پاورپوینت کامل زن در شعر معاصر ۵۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زن در شعر معاصر ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زن در شعر معاصر ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زن در شعر معاصر ۵۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۷۴

قسمت چهاردهم

اشاره:

شخصیت زن در ادبیات پارسی مورد ستم
قرار گرفته است و برخی شاعران با استفاده و
در حقیقت با سوءاستفاده از ابزار هنر،
نابخشودنی ترین خطاها را در حق زن مرتکب
شده و بدآموزی کرده اند. از میان هنرها تأثیر
شعر بر فرهنگ جمعی یک جامعه به هیچ روی
قابل انکار نیست. در این گفتار به آثار برخی
دیگر از شاعران که در باره زن سخن گفته اند،
نظر می افکنیم.

زن در شعر حسن هنرمندی

حسن هنرمندی شاعر و مترجم معروف
ایران است که طبعی توانا در شعر و ادبیات
داشت. او نیز مانند بسیاری دیگر از شاعران،
تنها از بعد جنسی و جسمی به زن نظر دارد و
در برخی از آثارش نفرت شدید خود را نسبت به
جنس زن بگونه ای ناپسند و زشت ابراز می کند
و زن را مورد نکوهش قرار می دهد:

من نیز چون خدا که ز زن دیده برگرفت

دیری است دیده از رخ زن برگرفته ام

پرسد کس از خدا که تو بی زن چگونه ای

همچون خدای، شیوه دیگر گرفته ام

هر زن که آفریده من بود و شعر من

از من رمید و خفت در آغوش دیگری

شد خواستار نغمه ز لبهای من ولی

لب برنهاد بر لب خاموش دیگری

جز در خیال من که بهشت من است و بس

دیگر زنی نمانده که لب بر لبم نهد …

… بس روی دلفریب که آراستم به شعر

سوگند می خورم که زنی آنچنان نبود

در شعر من شکفت اگر خنده ای شکفت

لبخند دلربای زنی هرگز آن نبود.(۱)

در شعر دیگری با نام «غم»، زن را عامل
دفن شدن ذوق و هنر و شعر می داند و معتقد
است غمی که زاینده شعر و هنر است با زن
قابل جمع نیست ولی با این حال زن را «گل
اندوه» می داند. البته از این تناقض گوییها در
شعر شاعران کم نیست زیرا گویا ناف شعر را با
قیچی دروغ و تناقض و تضاد بریده اند و از
شاعرانی که تربیت مکتبی نشده اند و ایمان و
عمل صالح را پیشه خود نساخته اند، بیش از
این انتظار نمی رود. دمدمی مزاج بودن و هر
لحظه به شکلی درآمدن و به گونه ای اندیشیدن
معمول شاعران، از این منظر قابل ارزیابی
است که تا هنگامی که احساس نیاز به جنس
زن دارند در مقام گفت و گوی عاشقانه
برمی آیند اما اگر بدانچه می خواهند دست نیابند
در مقام نفرت و اعلام برائت برمی آیند!

آن همه زن بود، زن که شعر در او مرد

آن همه غم بود غم، که شعر در او زاد

وین دل من گاه از این رمید گه از آن

گاه برین دل نهاد و گاه بدان داد

تا که غم آمد به خانه زن ز درم رفت

تا که زن آمد سه و دو شعر به لب مرد

من ز تو ای زن بگو کجا بگریزم

کز تو دریغا به شعر ره نتوان برد

آن همه زن بود، زن که دور ز من بود

آن همه غم بود غم که دور ز من نیست

باز شبی گر ز چنگ غم بگریزم

هیچ پناهی به غیر بستر زن نیست

تا که زنی چهره برگشاید و خندد

چهره غم در نگاه خویش نشانم

باز چنان شکوه سر دهم به نهانی

تا غم دیرینه را به خویش کشانم

گرچه نگاه تو ای زن ای گل اندوه

نقش دلاویز پرده های خیال است

باید اگر بگسلم من از همه پیوند

از تو توانم، ولی ز شعر محال است

کاش تو بودی و شعر در تو نمی مرد

تا سخنی تازه در نگاه تو جویم

کاش شبی بود تا به شعر دلاویز

قصه این رنجها به گوش تو گویم

آن همه زن بود زن که دور ز من بود

آن همه غم بود غم که دور ز من نیست(۲)

زن در شعر کاسمی

دکتر نصراللّه کاسمی، شاعر و مترجم
مشهور در قصیده ای با نام «زن کیست» به ارج
و مقام زن می پردازد و از منظر زیباشناختی به
خلقت زن اشاره می کند و زن را شاهکار خداوند
می داند که خداوند آفریده ای به این خوبی خلق
نکرده است.

