پاورپوینت کامل مرثیه ای برای شهدای غریب اسارت;خاطرات آزاده حبیب الله معصوم ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مرثیه ای برای شهدای غریب اسارت;خاطرات آزاده حبیب الله معصوم ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مرثیه ای برای شهدای غریب اسارت;خاطرات آزاده حبیب الله معصوم ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مرثیه ای برای شهدای غریب اسارت;خاطرات آزاده حبیب الله معصوم ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۸

در طول ده سال اسارت، حدود ۵۷۰ آزاده در زندان بعثی ها غریبانه به شهادت رسیدند؛
بعضی ها زیر شکنجه و به طور مستقیم فیض شهادت گرفتند و تعداد قابل توجهی در اثر
بیماری های کوچک و بزرگ، اما در نتیجه مستقیم یک بی توجهی و عدم درمان. شهید
کرمعلی، جوانی آذربایجانی بود که فقط با یک سینوزیت ساده و به دلیل بی توجهی
عراقی ها بیماریش حاد شد و دیگر شب و روز نداشت. از شدت درد به خود می پیچید و بعد
از یک دوره بیماری زجرآور و تلخ در نهایت مظلومیت به شهادت رسید، در حالی که دخترک
چهارساله اش چشم انتظار او بود. مرگ او اردوگاه را در چنان ماتمی فرو برد که هرگز
قادر به توصیف آن نیستم. از این دست ماجراها و شهادت های غریبانه در اردوگاه ها به
فراوانی اتفاق می افتاد اما در نقل خاطره یک شهید غریب اسارت بر خود احساس تکلیف و
رسالت خاص می کنم به دلایل مختلف، از جمله این که با این شهید عزیز بسیار حشر و نشر
داشتم و سنگ صبور هم بودیم و محرم اسرار یکدیگر؛ شهید «محمد تندی» که داستان
غم انگیز او را شرح می دهم:

بچه جنوب بود و ساکن خرمشهر که جنگ شروع شد. ظاهرا در گمرک بندر خرمشهر کارگری
می کرد. سر و کله عراقی های متجاوز که پیدا می شود ابزار کارگری را زمین می گذارد و
سلاح رزم و شرف را به کف می گیرد. زن و بچه اش را به آوارگی می برد و در بندر
ماهشهر ساکن می کند او عیالوار بود و فقر و تنگدستی رفیق همیشگی زندگی اش. می گفت:
به دلیل نداری، خانه های کنار رودخانه را که ارزان بود اجاره می کردم. رودخانه های
خوزستان هم که به طغیانگری معروفند. در اثر طغیان رودخانه هرازگاهی آب در منزل ما
سرازیر می شد و یک مشت خرت و پرت اثاثیه منزل ما را نابود می کرد و هربار با دردسر
زیادی اثاثیه مان را از آب بیرون می آوردیم.

می گفت: در طول سال های جنگ برای تأمین معاش خانواده ام، آواره این شهر و آن شهر
بودم و بعد به دلایل مختلف به بیماری حاد قلبی دچار شدم و همه امور زندگی ام تحت
شعاع این بیماری قرار گرفت. من نمی دانم شهیدتندی چگونه با آن قلب ناقص به کار و
کارگری می پرداخت و زندگی کم توقع خود را اداره می کرد؟ بالاخره سال های پایانی جنگ
فرار رسید. آن سال های پر رمز و راز، آن سال هایی که ریگان رئیس جمهور هفت تیرکش
آمریکا درباره آن می گوید: ما دوسال مذاکرات محرمانه با برخی مقامات عالی نظام
ایران انجام دادیم تا این جنگ را به شکل شرافتمندانه ای به پایان برسانیم.* اگر
امروز برخی از این درددل ها را نگوییم بعدها بسیاری از فرزندان خمینی خواهند گفت که
بر او و فرزندان غریبش چه گذشت که حضرت روح الله جام زهر را نوشید؟

در سال های پایانی جنگ اتفاقات عجیب و غریب دیگری هم رخ می دهد که بسیار افسوس زاست
مثلا در عرض هشت سال جنگ ۱۴۸۰۰ اسیر داده ایم، ولی در عرض دو ماه پایان جنگ ۲۷ هزار
نفر اسیر. فاو، شلمچه، جزایر مجنون و… به راحتی سقوط می کند و از همه عجیب تر
این که ارتش عراق مثل اول جنگ می تازد و حتی خرمشهر و اهواز در آستانه سقوط قرار
می گیرند. بالاخره شرافتی که ریگان طراحی کند از این بهتر نمی شود!

«رفیق السامرایی» رئیس سازمان امنیت عراق که بعدها به سوریه پناهنده شد، در کتاب
خود می نویسد: در آخر جنگ سازمان سیا به ما اطلاع داد که شما برای پیشروی در ایران
با هیچ مانعی روبه رو نخواهید شد و جالب این که همین طور هم بود.

در این روزها بود که خمینی بت شکن اطلاعیه ایی داد که هر آزادمردی را به آتش می کشد
و طی آن اطلاعیه ها از مردم خواست که به جبهه ها بیایند و از حیثیت اسلام دفاع کنند
و در این اثنا بود که تندی، عزیز ما بدن نیمه جانش را به جبهه ها کشاند و البته در
اثر خیانت های علنی عده ای به اسارت در آمد.

شهیدتندی را به همراه عده ای دیگر ابتدا به بغداد می برند و آن قدر به آن ها آب
نمی دهندکه تا سرحد شهادت پیش می روند. او در نقل این واقعه ماجرای دیگری را تعریف
کرد: وقتی می خواستم به جبهه بیایم زینب پنج ساله ام لیوانی به من داد و گفت: وقتی
تشنه شدی آب بخور. در بغداد از شدت تشنگی از هوش رفتم در عالم رو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.