ غیر از بخاری ـ از او روایت نقل کردهاند. خطیب گفته: او ثقه و مورد اعتماد بود، زیاد روایت نقل میکرد و کتاب مسند داشته نوشته است. ابوالعباس براثی از احمد بن حنبل نقل کرده که گفت: او کتاب زیادی داشت، از او روایت نقل کنید، نسائی گفته: او ثقه بود.
خود ذهبی بعد از روایتی که در مذمت او وارد شده میگوید:
قلت: لا عبره بهذا وابراهیم حجه بلا ریب.
من میگویم: این اشکال ارزش توجه ندارد، ابراهیم بدون تردید حجت (کسی که سیصد هزار روایت با سند، متن و تاریخ روایت حفظ بوده) بود.
ابنحجر عسقلانی درباره او میگوید:
ابراهیم بن سعید الجوهری ابو اسحاق الطبری نزیل بغداد ثقه حافظ تکلم فیه بلا حجه من العاشره مات فی حدود الخمسین م ۴
ابراهیم بن سعید، ساکن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. درباره او بدون مدرک و دلیل سخن گفته شده (ایراد گرفتهاند).
حسین بن محمد
از روات بخاری و مسلم:
الحسین بن محمد بن بهرام التمیمی ابو احمد او ابو علی المروذی بتشدید الراء وبذال معجمه نزیل بغداد ثقه من التاسعه مات سنه ثلاث عشره او بعدها بسنه او سنتین ع
حسین بن محمد بن بهرام، ساکن بغداد و مورد اعتماد بود.
سلیمان بن قرم
از روات بخاری و مسلم:
از آن جایی که سلیمان بن قرم روایات زیادی را در فضائل اهل البیت (علیهمالسّلام) نقل کرده، علمای اهلسنت او را تضعیف کردهاند، غافل از این که او از روات بخاری و مسلم است و این دو کتاب که از دیدگاه آنها صحیحترین کتاب! بعد از قرآن کریم است از او روایت دارند؛ به همین خاطر تلاش دوباره کردهاند که او را توثیق نمایند؛ مثلا شمسالدین ذهبی با این که در کتابهای دیگر او را تضعیف کرده است. اما نام او را در کتاب «ذکر من تلکم فیه و هو موثق» آورده است.
سلیمان بن قرم ابو داود الضبی وهو ابنمعاذ نسب الی جده م د ت س وثقه احمد وغیره…
سلیمان بن قرم، احمد بن حنبل و دیگران او را توثیق کردهاند.
مزی در تهذیب الکمال تصریح مینویسد:
استشهد به البخاری، وروی له الباقون سوی ابنماجه.
بخاری ـ به عنوان شاهد ـ و دیگر صاحبان صحاح سته، غیر از ابنماجه از او روایت کردهاند.
به هر حال همین که او در بخاری و مسلم روایت دارد، کفایت میکند و وثاقت او ثابت میشود.
فطر بن خلیفه
فطر بن خلیفه نیز به خاطر اینکه شیعه بوده، تضعیف شده است؛ اما چون از روات بخاری است، علمای متاخر علم رجال از تضعیف او پشیمان شده و تلاش کردهاند که او را توثیق کنند، ذهبی در کتاب «ذکر من تلکم فیه و هو موثق» درباره او مینویسد:
فطر بن خلیفه م. صدوق وثق وقال الجوزجانی زائغ غیر ثقه وقال الدارقطنی زائغ لا یحتج به وغمزه ابنالمدینی له فی البخاری حدیث.
فطر بن خلیفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثیق شده است. جوزجانی گفته روایاتش منحرف و غیر قابل اعتماد بوده، دارقطنی گفته منحرف بود و به روایات او احتجاج نمیشود، ابنمدینی نیز به او اشکال گرفته؛ اما در بخاری یک روایت دارد.
و در کتاب الکاشف مینویسد:
فطر بن خلیفه المخزومی مولاهم الحناط عن ابی الطفیل وعطاء الشیبی ومولاه عمرو بن حریث الصحابی وعن مجاهد والشعبی وعنه القطان ویحیی بن آدم وخلق شیعی جلد وثقه احمد وابنمعین.
فطر بن خلیفه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کردهاند.
عبدالرحمن بن ابینعم
از روات بخاری و مسلم.
عبدالرحمن بن ابینعم. الامام الحجه القدوه الربانی ابو الحکم البجلی الکوفی.
عبدالرحمن بن ابینعم، پیشوا، حجت و رهبر ربانی بود.
بنابراین تمام روات این روایت موثق بودند؛ پس در صحت روایت هیچ تردیدی نیست.
روایت سدی کبیر
ابویعلی حنبلی در مسند خود و نسائی در خصائص امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کردهاند:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عَبْدِ الْمَلَکِ بْنِ سَلْعٍ ثِقَهٌ، حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ عُمَرَ، عَنْ اِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ، عَنْ اَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، اَنّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ»، فَجَاءَ اَبُو بَکْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَاَذِنَ لَهُ.
از انس بن مالک نقل شده است که در نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرغی بود؛ پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوقت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد؛ پس ابوبکر آمد، رسول خدا او را بازگرداند، عمر نیز آمد و باز رسول خدا او را رد کرد؛ سپس علی (علیهالسّلام) آمد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او اجازه داد.
همین روایت را با همین سند ابناثیر و ابنعساکر از ابویعلی نقل کردهاند؛ اما در نقل این دو نفر از عثمان و ابوبکر نام برده شده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجازه ورود به آنها را نداده است:
اَنباَنا المنصور بن اَبی الحسن الفقیه باِسناده اِلی اَبی یعلی: حدثنا الحسن بن حماد، حدثنا مسهر بن عبد الملک، ثقه، حدثنا عیسی بن عمر، عن السدی، عن اَنس بن مالک: اَن النبی کان عنده طائر، فقال: اللهم ائتنی باحب خلقک اِلیک یاکل معی من هذا الطائر. فجاءَ اَبو بکر فرده ثم جاءَ عثمان فرده، فجاءَ علی فاَذن له.
از آن جائی که اجازه ورود ندادن به خلفای سهگانه، نقیصه بزرگی برای آنها محسوب میشود و دستکم برتری امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را بر این سه خلیفه به صورت قطعی و مشخص ثابت میکند، برخی از علمای اهل سنت که خیال میکردهاند میتوانند این نقیصه بزرگ را که در کتب اهل سنت آمده است از خلفای سهگانه دور کنند، به جای نام هر یک از آنها از کلمه «رجل» استفاده کردهاند؛ در حالی که سند همان سندی است که ابویعلی آورده است.
عبدالله بن عدی جرجانی در الکامل فی الضعفاء، مطهر بن طاهر مقدسی در ذخیره الحفاظ و ابنجوزی حنبلی در العلل المتناهیه این اشتباه بزرگ را مرتکب شدهاند:
… عن اسماعیل بن عبد الرحمن السدی عن انس بن مالک ان النبی صلی الله علیه وسلم کان عنده طائر فقال اللهم آتنی باحب خلقک الیک یاکل معی هذا الطائر فجاء رجل فرده ثم جاء رجل فرده ثم جاء علی بن ابی طالب فاذن له فاکل معه قال الشیخ وهذا من هذا الطریق ما اعلم رواه غیر مسهر ولمسهر غیر ما ذکرت ولیس بالکثیر.
… حدیث: ان النبی (کان عنده طائر فقال: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطائر»؛ فجاء رجل، فرده، ثم جاء رجل، فرده، ثم جاء علی بن ابیطالب، فاذن له، فاکل معه.
… عن اسماعیل بن عبدالرحمن السدی عن انس ان النبی صلی الله علیه وسلم کان عنده طائر فقال «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ» فجاء رجل فرده ثم جاء علی بن ابی طالب فاذن له فاکل معه.
غافل از این که ممکن است دیگر علمای سنی با نقل درست روایت، میزان امانتداری این افراد را برای همگان روشن نمایند.
بررسی سند روایت
صحت و سقم اسناد روایت از قرار زیر میباشد.
حسین بن حماد
الحسن بن حماد الضبی الکوفی عن المطلب بن زیاد والمحاربی وعنه ابو یعلی والسراج والنسائی بواسطه ثقه توفی ۲۳۸ س.
حسین بن حماد، ثقه بود.
مسهر بن عبدالملک
خود ابویعلی او را در اصل روایت توثیق کرده است؛ پس نیازی به بررسی بیشتر نیست.
عیسی بن عمر
عیسی بن عمر الاسدی الکوفی المقرئ صاحب الحروف ویعرف بالهمدانی لا عیسی بن عمر البصری الثقفی صاحب النحو عن عطاء وعمرو بن مره والمسیب بن عبد خیر وعنه الفریابی وعبید الله وخلاد بن یحیی وخلق قال احمد لیس به باس مات ۱۵۶ ت س
عیسی بن عمر… احمد بن حنبل گفته: اشکالی در او نیست.
اسماعیل سدی
از راویان مسلم و سایر صحاح سته:
اسماعیل بن عبد الرحمن الاعور السدی الکوفی مولی زینب بنت قیس بن مخرمه من بنی عبد مناف قرشی سمع انسا ومره الهمدانی سمع منه شعبه والثوری وزائده قال لنا مسدد حدثنا یحیی قال سمعت بن ابی خالد یقول السدی اعلم بالقرآن من الشعبی قال علی وسمعت یحیی یقول ما رایت احدا یذکر السدی الا بخیر وما ترکه احد.
اسماعیل بن عبدالرحمن… یحیی گفته که از ابنابیخالد شنیدم که میگفت: سدی در قرآن از شعبی داناتر بود. علی بن مدینی گفته که از یحیی بن معین شنیدم که میگفت: ندیدم کسی را که از سدی جز به نیکی یاد کند و ندیدم که کسی روایت او را ترک نماید.
مزی بعد از نقل دیدگاههای علمای رجال درباره سدی، مینویسد:
روی له الجماعه سوی البخاری.
تمام نویسندگان صحاح سته، غیر از بخاری، از او روایت نقل کردهاند.
بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح است.
