پاورپوینت کامل طیب چگونه حرّ شد ۶۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل طیب چگونه حرّ شد ۶۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طیب چگونه حرّ شد ۶۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل طیب چگونه حرّ شد ۶۴ اسلاید در PowerPoint :
در گفت و گوی پاسدار اسلام با بیژن حاج رضایی امام فرمود: «طیب به راستی مرد بود.»
درآمد:
زندگی طیب حاج رضائی پس از نیم قرن از شهادت او با افسانه های بسیاری درآمیخته است و هر جا سخن از جوانمردی است، نامی از او نیز برده می شود. طیب مسیر رستگاری را از محبت خالصانه به اهل بیت«ع» یافت و بر این اعتقاد پای فشرد و در روزهای پایانی عمر به شکلی معجزه وار به جایگاهی مانند «حر» رسید.
او که به سبب غیرت دینی از تسلط کمونیست ها بر کشور سخت می هراسید، هر چند در قیام ۱۵ خرداد شخصاً وارد میدان نشد، اما از حضور هیچ یک از طرفدارانش در این حرکت تاریخ ساز نیز جلوگیری نکرد. رژیم که به قدرت طیب در بسیج نیروها علیه خود پی برده بود، او را دستگیر کرد تا در برابر امام بایستد، ولی طیب با ایمان به حقانیت راه امام از خواست رژیم مبنی بر اعتراف به دستور گرفتن از امام استنکاف ورزید و بر این پیمان باقی ماند و در ۱۱ آبان سال ۴۲ به شهادت رسید.
به مناسبت پنجاهمین سالگرد شهادت طیب حاج رضائی گفت و گوی مفصلی را با فرزند وی که به هنگام شهادت پدر در عنفوان نوجوانی بود و از او خاطرات فراوان دارد، انجام داده که از نظر امت پاسدار اسلام می گذرد.
نقل قول موثقی وجود دارد که امام(ره) پس از شهادت مرحوم پدرتان دستور دادند برای ایشان نماز خوانده شود و روزه بگیرند و عده ای هم این کار را کردند. اولین بار که امام را دیدید کی و به چه مناسبتی بود.
خاطره آن روز را تعریف کنید.
اولین بار هنگامی بود که حضرت امام را دستگیر کردند و به تهران آوردند. مدتی زندانی بودند و بعد ایشان را به یک ساختمان آجری دو طبقه در خیابان دولت منتقل کردند. این خانه متعلق به یکی از آقایان بازاری بود و یک حیاط ۳۰۰، ۴۰۰ متری داشت. آن روزها مرحوم سید احمد آقا یک نوجوان سیزده چهارده ساله بود. عمویم گفته بود اگر آقا از شاه بخواهند طیب اعدام نشود، شاه این کار را می کند. خیلی تلاش کردیم تا دستگاه اجازه داد به دیدن امام برویم. امام در اتاق بزرگی زیر رف بخاری نشسته بودند. وارد شدیم و سلام کردیم و امام بسیار به ما محبت کردند. به سر من دست کشیدند و یک کتاب نهج البلاغه به من دادند. عمویم ماجرا را شرح دادند. امام فرمودند آقای طیب را می شناسم. ایشان را با ما مواجه کردند و ایشان آنچه را که حق بود انجام داد. تا به حال از این مردک (منظورشان شاه بود) چیزی نخواسته ام، ولی در مورد آقای طیب اگر مجالی پیش بیاید خواهم خواست که متأسفانه امام را به ترکیه تبعید کردند و دفعه بعد سال ۵۷ بود که بار دیگر در قم ملاقاتی دست داد.
با توجه به این که پانزده سالی از شهادت پدرتان گذشته بود و با عنایت به این که قطعاً در ظرف این پانزده سال خیلی چیزها عوض شده بودند، برخورد امام با شما چگونه بود؟
بسیار ملاقات عجیبی بود. تصورش را هم نمی کردیم در آن شرایط اوایل پیروزی انقلاب که امام واقعاً فرصت نداشتند، به ما ملاقاتی داده شود. رفتیم و ایشان که حافظه عجیبی داشتند فرمودند: «پسری که به او کتاب دادم کدام یک از شما هستید؟» عرض کردم: «من هستم». بسیار به ما محبت کردند، مخصوصاً مرحوم سید احمد آقا با ما صحبت کردند و از ما پرسیدند چه بر ما گذشت. آن لحظات واقعاً توصیف شدنی نیستند.