بقیه این قصیده بلند به اندرز و پند به زنان
اختصاص یافته است. شاعر، زنان را به صداقت
و حفظ ارزش شخصیت انسانی خود و پرهیز از
بازیچه مرد شدن فرا می خواند:

زن کیست شاهکاری دلبند

از شاهکارهای خداوند

در کارگاه صنع بسی بست

این چیره دست چهره دلبند

روزی که نقش زن به در آمد

بر کارگاه خود نظر افکند

دید اندر آن میان نتوان یافت

با زن یکی به جلوه همانند

شد در شگفت کاینهمه خوبی

بر تار و پودش از چه پراکند

وین آفریده را به چه علت

این گونه خوب کرد و خوشایند

گلگونه رخ چو غنچه به اُردی

پاکیزه تن چو برق به اسفند

با گیسویی چو سنبل پیچان

با قامتی چو سرو برومند

از چشم او عیان هوس و عشق

در لعل او نهان شکر و قند

الهام بخش خاطر شاعر

نقش آفرین دست هنرمند

نیروفزای جان به تکلم

روشن کن جهان به شکرخند

از تازگی چو صبح نشابور

وز خرمی چو دامن الوند …

چون نیک بنگریست به زن دید

خلقت ز نقش اوست کرامند

او را پسند کرد و بر او بست

دل را و مهر از دگران کند

ای زن تو چون پسند خدایی

خود را به دام شیطان مپسند

سرمایه ساز صدق و صفا را

یکسو گذار جادو و ترفند

تو آبروی خلقت اویی

مگذار کآبروت بریزند

در دست مرد ملعبه بودن

باللّه که از تو نیست خوشایند

هشیار باش و خویش نگه دار

از مکر و ریو مردم پرفند

چون قدر خویش بندانی

خواهی چرا که قدر تو دانند

تو مقصدی ز خلقت و مقصود

از خلقت تو هست به پیوند

شاعر در ادامه این قصیده، زن را به حفظ
حریم حرمت خویش و دوری از اختلاط با
بیگانه و پیراستن خانه دل از پلیدیها و آراستن
منزل با شور و عشق فرامی خواند و معتقد است
زینت زن، مهرورزی و تقوای او است:

بیگانه را بران ز حریمت

چون زاغ از کمین جگربند

خانه اگر چو دل نبود پاک

غرقابه ای است از لجن و گند

ور پاک شد مکان خدای است

دور از خدات ماندن تا چند

در خانه شور عشق برانگیز

چون موبدان به نغمه پازند

از ره مرو به لحن مخالف

برّند اگر چه بند تو از بند

ارزش تو را به جامه نباشد

سوگند می خورم به تو سوگند

زینت تو را به عشق و به تقواست

خوش آن که دل از این دو بیاکند

پرهیز را به عشق بپیوند

چونان ز ره فراز کژ آغند

خرم زنی که هست به گیتی

تنها به شوی خود خوش و خرسند

زیباترین نگار جهان چیست؟

زن در کنار شوهر و فرزند

دارم امید آن که بگیری

از گفته درست یکی پند(۳)

زن در شعر نوید

سیدابوالقاسم حبیب اللهی متخلص به
«نوید» در برخی از شعرهای خود از دردها و
محرومیتهای زنان سخن به میان می آورد و
تحمل زن را به شایستگی می ستاید، چنان که
در قرآن نیز تحمل و صبر و استقامت زنان
ستوده شده است:

یا رب چه تحمل است زن را

با این همه رنج و درد دیدن

نه ماه به صد تعب جنین را

هر لحظه به جانبی کشیدن

زادن به هزار درد و محنت

وانگاه به رنج پروریدن

از بهر غذای طفل دادن

تا صبح دمی نیارمیدن

اندر پی کار خانه هر روز

تا شام به هر طرف دویدن

وانگاه به شب ز شوهر خویش

صد یاوه و ناسزا شنیدن(۴)

در شعری دیگر مقام مادر و اهمیت آن را
در پرورش فرزندانی نیک یا بد، بیان می کند.
شاعر، زن نیک را فرمانروای کشور منزل
می داند و به زنان و مادران سفارش می کند تا
در کسب دانش و خرد و هنر بکوشند:

کودک هر آنچه دارد از آغوش مادر است

گر زشت خوی باشد و گر نیک محضر است

خویی که از نخست کسی را به سر نشست

او را هماره تا به دم مرگ بر سر است

در دفتر معلم و آموزگار نیست

آن تربیت که زاده آغوش مادر است

خوشبخت آن که مادر دانا به روز و شب

چونان فرشته بر سر او سایه گستر است

چون کشوری است خانه که در وی هماره زن

فرمانروای مطلق و سالار و سرور است

زن چون عفیف باشد و دانا و نیک خوی

در تیرگی جهل چو تابنده اختر است

فرزند خوب مادر نادان نپرورد

این نکته نزد مردم دانا مقرر است

در دست مادران خردمند باهنر

خوشبختی و سعادت ابنای کشور است(۵)

زن در شعر نظام وفا

نظام وفا متخلص به «نظام» (متولد ۱۲۶۶
شمسی) در اشعار خود فراوان از زن سخن به
میان آورده و او را سخت ستوده است. او در
شعری، پاک سرشتی و حیا و راستی را از
ویژگیهای یک زن نمونه می شمرد و این را
عوامل خوشبختی مرد می داند. شاعر بر
تساوی بین زن و مرد تأکید می ورزد و هر کدام
از زن و مرد را به تنهایی ناقص می داند که
کمال آن دو در وحدتشان است:

بهر مرد از پاک طینت همسری

روز حاجت نیست بهتر یاوری

زن اگر ز آزرم دل روشن بود

کوکب اقبال مرد آن زن بود

زن اگر از راستی و مهر او

جانب دیگر نگردانیده رو

کعبه اقبال کوی او بود

قبله امید روی او بود

مرد و زن در زندگانی توأمند

هر کدامی نیمه عمر همند

بگسلند از هم اگر خود تار مهر

یا که از هم بگسلاندشان سپهر

هر یکی تنها و دور از آن دگر

ناقص است و ناتمام و بی ثمر

خلقت زن بر نکوکاری بود

زندگانی اش فداکاری بود

مادری و مهربانیهای او

رنجها و جان فشانیهای او

هر یکی از دیگری بالاتر است

آن چو خورشید است آن گر اختر است(۶)

نظام وفا در شعری دیگر حروف کلمه دختر
را رموزی از برخی عناصر می داند و دانش و
خرد و تربیت و رضایت را تشکیل دهنده این
رموز می پندارد. منظور از رضایت شاید این
باشد که دختر در تعیین سرنوشت خود،
تصمیم گیرنده نیست و تنها باید به وضع موجود
راضی باشد:

دختر است آراسته از چار حرف

که به هر حرفی است رمزی در میان

«دال» دانش خ «خرد» ت «تربیت»

ر «رضایت» ز آنچه پیش آرد جهان

شاعر در شعری دیگر زن را به آیینه تشبیه
می کند که هر چه از زشتی و خوبی را می بیند
منعکس می کند و مجذوب هر آنچه در مقابلش

است می شود. این پندار شاعر، زن را تا حد
یک موجود بی اراده که از خود هیچ مایه ای و
تمایلی به چیزی ندارد تنزل می دهد. جای
بسی تأسف است که برخی زن را در شکل
موجودی می بینند که هر لحظه به چیزی روی
می کند و ثباتی ندارد:

شنیدم قلب زن آیینه آساست

در آن هر زشت و زیبایی هویداست

اگر در پیش رویش باشی از مهر

نگاه اندر نگاه و چهر بر چهر

تو را هر نقش باشد بر دل و روی

فتد در قلب چو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.