روایت یحیی بن کثیر
ابوالقاسم طبرانی در المعجم الکبیر مینویسد:
(۱۷۸۰)(۱۷۴۴) حَدَّثَنَا اَحْمَدُ، قَالَ: نا سَلَمَهُ بْنُ شَبِیبٍ، قَالَ: نا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: اَنَا الاَوْزَاعِیُّ، عَنْ یَحْیَی بْنِ اَبِی کَثِیرٍ، عَنْ اَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: اَهْدَتْ اُمُّ اَیْمَنَ اِلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طَائِرًا بَیْنَ رَغِیفَیْنِ، فَجَاءَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقَالَ: ” هَلْ عِنْدَکُمْ شَیْءٌ؟ ” فَجَاءَتْهُ بِالطَّائِرِ، فَرَفَعَ یَدَیْهِ، فَقَالَ: ” اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطائر “، فَجَاءَ عَلِیٌّ، فَقُلْتُ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَشْغُولٌ، وَاِنَّمَا دَخَلَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنِفًا، فَثَبَقَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِنَ الطَّائِرِ شَیْئًا، ثُمَّ رَفَعَ یَدِهِ، فَقَالَ: ” اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطائر”، فَجَاءَ عَلِیٌّ، فَارْتَفَعَ الصَّوْتُ بَیْنِی وَبَیْنَهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): ” اَدْخِلْهُ مَنْ کَانَ “، فَدَخَلَ، فَقَالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): ” وَالِی یَا رَبِّ ” ثَلاثَ مَرَّاتٍ، فَاَکَلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حَتَّی فَرَغَا.
از انس بن مالک نقل شده است که گفت: امایمن مرغی را در میان دو تکه نان به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هدیه کرد؛ وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد سؤال کرد: آیا چیزی در نزد شما هست؟ پس مرغ را آوردند؛ آن حضرت دستانش را بلند کرد و فرمود: خدایا محبوبترین خلائق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد؛ پس علی (علیهالسّلام) آمد، من گفتم: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشغول است، مدتی بعد دوباره رسول خدا وارد شد و کمی از مرغ را خود و دوباره دعا کرد: خدایا محبوبترین خلائق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد؛ پس علی (علیهالسّلام) آمد، بین من و او سر و صدا شد؛ پس رسول خدا گفت: هر کس که هست بگذار وارد شود، پس داخل شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: پروردگارا او را دوست بدار. این سخن را سه بار تکرار کرد؛ پس علی با پیامبر از آن مرغ خورد تا هر دو دست کشیدند.
بررسی سند روایت
صحت و سقم اسناد روایت از قرار زیر میباشد.
وشاء
الوشاء. الشیخ الثقه العالم ابو بکر احمد بن محمد بن عبدالعزیز بن الجعد الوشاء البغدادی… وقد قال الدارقطنی لا باس به.
الوشاء، شیخ، مورد اعتماد، دانشمند و… دارقطنی گفته: اشکالی در او نیست.
سلمه بن شبیب
از راویان صحیح مسلم است:
سلمه بن شبیب ابو عبد الرحمن النیسابوری الحافظ بمکه عن ابی اسامه ویزید وعبد الرزاق وعنه مسلم والاربعه والرویانی حجه مات ۲۴۷ م ۴
سلمه بن شبیب، مسلم و چهار نفر دیگر نویسندگان صحاح از او روایت نقل کردهاند، او حجت بود.
عبدالرزاق صنعانی
از روات بخاری و مسلم است:
عبدالرزاق بن همام بن نافع الحافظ ابو بکر الصنعانی احد الاعلام عن بن جریج ومعمر وثور وعنه احمد واسحاق والرمادی والدبری صنف التصانیف مات عن خمس وثمانین سنه فی ۲۱۱ ع.
عبدالرزاق صنعانی، یکی از مشاهیر بود.
اوزاعی
از روات بخاری و مسلم:
عبدالرحمن بن عمرو شیخ الاسلام ابو عمرو الاوزاعی الحافظ الفقیه الزاهد عن عطاء ومکحول ومحمد بن ابراهیم التیمی ورای محمد بن سیرین وعنه قتاده ویحیی بن ابی کثیر شیخاه وابو عاصم والفریابی وکان راسا فی العلم والعباده مات فی الحمام فی صفر ۱۵۷ ع
عبدالرحمن بن عمرو، شیخالاسلام، حافظ، فقیه و زاهد بود… او در علم و عبادت سرآمد همگان بود.
یحیی بن صالح
از روات بخاری و مسلم است:
یحیی بن ابی کثیر الامام ابو نصر الیمامی الطائی مولاهم احد الاعلام عن جابر وانس مرسلا وابی سلمه وعنه هشام الدستوائی وهمام قال ایوب ما بقی علی وجه الارض مثل یحیی بن ابی کثیر قلت کان من العباد العلماء الاثبات مات ۱۲۹ ع
یحیی بن ابیکثیر، یکی از مشاهیر بود. او از جابر و انس بن مالک به صورت مرسل روایت نقل کرده است.
ایوب گفته: در روی زمین کسی همانند یحیی بن کثیر باقی نمانده است. من میگویم: او یکی دانشمندان عابد و استوار بود.
البته این ادعای ذهبی که روایت از او انس بن مالک مرسل است، درست نیست؛ چرا که به تصریح بزرگان علم حدیث و رجال اهل سنت، او انس بن مالک را دیده است؛ چنانچه مسلم نیشابوری در کتاب الکنی و الاسماء مینویسد:
ابو نصر یحیی بن ابی کثیر رای انسا سمع ابا سلمه وعبدالله بن ابی قتاده روی عنه ایوب وهشام والاوزاعی.
ابونصر یحیی بن ابیکثیر، انس را دیده است.
و مزی در تهذیب الکمال در باب اساتید او مینویسد:
وانس بن مالک (سلاماللهعلیها) وقد رآه.
از انس بن مالک روایت نقل کرده و او را دیده است.
حاکم نیشابوری بعد از روایت «ان النبی صلی الله علیه وسلم کان اذا افطر عند اهل بیت قال افطر عندکم الصائمون» مینویسد:
قال ابو عبدالله: قد ثبت عندنا من غیر وجه روایه یحیی بن ابی کثیر عن انس بن مالک الا انه لم یسمع منه هذا الحدیث وله عله.
برای ما به چندین دلیل ثابت شده است که یحیی بن ابیکثیر از انس بن مالک روایت کرده است؛ البته او این روایت (ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کان اذا افطر…» را از انس نشنیده است و آن هم دلیل خاص دارد.
و دارقطنی نیز بعد از همان روایت میگوید:
ولا شک ان یحیی بن ابی کثیر رای انسا ولکنه لم یسمع منه هذا الحدیث والدلیل علی ذلک ما رواه ابنالمبارک عن هشام عن یحیی قال: حدثت عن انس.
تردیدی نیست که یحیی بن ابیکثیر انس را دیده؛ اما این روایت را از انس نشنیده است، دلیل آن نیز روایتی است که ابنمالک از هشام از یحیی نقل کرده است که گفته: برای من از انس نقل شده که…
روایت صحیح السندی در منابع اهل سنت وارد شده است که او انس بن مالک را دیده است، ابنابیشیبه در کتاب المصنف خود مینویسد:
حدثنا عِیسَی بن یُونُسَ عن الاَوْزَاعِیِّ عن یحیی بن ابی کَثِیرٍ قال: رَاَیْتُ اَنَسَ بن مَالِکٍ فی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ قد نَصَبَ عَصًا یُصَلِّی الَیْهَا.
از یحیی بن ابی کثیر نقل شده است که انس را در مسجدالحرام دیدم که عصایی نصب کرده بود (جلوی خود گذاشته بود) و به طرف آن نماز میخواند.
عیسی بن یونس که این قضیه را از اوزاعی نقل کرده، موثق است؛ چنانچه ذهبی درباره او میگوید:
عیسی بن یونس بن ابی اسحاق احد الاعلام فی الحفظ والعباده عن ابیه وهشام بن عروه والاعمش وعنه حماد بن سلمه مع تقدمه وابنالمدینی واسحاق وابنعرفه وامم کان یحج سنه ویغزو سنه مات ۱۸۷ ع.
عیسی بن یونس، یکی از مشاهیر در حفظ و عبادت بود.
نتیجه
سند روایت کاملا صحیح و تمام راویان آن موثق هستند و اشکالی که ذهبی داشت نیز جواب داده شد.
روایت عثمان الطویل
محمد بن اسماعیل بخاری در التاریخ الکبیر خود مینویسد:
قَالَ لِی مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ، قَالَ: ثنا زُهَیْرٌ، قَالَ: ثنا عُثْمَانُ الطَّوِیلُ، عَنْ اَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: اُهْدِیَ لِلنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طَائِرٌ کَانَ یُعْجِبُهُ، فَقَالَ: ” اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ هَذَا الطَّیْرِ “، فَاسْتَاْذَنَ عَلِیٌّ فَسَمِعَ کَلامَهُ، فَقَالَ: ” ادْخُلْ “.
ولا یُعْرَفُ لِعُثْمَانَ سَمَاعٌ مِنْ اَنَسٍ وَقَالَ اِسْحَاقُ بْنُ یُوسُفَ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ: هُوَ ابناَبِی سُلَیْمَانَ، عَنْ اَنَسٍ، شَهِدَ النَّبِیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِهَذَا، مُرْسَلٌ.
از انس بن مالک نقل شده است که: مرغی را به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هدیه دادند که خوشش آمد؛ پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی اجازه گرفت و رسول خدا صدایش را شنید وفرمود: وارد شو.
مشهور نیست که عثمان از انس روایت شنیده باشد. اسحاق بن یوسف از عبدالملک که همان ابنابیسلیمان باشد، از انس نقل کرده است که رسول خدا به این قضیه (احب الخلق بودن علی علیه السلام) شهادت داده است، این روایت مرسل است.
علی بن عمر الحربی این روایت را به صورت کاملتر نقل کرده است:
حَدَّثَنَا اَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ سِرَاجٍ الْمِصْرِیُّ، قَثَنَا اَبُو مُحَمَّدٍ فَهْدُ بْنُ سُلَیْمَانَ النَّخَّاسُ، قَثَنَا اَحْمَدُ بْنُ یَزِیدَ الْوَرْتَنِیسِیُّ، قَثَنَا زُهَیْرٌ، قَثَنَا عُثْمَانُ الطَّوِیلُ، عَنْ اَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: اُهْدِیَ اِلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طَائِرٌ کَانَ یُعْجِبُهُ اَکْلُهُ، فَقَالَ: ” اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ ” فَجَاءَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلامُ، فَقَالَ: اسْتَاذِنْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقُلْتُ: مَا عَلَیْهِ اِذْنٌ، وَکُنْتُ اُحِبُّ اَنْ تَکُونَ رَجُلا مِنَ الاَنْصَارِ، فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ، فَقَالَ: اسْتَاْذِنْ لِی عَلَیْهِ، فَسَمِعَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَلامَهُ، فَقَالَ: ” ادْخُلْ یَا عَلِیُّ “. ثُمَّ قَالَ: ” اللَّهُمَّ وَالِ، اللَّهُمَّ وَالِ “.