از رابطه تان با مقام معظم رهبری بگویید.
ایشان هم لطف بسیار و چندین بار در سخنرانی هایشان از مرحوم طیب ذکر خیر کرده اند. آن زمانی که آن اتفاقات برای پدرم پیش آمد، ایشان در مشهد تشریف داشتند و در تهران نبودند، اما همواره التفات داشته اند. سایر مسئولین هم همین طور. واقعاً انسان نمی داند چطور از این همه لطف تشکر کند.
مردم عادی چطور؟ برخورد آنها با شما چطور بود؟
ما همیشه مورد لطف مردم بوده ایم. همیشه در همه جا به محض این که متوجه می شوند فرزند یا از بستگان مرحوم طیب هستیم، فوق العاده به ما احترام می گذارند و اگر مشکلی داشته باشیم رفع می کنند. علاقه مردم به پدرم حد و اندازه ندارد، به همین دلیل گاهی خجالت می کشیم خودمان را معرفی کنیم.
به نظر شما دلیل این همه محبوبیت و علاقه مردم به مرحوم طیب چیست؟
راستش گاهی این برای خود من هم سئوال می شود، چون پدرم زیاد حرف نمی زد. اگر هم حرف می زد بسیار رک و صریح بود و در گفتن حق ملاحظه کسی را نمی کرد، به همین دلیل خیلی ها دل خوشی از او نداشتند. ویژگی های خاص خودش را داشت. فکر می کنم دلیل این همه محبوبیت پدرم دلسوزی به حال خلق خدا و تلاش برای رفع مشکلات آنها بود. خیلی دل نازک بود و گرفتاری مردم واقعاً اذیتش می کرد و از دل و جان مایه می گذاشت که هر جور شده است مشکل آنها را حل کند. خانه ما برای خودش یک دارالحکومه حسابی بود. پدرم ظهرها ساعت یک که به خانه برمی گشت، یک صف طولانی جلوی خانه ما تشکیل شده بود. هر کسی دردی داشت. یکی پسرش را برای سربازی به جای دوری فرستاده بودند و از پدرم می خواست پا در میانی کند و او را به جای نزدیک تری بیاورد. یکی شوهر یا برادر یا پسرش در زندان بود، یکی شوهرش بدون اجازه او زن گرفته، یکی صاحبخانه اش جوابش کرده بود. خلاصه انواع و اقسام مشکلات را داشتند. پدرم قبل از این که وارد خانه شود یکی دو ساعت به حرف های آنها گوش می داد و واقعاً هم مشکلشان را حل می کرد.
آیا مواردی را به یاد دارید؟
بله، پیرزنی بود که نمی خواست پسرش را به سربازی ببرند. پدرم هر روز دو کامیون سبزی برای پادگان می فرستاد تا او را نبرند یا مثلاً هر کسی از ده یا شهر دوری می آمد و در شهر غریب و بی پول بود، به میدان می رفت و پدرم سه چهار جعبه میوه به او می داد و می گفت ببر بفروش، سودش را برای خودت بردار و پول میوه را بیاور بده یا ما به ازای آن دو باره میوه بگیر و ببر بفروش. بعضی از آنها میوه را می بردند و برنمی گشتند، ولی اکثرشان برمی گشتند. این جوری لااقل یک کار و کاسبی برای آنها راه می انداخت تا در تهران به خلاف نیفتند.
در آن دوره اغلب مردم فقیر بودند و کار و کاسبی نداشتند و پدرم به این ترتیب به آنها کمک می کرد. بعضی ها داستان هایی را از پدرم نقل می کنند که بیشتر شبیه افسانه است و آدم به شک می افتد که آیا واقعاً چنین چیزهایی ممکن است؟ دلیل اصلی علاقه مردم به مرحوم طیب را همین گشاده دستی و روحیه گره گشایی می بینم. شب های جمعه که برای زیارت قبر پدرم می روم، کسی نیست که از آن طرف عبور کند و ننشیند و فاتحه ای برایش نخواند. خیلی ها هم داستان هایی را تعریف می کنند که آدم مبهوت می ماند.