از انس بن مالک نقل شده است که: مرغی را به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هدیه دادند که خوشش آمد؛ پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی (علیهالسّلام) آمد و فرمود: از رسول خدا اجازه ورود بگیر؛ گفتم: فعلا نمیشود اجازه داد. من دوست داشتم که این شخص مردی از انصار باشد؛ پس علی رفت و دوباره بازگشت و فرمود: از رسول خدا اجازه ورود بگیرد؛ پس رسول خدا سخنش را شنید و فرمود: ای علی وارد شو! سپس فرمود: خدایا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار.
بررسی سند روایت
صحت و سقم اسناد روایت از قرار زیر میباشد.
فریابی
الفریابی ع. محمد بن یوسف بن واقد بن عثمان الفریابی الامام الحافظ شیخ الاسلام ابو عبدالله الضبی.
قال احمد کان رجلا صالحا صحب سفیان کتبت عنه بمکه. وقال العجلی الفریابی ثقه. وقال البخاری فیما حکاه عنه الدولابی حدثنا محمد بن یوسف وکان من افضل اهل زمانه عن سفیان بحدیث ذکر. وقال النسائی ثقه. وقال ابو زرعه الفریابی احب الی من یحیی بن یمان. وقال ابو حاتم ثقه صدوق. وسئل الدراقطنی عنهم فوثقه وقدمه لفضله ونسکه علی قبیصه. وقال ابنزنجویه ما رایت اورع من الفریابی.
فریابی، امام، حافظ و شیخ الاسلام بود. احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحی بود، از همراهان سفیان ثوری بود و من در مکه از او روایت نوشتهام. عجلی گفته: فریابی ثقه بود. طبق نقل دولابی از ابویوسف از بخاری: او برترین فرد در زمان خود نسبت به روایت سفیان ثوری بود. نسائی گفته: ثقه بود. ابوزرعه گفته: او پیش از من یحیی بن یمان محبوبتر بود. ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود. از دارقطنی درباره او سؤال شد؛ پس او را توثیق کرد و او را به خاطر فضل و پرهیزکاری از قبیصه بهتر دانیست؛ ابنزنجویه نیز گفته است با تقواتر از فریابی ندیدم.
ورتنیس
از روات بخاری:
۲۳ احمد بن یزید بن ابراهیم الورتنیس خ عن فلیح ضعفه ابوحاتم وقواه غیره.
احمد بن یزید، ابوحاتم او را تضعیف کرده؛ ولی دیگران تقویت کردهاند.
مزی در تهذیب الکمال مینویسد:
روی له البخاری.
بخاری از او روایت نقل کرده است.
زهیر بن معاویه
از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
زهیر بن معاویه بن حدیج الحافظ ابو خیثمه الجعفی الکوفی شیخ الجزیره عن زیاد بن علاقه ومنصور وعنه القطان وعلی بن الجعد ویحیی بن یحیی ثقه حجه توفی ۱۷۳ ع
زهیر بن معاویه، حافظ ابوخیثمه جعفی، ثقه و حجت بود.
مزی در آخر شرح حال او مینویسد:
روی له الجماعه.
عثمان الطویل
ابوحاتم رازی در کتاب الجرح و التعدیل درباره او گفته:
عثمان الطویل روی عن ابی العالیه روی عنه لیث بن ابی سلیم وشعبه وعنبسه بن سعید قاضی الری وزهیر بن معاویه سمعت ابی یقول ذلک وسالته عنه فقال هو شیخ.
عثمان الطویل، از پدرم درباره او سؤال کردم؛ پس گفت: او شیخ است.
«شیخ» در نزد ابنابیحاتم از کلمات توثیق است؛ چنانچه ذهبی در میزان الاعتدال میگوید:
قول ابی حاتم شیخ قال ولیس هذا بتضعیف. قلت بل عده ابنابی حاتم فی مقدمه کتابه من الفاظ التوثیق وکذا الخطیب البغدادی فی الکفایه.
این گفته این ابیحاتم که او «شیخ» است، تضعیف نیست. من میگویم: بلکه ابنابیحاتم آن را در مقدمه کتاب از الفاظ توثیق شمرده است؛ همچنین خطیب بغدادی در کتاب الکفایه.
ابنحبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است.
عثمان الطویل من اهل الجزیره عداده فی اهل البصره یروی عن انس بن مالک ربما اخطا روی عنه شعبه بن الحجاج وزهیر بن معاویه.
بخاری بعد از نقل روایت گفته بود که روایت عثمان الطویل از انس بن مالک مرسل است؛ اما در جای دیگر از همین کتابش تصریح میکند که او از انس بن مالک روایت نقل کرده است:
عثمان الطویل عن ابی العالیه وانس رضی الله عنهما روی عنه شعبه وعنبسه وزهیر حدیثه فی البصریین.
عثمان الطویل از ابی عالیه و انس روایت نقل کرده است…
بنابراین، سند این روایت نیز کاملاً صحیح و تمام روات آن موثق هستند.
روایت عبدالله بن انس
ابنکثیر دمشقی سلفی در البدایه و النهایه و ابنحجر عسقلانی مینویسند:
وَقَالَ اَبُو یَعْلَی: ثنا قَطَنُ بْنُ نُسَیْرٍ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُثَنَّی، عَنْ عُبْدِ اللَّهِ بْنِ اَنَسٍ، عَنْ اَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: اُهْدِیَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حَجَلٌ مَشْوِیٌّ بِخُبْزَهٍ وَظَبَابَهٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّعام» فَقَالَتْ عَائِشَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ اَبِی، وَقَالَتْ حَفْصَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ اَبِی، قَالَ اَنَسٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَهَ، قَالَ: فَسَمِعْتُ حَرَکَهً بِالْبَابِ فَخَرَجْتُ، فَاِذَا عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلَی حَاجَهٍ. فَانْصَرَفَ، ثُمَّ سَمِعْتُ حَرَکَهً بِالْبَابِ فَخَرَجْتُ فَاِذَا عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَذَلِکَ، فَسَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صَوْتَهُ، فَقَالَ: ” انْظُرْ مَنْ هَذَا؟ ” فَخَرَجْتُ فَاِذَا هُوَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَجِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَاَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: ” اللَّهُمَّ وَالِی، اللَّهُمَّ وَالِی.
از انس نقل شده است که کبک بریان شده را همراه یک تکه نان و ظرف شیری خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آوردند؛ پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد» پس عایشه گفت: خدایا این شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدایا آن را پدر من قرار بده. انس گفت: من گفت: خدایا آن را سعد بن عباده قرار بده. پس حرکتی را از در شنیدم و خارج شدم؛ دیدم که علی (علیهالسّلام) است؛ پس گفتم: رسول خدا کار دارد؛ پس بازگشت، سپس صدای حرکت در را شنیدم، خارج شدم؛ دیدم علی (علیهالسّلام) است؛ پس پیش رسول خدا آمدم و قضیه را گفتم؛ پس گفت: خدا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار.
ذهبی بعد از نقل اسناد روایت طیر میگوید:
مَنْ اَجْوَدِهَا حَدِیثُ قَطَنِ بْنِ نُسَیْرٍ شَیْخِ مُسْلِمٍ، ثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ، ثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُثَنَّی، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ اَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، عَنْ اَنَسٍ، قَالَ: اُهْدِیَ اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حَجَلٌ مَشْوِیٌّ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ». وَذَکَرَ الْحَدِیثَ.
از بهترین سندهای آن، حدیث قطن بن نسیر، استاد مسلم است…
بررسی سند روایت
صحت و سقم اسناد روایت از قرار زیر میباشد.
ابویعلی موصلی
ابو یعلی. الامام الحافظ شیخ الاسلام ابو یعلی احمد بن علی بن المثنی ابنیحیی بن عیسی بن هلال التمیمی الموصلی محدث الموصل وصاحب المسند والمعجم…
ابویعلی، امام، حافظ و شیخ الاسلام بود.
قطن بن نسیر
استاد مسلم نیشابوری و ابوداود سجستانی: ابنحجر درباره او میگوید:
قطن بن نسیر بنون ومهمله مصغر ابو عباد البصری الغبری بضم المعجمه وفتح الموحده الخفیفه الذارع صدوق یخطیء من العاشره م د ت
قطن بن نسیر، راستگو بود، گاهی خطا میکرد، مسلم، ابوداود و ترمذی از او روایت نقل کردهاند.
ابنحبان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده است.
تضعیفات دیگر علمای اهل سنت، از وثاقت او نمیکاهد؛ چرا که او استاد مسلم نیشابوری و از روات صحیح مسلم است.
جعفر بن سلیمان
از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته:
جعفر بن سلیمان الضبعی م علی عن ثابت وخلق شیعی صدوق ضعفه القطان ووثقه ابنمعین وغیره وقال ابنسعد ثقه فیه ضعف.
جعفر بن سلیمان، شیعی و راستگو بود. قطان او را تضعیف کرده، ابنمعین و دیگران توثیق کردهاند. ابنسعد گفته: مورد اعتماد ولی مقداری ضعیف است.
جعفر بن سلیمان الضبعی بضم المعجمه وفتح الموحده ابو سلیمان البصری صدوق زاهد لکنه کان یتشیع من الثامنه مات سنه ثمان وسبعین بخ م ۴
جعفر بن سلیمان بصری، راستگو و زاهد؛ ولی طرفدار شیعه بود. بخاری ـ به صورت تعلیقه ـ و مسلم و سایر صحاح سته از او روایت نقل کردهاند.
تضعیفاتی که برای او نقل شده، همگی به خاطر روایاتی است که در فضائل اهل البیت (علیهمالسّلام) نقل کرده است؛ اما مهم این است که از روات صحیح مسلم است و صداقت او ثابت شده است.
عبدالله بن مثنی
از روات بخاری، ترمذی و ابنماجه:
عبدالله بن المثنی بن عبدالله بن انس بن مالک ابو المثنی عن عمومته والحسن وعنه ابنه محمد ومسدد وعبد الواحد بن غیاث قال ابو حاتم صالح وقال ابو داود لا اخرج حدیثه خ ت ق.
عبدالله بن مثنی… ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روایت او را نقل نمیکنم. بخاری، ترمذی و ابنماجه از او روایت نقل کرده است.
عبدالله بن انس
ابو عمیر بن انس بن مالک الانصاری قیل اسمه عبدالله ثقه من الرابعه قیل کان اکبر ولد انس بن مالک د س ق.
ابوعمیر بن انس، گفتهاند که اسم او عبدالله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائی و ابنماجه از او روایت نقل کردهاند.
ابنحبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است.
در نتیجه سند این روایت نیز مشکلی ندارد.
روایت علی بن عبدالله
شمسالدین ذهبی در کتاب میزان الاعتدال مینویسد:
حسین بن محمد المؤدب حدثنا سلیمان بن قرم عن محمد بن شعیب عن داود بن علی عن ابیه عن ابنعباس ان النبی صلی الله علیه وسلم اتی بطیر فقال اللهم ائتنی باحب خلقک الیک یاکل معی فجاء علی فاکل معه وابنشعیب لا یعرف.
بررسی سند روایت
صحت و سقم اسناد روایت از قرار زیر است.
حسین بن محمد مؤدب
از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
مزی در تهذیب الکمال مینویسد:
قال محمد بن سعد: کان ثقه. وَقَال النَّسَائی: لیس به باس. وذکره ابنحِبَّان فی کتاب”الثقات”. وَقَال معاویه بن صالح الدمشقی: قال لی احمد بن حنبل: اکتبوا عنه، وجاء معی الیه، وساله ان یحدثنی. روی له الجماعه.
محمد بن سعد گفته: ثقه بود، نسائی گفته: اشکالی در او نیست، ابنحبان نام او را در کتاب ثقات آورده. معاویه بن صالح دمشقی گفته: احمد بن حنبل به من گفت: او از روایت نقل کنید، او با من پیش حسین بن محمد آمد و از او درخواست کرد که برای من روایت نقل کند.
تمام صحاح سته از او روایت نقل کردهاند.
سلیمان بن قرم
از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
سلیمان بن قرم ابو داود الضبی وهو ابنمعاذ نسب الی جده م د ت س وثقه احمد وغیره…
پیش از این به صورت مفصل درباره سلیمان بن قرم بحث کردهایم.
محمد بن شعیب
ذهبی بعد از نقل روایت به خاطر عناد و لجاجت با اهل بیت (علیهمالسّلام) تلاش کرده است که ثابت کند محمد بن شعیب در سند روایت مجهول است؛ پس روایت معتبر نیست؛ در حالی که محمد بن شعیب در سند این روای همان محمد بن شعیب بن شابور است که خود ذهبی در کتاب الکاشف او را توثیق کرده است.
محمد بن شعیب بن شابور الدمشقی مولی الولید بن عبد الملک قرا علی یحیی الذماری وسمع عمر مولی غفره وخلقا وعنه بن المبارک ووثقه ودحیم ومحمود بن خالد قال ابو حاتم هو اثبت من بقیه وابنحمیر وقال دحیم ثقه مات سنه مائتین وقیل ۱۹۹
محمد بن شعیب بن شابور دمشقی، ابنمبارک از او روایت نقل و او را توثیق کرده است. ابوحاتم گفته: از دیگران موثق تر بود. دحیم گفته: ثقه بود. در سال ۲۰۰ یا ۱۹۹ از دنیا رفت.
ابنحجر عسقلانی در تهذیب الکمال تصریح میکند که این شخص که ذهبی او را مجهول معرفی کرده، همان محمد بن شعیب بن شابور است:
محمد بن شعیب بن شابور الاموی مولاهم ابو عبدالله الدمشقی احد الکبار کان یسکن بیروت… قال صالح بن احمد عن ابیه ما رای به باسا وما علمت الا خیرا وقال عبدالله بن احمد عن ابیه نحوه وزاد کان رجلا عاقلا وقال هشام بن مرثد سمعت بن معین یقول کان مرجئا ولیس به فی الحدیث باس…
وقال الذهبی فی المیزان ما علمت به باسا وذکر محمد بن شعیب یروی عن داود بن علی بن عبدالله بن عباس عن ابیه عن جده حدیث الطیر وروی عنه سلیمان بن قرم وافراده عن بن شابور وقال لا یعرف ویختلج عندی انه بن شابور.
محمد بن شعیب بن شابور، صالح بن احمد از پدرش نقل کرده است که من در او اشکالی نمیبینم و جز نیکی از او ندیدهام. عبدالله بن احمد از پدرش همانند آن را نقل کرده و افزوده که او مرد عاقلی بود. هشام بن مرثد گفته از یحیی بن معین شدیم که میگفت: او طرفدار مرجئه بود؛ اما در روایتش اشکالی نیست.
ذهبی در میزان الاعتدال گفته: من اشکالی در او نمیدانم. همچنین گفته: محمد ب شعیب که از داود بن علی بن عبدالله بن عباس از پدرش از جدش حدیث طیر را نقل کرده و همچنین سلیمان بن قرم و افراد او ابنشابور نقل کردهاند. ذهبی گفته: شناخته شده نیست. چنین به نظرم میرسد که او همان ابنشابور است.
داود بن علی
داود بن علی بن عبدالله بن عباس امیر الکوفه عن ابیه وعنه الاوزاعی والثوری وثق فصیح مفوه بلیغ عاش ۵۲ توفی ۱۳۳ ت
داود بن علی… توثیق شده است…
۱۸۰۲ داود بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب الهاشمی ابو سلیمان امیر مکه وغیرها مقبول من السادسه مات سنه ثلاث وثلاثین وهو بن اثنتین وخمسین بخ ت
داود بن علی، امیر مکه بود، مقبول است.
علی بن عبدالله
۴۷۶۱ علی بن عبدالله بن عباس الهاشمی ابو محمد ثقه عابد من الثالثه مات سنه ثمانی عشره علی الصحیح بخ م ۴
علی بن عبدالله، مورد اعتماد و عابد بود.
بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح است و اشکال ذهبی تنها از تعصب و حرص و ولع بیش از اندازهاش در انکار فضائل اهل بیت (علیهمالسّلام) سرچشمه میگیرد.
روایت یحیی بن سعید
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین مینویسد:
۷۱۸۶ حَدَّثَنِی اَبُو عَلِیٍّ الْحَافِظُ، اَنْبَاَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ اَیُّوبَ الصَّفَّارُ، وَحُمَیْدُ بْنُ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ الزَّیَّاتُ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ عِیَاضِ بْنِ اَبِی طَیْبَهَ، ثنا اَبِی، ثنا یَحْیَی بْنُ حَسَّانَ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ بِلالٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ اَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنْتُ اَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فَرْخٌ مَشْوِیٌّ، فَقَالَ: ” اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ”، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الاَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَی حَاجَهٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَی حَاجَهٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: ” افْتَحْ “، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: ” مَا حَبَسَکَ عَلَیَّ “، فَقَالَ: اِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ کَرَّاتٍ یَرُدَّنِی اَنَسٌ یَزْعُمُ اِنَّکَ عَلَی حَاجَهٍ، فَقَالَ: ” مَا حَمَلَکَ عَلَی مَا صَنَعْتَ؟ ” فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَکَ، فَاَحْبَبْتُ اَنْ یَکُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: ” اِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُحِبُّ قَوْمَهُ “.
حاکم نیشابوری پس از نقل روایت میگوید:
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.
وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ اَنَسٍ جَمَاعَهٌ مِنْ اَصْحَابِهِ زِیَادَهً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَهُ عَنْ عَلِیٍّ، وَاَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَهَ.
بررسی سند روایت
شمسالدین ذهبی، در شرح حال محمد بن احمد بن عیاض، تمام راویان این روایت را «ثقه» دانسته است:
محمد بن احمد بن عیاض روی عن ابیه ابی غسان احمد بن عیاض عن ابی طیبه المصری عن یحیی بن حسان فذکر حدیث الطیر
وقال الحاکم هذا علی شرط البخاری ومسلم
قلت الکل ثقات الا هذا فانا اتّهِمُه به ثم ظهر لی انه صدوق.
همین تصریح ذهبی برای اثبات صحت روایت کفایت میکند؛ از اینرو از بررسی تفصیلی روات خودداری میکنیم.
روایت عبدالملک بن سلیمان
ابنکثیر دمشقی در کتاب البدایه و النهایه، روایات طیر را با سندهای دیگر نیز نقل کرده است؛ از جمله بعد از حدیث حاکم نیشابوری مینویسد:
وقد رواه ابنابی حاتم عن عمار بن خالد الواسطی عن اسحاق الازرق عن عبدالملک بن ابی سلیمان عن انس.
این روایت را ابنابیحاتم، از عمار بن خالد، از اسحاق الارزق از عبدالملک بن سلیمان از انس نقل کرده است.
و بعد در ادامه گفته:
وهذا اجود من اسناد الحاکم.
این سند، از سند حاکم بهتر است.
بررسی سند روایت
صحت و سقم اسناد روایت از قرار زیر میباشد.
ابنابیحاتم رازی
ذهبی در میزان الاعتدال درباره او مینویسد:
عبد الرحمن بن ابی حاتم محمد بن ادریس الرازی الحافظ الثبت ابنالحافظ الثبت یروی عن ابی سعید الاشج ویونس بن عبد الاعلی وطبقتهما وکان ممن جمع علو الروایه ومعرفه الفن وله الکتب النافعه ککتاب الجرح والتعدیل والتفسیر الکبیر وکتاب العلل.
عبدالرحمن بن ابیحاتم، حافظ و ثابت قدم، فرزند حافظ ثابت قدم… از کسانی است که روایات را با اسناد بسیار کوتاه نقل کرده است؛ همچنین از اهل فن است؛ و کتابهای نافعی دارد…
و در سیر اعلام النبلاء بعد از شرح حال پدرش درباره خود او مینویسد:
ابنه عبد الرحمن. العلامه الحافظ یکنی ابا محمد ولد سنه اربعین ومئتین او احدی واربعین. قال ابو الحسن علی بن ابراهیم الرازی الخطیب فی ترجمه عملها لابنابی حاتم کان رحمه الله قد کساه الله نورا وبهاء یسر من نظر الیه….
قال ابو یعلی الخلیلی اخذ ابو محمد علم ابیه وابی زرعه وکان بحرا فی العلوم ومعرفه الرجال صنف فی الفقه وفی اختلاف الصحابه والتابعین وعلماء الامصار قال وکان زاهدا یعد من الابدال…
قلت له کتاب نفیس فی الجرح والتعدیل اربع مجلدات وکتاب الرد علی الجهمیه مجلد ضخم انتخبت منه وله تفسیر کبیر فی عده مجلدات عامته آثار باسانیده من احسن التفاسیر.
… قال الامام ابو الولید الباجی عبد الرحمن بن ابی حاتم ثقه حافظ.
عبدالرحمن، فرزند ابیحاتم، علامه، حافظ… ابو الحسن علی بن ابراهیم رازی گفته است که خداوند، او را در نور و جلوه قرار داده بود و هر کس به او نگاه میکرد، شادمان میشد…
ابویعلی خلیلی گفته است: او علم را از پدرش و ابیزرعه گرفت و دریایی از علم و معرف رجال بود، در فقه و اختلاف صحابه و تابعین و علمای امصار نیز کتاب نوشته است و از اهل زهد بوده و جزو ابدال به شمار میرفت…
کتاب نفیسی در باب جرح و تعدیل در چهار جلد و همچنین کتابی در رد بر جهمیه در یک جلد بزرگ دارد که من آن را خلاصه کردهام، همچنین تفسیری در چند جلد دارد که عموم آن با استفاده از روایات و با تفسیری بسیار نیکو است… امام ابوالولید باجی گفته است که ابنابیحاتم ثقه و حافظ بود.