معمولاً وقتی می خواهند از لوتی و لوتی گری نام ببرند، اولین اسمی که به یاد همه می آید مرحوم طیب است و در واقع نام ایشان برای بیان لوتی گری و جوانمردی به صورت ضرب المثل در آمده است. از این ویژگی پدرتان چیزی یادتان هست؟ رفتار ایشان با اصطلاحاً نوچه هایشان چگونه بود؟
آیا با دیگرانی که آنها هم ادعای قلدری و بزرگی می کردند قابل مقایسه بود؟
اول به این نکته اشاره کنم که این ادا و اطوارهایی که در فیلم ها و سریال ها از داش مشدی ها و لوتی ها نشان می دهند بیشتر مربوط به فیلم فارسی هاست و ربطی به امثال پدرم ندارد، از جمله نوچه. پدرم دوستداران و هواخواهانی داشت که اغلب او را همراهی می کردند. یکی از نشانه های بزرگی که در آن دوره وجود داشت این بود که یک آدم سرشناس، هیچ وقت تنها به مجلس ختم یا عروسی نمی رفت و حتماً عده ای را همراه خودش می برد. اینها دوستان قدیمی پدرم بودند یا برایش کار می کردند. این ربطی به نوچه داشتن و این مسخره بازی ها نداشت. البته عده ای هم دست به دهان بودند که در اطراف پدر می پلکیدند و پدر به نوعی زندگی شان را اداره و مشکلاتشان را حل می کرد. پدرم خیلی به اینها علاقه داشت و چیزی را از آنها دریغ نمی کرد. از میان این جماعت کسانی که به دلیل مسائل مالی آمده بودند، وقتی مشکلشان حل می شد و کار پیدا می کردند، گاهی به پدرم سر می زدند، ولی همیشه دور و بر او نبودند، اما خیلی ها هم وقتی با پدرم آشنا می شدند و بی ریایی، مهر و محبت بدون چشمداشت او را می دیدند، پایبند می شدند و می ماندند و همیشه هم حرمت نگه می داشتند. بعضی ها هم که همسن و هم طراز پدر بودند. عده ای از اینها رفیق گرمابه و گلستان پدرم بودند و همیشه می شد روی آنها حساب کرد، اما عده ای هم دنبال دردسر می گشتند. ظاهراً اظهار دوستی می کردند، ولی در واقع مسبب اغلب دعواها و گرفتاری ها بودند.
برخورد پدرتان با این دسته دوم چه بود؟
هیچ. پدرم به همه به یک چشم نگاه می کرد و همه آدم ها را خوب می دانست. اهل کلک و این برنامه ها نبود و تا خلافش ثابت نمی شد، به هیچ کس گمان بد نمی برد. البته باهوش و دنیادیده بود و آدم های کلک را در هر لباس و مقامی سریع می شناخت و با اشاره حالی ما می کرد حواسمان جمع باشد. کمترین وابستگی به شهرت، مال دنیا یا قدرت نداشت.
اتفاقاً سئوال بعدی من در همین زمینه است. گفته می شد ایشان در جریان ۲۸ مرداد پول گرفته و به میدان آمده است.
بله، این شایعه را پخش کرده بودند، ولی کسی باور نمی کرد، چون پدرم نیاز مالی نداشت و از نظر روحی کسی نبود که بشود او را با پول خرید و به کاری وادار کرد. مرحوم آیت الله کاشانی مرحوم پدرم و برو بچه های پایین شهر را خواسته و گفته بود اگر شاه برود، کمونیست ها مملکت را می گیرند و ناموس همه به باد می رود. پدرم روی این مسائل خیلی غیرت داشت. در ۱۵ خرداد هم همین حرف را زده بودند، در حالی که پدرم نه تنها پولی نگرفت، بلکه کلی هم خرج کرد. ایشان فوق العاده از چپی ها نفرت داشت. آنها هم به خاطر این نفرت پدر از هیچ کاری فروگذار نکردند. چندین بار به او سوء قصد کردند. ماه ها خانه ما را سنگباران و چاقوباران کردند. سر سفره نشسته بودیم، یکمرتبه چاقویی وسط سفره مان می افتاد. از روی پشت بام ها می آمدند. پدرم هر کاری از دستش برمی آمد می کرد که کشور به دست کمونیست ها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 