عمار بن خالد واسطی
عمار بن خالد الواسطی التمار عن بن عیینه وطبقته وعنه النسائی وابنماجه وابنابی حاتم وخلق قال ابو حاتم صدوق مات ۲۶ س ق
ابو حاتم در مورد او گفته است که راستگو است.
اسحاق بن یوسف ارزق
اسحاق بن یوسف بن مرداس ابو محمد القرشی الواسطی الازرق الحافظ الثقه حدث عن الاعمش وابنعون وفضیل بن غزوان ومسعر وعده وعنه احمد بن حنبل وابنمعین… وکان من الائمه العباد ولد سنه سبع عشره ومائه… وکان اعلم الناس بشریک فانه اکثر عنه… احتجوا کلهم به
اسحاق بن یوسف… حافظ و مورد اعتماد… از ائمه عابد بود… او داناترین مردم به روایات شریک بود، و از او روایت بسیار نقل کرده است… همه ائمه به روایات او احتجاج کردهاند.
عبدالملک بن ابیسلیمان
م ۴ عبد الملک بن ابی سلیمان العرزمی الکوفی الحافظ الکبیر حدث عن انس بن مالک وسعید بن جبیر وعطاء بن ابی رباح وطائفه… وکان من الحفاظ الاثبات قال عبد الرحمن بن مهدی کان شعبه یتعجب من حفظ عبد الملک وقال احمد بن حنبل ثقه وکذا وثقه النسائی واما البخاری فلم یحتج به بل استشهد به توفی سنه خمس واربعین.
او از حافظان پابرجا بود و عبدالرحمن بن مهدی گفته است که شعبه از قدرت حفظ او تعجب میکرد، احمد بن حنبل گفته است که مورد اطمینان است و نسائی نیز او را ثقه میداند، اما بخاری به روایات او احتجاج نکرده است، بلکه تنها روایات او را به عنوان شاهد آورده است.
نتیجه آن که: سند این روایت نیز کاملا صحیح است.
تا اینجا هشت سند از سندهای حدیث طیر را به صورت مفصل و تک تک بررسی و ثابت کردیم که سندهای آنها هیچ اشکالی ندارند؛ هر چند حتی اگر یک سند از سندهای آن صحیح باشد و دیگر سندها ضعیف، بازهم برای اثبات حجیت روایت کفایت میکند.
البته روایت سندهای صحیحی دیگری نیز دارد که ما به جهت اختصار به همیناندازه اکتفا میکنیم. علاقهمندان برای اطلاع بیشتر میتوانند به کتاب نفحات الازهار نوشته علامه معاصر آیتالله میلانی جلد ۱۳ و ۱۴ مراجعه فرمایند.
دلالت روایت بر ولایت امیرمؤمنان
طبق این روایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) محبوبترین مخلوق خداوند بعد از خاتم پیامبران است و بر تمام خلایق برتری دارد، وقتی این مطلب ثابت شود، ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت نیز خود به خود ثابت میشود؛ چرا که عقلای عالم تقدیم مفضول بر فاضل را قبیح و زشت میدانند.
بیان سه مقدمه
برای اثبات ولایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از این روایت، باید سه مقدمه ثابت شود:
۱. علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول او است.
۲. هر کس محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول باشد، از تمام خلایق برتر است.
۳. هر کس از تمام خلایق برتر باشد، او باید جانشین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شود.
نتیجه: امیرمؤمنان (علیهالسّلام) خلیفه بلافصل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
روایت طیر مقدمه اول را به روشنی به اثبات میرساند؛ چرا که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعا فرمود که خداوند محبو بترین مخلوق نزد خود را بیاورد تا با آن حضرت همسفره شود و تنها کسی که این افتخار نصیبش شد، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بود.
دلیل مقدمه دوم
دلیل برای مقدمه دوم این است که: معیار محبت و دوستی در نزد خداوند، تقوی و دیانت شخص است نه هوای نفس، پارتیبازی و…؛ چنانچه در قرآن کریم میفرماید:
«اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقاکُم؛ گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»
بنابراین، وقتی ثابت شود که امیرمؤمنان گرامیترین فرد نزد خداوند است، ثابت میشود که آن حضرت از هر جهت برترین فرد در میان خلایق است.
ثبوت مقدمه سوم
مقدمه سوم نیز با قاعده «قبح تقدیم مفضول بر افضل» ثابت میشود؛ چرا که تقدیم مفضول با وجود فاضل یا افضل، یا از روی جهل و نشناختن افضل است، یا از روی هوای نفس، احتیاج، ترس و… و تمام این امور برای خدای متعال محال است؛ بنابراین، خداوند امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را که از دیدگاه او برترین مخلوق است، برای جانشینی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقدم و تعیین شده است.
سخن شیخ مفید
شیخ مفید در دلالت این روایت بر ولایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) مینویسد:
ومنها: قوله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی الاتفاق: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطائر» فجاءه بامیرِ المؤمنینَ علیه السلام، فاکَلَ معه، وقد ثبت ان احبَ الخلق الی الله تعالی افضلُهم عنده، اذ کانت محبتُه مُنْبِئَهً عن الثواب دون الهوی ومیل الطِّباع، واذا صح انه افضلُ خلقِ الله تعالی ثَبَتَ انه کان الامام، لفساد تقدم المفضول علی الفاضل فی النبوهِ وخلافتِها العامهِ فی الانام.
یکی از روایات این سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند که فرمود: «خدایا محبوبترین خلقت را پیش من بیاور تا من از این مرغ میل نماید»؛ پس امیرمؤمنان (علیهالسّلام) آمد و به همراه آن حضرت از آن مرغ نوشجان کرد.
و به درستی ثابت شده که محبوبترین مخلوق نزد خداوند، برترین آنها است؛ چرا که محبت خداوند از حق سرچشمه میگیرد، نه از هوای نفس و خواهش طبع. وقتی آن حضرت برترین مخلوق خداوند باشد، ثابت میشود که او امام است؛ به دلیل فاسد بودن تقدیم مفضول بر فاضل در نبوت و خلافت عامه خداوند بر مردم.
سخن سیدمرتضی
سیدمرتضی در الفصول المختاره مینویسد:
ومن کلام الشیخ ادام الله عزه سئل فی مجلس الشریف ابی الحسن احمد بن القاسم العلوی المحمدی، فقیل له: ما الدلیل علی ان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کان افضل الصحابه؟ فقال: الدلیل علی ذلک قول النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): (اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِاَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیْکَ یَاْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطائر) فجاء امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) وقد ثبت ان احب الخلق الی الله سبحانه وتعالی اعظمهم ثوابا عند الله وان اعظم الناس ثوابا لا یکون الا لانه اشرفهم اعمالا واکثرهم عباده لله تعالی، وفی ذلک برهان علی فضل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) علی الخلق کلهم سوی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
از سخنان شیخ (مفید) که خداوند عزت او را مستدام بدارد، در مجلس شریف ابوالحسن احمد بن القاسم علوی محمدی است که از او سؤال شد: چه دلیلی وجود دارد که امیرمؤمنان علی بن ابیطالب از همه اصحاب برتر است؟ پس گفت: دلیل بر این مطلب این گفته رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که فرمود: «خداوندا محبوبترین مخلوقاتت را بیاور تا با من از این مرغ تناول کند» پس امیرمؤمنان (علیهالسّلام) آمد. به درستی ثابت شده است که محبوبترین خلق در نزد خدا، ثوابش نزد او از همه بیشتر است و کسی که ثوابش از همه بیشتر باشد، بدون شک از همه مخلوقات عملش بیشتر و برتر و عبادتش زیادتر است. و این دلیل است بر فضیلت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بر تمام مردم به جز پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
کتاب الفصول المختاره، مجموعهای از مناظرات و گفتگوهای شیخ مفید (رضواناللهتعالیعلیه) است که توسط شاگرد بزرگوار و دانشمند او سیدمرتضی علمالهدی تحت عنوان «الفصول المختاره» جمع آوری شده است.
وی این کتاب را از دو کتاب شیخ به نامهای «المجالس» و «العیون و المحاسن» گزینش و تلخیص کرده که در مقدمه کتاب از آنها نام میبرد؛ ولی متاسفانه هیچ یک از این دو کتاب در حال حاضر در اختیار ما نیست و همچون دیگر میراثهای گرانبهای شیعه در طول تاریخ از بین رفته است.
همچنین سیدمرتضی مناظرات و مطالب دیگری را که از زبان شیخ مفید شنیده و یا خود در آن حضور داشته، بر این مجموعه افزوده است. بنابراین سید در فراهم کردن «الفصول المختاره» از سه منبع استفاده کرده است:
۱. کتاب المجالس؛ ۲. کتاب العیون و المحاسن؛ ۳. شنیدههای خود سیدمرتضی از زبان شیخ مفید.
سخن علامه مجلسی
علامه مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) بعد از نقل روایت طیر مینویسد:
اعلم ان تلک الاخبار مع تواترها واتفاق الفریقین علی صحتها تدل علی کونه – صلوات الله علیه – افضل الخلق واحق بالخلافه بعد الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم.
اما دلالتها علی کونه افضل فلان حب الله تعالی لیس الا کثره الثواب والتوفیق والهدایه المرتبه علی کثره الطاعه والاتصاف بالصفات الحسنه کما برهن فی محله انه تعالی منزه عن الانفعالات والتغیرات، وانما اتصافه بالحب والبغض وامثالهما باعتبار الغایات …
فظهر ان حبه تعالی انما یترتب علی متابعه الرسول صلی الله علیه وله وسلم، فبثت انه – صلوات الله علیه – افضل من جمیع الحلق. وانما خص الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالاجماع وبقرینه انه کان هو القائل لذلک فالظاهر ان مراده احب سائر الخلق الیه تعالی. واما کونه احق بالخلافه فلان من کان افضل من جمیع الصحابه بل من سائر الانبیاء والاوصیاء لا یجوز العقل تقدم غیره علیه.
بدان که این اخبار با تواتری که دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت میکند بر آن که آن حضرت (علیهالسّلام) برترین آفریدگان و شایستهترین فرد به جانشینی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
اما دلالت آن بر افضلیت آن حضرت از آن جهت است که دوستی خدای متعال چیزی جز پاداش بسیار و توفیق و هدایتی که نتیجه طاعات بسیار و متصف شدن به صفات حسنه باشد نیست؛ چنانکه در جای خود مبرهن است که خداوند از انفعالات و تغیرات منزه است و اتصاف او به حالاتی چون دوستی و دشمنی و امثال آن به اعتبار نتایج حاصله از این حالات است نه خود حالات…
پس روشن شد که دوستی خداوند نتیجه پیروی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، و در نتیجه ثابت شد که آن حضرت افضل از همه آفریدگان است. اما رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به اجماع امت از این قانون مستثنی است؛ زیرا خود حضرت گوینده این جمله است پس نمیتواند خود او را هم شامل شود. پس ظاهر آن است که مراد حضرتش محبوبترین سایر آفریدگان در نزد خدا میباشد.
اما این که علی (علیهالسّلام) شایستهترین فرد به جانشینی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، از آن روست که کسی که از همه صحابه؛ بلکه از سایر انبیاء و اوصیاا افضل است عقل روا نمیدارد که دیگری بر او مقدم شود.
سخن حافظ گنجی
حافظ گنجی شافعی، درباره حدیث طیر میگوید:
وفیه دلالهٌ واضحهٌ علی انَّ علیاً (علیهالسّلام) احبُّ الخلقِ الی الله، وادلُّ الدلالهِ علی ذلک اجابهُ دعاءِ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم حیث قال عز وجل: «ادْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُم». فامَرَ بالدعاءِ وَوَعَدَ بالاجابهِ، وهو (عزّوجلّ) «لا یُخْلِفُ الْمیعادَ»، وما کان الله لِیُخْلفَ رُسُلَه وَعَدَهُ، ولا یَرِدُ دعاءَ رَسُولِهِ لاحبِّ الخلقِ المیعاد، وما کان الله لیخلف رسله وعده، ولا یرد رسوله لاحب الخلق الیه، ومن اقرب الوسائل الی الله تعالی محبتُه ومحبهُ من یُحِبُّه لحُبِّه کما انشدنی بعضُ اهلِ العلمِ فی معناه:
بالخمسهِ الغُرِّ من قریشٍ وسادسُ القومِ جبرئیلُ
بحبِّهم ربِ فاغفرْ عنی بحسنِ ظَنِّی بک الجمیلُ
در این حدیث دلالت واضحی است بر آن که علی (علیهالسّلام) محبوبترین آفریدگان در نظر خداست، و بهترین دلیل بر این مطلب مستجاب شدن دعای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حق او است، خداوند فرموده: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ . (مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم) که هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است که خداوند خلف وعده نمیکند و با رسولانش تخلف از وعده نمینماید و دعای رسول خود را درباره محبوبترین آفریدگان در نظر خود رد نمیکند. و از بهترین وسیلهها برای تقرب به خدای متعال دوستی او و دوستی کسی است که به خاطر خدا دوستش میدارد، چنانکه یکی از اهل علم در این معنی برایم سرود:
به آن پنج تن گرانقدر از قریش و ششمین آنان که جبرئیل است، پروردگارا! به دوستی آنان از من بگذر و به حسن ظنی که به کار نیکوی تو دارم).
شعر سید حمیری
سید حمیری درباره این روایت این شعر را سروده است:
نبئت ان ابانا کان عن انسیروی حدیثا عجیبا معجبا عجبا •••• فی طائر جاء مشویا به بشریوما وکان رسول الله محتجبا
ادناه منه فلما ان رآه دعاربا قریبا لاهل الخیر منتجبا •••• ادخل الی احب الخلق کلهمطرا الیک فاعطاه الذی طلبا
فاغتر بالباب مغترا فقال لهممن ذا وکان وراء الباب مرتقبا •••• من ذا فقال علی قال ان لهشانا له اهتم منه الیوم فاحتجبا
(به من خبر رسیده که پدرمان از انس حدیث شگفت و بهتآوری را روایت نموده است)، (درباره مرغ بریانی که روزی یک نفر آورد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانه از نظر مردم دور بود).
(آن مرغ را نزد حضرتش برد و هنگامی که چشم آن حضرت به آن افتاد پروردگار را که به همه کس نزدیک و برگزیننده خوبان است خواند و گفت:) (محبوبترین آفریدگان را در نظر خودت بر من وارد ساز. خدا هم آنچه خواست به او عطا فرمود).
(مردی شرافتمند در پشت در ایستاد و در زد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سلم از خادم پرسید: کیست؟ و خود در پشت در منتظر بود).
(کیست؟ گفت: علی است. فرمود: او مردی والامقام است و من امروز در اندیشه او بودم و از همینرو در خانه نشستم و از دید خلق پنهان شدم).
محبوبین خداوند
خداوند در قرآن کریم، گروهی از انسانها را به خاطر اعمال خاصی که انجام میدهند و فضائلی که دارند، ستایش کرده و صراحتاً فرموده است که آنها را دوست دارد:
اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین.
وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنین.
اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ.
وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرین.
فَاِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین.
اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین.
وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ.
اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین.
اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین.
اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمیرساند خداوند جمعیتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند آنها در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.
و طبق روایت «طیر مشوی» امیرمؤمنان (علیهالسّلام) محبوبترین مخلوق خداوند است؛ پس او در این فضائل و در این صفاتی که خداوند بر شمرده؛ از همه مخلوقات برتر است؛ یعنی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) سردار نیکوکاران، پاکترین پاکان، امام پرهیزکاران، سالار عادلان، قهرمان صبر و شکیبایی، نماد و نمود متوکلان، پرچم دار و پیشاهنگ جهادگران، اسدالله الغالب و… است.
همچنین خداوند در قرآن کریم میفرماید که:
«اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقاکُم؛ گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»
پس امیرمؤمنان (علیهالسّلام) که گرامیترین مخلوق در نزد خداوند است، باید با تقواترین مخلوق خداوند و امامالمتقین نیز باشد.
خداوند قطعاً مؤمنان، موحدان، مجاهدان، عابدان و در حقیقت تمام صاحبان صفات نیک را دوست دارد، و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) که محبوبترین مخلوق خداوند است، باید سالار و امیر همه مؤمنان و موحدان، پرچمدار تمام مجاهدان عبادتکنندگان… باشد. خلاصه هر صفت نیکی را که بشمارید و خداوند آن را دوست داشته باشد، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بالاترین درجه آن را برخوردار است؛ چرا که آن حضرت محبوبترین مخلوق خداوند است و خداوند بندگانش را تنها به خاطر همین اعمال و صفات نیک است که دوست دارد.
در یک کلام:
آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد
عدم برتری ابوبکر و عمر بر دیگران
ابنابیداود سجستانی در کتاب الزهد، در روایتی که تمام راویان آن از روات بخاری یا مسلم هستند، نقل کرده است که:
نا اِسْمَاعِیلُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ الْهُذَلِیُّ اَبُو مَعْمَرٍ، نا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنْ اِسْمَاعِیلَ، عَنْ قَیْسٍ، قَالَ: خَطَبَنَا اَبُو بَکْرٍ، قَالَ: ” وُلِّیتُ اَمَرَکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ، فَاِنْ اَنَا اَحْسَنْتُ فَاَعِینُونِی وَاِنْ اَنَا اَسَاْتُ فَسَدِّدُونِی، فَاِنَّ لِی شَیْطَانًا یَعْتَرِینِی…
از قیس نقل شده است که ابوبکر برای ما خطبه خواند و گفت: من امر شما را بر عهده گرفتم؛ در حالی که بهترین شما نیستم، اگر درستکار بودم، یاریم کنید؛ اگر بد کردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا که من شیطانی دارم که همواره مرا گول میزند.
بلاذری در انساب الاشراف، ابنقتیبه دینوری در عیون الاخبار، طبری و ابنکثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت، نقل کردهاند که وقتی ابوبکر به خلافت رسید، در نخستین سخنرانی خود به همه مردم اعلام کرد که من بهترین شما نیستم:
لَمَّا وُلِّیَ اَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَاَثْنَی عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: اَمَّا بَعْدُ، اَیُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّیتُکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ.
و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم من رهبر شما شدهام؛ ولی بهترین شما نیستم.
این خطبه با سندهای صحیح نقل شده است؛ ابنکثیر دمشقی سلفی، بعد از نقل این خطبه مینویسد:
وهذا اسناد صحیح.
سند این حدیث صحیح است.
محمد بن سعد با سند معتبر نقل میکند که ابوبکر گفت: من از هیچ یک از صحابه برتر نیستم:
قال اخبرنا وهب بن جریر قال اخبرنا ابی سمعت الحسن قال لمّا بویَعَ ابو بکرَ قامَ خطیباَ: … وانما انا بشرٌ ولست بخیرٍ من احدٍ منکم فراعونی فاذا رایتمونی اسْتَقَمْتُ فاتَّبِعُونِی وان رایتمونی زِغْتُ فقَوِّمُونی واعْلموا انّ لی شیطاناً یَعْتَرِیْنِی…
در منابع اهل سنت با سند صحیح نقل شده است که عمر بن خطاب اعتراف میکرد، تمام مردم حتی زنانی که در داخل خانههایشان هستند، از او داناتر هستند.
سعید بن منصور در سنن خود مینویسد:
(۵۸۰)(۵۹۸) نا هُشَیْمٌ، قَالَ: نا مُجَالِدٌ، عَنِ الشَّعْبِیِّ قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَاَثْنَی عَلَیْهِ، وَقَالَ: «اَلا لا تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، فَاِنَّهُ لا یَبْلُغُنِی عَنْ اَحَدٍ سَاقَ اَکْثَرَ مِنْ شَیْءٍ سَاقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَوْ سِیقَ اِلَیْهِ، اِلا جَعَلْتُ فَضْلَ ذَلِکَ فِی بَیْتِ الْمَالِ»، ثُمَّ نَزَلَ فَعَرَضَتْ لَهُ امْرَاَهٌ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالَتْ: یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کِتَابُ اللَّهِ اَحَقُّ اَنْ یُتَّبَعَ اَوْ قَوْلُکَ؟ قَالَ: «بَلْ کِتَابُ اللَّهِ فَمَا ذَلِکَ؟»، قَالَتْ: نَهَیْتَ النَّاسَ آنِفًا اَنْ یُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ: «وَآتَیْتُمْ اِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَاْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا».
فَقَالَ عُمَرُ: کُلُّ اَحَدٍ اَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ مَرَّتَیْنِ اَوْ ثَلاثًا، ثُمَّ رَجَعَ اِلَی الْمِنْبَرِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «اِنِّی نَهَیْتُکُمْ اَنْ تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، اَلا فَلْیَفْعَلْ رَجُلٌ فِی مَالِهِ مَا بَدَا لَهُ».
از شعبی نقل شده است که عمر بن خطاب خطبه خواند، پس از حمد و ستایش خداوند گفت: کسی حق ندارد در مهریه زنان زیادهروی کند، هر کس بیشتر از آن چه رسول خدا مهریه داده و یا گرفته، مهریه بگذارد، من اضافه آن را به بیتالمال خواهم ریخت. سپس از منبر پایین آمد؛ پس زنی از قریش جلوی او را گرفت و گفت: ای امیرمؤمنان! ! ! کتاب خدا شایستهتر است که پیروش شود یا سخن تو؟ عمر گفت: بلکه کتاب خدا شایستهتر است، مگر چه شده؟ آن زن گفت: تو الآن مردم را از زیادهروی در مهریه زنان نهی کردی؛ در حالی که خداوند در قرآن میفرماید: «و مال فراوانی (به عنوان مهر) به او پرداختهاید، چیزی از آن را پس نگیرید!»
پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناتر هستند. این سخن را دو یا سه بار گفت؛ سپس به منبر برگشت و به مردم گفت: من شما را از زیادهروی در مهریه زنان نهی کردم؛ آگاه باشید، هر کس هر کاری که میخواهد با مالش انجام دهد.
بررسی سند روایت
صحت و سقم اسناد روایت از قرار زیر میباشد.
هشیم بن بشیر
از روات بخاری مسلم و سایر صحاح سته:
۵۹۷۹ هشیم بن بشیر ابو معاویه السلمی الواسطی حافظ بغداد عن عمرو بن دینار وابی الزبیر وعنه احمد وابنمعین وهناد امام ثقه مدلس عاش ثمانین سنه توفی ۱۸۳ ع.
هشیم بن بشیر، امام و ثقه بود و تدلیس میکرد.
مجالد بن سعید
از روات مسلم و سایر صحاح سته:
۴۵۱۹ مجالد بن سعید بن عمیر الهمدانی ابو عمرو الکوفی احد الاعیان عن الشعبی وابی الوداک وطائفه وعنه ابنه اسماعیل والثوری وابنالمبارک وخلق.
مجالد بن سعید، یکی از بزرگان بود.
عامر بن شراحیل
۲۵۳۱ عامر بن شراحیل ابو عمرو الشعبی احد الاعلام ولد زمن عمر وسمع علیا وابا هریره والمغیره وعنه منصور وحصین وبیان وابنعون قال ادرکت خمسمائه من الصحابه وقال ما کتبت سوداء فی بیضاء ولا حدثت بحدیث الا حفظته وقال مکحول ما رایت افقه من الشعبی وقال آخر الشعبی فی زمانه کابنعباس فی زمانه مات سنه ثلاث او اربع ومائه ع
عامر بن شراحیل، یکی از مشاهیر بود، او گفته: من پانصد نفر از صحابه را ملاقات کرد، هیچ سیاهی را در سفیدی ننوشتم، هیچ روایتی را نقل نکردم؛ مگر این که آن را حفظ کرده بودم. مکحول گفته: من داناتر از شعبی ندیدم. دیگری گفته: شعبی در زمان خودش، همانند ابنعباس در زمانش بود.
سایر علمای اهل سنت این روایت را با تعبیرهای دیگر نقل کردهاند. ماوردی بصری شافعی مینویسد که عمر گفت:
کل الناس افقه من عمر حتی امراه.
همه مردم از عمر داناتر هستند؛ حتی یک زن.
سرخسی در کتاب المبسوط و علاءالدین بخاری در کشف الاسرار مینویسد:
فبقی عمر رضی الله عنه باهتا وقال کل الناس افقه من عمر حتی النساء فی البیوت.
عمر، مبهوت ماند و گفت: همه مردم از عمر داناترند؛ حتی زنانی که در خانهها هستند.
برتری مدفونین بقیع از عمر
از این گذشته، خود عمر بن الخطاب به جان خودش قسم خورده است که کسانی از اصحاب و امالمؤمنات که در بقیع دفن شده بودند، از او برتر هستند.
حاکم نیشابوری و ابنابیشیبه کوفی با سند صحیح نقل کردهاند که:
حَدَّثَنَا اَبُو سَعِیدٍ الثَّقَفِیُّ، وَاَبُو بَکْرِ بْنُ بَالَوَیْهِ، قَالا: ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْمَرِیُّ، ثنا الْوَلِیدُ بْنُ شُجَاعٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو، قَالَ: حَدَّثَ اَبُو سَلَمَهَ، وَیَحْیَی بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ، وَاَشْیَاخُنَا، اَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لَمَّا طُعِنَ، قَالَ لِعَبْدِ اللَّهِ: ” اذْهَبْ اِلَی عَائِشَهَ فَاَقْرِئْ عَلَیْهَا مِنِّی السَّلامَ، وَقُلْ: اِنَّ عُمَرَ یَقُولُ لَکِ: اِنْ کَانَ لا یَضُرُّکِ وَلا یُضَیِّقُ عَلَیْکِ، فَاِنِّی اُحِبُّ اَنْ اُدْفَنَ مَعَ صَاحِبَیَّ، وَاِنْ کَانَ ذَلِکَ یَضُرُّکِ وَیُضَیَّقُ عَلَیْکِ، فَلَعَمْرِی لَقَدْ دُفِنَ فِی هَذَا الْبَقِیعِ مِنْ اَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَاُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْ عُمَرَ»، فَجَاءَهَا الرَّسُولُ، فَقَالَتْ: اِنَّ ذَلِکَ لا یَضُرُّنِی وَلا یُضَیِّقُ عَلَیَّ، قَالَ: «فَادْفِنُونِی مَعَهُمَا».
ابوسلمه و یحیی بن حاطب و اساتید ما نقل کردهاند که عمر بن خطاب وقتی خنجر به خورد به عبدالله گفت: پیش عائشه برو، سلام من را برسان و بگو: عمر به تو گفت: اگر به تو ضرر نمیرسد و جای تو را تنگ نمیکند، من دوست دارم که با دو رفیقم دفن شوم. اگر ضرر میزند و جایت را تنگ میکند، به جانم قسم که در بقیع کسانی از اصحاب رسول خدا و همسران پیامبر دفن شدهاند که از عمر بهتر هستند.
روایت خائنین به امت
این روایات ثابت میکند که به اعتراف خود ابوبکر و عمر، آنها از دیگر اصحاب برتر نبودهاند و حتی عمر سوگند یاد کرده است که در بقیع افرادی بهتر از آنها دفن شدهاند.
حال اگر کسی از اهل سنت سؤال کند که چرا شما به جای پیروی از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) که محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول او است، از کسانی دیگری پیروی میکنید که به اعتراف خود آنها از هیچیک از افراد اصحاب برتر نیستند، چه پاسخی خواهید داد؟
اگر رسول خدا در قیامت از شما سؤال کند چه پاسخی برای آن حضرت خواهید داشت؟
روایات علمای اهلسنت
جالب است که علمای اهل سنت روایات فراوانی نقل کردهاند که اگر کسی شخصی را به امارت یک منطقه یا جمعیتی بگمارد که میداند در جامعه، شخصی بهتر از او وجود دارد، به خدا، رسول و تمام مؤمنان خیانت کرده است.
نقل علاءالدین کاشانی
علاءالدین کاشانی در کتاب بدائع الصنایع، و شمسالدین سرخسی در کتاب المبسوط و ابنعابدین حنفی در حاشیه رد المختار، مینویسد که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
مَنْ قَلَّدَ انْسَانًا عَمَلًا وفی رَعِیَّتِهِ من هو اَوْلَی منه فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَجَمَاعَهَ الْمُؤْمِنِینَ.
هر کسی که انسانی را به کاری بگمارد که میداند در رعیتش شایستهتر از او وجود دارد؛ به درستی که به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خیانت کرده است.
نقل حاکم نیشابوری
حاکم نیشابوری متوفای ۴۰۵، به نقل از ابنعباس مینویسد که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
مَنْ اسْتَعْمَلَ رَجُلاً مِنْ عِصَابَهٍ وفی تلک العصابهِ مَنْ هُو ارضی لله منه فقد خان اللهَ وخان رسولَه وخان المؤمنینَ.
اگر کسی، شخصی را بر گروهی بگمارد که در آن گروه، فردی دیگری وجود دارد که خداوند از او راضیتر است، به درستی که به خدا، رسول او و مؤمنان خیانت کرده است.
حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت میگوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
سند این روایت صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکردهاند.
نقل خطیب بغدادی
خطیب بغدادی مینویسد که رسول خدا فرمود:
ومن استعمل رجلا وهو یَجِدُ غیرَهُ خیراً منه واعْلَمَ مِنْه بکتابِ الله وسنهً نَبِیّه فقد خان الله ورسولَه وجمیعِ المؤمنین.
اگر کسی مردی را بگمارد؛ در حالی که بهتر از او و داناتر از او را به کتاب خدا و سنت پیامبرش مییابد، به درستی که به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خیانت کرده است.
نقل بیهقی
بیهقی (متوفای ۴۵۸هـ) در سنن کبرای خود مینویسد:
عن بن عباس رضی الله عنهما عن رسول الله صلی الله علیه وسلم من استعملَ عاملا من المسلمین وهو یعلمُ ان فیهم اولی بذلک منه واعلم بکتاب الله وسنه نبیه فقد خان الله ورسوله وجمیع المسلمین.
از ابنعباس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که فرمود: هر کسی فرمانداری از مسلمانان را بگمارد؛ در حالی که میداند شایستهتر از او در میان مسلمانان و داناتر از او به کتاب خدا و سنت پیامبرش وجود دارد، به راستی که به خدا، رسول خدا و تمام مسلمانان خیانت کرده است.
همین روایت را ابنعساکر دمشقی در کتاب تاریخ مدینه دمشق و متقی هندی، در کتاب کنز العمال، با عبارت دیگر نقل کردهاند.
نقل باقلانی
محمد بن الطیب الباقلانی در تمهید الاوائل مینویسد:
وقوله «مَن تَقَدَّمَ علی قومٍ من المسلمین یَری انَّ فیهم من هو افضلُ منه فقد خانَ اللهَ ورسولَه والمسلمین» فی امثال هذه الاخبار مما قد تواترت علی المعنی وان اختلفت الفاظها.
این گفته رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «هر کس خود را بر گروهی از مسلمانان مقدم کند؛ در حالی که میداند در میان آن قوم کسی بهتر از او وجود دارد، به درستی که به خدا، رسول او و مسلمانان خیانت کرده است» همانند این روایات، از نظر معنوی به صورت متواتر نقل شده؛ اگرچه الفاظ آنها مختلف هستند.
دلالت قرآن
خداوند متعال در قرآن کریم وجدانهای بیدار را به قضاوت فرا میخواند و میفرماید:
اَ فَمَنْ یَهْدی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ یُتَّبَعَ اَمَّنْ لا یَهِدِّی اِلاَّ اَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ. یا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟!
نکته
خلیفه اول به صراحت میگوید که:
وُلِّیتُ اَمَرَکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ، فَاِنْ اَنَا اَحْسَنْتُ فَاَعِینُونِی وَاِنْ اَنَا اَسَاْتُ فَسَدِّدُونِی، فَاِنَّ لِی شَیْطَانًا یَعْتَرِینِی.
من امر شما را بر عهده گرفتم؛ در حالی که بهترین شما نیستم، اگر درستکار بودم، یاریم کنید؛ اگر بد کردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا که من شیطانی دارم که همواره مرا گول میزند.
آیا چنین کسی شایسته و سزاوار پیروی است یا امیرمؤمنان (علیهالسّلام) که محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول است. ای وجدانهای بیدار وای جستجوگران حقیقت، تشنگان هدایت:
فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؟
اگر رسول خدا در قیامت از ما شیعیان سؤال کند که چرا علی بن ابیطالب را بیش از همه مردم دوست دارید، چرا ولایت او را پذیرفتید، جواب ما روشن و حجت و برهان ما قاطع است، با سربلندی و افتخار عرضه خواهیم داشت که:
ای پیامآور خدا! ما امیرمؤمنان را دوست داریم، چرا که خداوند او را بیش از تمام مخلوقاتش دوست دارد. ما امامت او را پذیرفتهایم؛ چون او برترین اصحاب بعد از شما بود، این شما بودید که به ما دستور دادید علی بن ابیطالب را دوست بداریم.
اما کسانی که از علی بن ابیطالب پیروی نکردهاند، به جای دوست داشتنش، با او جنگیدهاند، یاران و دوستان او را به شهادت رساندهاند، بر منابر مساجد و در خطبههای نماز او را سب کردهاند و ناسزا گفتهاند، چه پاسخی خواهند داشت؟
دیدگاههای بزرگان اهلسنت درباره اسناد روایت
از آن جائی که روایت طیر فضیلت بینظیری را برای امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و از طرف دیگر بطلان هر مذهبی غیر مذهب اهل بیت (علیهمالسّلام) را به روشنی اثبات مینماید، اکثر بزرگان اهل سنت در برابر آن موضع گرفته و تلاش کردهاند که آن را تضعیف نمایند؛ تا جائی که برخی از راویان موثق اهل سنت، تنها به خاطر نقل همین روایت به شدت تضعیف شدهاند.
تضعیف راوی حدیث
ابو محمد عبدالله بن محمد بن عثمان الواسطی، مشهور به ابنسقا، یکی از این روایان است. ابنالسقاء الحافظ الامام محدث واسط ابو محمد عبدالله بن محمد بن عثمان الواسطی… قال السلفی سالت الحافظ خمیسا الحوزی عن ابنالسقاء فقال: هو من مزینه مضر ولم یکن سقاء بل لقب له، موجوه الواسطیین وذوی الثروه والحفظ، رحل به ابوه فاسمعه من ابی خلیفه وابی یعلی وابنزیدان البجلی والمفضل ابنالجندی وبارک الله فی سنه وعلمه، واتفق انه املی حدیث الطیر فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به واقاموه وغسلوا موضعه.
ابنسقاء… سلفی گفته است: از حافظ خمیس حوزی در مورد ابنسقاء سوال کردم؛ پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است؛ و سقا نبود؛ بلکه به این لقب مشهور بود؛ او سرشناس مردم واسط و صاحب ثروت و حافظهای خوب بود؛ پدرش او را به مسافرت برد؛ پس از ابیخلیفه و ابییعلی و ابنزیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید، و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر املاء میکرد؛ اما مردم نتوانستند که این روایت را تحمل کنند؛ پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند کردند و جای او را آب کشیدند.
سردرگمی برخی از علمای سنی
تعدادی از علمای سنی، دچار سردرگمی شدهاند، در برخی از کتابها صحت روایت را پذیرفته و در برخی دیگر با شک و تردید به آن نگریستهاند.
شمسالدین ذهبی در تذکره الحفاظ یک بار درباره حدیث طیر مینویسد که این حدیث، اصل و ریشه دارد؛ یعنی نمیتواند جعلی و ساختگی باشد:
واما حدیث الطیر فله طرق کثیره جدا افردتها بمصنف ومجموعها یوجب ان یکون الحدیث له اصل.
اما حدیث طیر، جدا طرق بسیاری دارد که من کتاب مسستقلی درباره آن نوشتهام، مجموع این طرق ثابت میکند که این روایت اصل و ریشه دارد.
اما در جای دیگر به خاطر عوارضی که این روایت برای اهل سنت دارد و در حقیقت بطلان مذهب آنها را به روشنی ثابت میکند، صحت روایت را نمیپذیرد.
وحدیث الطیر علی ضعفه فله طرق جمه وقد افردتها فی جزء ولم یثبت ولا انا بالمعتقد بطلانه وقد اخطا ابنابی داود فی عبارته وقوله وله علی خطئه اجر واحد ولیس من شرط الثقه ان لا یخطئ ولا یغلط ولا یسهو والرجل فمن کبار علماء الاسلام ومن اوثق الحفاظ رحمه الله تعالی.
حدیث طیر با اینکه اسناد آن ضعیف است، اما طرق فراوانی دارد که من مجموع آنها را در یک مجموعه آوردهام، صحیح نیست اما من اعتقاد ندارم باطل (جعلی) باشد. ابنابیداود در مورد این روایت اشتباه کرده است (در ادامه به اشکال ابنابیداود اشاره خواهد شد)، و به خاطر اجتهاد اشتباه یک پاداش میبرد، شرط ثقه بودن این نیست که اشتباه نکند و یا غلط نداشته باشد و یا سهو نکند؛ این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حفاظ است، رحمت خدا بر او باد.
دیدگاه ابونعیم
ابونعیم در حلیه الاولیا تصریح میکند که روایت طیر را گروه فراوانی نقل کردهاند؛ اما در ادامه فقط به یک سند آن بسنده کرده است:
رواه الجم الغفیر عن انس وحدیث مالک لم نکتبه الا من حدیث القداحی تفرد به.
این روایت را از انس گروه فراوانی نقل کردهاند، اما روایت مالک را تنها از طریق قداحی نقل کردهایم.
دیدگاه تلمستانی
انصاری تلمستانی تصریح میکند که این روایت با چندین سند از انس نقل شده است:
وقد رویَ من غیر وجه عن انس.
این روایت با چند سند از انس نقل شده است.
دیدگاه سبکی
سبکی شافعی درباره روایت طیر میگوید:
ثم ذکر ابنطاهر انه رای بخط الحاکم حدیث الطیر فی جزء ضخم جمعه وقال وقد کتبته للتعجب. قلنا وغایه جمع هذا الحدیث ان یدل علی ان الحاکم یحکم بصحته ولولا ذلک لما اودعه المستدرک.
ابنطاهر گفته است که یک جزوه مفصل به خط حاکم دیده است که در آن حدیث طیر را جمعآوری کرده است، اما گفته است که این مجموعه را برای تعجب جمعآوری کرده است!
و نتیجه جمع کردن این روایت آن است که حاکم این روایت را صحیح میداند و اگر چنین نبود این روایت را در مستدرک نقل نمیکرد.
و در ادامه به صراحت میگوید که نمیتوان حکم به جعلی بودن روایت طیر کرد:
واما الحکم علی حدیث الطیر بالوضع فغیر جید
این که ادعا شود حدیث طیر جعلی است، نیکو نیست.
علت مظلومیت روایت طیر
اما چرا روایت طیر، همانند صاحب آن در میان محدثان و ائمه حدیث اهل سنت مظلوم واقع شده است؛ چرا با این همه سندی که دارد، اکثر علمای سنی آن را تضعیف کرده و ساختگی دانستهاند؟ آنها نیز که جرات دسته قبلی را ندارند، از پذیرش صریح صحت روایت خودداری کردهاند؟
جواب واضح و روشن است. چون این روایت اساس و بنیان عقائد اهل سنت را زیر سؤال میبرد، حقانیت شیعه را به اثبات رسانده و مذاهب دیگر را باطل اعلام میکند.
طبیعی است که وقتی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) برترین مخلوق در نزد خداوند باشد، عقلا و شرعاً نوبت به ابوبکر، عمر و… نمیرسد؛ بنابراین اکثر علمای سنی با وجود دهها سند و طریق نتوانستهاند صحت روایت را بپذیرند.
سخن البانی
محمد ناصر البانی بعد از نقل برخی از سندهای روایت طیر، به این حقیقت اشاره کرده و دلالت روایت را دلیل موضعگیری اهل سنت در برابر آن اعلام کرده است:
وبالجمله، فالحدیث لا ینقصه کثره طرق، وانما یفتقر الی سلامه المتن، فانما انکر من الائمه هذا الحدیث لما یظهر من متنه من تفضیل علی علی الشیخین رضی الله عنهم، بالاضافه لما فی متنه من رکه اللفظ والاضطراب.
پس حدیث از نظر کثرت طرق مشکلی ندارد؛ اما نیاز به سلامت متن دارد؛ پس اگر ائمه منکر این حدیث شدهاند، به خاطر آن چیزی است که متن روایت ثابت میکند و آن برتری علی (علیهالسّلام) بر شیخین است، علاوه بر این که متن روایت نیز رکیک است و اضطراب دارد.
و باز در ادامه با نقل برخی از عبارات روایت طیر که البته افضلیت مطلق امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را ثابت نمیکند، میگوید:
قلت: فلو ان الحدیث کان فی اکثر طرقه بلفظ من هذه الالفاظ المتفقه المعنی -، ولم تکن باسم التفضیل «احب خلقک»، لکان من الممکن القول بثبوته، ویکون کحدیث الرایه الصحیح الذی فی بعض روایاته:
“لاعطین الرایه رجلاً یفتح الله علی یدیه، یحب الله ورسوله، ویحبه الله ورسوله… ” رواه البخاری (۴۲۱۰)، ومسلم (۷/۱۲۷). لکن الواقع ان اکثر الروایات بلفظ اسم التفضیل: “احب”. . ومن هنا جاء الحکم علیه بالوضع کما تقدم.
میگویم: پس اگر حدیث در اکثر طرق، با این الفاظ بود که از نظر معنا اختلافی در آن نیست و با لفظ تفضیل «برترین خلق تو» نبود، ممکن بود که طرفدار اثبات آن شویم و مثل حدیث صحیح روایت میشد که در برخی از روایات آن آمده:
«به درستی که پرچم را به دستی مردی میدهم که خداوند به دست او فتح خواهد کرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند». این روایت بخاری و مسلم نقل کردهاند؛ اما حدیث طیر در اکثر طرق خود با لفظ اسم تفضیل «احب» آمده، به همین خاطر حکم به ضعف روایت کردهاند؛ چنانچه پیش از این نیز گذشت.
آری، این روایت از نظر سندی مشکلی ندارد؛
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 